کس دادن ندای سکسی من به مافوقش (۱)

1401/08/21

سلام خدمت همه دوستان شهوانی
اول مطلب بگم که کار و رشته من نویسندگی نیست،
پس اگه یه موقع اشتباه نگارشی چیزی تو داستان دیدید به بزرگی خودتون ببخشید.
در ضمن این یه خاطره هستش و قصد توهین به هیچ قشری از کارمندها یا مردم جامعه ندارم‌.
اسم من کیان هستش و بهمن ماه ۳۳ سال رو پر میکنم و میرم تو ۳۴ سالگی.
تقریبا الان ۸ ساله که با ندا خانوم خوشگلم دارم زندگی میکنم ،
۲ سالم قبلش با هم آشنا بودیم و دوست بودیم.
تقریبا ۱ سال اول دوستیمون خیلی سرد و مصخره بود.
بیشتر واسه ایستگاه کردن و رفع کتی با هم حرف میزدیم. بعضی وقت ها میشد ۱ هفته تا ۱۰ روز هم حتی به هم ۱ پیام هم نمیدادیم.
یه جورایی هر وقت بیکار بیکار میشدیم به هم زنگ میزدیم و یه خورده با هم حرف میزدیم و کل کل میکردیم.ولی خود ب خود انگار گرمای بینمون بیشتر شد و حس اومد تو رابطمون و عاشق هم شدیم، تا حدی که با وجود مخالفت هر دو تا خانواده ما کار خودمون رو کردیم و با خواهش و التماس راضیشون کردیم و بلاخره ازدواج کردیم.
بگذریم. بذارید یخورده از خودم و زنم بگم.
من یه پسره نسبتا گندمی و با قد ۱۷۶ و وزن ۷۳ کیلو. نسبتا بدن خوبی دارم. چون همیشه کنار کارم ورزش میکنم‌
ندا هم یه دختر کاملا خوش بدن و رو فرمی داره با قد ۱۶۵و وزن ۶۰ کیلو.سینه های گرد و سفت ۸۰ و کمر باریک و باسن برجسته.
البته همه این خوش استیل بودنش ب خاطر اینه که تقریبا از ۷ سالگیش ورزش حرفه ای کرده و یکی دو دوره هم اردوی تیم ملی بوده ولی بخاطر مصدومیت تو تمرین ها نتونسته واسه تیم بازی کنه و اردوی اتریش تیم ملی رو ترک کرده.
از یه طرف هم رشته ی تحصیلیش تربیت بدنی هستش. یعنی کارشناسی تربیت بدنی و ارشد کنترل و رفتار حرکتی داره از دانشگاه علامه طباطبایی.
دبیر آموزش و پرورش هم هست.
وقتی ما با هم نامزد کردیم تازه پشت کنکوری بود و همه این پیشترفت ها رو تو زندگی دو نفره مون بدست اورد. و باشگاه رفتن من هم از همین آشنایی شروع شد.
جونم براتون بگه که سال اول استخدامش تو آموزش و پرورش ۳ تا مدرسه تو ۳ تا شهرک جدا بهش داده بودن و یه جورایی باید هفته ای ۲۴ ساعت رو تو این ۳ تا مدرسه پر میکرد. که واقعا هر چی حقوق میگرفت هزینه اسنپ و رفت و آمد میشد چون کلا ۳۸۰۰ حقوق میدادن و قرار شد سال دوم بعد منطقه بندی اگر بازم اینجوری بود بره اعتراض بزنه که تعداد مدرسه رو کمتر کنه یا حداقل نزدیکتر بشه به خونمون. البته اگر قبول میکردن.
تا اینجارو داشته باشید چون پیش نیاز داستان این بود که شما اینارو بدونید.
خلاصه همه چیه زندگی ما خوب بود تا اینکه یه مدت وقتی میرفتیم تو سکس تو اوج شهوت ندا یهو من خالی میشدم ، یا اینکه کیرم شل شد میشد حتی قبل از ارضا شدن خودم.
چند بار اول ندا اوکی بود و هی میگفت فدای سرت همیشه کلی منو ارضا میکنی چند بارم نشده.
ولی بعد چند وقت دقت کردم دیدم شده ما تو یک ماه ۴ بار سکس کردیم ولی تو هیچ کدومش ندا درست ارضا نشده. یا بعدش با دست آبش رو آوردم یا همینجوری بدون ارضا شدن خوابیدیم.
واقعا حس بدی داشتم و کلافه بودم. هزار جور هم قرص و اسپری امتحان کردم .یکی دوبار اول خوب بود بعد دوباره انگار بدنم خنثی میکرد و باز عین اول میشدم.
تو همین گیر و دار که واقعا دلم واسه ندا میسوخت ، توی شرکت یکی از همکارها جلوم یه سایت داستان سکسی بی غیرتی باز کرد و توی تایم استراحت شروع کرد با صدای ملایم خوندن. راستش من دیدم خیلی محو گوشی شده و دستش رو هی میماله به کیرش از رو کنجکاوی پرسیدم چی میبینی و اونم گفت همچین داستانیه. که رو همین حساب جوری خوند که منم بشنوم. داستانه اینجوری بود که آقاهه از دیدن سکس زنش لذت میبرد و از اینکه میدید زنش با مردهای کیر کلفت سکس میکنه و حسابی ارضا میشه لذت میبرد.
راستش رو بخواید در حین گوش دادن به صدای حمید همکارم یه جورایی رفتم تو فکر و ب صورت ناخدآگاه خودم رو گذاشتم جای اون مرده و ندارو هم جای زنه تصور کردم. یهو ب خودم اومدم دیدم کیرم داره شرتم رو پاره میکنه و از یه طرف هم تایم استراحت داره تموم میشه.
گفتم حمید ولش کن پاشو بریم . وقت تمومه. تو هم جمع این کس و شعر هارو. اینا همش داستانه.
که حمید خندید و گفت اگه فکر میکی کس و شعره و بدت اومده چرا آنتنت اینجوری سیخ کرده ؟
که منم حرفی پیدا نکردم.و گفتم آخه خودم رو گذاشتم جای بکن داستان دیدم حال میده جلو یه مرد زنش رو بکنم . ولی در اصل خودم رو جای مرده که زنش کس میداد جا زده بودم تو ذهنم. همکارمم گفت اره خدایی از وقتی این داستان هارو میخونم واسم شده یه آرزو که یه زن خوشگل و سکسی رو جلو شوهر بی غیرتش جر بدم و تو چشم های مرده نگاه کنم و از کس و کون زنش تعریف کنم.
اون روز گذشت و من وقتی اومدم خونه ندا خونه نبود و از مدرسه مستقیم رفته بود خونه مامانش.
منم یه چی خوردم و نشستم پای ماهواره.
