زن صاحب کار منو مجبور به این کار کرد

1400/07/17

سلام خدمت تمامی دوستان عزیز شهوانی
با عرض پوزش لازم نمیدونم اسم مستعار از خودم یا طرف مقابل سکسم رو براتون بنویسم،چرا که اصل داستانه که اتفاق افتاده متاسفانه، که نباید اتفاق میافتاد.
من از یکی از شهرهای یکی از استانهای شمال غربی کشور پهناور ایران هستم وکارم تأسیسات ساختمان و اکثراً با خانواده مردم سرکار دارم و هیچوقت به خودم اجازه نمیدم به ناموس مردم با چشم بد نگاه کنم.
مخصوصاً زن شوهردار خط قرمزم هستش اصلا هیچ موقع برای سکس با زن شوهردار فکر نمیکردم.
جانماز آب نکشم که از سکس بدم میاد یا سکس نمیکنم با خیلی سکس کردم از ۱۸ ساله بگیر تا ۶۰ساله هر نوعی سکس داشتم و از خوانندگان پرو پاقرص داستانهای شهوانی هستم و چند تا داستان هم به این سایت ارسال کردم ولی این داستان که حدوداً یک ماه پیش دوبار برام اتفاق افتاد ، ضمن اینکه ناراحت کننده بود خیلی باحال هم بود.
و اما شروع داستان از اونجایی بود که من تو یک خونه ای از دهات اطراف روستای خودمان که از تهران اومده بودن بسازن، تمام کارای تأسیساتیشو از قبیل برقکاری لوله کشی آب ،پکیج فاضلاب و همچنین لوله کشی گاز شو قرار بود انجام بدم، چند روزی بود که کار میکردم و هر روز زن صاحب کار که تو ساختمان برادر شوهرش بودن،برای من صبحانه ناهار و چایی میآورد و بیچاره شوهرش هم تا حدودی آلزایمر داره و فقط به توصیه خانمش خودشوتو ساختمان کهنه روستایی مشغول میکرد آلزایمرش هم طوری بود که هر حرفی را چند بار تکرار می‌کرد ولی هر کاری رو انجام میداد خودش تو تهران با تاکسی کار میکرد.
فقط یکی باید بهش میگفت که چکار کنه چی بخره بگذریم.
منم با یک پسر ۱۴ ساله خودم کار میکنیم
من از حدود ۲۰ ۲۵ سال پیش با این خانواده آشنایی داشتم.و با پسر عمه این خانم دوست بودیم و رابطه خانوادگی داشتیم که ۲۰ سال پیش پسر عمش هم به تهران مهاجرت کرد.
من چند بار از این خانم احوال پسر عمشو پرسیده بودم که مادرشو تنهایی تابستانها میآورد تو یک خانه فرسوده ول میکرد و تقریباً ۵ ۶ ماه زن تنها تو یک خونه فرسوده میماند.
تا این روز اتفاق یک وسیله ای کم آوردیم که قرار شد از شهر بخرن بیارن خانم گفت استاد من دارم ناهار میذارم چکار کنیم؟
من هم از همه جا بی خبر گفتم بذار پسر من با حاجی برن بخرن. تا اینو گفتم انگار دنیا رو به خانمه دادن گفت استاد خیلی خوب میشه منم بکارام میرسم.
بالاخره پسر من با شوهرش رفتن و رفت و برگشت شون تقریباً یک ساعت یک یک ساعت و نیم میشد اینا که راهی شدن منم داشتم لوله آب رو به کنتور وصل میکردم دیدم حاج خانم با یک قوری چای دوتا استکان اومد تو سکوی خونشون نشست گفت استاد بیا چایی بخور.
راسش من اینجا یذره از این این حرکت خانمه شوکه شدم چون هر روز که ما میرفتیم خونشون چایی میاورد ولی این سری متفاوت بود خودش نمیاومد با ما بشینه.
دیدم قشنگ نشست رو سکو روی یک موکتی که پهن کرده بودن منم رفتم نشستم تقریباً روبروی هم بودیم فقط پاهای من از سکو آویزون بود.تا نشستم بدون مقدمه گفت استاد تو همش از حال پسر عمم میپرسی من خیلی ازش متنفرم.
گفتم چرا ؟اصلا انتظار نداشتم چنین بگه گفت راسش پسر عمم تهران خیلی میاومد خونه ما منم چون تک پسر عمم بود خیلی بهش محبت میکردم. رفته بود به خانمش گفته بود که صورت منو بوسیده و مثلاً با ممه های من بازی کرده.
جونم به شما بگه تا اینو گفت منو میگی انگار یک دیگ آب داغ ریختن رو سرم.گفتم یعنی چه گفت آره خیلی هیزه.
من واقعاً زبونم بند اومده بود نمیتونستم چیزی بگم آخه این زن با این سنش ، چند سالی هم از من بزرگتر هستش، چرا اینجوری با من حرف میزنه
گفتم ولله حاج خانم چی بگم.گفت آره نمیدونی این دوست تو چه نجسیه من با هیچی نگفتم فقط میخواستم زود چایی بخورم پاشم برم واقعا احساس خطر کردم از طرز حرف زدن و برخورد خانم.
همینکه داشتم چایی رو میخورد وسرم پایین بود و اصلا هم تو صورت خانم نگاه نمیکردم فقط میخواستم زود صحنه رو ترک کنم.
یهویی برگشت گفت چیه سرتو انداختی پایین چیزی نمیگی حداقل تو بجای پسر عمم بودی یه چیزی اصلا ازش خوشم نمیاد.
من دیگه اینجا خواستم فاز نصیحت بگیرم گفتم:حاج زشته بعیده از شما این حرفا دیگه نه تو سنت به این کارا میخوره نه من.
تو شوهر داری من زن دارم لطفاً این بحثو جمش کن.
تا اینو گفتم دیدم خانم حالش عوض شد.گفت ببین استاد من به نصیحت تو نیاز ندارم راسشو بخوایی من الان به خودت نیاز دارم و باید هم به حرف من گوش کنی والا میرم بیرون داد میزنم که بیایین فلانی به من دست درازی کرده یجوری آبروتو میبرم که دیگه نتونی تو محل هیچ، تو ایران بمونی.
الکی ادای تنگا رو در نیار الان چند وقته دنبال همچین فرصتی بودم فقط زود باش.
من هر چی التماسش کردم که دست از سرم برداه دیدم نه شیطون بدجوری کار خودشو کرده خانم دست بردار نیست.
گفتم پس اجازه بده برم دستشویی بیام میخواستم دست بسرش کنم در برم
گفت ببین استاد تو فکر دررفتن و اینجور چیزا نباش فقط زیاد معطلش نکن بیا بریم تو هر چی بوده از همون دستشویی کار به اینجا کشیده.
گفتم چرا گفت اون روز تو دستشویی بودی یهویی باد زد اون پارچه جلو در دستشویی رفت اونور من این دستگاتو دیدم خیلی با حاله.
حالا اینجا لازمه یذره از خصوصیات فیزیکی خودم بگم
من قدم بلنده حدود ۱۸۷وزنم ۱۰۵کیرم هم دقیقا ۱۸سانتیمتره ولی کلفت و رگه دار مخصوصا کلاهکش انداز یک تخم مرغ میشه.
واما از خانم بگم یک هانم گندمی سیاه قد تقریباً میشه گفت ۱۶۰ وزنش بالای ۸۰میشه از کون و سینه هاش دیگه چی بگم سینه هاش بالای ۹۰ میشه باسنش هم طاقچه‌ای انگار دوتا بالش گذاشتن اینور اونور کونش یکمی هم شکم داره ولی روی هم رفته خیلی بانمک و جذابه.