که یهو فکر این داستان ها افتاد تو سرم و رفتم چند تا داستان ضربدری و بی غیرتی رو خوندم. اما واقعا واسه خودم سوال بود که چرا تو داستان های بی غیرتی بیشتر غرق میشدم و راست میکردم.
محو همین داستان ها بودم و کیرم حسابی سیخ سیخ شده بود که یهو ندا در رو باز کرد و اومد تو. منم فقط یه شرت تنم بود و کیرمم که عجیب شق کرده بود. کیر من تقریبا خوش اندازه است ۱۸ سانتی میشه و کلفتیشم واقعا خوبه.
فقط مشکلم این بود که وسط کار شل میشدم یا آبم زود میومد.
ندا که من رو تو اون وضعیت دید یهو گفت جووووون اون چیه لای پات . چرا بیخود و بی جهت بیدار شده جوجه ی من؟
منم حرفی پیدا نکردم و گفتم داشتم به سکس های قبل از اینطوری شدن خودم فکر میکردم. که چقدر قوی بودم و تو هر رابطه دو سه بار ارضات میکردم. گفتم ندا یادته بعضی روزها التماس میکردی میگفتی کیان بسه زخم شدم.
که یهو هر دومون خندیدیم و ندا دکمه های مانتوش رو باز کرد و مغنعه اش رو دراورد و کش مو رو از موهاش باز کرد و با همون مانتو اومد نشست جلو پای من. منم چوس نکردم و خودم کیرم رو دراوردم و دادم دستش. واقعا ندا با دیدن کیرم شنگول شده بود و میگفت حالا شدی کیان خودم.
سره کیرم رو گرفت و آروم گذاشت رو لباش و شروع کرد به ساک زدن. انقدر با ولع و هوس میخورد که من واقعا داشتم از لذت بیهوش میشدم.
بعد چند دقیقه خوردن گفتم نمیخوای کس بدی آب بیار من. ؟ دیدم جوابی نداد و همینجوری داره میخوره. گفتم ندا خانوم نمیخوای کس خوشگلت رو بدی بکنم. بسه دیگه کندیش. گفت نه میخورم تا آبت بیاد. گفتم چرا ؟ گفت دوست دارم بخورمش واسه خودمه. من متوجه شدم که میترسه دوباره تا اوج بیاد بالا و من یهو یا شل بشم یا آبم بیاد و ضدحال بخوره. چون قبلا یه بار بهم گفته بود که تازگی ها از داغ شدن میترسم . چون میرم تو ارتفاع و یهو با مغز میخورم زمین.
ولی اون لحظه. بهم نگفت که من پنچر نشم و دلم نشکنه.
اما من حس میکردم اون دقیقه اوکی هستم و میتونم از پسش بر بیام.
دست انداختم دور کمرش و بلندش کردم و هولش دادم رو مبل و به صورت قمبل نگهش داشتم. شلوار و شورتش رو با هم تا زانو کشیدم پایین و مانتوش رو هم رو کمرش تا کردم،
با دستام لای کون خوش فرم و برجسته اش رو باز کردم و یه زبون به هر دوتا سوراخش کشیدم که با همین کارم تونستم صدای آه ندای سکسیم رو دربیارم. چند دقیقه کس و کونش رو حسابی خوردم تا جایی که خودش گفت کیان بکن تو کسم زود باش. منم کرمم گرفته بود گفتم التماس کن. که یهو گفت کسکش بکن دلم کیر شق شده کیانم رو میخواد.
نمیدونم چرا با شنیدن فش کس کش انگار دمای بدنم دو برابر شد و وحشی تر شدم. سره کیرم رو گذاشتم لای کس گوشتی ندا و یهو تا نصفه کردم تو کسش. که ندا ی کوچولو خودش رو کشید جلو گفت گفتم بکن تو نگفتم همون اول کاری جرم بده که. منم انگار که دیونه شده بودم و با فشار دوم کل کیرم رو کردم تو وجود ندای خوشگلم. شروع کردم تلمبه زدن و حرف های سکسی زدن. پایین مانتو رو که هنوز تنش بود رو چرخوندم دور دستم و حالا نکن کی بکن.
لابه لای گاییدن کس ندا فکرم رفت سمت اینکه الان جای من یکی دیگه داره ندا رو میکنه و منم نشستم رو مبل و باز و بسته شدن لمبه های کس زنم رو دید میزنم.
انقدر شهوتی شده بودم که حس میکردم تمامیت خودم و حس و وجودم فقط کیرمه که تا دسته کردم تو کس ندا. ندا هم که دیگه دیونه وار داشت حال میکرد و کس میداد و قوربون صدقه کیرم میرفت و هی از مرد بودن و قوی بودن من تعریف میکرد. انگار نه انگار که یک ساله یه جورایی خواجه شده بودم.
خلاصه دلتون نخواد یه سکس حسابی کردیم ، تازه آخراش کیرم رو دراوردم و آروم گذاشتم دم سوراخ کون ندا که خوب تو این چند سال خیلی ازش کار نکشیده بودم‌ . اولش ندا گفت نه کیان دردم میگیره جون ندا نه. گفتم ندایی ضدحال نزن دیگه تو که دوبار ارضا شدی ، دیگه حرفی نزد و من کیرم رو با آب کس داغ خودش خیس کردم و سرش رو با دو سه بار کلنجار رفتن کردم تو کون تنگ زن خوشگلم.
ندا یه آهی گفت و اولش یخورده خودش رو سفت کرد.
اما بعد چند بار تلمبه زدن دیگه خودشم با من تلمبه میزد و کون خوش فرمش رو محکم میکوبید به من . باور کنید حس میکردم الان کیرم کنده میشه و میمونه تو کون ندا، از بس که این کون و این سوراخ تنگ و داغ بود. در حین گاییدن کونش حس کردم داره میره به سمت ارضا شدن . وقتی دیدم تو اوج هستش یهو گفتم ندا خوبه حال میکنی . با صدای وحشی و لرزون گفت بکن . جرم بده کیان. کسم رو که پاره کردی کونمم پاره کن ، حرفش رو قطع کردم و گفتم تازه فکر کن الان دوتا کیر داشتم و با دو تا کیر همزمان کس و کونت رو میگاییدم. که یهو گفت جووووووون تو بکن من و با هر چند تا کیر دوست داری بکن. فقط کیان خودم باش قوی باش . همه چیم ماله توعه. درست منظورم رو نفهمید. یعنی من بد مدل گفتم که اون متوجه اصل حرف من که نفر سوم بود نشد. که دوباره گفتم آخ آخ آخ فکر کن الان یه نفر دیگه اینجا بود ، با یه کیر کلفت مینشست رو مبل و تو کیرش رو تا ته جا میکردی تو کوست و منم از پشت همینجوری کونتو میگاییدم و حال میکردیم.