بالاخره گفت زود باش بریم تو من هر چی بلد بودم زبون ریختم اما دیدم تو کتش نمیره پاشد دست منو گرفت بزور برد داخل خونه کل وسایلاشونو آورده بودن تو اتاق خوابا رو هم چیده بودن ویه سری هم تو پذیرایی بود منجمله دو تا بسته رختخواب.
که تا اومدیم تو بدون مقدمه شلوار نخیشو در آورد ویک مانتوی پارچه‌ای ریز گل سرمه ای تقریباً گشاد هم تنش بوددگمه های اونم باز کرد دیدم فقط یک سوتین بسته شورتش هم با شلوارش درآورده بود.
به پشت خوابید رو بسته های رختخواب خواب گفت زود باش بیش از دوماهه سکس نداشتم فقط از روزی که کیرتو تو دستشویی دیدم دارم لحظه شماری میکنم
منم دیدم دیگه نصیحت فایده نداره تو عمل انجام شده قرار گرفتم مجبور شدم کمربندمو باز کردم شلوارمو با شورتم تا زیر زانو دادم پایین ولی سالار علی رغم بی میلی من سیخ سیخ بود با اون کله تخم مرغیش.
تا کیرمو دید یک وووووایی گفت که منو تا مغز استخوان حشریم کرد.
گفت استاد فقط وقت نداریم والا حسابی برات میخوردم چون این کیر فقط خوردن داره فقط سریع بکن توش که دارم میمیرم منم دیدم آب از سرم گذشته شیطونو لعنت کردم رفتم وسط پاهاش بلندی بسته طوری بود که انگار برای کیر من میزون کرده بودن دوتا پاشو جلوی سینم جفتش کردم با یک دستم سالارو هدایت کردم به کوسش دیدم لب پایینشو گاز گرفته چشماش هم بسته اول کلاهک کیرم رو بین چوچولاش که تقریباً بزرگ بود مالیدم تا سرش کاملاً از خیسی آب کوسش خیس شد چون میترسیدم یهویی بکنم توش از حال بره.
آخه تجربه داشتم پارسال از طریق یکی از سایتهای همسریابی با یک خانم مطلقه ای اوکی شدم تو تهران رفتم پیشش کیرمو دید خیلی خوشش اومد قشنگ خورد خودش با دست خودش کیرمو هدایت کرد تو کوسش نرمی کیرم که ‌‌رفت تو دستشو ول کرد گفت حالا بکن منم تا دسته کردم تو کوسش خم شدم که لباشو بخورد دیدم خانمه از حال رفته فوری کشیدم بیرون بغل تختش آب کذاشته بود تو یک بطری شیشه ای ، یه کمی ریختم رو صورتش رو سینش بهوش اومد گفت چکار کردی گفتم خودت گفتی بکن دیگه.
بالاخره با هزار مکافات حالش خوب شد یه سکس نیمه هم باهاش کردم پولش و دادم اومدم بیرون دوباره بهش پیام دادم گفت نمیتونم جر خوردم دو سه روز نمیتونم با کسی سکس کنم.
از داستان دور نشیم منظورم اینه که میترسیدم یک مرتبه همشو بکنم توش آرام آرام با احتیاط سانتیمتری داشتم داخلش میکردم تو هر سانتیمترش هم خانمه دهانشو باز می کرد دوباره میبست بالاخره ذره ذره تا ته کردم توش تمام دهانشو باز کرد گفت استاد تکونش نده بذار یکمی باشه.
منم با این حرفش پاهاشو باز کردم افتادم رو سینش شروع کردم به خوردن لباش مالیدن سینه هاش فقط لباشو ول میکردم دهانش باز میشد.گفتم حاج خانم چته گفت نمیدونی چه حالی میده درسته دارم جر میخورم ولی کل فضای کوسم کیرت پر کرده فقط بیشتر فشار نده که میره داخل رحمم اذیت میشم همینجوری که داشتیم حرف می‌زدیم یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن گفتم حاج خانم فرصت نداریم شوهرت اینا میان بدبخت میشیم گفت باشه ولی اول باید منو تموم کنی.
چون گفت زیاد فشار نده من تقریبا با احتیاط یذره بیشتر از نصفشو میکردم تو یعنی با دستم کنترلش میکردم حدود یک ربع تلمبه زدم دیدم حاج خانم داره میلرزه گفتم چی شد گفت وقتی به ارگاسم میرسم اینجوری میشم
گفت استاد حالا تندش کن کیرت هم تا ته بکن توش منم دیگه دستمو ول کردم تا خایه کردم توش سرعتمو بیشتر کردم چند تا تلمبه که زدم با صدای وحشتناک ارضا شد فقط شانس آوردم لباس تنم بود والا کل بدنمو با ناخناش خراش میکرد.
گفت نگهدار منم ساکت شدم افتادم روش یکمی دوباره لباشو خوردم بعد دو سه دقیقه یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن یک ده دقیقه هم تلمبه زدم احساس کردم که تمام جونم داره جمع میشه سر کیرم منم با فریاد جوووووووووون گفتن، با وجود اینکه میگفت ابتو نریزی تو ولی نتونستم کنترلش کنم تا ته فشار دادم و همه آبمو تا قطره آخر ریختم تو کوسش.
گفت مگر نگفتم نریز تو گفتم چیه میترسی حامله بشی گفت خب آره دیگه گفتم ول کن مگر تو یائسه نیستی گفت آره هستم ولی باید احتیاط کرد بالاخره آبمو ریختم دو سه تا هم لب ازش گرفتم گفتم حاج خانم چشمم به کونت موند
گفت باشه دفعه دیگه از کون هم بهت میدم بشرطی که کونمو پاره نکنی با این کیر کلفتت تا کشش پاره بشه نتونم عنمو نگهدارم یک لب دیگر ازش گرفتم قول دادم طوری از کونش بکنم که ککش هم نجنبه گفتم تا حالا به شوهرت کون دادی گفت تا دلت بخواد خیلی سکس از عقبو دوست دارم فقط از کلفتی کیر تو ترسیدم والا بعد ارضا شدن میخواستم بگم از عقب بکن ولی باش برا دفعه بعد کیرمو کشیدم بیرون آب کیرم از تو کوسش ریخت بیرون فوری نشست رو یه کارتون که کف پذیرایی بود اندازه نصف استکان از کوسش آب کیر ریخت رو کارتون با خنده گفت استاد این آب ده تا زنو یک جا حامله میکنه ها منم خندیدم کیرمو با دستمال کاغذی تمیز کردم شلوارمو کشیدم بالا کمربندمو بستم رفتم دستشویی خودمو شستم اونم رفت دستشویی خودشو تمیز کرد رفت تو خونه برادر شوهرش از در خارج شدنی گفت برا دفعه بعد خودتو آماده کن ولی خداییش من خیلی عذاب وجدان داشتم رفت حدود ۲۰ دقیقه بعد اونا هم اومدن تا اینکه دو روز قبل از نوشتن این داستان دوباره که بخواست دخترش رفتم آبگرمکن و چندتا کابینتاشونو نصب کنم دوباره به طورش افتادم و حسابی از خجالت کوس و کونش دراومدم که در قسمت بعدی خدمتون عرض میکنم.
ببخشید که طولانی شد مجبور بودم با جزئیات بنویسیم.