یهو تو همین جمله بودم که یه دادی کشید و شروع کرد به لرزیدن. واسه بار سوم ارضا شد. منم داشتم میومدم و کل آبم رو خالی کردم تو کون خوشگلش. و هولش دادم افتادم روش. کیرم هنوز تا ته تو کونش بود و هر جفتمون داشتیم نفس نفس میزدیم. به ندا گفتم خانومم حال داد؟ که خیلی سرد جوابم رو با سر داد و تایید کرد که بهش حال داده و من و از رو خودش بلند کرد و رفت به سمت حموم. منم دو دقیقه بعد رفتم پشت در اومدم در و باز کنم که دیدم قفله . گفتم ندایی در و باز میکنی؟ که یهو بی مقدمه گفت نه سرم خیلی درد میکنه. صبر کن من دوش بگیرم و بیام بیرون بعد تو برو ، یخورده تعجب کردم از رفتارش ولی متوجه نشدم چرا یهو اینجوری کرد.
بعد که از حموم اومد مستقیم رفت تو اتاق که لباس بپوشه .‌
من چند دقیقه ای صبر کردم تا از اتاق بیاد بیرون و باهاش حرف بزنم و بپرسم از سکس امروز راضی بوده. اخه خیلی وقت بود همچین سکسی نداشتیم . اما وقتی دیدم خبری نشد رفتم سمت اتاق در و باز کردم دیدم خواب خوابه.
تو دلم گفتم تا ثانیه های آخر سکس که همه چی خوب بود چرا از وقتی رفت حموم اخلاقش عوض شد.
بعد یخورده فکر کردن یهو گفتم نکنه از کیر نفر سوم حرف زدم بهش بر خورده.
منم بیخیال شدم و بعد یخورده استراحت زنگ زدم رستوران واسمون غذا بیاره. غذا که اومد رفتم بیدارش کردم و بعد چند دقیقه اومد نسشت سر میز شام. بهش گفتم چرا بعد سکس یهو اخلاقت اینطوری شد؟
که یهو ندا گفت کیان تو بعد این همه سال زندگی واقعا چی فکر کردی درباره ی من مگه من هرزه ام که کیر کس دیگه ای رو بهم پیشنهاد میدی؟
راستش منم دیدم سر حرف باز شد گفتم الان بهترین موقعیت هستش که حرف دلم رو بگم بهش‌
سر صحبت رو دست گرفتم و گفتم ندا جونم تو خودت میدونی که واسم چقدر عزیزی و هیچ کس و هیچ چیز تو دنیا برای من ارزشش حتی از یه تار موی تو هم بیشتر نیست.
اما راستش الان تقریبا یک سالی میشه که من نتونسته بودم یه حال اساسی به تو که عزیزترینمی بدم.
حتی فکر میکردیم مشکل فیزیکی دارم و پیش دو سه تا دکتر اورولوژی هم رفتیم.
کلی هم دوا درمون کردیم ولی جواب نداد.
اما راستش از امروز صبح که تو شرکت رفیقم حمید یه داستانی واسم خوند که درباره ی سکس و نفر سوم بود من یک لحظه ام کیرم نخوابیده و عین سنگ شده.
بعدشم که کلی سکس کردیم و من شده بودم عین سالهای اول زندگیمون .
خوب ته دلم نتیجه گرفتم که مشکل اصلی من ذهنمه و درست درگیر رابطه و سکس نمیشه . واسه همین کیرم هی شل میشه.
همیشه قبل اینکه بیام تو بغلت و بذارم تو کست کیرم شق شق هستش ولی همینکه بدنامون به هم گره میخوره بعد چند ثانیه کیرم میخوابه.
یهو ندا گفت کیان ازم سیر شدی؟
گفتم نه دیونه این چ حرفیه اگه سیر شده بودم که امروز تا این حد داغ نمیشدم. ولی حس میکنم سکسهامون یکنواخت و روتین هستش و واسه همین من هیچ هیجانی توش ندارم.
راستش امروز موقع سکس خودم رو گذاشته بودم جای یکی از اون مردهایی که اجازه میدن زنشون جلو خودشون سکس کنه. و تو تصوراتم یه مرد دیگه رو تو سکسمون راه داده بودم، خوب نتیجه اش رو هم که دیدی .
ندا با یه چهره ی مات و مبهوت نگام میکرد و خیلی عجیب و غریب بود واسش که کیانی که همیشه هواسش بود کسی نداش رو دید نزنه حالا خودش داشت پیشنهاد میداد که زنش زیر یه کیر دیگه بخوابه.
خلاصه من ندا رو بغل کردم و اونم خودش رو ولو کرد تو بغلم . تو گوشش با یه صدای شهوت ناک گفتم خوب دختر به این نازی ، بدن به این خوشگلی و خوشبویی چرا نباید ازش درست استفاده بشه. و فقط تو دست من باشه، من که نمیگم جندگی کنی میگم هر از گاهی یکی رو که ازش مطمعنیم و در حد زن خوشگلم باشه رو تو رابطمون اضافه کنیم.
در حین گفتن حرف ها دستم رو سینه هاش بود و حس کردم سینه هاش سفت شدن و نوک انداختن ، ته دلم گفتم خوب تا اینجا رو خوب پیش رفتم. دیگه ادامه ندم که یه موقع حرفی نزنم که بهش بر بخوره و قبول نکنه.
دستش رو گرفتم و بلند شدیم و چسبوندمش به دیوار . از پشت شلوارکش رو دادم پایین و صورتم رو کردم لای کون خوش فرمش. خودشم همکاری کرد و یخورده کونش رو داد عقب. یه چند تا لیس زدم از لای کون تمیز و خوش فرمش ، زبونم که رسید به بالای کسش حس کردم آب جوش ریختی رو کسش داغ داغ و خیس خیس شده بود.
کیرم رو که سیخ سیخ شده بود رو دراوردم و تو همون حالت گذاشتم لای پاهاش و سر کیرم رو با آب کسش خیس کردم ، یهو یه ناله ی شهوتی کرد و گفت کیان بجمب دیگه . بکن تو کسم دارم میمیرم.
منم نامردی نکردم تمام کیر ۱۸ سانتیم رو با یه هول چپوندم تو کسش. کلا تو همون حالت یه ده دقیقه ای تلمبه زدم و آبم رو هم ریختم تو کسش و اومدم عقب. نگاه کردم دیدم همینجوری داره از لای پاش آب منی میریزه بیرون. انگار نه انگار که من چند ساعت قبل اونهمه خالی شده بودم.
رفتیم دوش گرفتیم و خوابیدیم.
صبح که بیدار شدم برم سر کار ندا بهم گفت کیان آقای صفایی تو گروه دبیر های منطقه پیام گذاشته و یه سری اسامی داده و گفته امروز بریم واسه گرفتن ابلاغ هامون.
دعا کن مدارس خوبی بهم داده باشه. یا نزدیک باشه یا حداقل به جای ۳ تا مدرسه ۲ تا داده باشه.
یهو یه جرقه تو سرم زد و گفتم خوب مگه پارسال خودت نمیگفتی لیلا یکی از ورودی جدید ها خیلی راحت با صفایی اوکی کرد و با دوزار ناز کردن ۱ مدرسه نزدیک خونشون واسش اوکی کرد؟
ندا هم گفت خوب . منم گفتم خوب که خوب . تو هم میتونی بری پیشش و یه خورده از عطر تنت رو واسش بپاشی تو هوا و گرا رو بهش بدی تا هم محل کارت اوکی بشه و هم تهش اگر اوکی بود و خوشمون اومد بیاریمش تو برنامه ای که دیشب با هم صحبتش رو کردیم.
اولش ندا با تعجب نگاهم کرد و گفت کیان واقعا تو این حرف هارو داری جدی میگی. آخه این چه فازیه که تو گرفتی اصلا به بعد ماجرا فکر کردی؟ بخدا احتمال داره ازم زده بشی و دیگه دوسم نداشته باشی.
که من دیگه نذاشتم ادامه بده و گفتم مطمعن باش اگه بیشتر عاشقت نشم کمتر نمیشه عشقم
خلاصه خندید و گفت تو دیونه شدی و اومد جلو به مصخره گفت ببینم ضربه ای چیزی به سرت نخورده و من خندیدم و گفتم اتفاقا خورده.
خلاصه ندارو رسوندم تا دم در آموزش و پرورش منطقمون و خودم رفتم سمت شرکت.
تو راه هم تا میتونستم دستم رو لای رون پاهاش و کسش کشیدم تا یخورده داغ بشه ، بلکه شهوت بتونه رو رفتارش تاثیر بذاره.
از آقای صفایی بگم که یه مرد تقریبا ۴۰ ساله ی جا افتاده. فوقالعاده خوشتیپ و با کلاس و مجرد.
چون یکی دوباری اومده بود از مغازه ی بابام که کت و شلوار فروشی داشت خرید کرده بود و منم کلی تحویلش گرفته بودم یه مقداری با هم تو همون مغازه هم صحبت شده بودیم.
در کل ادم با پرستیجی بود و ب نظرم میشد روش حساب کرد و خیالم راحت بود ب خاطر موقعیت شلغی که داره بعد ها اگه داستانی با هم داشته باشیم آبروریزی نمیکنه و کنه بازی در نمیاره.
رسیدم شرکت و دل تو دلم نبود و همش تو این فکر بودم که ببینم ندا تونسته با خودش و این فانتزی من که مثل خوره افتاده ب جونم کنار بیاد یا نه .
تازه بعدش تو دلم میگفتم حالا فرض بگیر ندا اوکی باشه. نکنه حرکتی بکنه و لوس بازی در بیاره و طرف اینکاره نباشه و تو محیط کار واسش بد بشه و اخراجش کنن یا آبروریزی بشه.
اما با این فکر که طرف مجرده و تنها زندگی میکنه و با این تیپ و قیافه و انقدری که ب خودش میرسه مگه میشه اینکاره نباشه تازه مگه میشه از همچین کس خوشگل و خوش بدنی گذشت آخه.
تو همین فکر ها بودم که اصلا متوجه نشدم که تایم چایی شرکت که ساعت ۱۰:۳۰بود شده . با صدای سرایدار شرکت که چایی من رو گذاشت رو میزم و گفت خسته نباشید یهو ب خودم اومدم و جواب حسن آقا رو دادم. یهو با همون همکارم حمید چشم تو چشم شدم و با اشاره چشم بهم فهموند که بریم تو راهپله یه سیگار بکشیم.
وقتی اومدیم تو راه پله حمید گفت کیان معلوم هست چته؟ گفتم چطور مگه ؟ گفت از صبح که اومدی تو حال خودت نیستی و همش تو فکری. هزار بار قفل گوشیت رو باز کردی و گوشیت رو چک کردی.
منم تو دلم دو تا فش بهش دادم بخاطر اینکه همچین داستانی رو واسم خوند و من رو به این گرفتاری انداخته که نمیتونم یه لحظه از فکرش بیام بیرون. یهو حمید گفت وا ، کیان با تو اما میگم چرا از صبح اینهمه گوشیت رو چک میکنی.
منم الکی گفتم یکی از اقوام نزدیک حالش بده تو بیمارستانه تو اتاق عمل . منتظر جواب بهوش اومدمش هستم.
که یهو حمید گفت خوب مرخصی بگیر برو وقتی انقدر ذهنت درگیره.
گفتم بابا این مهندس باقری گیر داده نقشه فلان پروژه رو کامل واسش جمع بندی کنم گفته ضروریه. روم نمیشه بهش بگم مرخصی بده.
که حمید گفت داداش تو برو من انجامش میدم نگران نباش. گفتم حمید مردونه جبران میکنم و اومدم برگه مرخصی رو نوشتم و دادم به حمید و اصلا منتظر جواب مهندس نموندم و از شرکت با عجله زدم بیرون. اصلا نفهمیدم کی رسیدم دم دره آموزش و پرورش . زنگ زدم ندا گفتم عزیزم من جلو درم کارت تموم شد بیا بیرون خودم ببرمت خونه.
که ندا پشت تلفن با یه لحن خاصی گفت مرسی کیان جون ممنون. اما آقای صفایی قراره زحمت بکشه من و ببره خونه. نیاز نیست تو با اسنپ بیای تا اینجا. ب نظرم بمون بالا سره همون میکانیک که زودتر ماشین رو جمع و جور کنه که حداقل امروز تموم بشه.
منم سریع قضیه رو گرفتم که انگار ندا خالی بسته که ماشین من خرابه و نمیرسم بیام دنبالش و زحمت و انداخته گردن آقای صفایی. یهو ندا گفت کیان جان گوشی رو اسپیکر هستشا آقای صفایی گفتن بذار رو اسپیکر یه احوالپرسی با آقا کیان بکنم. که سلام کرد و حال و احوال . که منم جوابش رو دادم و آخرش گفتم آقای صفایی شرمنده بخدا زحمت ندای من هم افتاد گردن شما. که ندا از اون ور با خنده و شوخی گفت که کیان جان چه زحمتی بلاخره همکارم هستن دیگه. ما هم ایشالاه بعدها از خجالتشون در میایم.
که من قشنگ متوجه شدم منظورش چیه.
من سریع رفتم خونه که مثلا زودتر از ندا برسم و جریان رو کامل واسم توضیح بده . ولی میتونم بگم دو سه ساعتی طول کشید تا ندا بیاد برسه خونه.یکی دوبار هم زنگ زدم رد تماس داد . و پشت بندش اس داد که مگه تو نمیخوای ب خواسته ات برسی پس هی زنگ نزن تابلو نشه.
منم اس دادم و گفتم موفق باشی جوجه ی خودم.
بعد که ندا اومد خونه اومد نشست بغلم و جریان و تعریف کرد که کلی واسش ناز کرده و لوس بازی دراورده و یه جورایی بهش نخ داده . ولی مستقیم بهش نگفته. میگفت کیان انقدر آقای صفایی حشری شده بود تو ماشین که اگه شل گرفته بودم همون جا کس و کونم رو پاره میکرد .
مثل اینکه تو ماشین جلو مانتوش رو باز کرده و قشنگ پر و پاهارو ریخته بوده بیرون. میگفت یه جا که دست صفایی رو دنده بوده یهو دستش رو گذاشته رو دستش و بعد یهو دستش رو کشیده عقب و گفته وای ببخشید آخه من عادت دارم تو ماشین دستم رو میذارم رو دست کیان یا کیان دستش رو میذاره روی رون و لای پاهام. الانم یه لحظه فکر کردم کنارم کیان نشسته.
میگفت کیان، اون لحظه به شلوار صفایی نگاه کردم و دیدم کیرش میخواد شرت و شلوار رو با هم پاره کنه.
منم از رو عجله ای که داشتم گفتم خوب تهش چی شد که ندا گفت عجله نکن عشقم. فقط پاشو برو یدونه مشروب خوب بگیر بیار لطفا اصل باشه ها جلو مهمونمون آبرومون نره. شب مهمون داریم. نمیدونم صفایی تا حالا مشروب خورده یا نه میگم اگه حداقل اینجا تو عمل انجام شده موند و با ما مشروب خورد حال خرابی نشه واسش.
منم که نمیدونستم چیکار کنم از خوشحالی پریدم روش و یه دل سیر لبها و سینه های خوشگلش رو خوردم و اومدم برم پایین به کسش برسم که گفت نه دیگه عزیزم امروز این هلو دیگه واسه شما نیست. خودت گفتی قراره امروز و امشب رو اجاره بدی به صفایی.
منم رفتم و مشروب و کلی میوه و مزه و اینا خریدم و اومدم خونه. قرار شد شام رو از بیرون غذای خونگی سفارش بدیم که ندا دیگه واسه آشپزی وقت نذاره و بیشتر بتونه به خودش برسه. البته رسیدن خاصی نبود چون ندا بدنش یدونه کرک هم نداره چ برسه به موی زائد فقط باید میرفت دوش میگرفت ولی کلا حس آشپزی نداشت.
دل تو دلم نبود و هی منتظر بودم که زنگ و بزنه و بیاد تو خونه.
ندای بی نوای منم که هر چند دقیقه میومد مینشست کنارم و میگفت کیان مطمعنی؟
میخوای همین الان کنسلش کنیم؟ من نگران زندگیمونم. که منم بغلش میکردم و کلی نازش میکردم و با جاهای حساس بدنش ور میرفتم تا آتیشش نخوابه.
حتی تو فاصله ای که منتظر بودیم رفتم توی سایت پورن(blacked) و قسمت کالولد یکی دوتا سکس بی غیرتی پلی کردم و با هم دیدیم. از این فیلم هایی که دو تا سیاه پوست نره غول یه زن سفید خوشگل رو جلو شوهره میکنن‌ مشغول دیدن فیلم بودیم که یهو زنگ و زدن . انگار یه برق ۲۲۰ ولت به جفتمون زده باشن. هر جفتمون هول کرده بودیم و نمیدونستیم باید چیکار کنیم. آخه دست من در حین دیدن فیلم تو شرت ندا بود و کسش کلی آب انداخته بود.
خلاصه من آیفون و ورداشتم و در و زدم باز شد و گفتم تشریف بیارید طبقه ی سوم از آسانسور غربی واحد ۸
ندا هم بدو بدو رفت تو اتاق که لای پاش رو خشک کنه. گفت اگه اینطوری بمونه شلوارش رو خیس میکنه تابلو میشه. صفایی ببینه دور ورش میداره و پر رو میشه.
خلاصه زنگ واحد زده شد و من در رو باز کردم و سلام علیک و کلی تحویل گرفتن کسی که قرار بود چند دقیقه دیگه کیرش تو کس و کون ندای سکسیم باشه.
صفایی اومد تو و با تعارف و راهنمایی من رفت سمت پذیرایی خونه و نشست روی مبل.
فکر کنم با دیدن من کمی شوکه شده بود . حس میکنم دلش رو صابون زده بود و فکر میکرد من خونه نیستم و قراره تنهایی باشن با ندا. من رو که دید انگار با پوتک زدن تو سرش کلا بادش خوابید.
یه گل قرمز هم خریده بود که دیگه دید راهی نداره داد دست من.
سره صحبت رو باز کردم از اونجا که ندا خیلی ازتون تعریف میکنه و میگه یه ادم حسابی تو اداره هست که اونم شمایی. ولی کلا من هر چی میگفتم اون انگار کلافه بود از بودن من و فکر میکرد برنامه اش بهم خورده یا فکرهای اشتباه کرده بوده.
پرسید همکار بنده تشریف ندارن؟
که منم با سیاست جواب دادم که چرا هستن دارن آماده میشن. البته خودشون رو برای مهمونشون آماده میکنن.
با گفتن این حرفم انگار صفایی یه جورایی گیج شده بود و جوابی پیدا نکرد که بده و فقط لبخند زد و تائید کرد.
یهو دره اتاق باز شد و ندا از اتاق اومد بیرون.
واقعا خود من با دیدن ندا و اون تیپی که زده بود جا خوردم چ برسه به صفایی بدبخت.
فکر کن یه دختر ورزشکار کاملا خوش هیکل و سکسی یه لباس تا بالای زانو پوشیده به رنگ آبی آسمانی و خیلی خیلی نازک. جنسش توری نبود ولی خیلی نازک بود و قشنگ از دور لختی رون و بالاتنه اش معلوم بود. موهاش رو باز گذاشته بود ریخته بود رو شونه هاش. یه رژ خوش رنگ سکسی و یه ادکلن کاملا هوس انگیز.
من تو صورت صفایی نگاه کردم کاملا مات و مبهوت مونده بود و اصلا متوجه نگاه من نشد. فکر کنم بیشتر تعجب کرده بود از وضع موجود و حرف های من و اون تیپ ندا.
خلاصه ندا اومد و دستش رو دراز کرد و صفایی هم بهش دست داد. اما ندا ول نکرد و دست صفایی رو به عنوان روبوسی کشید طرف خودش . صفایی هم یه نگاه به صورت من انداخت دید لبخند رو لبمه دیگه اوکی شد و رفت جلو . با هم روبوسی کردن و قشنگ جای رژ ندا افتاد رو صورتش. ندا تعارف کرد که بفرمایید بشینید تا من یه سر برم آشپزخونه و بیام.
وقتی ندا برگشت و پشت به ما شد و راه افتاد به سمت آشپزخونه واقعا صحنه قشنگی رو دیدم.
از اینورم نگاه تو صورت صفایی کردم و دیدم واقعا حال خرابی داره و دل تو دلش نیست که یا بلند بشه بره خونه یا دستش ب ندا برسه.
تو همین فکر ها بودم که ندا با یه ظرف میوه و شیشه مشروب ب دست اومد به سمت ما شیشه رو گذاشت رو میز و دولا شد به سمت صفایی و بهش میوه تعارف کرد. بیچاره صفایی از حرارت و شهوت زیاد پیشونیش خیس عرق شده بود . بعد اینکه میوه رو ورداشت ندا ظرف رو گذاشت رو میز و دستمال کاغذی ورداشت و پیشونی صفایی رو خشک کرد و بایه صدای آروم و ناز بهش گفت عزیز چرا انقدر معذبی راحت باش اینجا ، ما خیلی اوکی هستیم با هم ، منظورش من و خودش بود. خلاصه من مشروب و باز کردم و دادم دست ندا و گفتم بریز عزیزم امشب حسابی داغمون کن. جاتون خالی یه چند تا پیکی زدیم و هممون داغ کرده بودیم. وسط مشروب خوردن ندا رو کرد سمت من و گفت زندگیه من لطفا علی آقا رو ببر تو اتاق و بهشون لباس راحتی بده نمیشنه که چند ساعت تو این لباس رسمی عذاب بکشن. ناسلامتی اومدن دوره هم عشق و حال کنیم و جبران لطفی کرده رو انجام بدیم نه اینکه شکنجشون بدیم. منم به علی گفتم پاشو علی جون پاشو بریم اتاق یه دست لباس بهت بدم که راحت باشی اولش تعارف کرد ، اما من اصلا بهش امون ندادم و بعد زدن حرفم رفتم به سمت اتاق.
یهو دیدم ندای بی شرف یه لباس خواب سکسی و اسپری تاخیری رو همینجوری انداخته رو تخت مثلا جا مونده اونجا و یادش رفته جمع کنه. که منم از قصد گفتم که این لباس و این اسپری تاخیری اینجا چیکار میکنه چرا ندا جمعش نکرده.
که ندا از بیرون گفت گفتم دم دست باشه شاید لازم بشه.
علی هم دیگه یه جورایی یواش یواش داشت روش باز میشد و گفت لباس سکسی خوشگلیه. البته فکر کنم تو تن ناز ندا خانوم قشنگتر هم بشه.
بعد تعویض لباس های علی اومدیم و نشستیم رو مبل و من به ندا گفتم عزیزم بقیه مشروب رو هم بریز بزنیم ب بدن ،ندا هم هر سه تا پیک رو پر کرد و اصلا از علی نپرسید که دوباره میخوره یا نه ، پیکش رو ورداشت و زد به پیک من و منتظر علی شدیم و اونم یه نگاهی تو صورت من کرد و پیک و ورداشت و سلامتی زدیم و رفتیم بالا.
سرتون رو درد نیارم فقط بگم که در حین مشروب خوردن ندا کلی دلبری کرد و علی هم از زور مشروب و شهوت داشت منفجر میشد که یهو زنگ رو زدن. به ندا گفتم منتظر کسی بودی ؟ ندا گفت اره تو آشپزخونه بودم زنگ زدم غذا بیارن نمیشه که ادم مهمونش رو گشنه بفرسته بره. که منم با خنده گفتم تو که از غذا خوشمزه تر واسشون تدارک دیدی ، دیگه چی میخواد مهمونت.! رفتم و کیف عابرم رو برداشتم و رفتم جلو در، رفتنی هم ندا بهم گفت عشقم غذا رو گرفتی یخورده معطل کن بهت اس دادم بیا.
بعد گرفتن غذا اومدم تو پارکینگ و نشستم تو ماششین و مشغول دیدن فیلم های سایت blacked قسمت کالولد شدم.
بعد چهار پنج دقیقه گوشیم اس اومد که بیا عشقم. بیا که داری به هوست میرسی منم غذارو ورداشتم و رفتم تو خونه دیدم کسی تو حال نیست و یه سر و صدایی از تو اتاق میاد . رفتم پشت در و دیدم علی داره میگه ندا جون فردا کیان رفت سره کار میام پیشت واقعا من خیلی وقته تو کفت هستم ولی چون تو هیچ اشاره ای هیچ عکس‌العملی به آمارهای من نمیدادی میترسیدم بهت بگم. فردا کیان که رفت سره کار من میاد پیشت . واقعا دارم میمیرم واسه این هیکل سکسیت.
خوش بحال کیان که با تو میخوابه.
که یهو من از در رفتم تو و دیدم ندا رو از پشت بغل کرده و سینه هاش تو مشتشه و داره فشار میده.
یهو گفتم علی آقا این رسمش نیست . علی شوکه شده بود و از ترس داشت سکته میکرد. گفتم واقعا رسمش نیست که بیای خونم نون و نمکم رو بخوری و مشروب بخوری بعد به زنم بگی کیان نبودنی ترتیبت رو میدم؟ واقعا علی به تته پته افتاده بود و هی چرت و پرت میگفت الکی قسم میخورد و این حرف ها. منم گفتم یا خدا الانه که سکته کنه ، یهو بهش گفتم ب نظرت نامردی نیست لذت دیدن سکس زنم رو با کس دیگه ازم دریغ کنی؟؟ من که اینهمه بهت حال دادم حداقل الان بکن تا من ببینم و لذت ببرم.
علی انگار هنوز باورش نشده بود و هول کرده بود و میگفت کیان جان بخدا ، بخدا من ، وجدانن من، حرفی پیدا نمیکرد بگه و من به ندا چشمک زدم و ندا هم از رو شلوارک دست انداخت کیر سیخ شده علی رو گرفت تو دستش و دوزانو نشست جلو پاش. با این حرکت ندا و خنده ی من و حرفم که بهش گفتم دیوث نوش جونت خوب چیزی گیرت اومده ، انگار آب رو ریختی رو آتیش . دیگه کامل فهمید داستان چیه. البته بعدا بهم گفت که یه جورایی حس میکرده داستان کالولد باشه ولی بخاطر موقعیت شغلی ، جرات نمیکرده شروع کنه و سر حرف رو باز کنه.
همینجوری که ندا داشت از رو شلوارک کیر علی رو نوازش میکرد ، علی هم دست انداخت تو موهای ندا و با موهاش بازی میکرد و همزمان یه دستش رو هم از تو یغه کرده بود تو پیرهن ندا و بدنش رو نوازش میکرد. بعد چند ثانیه ندا آروم شلوارک علی رو کشید پایین و به شوخی بهش کن ببینم اون زیر چی قائم کردی دیوث. یهو یه کیر شق شده ی تر و تمیز و بدون یدونه مو افتاد بیرون. طول کیرش نسبتا همون ۱۸ یا ۱۹ سانت بود عین کیر خودم ولی یه جور عجیبی کلفت بود انگار روی کیرش دو سه لایه گوشت خوابونده بودی . کله ی کیرش هم که انگار کله ی دو سه تا کیر من رو با هم اتقام کردی و یکی کردی. دیوث عین سره قارچ بود. دلم واسه ندا سوخت که قراره این رو جا بده تو خودش.
ندا خودشم یه جورایی تعجب کرده بود و با خنده بهش گفت علی جون سفارشی دادی کیرت رو تقویت کردن؟
اون دیوثم گفت واسه تو تقویتش کردم عزیزم.
ندا شروع کرد با زبونش سره کیر علی رو لیس زدن و علی هم چشماش رو بسته بود و داشت حال میکرد.یهو علی دست ندارو گرفت و بلندش کرد و هولش داد رو تخت و به منم گفت کیان جان با اجازت.منم بهش گفتم نوش جونت ، فقط یه جوری بکن که من بی ندا نمونما. همه خندیدیم و علی
پاهای ندا رو‌ از هم وا کرد و چند ثانیه ای کس ندارو با دقت نگاه کرد دیوث چشماش داشت برق میزد.
یهو با صورت رفت لای پای ندا . حالا نخور کی بخور. ده ثانیه نشد که سر و صدای و ناله های ندا بلند شد و دستاش رو گذاشت رو سر علی و فشار میداد به سمت کسش.
بعد چند ثانیه کس لیسی پاهای ندارو گرفت کشید سمت خودش و لبه ی تخت، و کیرش رو به طول خوابوند رو کس پف کرده ی ندا و شروع کرد با کیرش لای چاک کس ندا بالا پایین کردن. انقدر این کار رو کرد که ندا خودش با دستهاش سره کیر علی رو رو سوراخ کسش تنظیم کرد و بهش گفت بکن کثافت مردم از شهوت.
علی هم آروم آروم کیرش رو هول داد تو کس آب دار و داغ ندا.
باورتون نمیشه الان که دارم مینویسم اون صحنه ای که کله کیر عجیب غریب علی چاک کس ندام رو شکافت و سور خورد تو کسش جلو چشممه.
علی آروم آروم شروع به تلمبه زدن کرد و ندا هم چشماش رو بسته بود و ناله میکرد.
منم که کنار تخت نشسته بودم و نگاه میکردم و لذت میبردم از لذت بردن و ناله کردن عشقم
واسم عجیب بود که انگار ندا هم نصبت به همیشه خیلی حشری تر بود و یکسره لبهای خودش رو گاز میگرفت.
محو تماشا بودم که ندا دستش رو گذاشت کف دستم و من رو کشید طرف خودش و لباش رو غنچه کرد و منظورش این بود که کیرت و بده دهنم. منم کیرم رو دراوردم و به عرض خوابوندم رو لباش و شروع کردم روی لباش عقب و جلو کردن.
تخمام و گذاشتم رو لباش و ندا هم با زبونش زیر تخمام و لیس میزد.
علی در حین گاییدن کس ندا بهم گفت خوش ب حالت کیان چه لوبتی دستته. منم خندیدم و گفتم والا فعلا که دسته توعه.
و جفتمونم خندیدیم.
بعد علی به ندا گفت خوشگلم پاشو واسم داگی قمبل کن که میخوام ورود و خروج کیرم به این دروازه ی بهشت رو ببینم موقع گاییدن کس تنگت . ندا هم پاشد قمبل کرد و علی رفت پشت سرش و کیرش رو یه تف زد و گذاشت دم دروازه بهشت.
سر کیرش یه شکل خاصی جا شد تو کس ندا ، اولش که اصلا تو نمیرفت بعد یهو انگار کس ندا مثل مکنده کل کله کیر قارچیه علی رو بلعید. علی دیوث هم انگار خوشش اومده بود و هی کیرش رو کلا از تو کس در میاورد و دوباره با همون حالت جا میکرد تو کس ندا. که بعد چند بار تکرار این کار یهو با چنان ضربی همه کیرش رو کرد تو کس ندا که من گفتم رحمش پاره شد. ندا هم یه جیغ کشید و گفت وحشی پارم کردی با اون کیر کلفتت. که علی با یه حالت غرور گفت چیکار کنم کلفته دیگه. تو هم قمبلت انقدر قشنگه که ادم و شهوتی تر میکنه و ادم دوست داره با کل بدنش بره تو کست . این که فقط یه کیره.
یه ده دقیقه ای همونجوری با ضرب خیلی زیاد کس ندارو گایید ، کل خونه رو بوی شهوت گرفته بود ، بعدش خواست بذاره تو کونش که ندا قبول نکرد و گفت شرمنده اون یدونه رو اصلا فکرش رو نکن که فقط واسه کیان خودمه و دنیا هم بیاد قبول نمیکنم.
بعد علی دوباره با حرص و ولع بیشتر کسش رو گایید و آبش رو هم ریخت لای چاک کون ندا و افتاد رو ندا. بعد چند ثانیه پاشدن و برن دوش بگیرن.
بعد دوش گرفتن یادمون افتاد که من همینجوری غذا رو گذاشتم رو اپن و یه جورایی سرد شده بود. اومدیم اون رو گرم کردیم و دوره هم شام و زدیم به بدن.
ولی دیگه بعد شام اصلا درباره ی اتفاقات تو اتاق حرف نزدیم. خدایی علی هم خیلی با جنبه بود و معلوم بود ادم سیریش و بی جنبه ای نیست.
الان یکی دو ماهیه با همیم و علی تازه نامزد کرده . داریم با ندا تو مخ نامزدش کار میکنیم که اونم بیاد تو برنامه و چهارتایی سکس کنیم. علی هم موافقه
اگر دوست داشتید بعد ها اگه اتفاقی افتاد و ضربدری رفتیم با زن علی واستون مینویسم.
البته اگه دوست داشته باشید
پایان

نوشته: کیان


👍 65
👎 17
142101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

902503
2022-11-12 02:44:38 +0330 +0330

واقعا خیلی خوب بود داستانت حتما ادامشو بزار

3 ❤️

902504
2022-11-12 02:46:39 +0330 +0330

خب آخر داستان زدی دارین رو مخش کار میکنید بعد زدین اگه خواستین داستان ضربدری رو بگم ؟
آخر کار میکنین یا زدین ؟
به شعورمون توهین نکنین دیگه

2 ❤️

902508
2022-11-12 03:33:17 +0330 +0330

من که شق درد شدم

2 ❤️

902518
2022-11-12 06:05:46 +0330 +0330

عالی بود داستانت ممنون
و پر قدرت ادامه بده 🙏

0 ❤️

902527
2022-11-12 08:53:31 +0330 +0330

حتما ادامه بده عالیه

0 ❤️

902531
2022-11-12 09:41:50 +0330 +0330

قشنگ بود 🔥

0 ❤️

902532
2022-11-12 09:42:19 +0330 +0330

فقط این جالبه برام که با یک بار شنیدن داستان سکسی و با یک پیشنهاد به زنت همه چی یک دفعه ای اوکی شد !!! 😂 😂 😂 😂 داستانتو قشنگ نوشتی ولی در واقعی بودنش شک دارم بیشتر شبیه آرزوئی که داری هست تا واقعیت مخصوصا کیر علی که با اینکه میگی اندازه کیز خودته ولی کلفتره این نشون میده که دوست داری زنت با چنین کیری گائیده بشه

1 ❤️

902534
2022-11-12 10:08:19 +0330 +0330

نفر سوم رابطه و اهل تریسام هستم
زوج هایی ک تمایل دارن پیام بدن
بسیار حرفه ای و با تجربه و صد البته مورد اعتماد

0 ❤️

902539
2022-11-12 13:27:51 +0330 +0330

باشهدتو که راست میگی

1 ❤️

902545
2022-11-12 15:01:45 +0330 +0330

کیر آقای صفایی تو کونت کیان جان!

1 ❤️

902547
2022-11-12 16:17:59 +0330 +0330

ایول خوب بود

0 ❤️

902551
2022-11-12 16:49:48 +0330 +0330

یچیزی بگم ممکنه بگین دروغه ولی دیشب موفق شدم کوس ابجیمو بکنم‌ .البته شوهر خواهرم هم کوس زنمو گایید.دیشب به آرزوم رسیدم .ضربدری با خواهر و شوهر خواهرم.من میکردم تو کوس ابجیم و‌شوهرش میکرد تو کوس زنم. دیشب بهترین شب زندگیم بود

2 ❤️

902557
2022-11-12 17:19:40 +0330 +0330

قشنگ بود و بنظرم واقعی بود نوش جونتون

0 ❤️

902562
2022-11-12 18:05:04 +0330 +0330

وااااااااای عالی بود خاطره ات
من که لذت بردم و خودمو جای تو گذاشتم و از سکس خانومم با یه نفر دیگه لذت بردم

0 ❤️

902588
2022-11-12 22:50:56 +0330 +0330

نویسنده عزیز لطفا اول اعلام بکن که این دست نوشته فقط داستان هست و به شعور خواننده توهین نکن ،هیچ زنی به این راحتی که تو گفتی به غیر از پارتنر یا شوهر یا هر که تو رابطه هست حاضر نمیشه به یکی دیگه بده حتی اگر چندین سال طرفش نتونه به اورگاسم برسونتش این نکته اول ، شما با این نگارش به احمق بودن و گوگولی بودن خودت اشاره داری دلیلش هرزه بودن خودت و پارتنرته ،
#احمقها داستان ننویسند .

1 ❤️

902620
2022-11-13 01:28:24 +0330 +0330

کسخل کالولد نه کاکولد

0 ❤️

902642
2022-11-13 05:05:55 +0330 +0330

عالی بود کاشکی منم همچین زنی نصیبم بشه

0 ❤️

902672
2022-11-13 10:37:29 +0330 +0330

عالی بود دمت گرم

0 ❤️

902706
2022-11-13 18:11:01 +0330 +0330

بلاخره یه داستان خوب دیدیم بعد این همه کصشر دمت گرم ادامشم بزار

0 ❤️

902728
2022-11-13 22:15:52 +0330 +0330

واقعا آدم حرص میخوره از بی غیرتی شما تف تو شرفت😐

1 ❤️

902786
2022-11-14 09:27:37 +0330 +0330

خوب بود مرسی❤️🔥🔥🔥❤️

0 ❤️

902858
2022-11-15 00:21:41 +0330 +0330

این خاک همیشه ندا میداد

0 ❤️

903895
2022-11-23 21:44:02 +0330 +0330

داستان قشنگی بود

0 ❤️