نوشته: بینام


👍 14
👎 33
100701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

836454
2021-10-09 00:58:16 +0330 +0330

انقلابی دیگر در مجموعه کوس شعرات شهوانی از چایی شربت روی مبل پذیرایی اومد تو حیاط بغل کنتور نمیدونم چرا هرکسی میخاد با زن شوهر دار سکس کنه چایی شربت توش هستت

6 ❤️

836460
2021-10-09 01:01:00 +0330 +0330

کیرم تو طرز نوشتنت
وقتی بلد نیسی داستان بنویسی چه اصراریه اخه ؟؟؟

3 ❤️

836470
2021-10-09 01:17:24 +0330 +0330

تو مجبور شدی بکنی منم مجبور شدم بخونم😂😂😂

8 ❤️

836471
2021-10-09 01:22:49 +0330 +0330

زیادی داستان خوندی جغی 😂

1 ❤️

836490
2021-10-09 02:29:04 +0330 +0330

نوشته: بیناموس🤣🤣🤣

2 ❤️

836510
2021-10-09 04:09:19 +0330 +0330

من از یکی از شهرهای یکی از استانهای شمال غربی کشور
جمله‌ت ناقصه و من تکمیلش می‌کنم:
-من از یکی از روستاهای یکی از بخش‌های یکی از شهر‌های یکی از شهرستان‌های یکی از استان‌های یکی از کشور‌های یکی از سیّارات یکی از منظومه‌های یکی از هفت‌طبقه‌ی آسمونم-.
همون دوخطّ رو خوندم و بالا اوردم.
زونکن و پانچ تمام ادارات یکی از استان‌های پهناور ایران حواله‌ت بادا ابله!


836514
2021-10-09 04:24:23 +0330 +0330

چقدر حرف مفت زدی مثل سگ دروغ میگی فکر می‌کنی ما هم اوسکولیم ؟ کمتر حرف مفت بزن که هرچی آچار . لوازم کار هست یکجا توی کونت آدم خالی بند

4 ❤️

836529
2021-10-09 08:48:05 +0330 +0330

ابن سیرین و ابن پیازین در گور خود بندری رقصیدند !
یا صاحب سیر و پیاز !

3 ❤️

836567
2021-10-09 14:37:47 +0330 +0330

کص نگو استاد

0 ❤️

836570
2021-10-09 15:14:38 +0330 +0330

مگه یائسه نبوده!!!
چجوری آبب کسش اومده!!!

0 ❤️

836585
2021-10-09 17:18:51 +0330 +0330

بابا خرررکیررر

1 ❤️

836601
2021-10-09 18:27:32 +0330 +0330

بقیه هر چه دوست دارند بگن، شما استاد آناتومی هستی! چون گفتی خانم گفت میره تو رحمم. 🤣🤣🤣🤣🤣 واقعا کیر بره تو رحم خیلی درد میاد. 🤣🤣🤣🤣 آن خانم هم برای خودش پروفسوری بوده ها. 🤣🤣🤣
فقط همون یک جمله کلی خندیدم به تفکرات و تصوراتتون.

1 ❤️

836603
2021-10-09 18:39:36 +0330 +0330

ا ستاد کی کوس داد ببو گلابی تو بقول خودت هزارن دختر و زن و پیر زن گاییدی بعد میگی یارو لرزید ترسیدم گفتم چی شد اونم گفت دارم ارضا میشم از بس کون دادی نمیدونستی چطوری ارضا میشی گلابی تاسیساتی اینطوری که تو میگی آب حوض هم میکشی راستی رو دوچرخه بلندگو نصب کردی یا به الاغ یارو آلزایمر داشت بعد تو تهران راننده تاکسی بود خیلی گلابی هستی 😂😂
دوستان الان بهت صفا میدن

1 ❤️

836617
2021-10-09 23:16:09 +0330 +0330

خوب بود فقط دو حرف (و) و (س) را از انتهای اسمت جا انداختی
دیسلایک تقدیم با زرشک

0 ❤️

836618
2021-10-09 23:16:27 +0330 +0330

کیرم تو کونت استاد

2 ❤️

836625
2021-10-10 00:07:51 +0330 +0330

استاد آفرین خوب حاج خانم رو جر دادی👏👏👏👏

0 ❤️

836783
2021-10-10 21:40:09 +0330 +0330

بابا.
همه قدشون. بالای ۱۸۰ .
هیکلی.
کیر ۲۰ سانت .
این همه چاق و خپل و قد کوتاه . توی شهر میبینیم . همه توریست هستن میرن.،😅😅😅😅

1 ❤️

836785
2021-10-10 22:20:51 +0330 +0330

نوشته : بینام…وس 🍆🍆🍆😃😃

0 ❤️

836845
2021-10-11 03:43:35 +0330 +0330

شیطونو لعنت کردم و رفتم
تو باید به شیطان رحمت بفرستی استاد کصشعر

0 ❤️

855076
2022-01-24 07:15:27 +0330 +0330

نویسنده داستان باهات کار واجب دارم منتظر میمونم ضرر نمیکنی به خدا

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها