سلام، ابراهیم هستم ۳۰ساله مجرد و یه خواهر زاده دارم به اسم آتوسا که ۱۵ سالش بود، شب کار بودم و بخاطر همین اختلالات خواب داشتم و دارو مصرف میکردم، صبح ساعت ۸ میرسیدم خونه و میخوابیدم، تابستون بود و خواهر زادم چند روزی خونه ما بود، دوستش داشتم و براش وقت میزاشتم ،فوتبال دستی بازی می کردیم و … ضمنا زیاد بغلش میکردم. ی روز توی اتاقم خواب بودم که احساس کردم کسی روی تختمه، آتوسا بود من من کنان گفت دایی پیشت بخوابم، کمی جابجا شدم و خوابید ،منم تو فازی نبودم و خوابم برد، ۲روز بعد دوباره احساس کردم کسی بغلمه، چشمامو باز کردم و دیدم آتوساس ولی به روم نیاوردم، دقایقی بعد دیدم کونشو میده عقب!من که مثلا خواب بودم و تعجب کرده بودم تکون نخوردم، ولی گرمای بدنش کم کم داشت به راست شدن کیرم کمک میکرد که جابجا شدم و اونم بعد از چند دقیقه از تختم بلند شد و رفت، ظهر بعد از ناهار که فکر میکردم چیزی به ذهنم به جز کونی بازی نیومد، منم عضب گفتم بذار حداقل بمالمش از جق زدن ک بهتره، عصر صحبتش رو انداختم وسط که قرص میخورم بیهوش میشم و… فردا از سرکار اومدم مادرم گفت میخواد بره دوره و به آتوسا گفت براتون غذا درست کردم ظهر با داییت بخورید ، رفتم حموم دوش گرفتم و تو اتاقم با شورت خوابیدم و خرو پف الکی میکردم، نیم ساعتی گذشت که از تکون تخت فهمیدم آتوسا اومده، خوابید پیشم و خودش رو چسبوند بهم، راست کرده بودم، گرمای بدنش حالی به حالیم کرده بود، کیرم رفته بود لای چاک کونش، خودمو متمایل کردم سمتش که مثلا خواستم غلت بزنم و اینجوری عملا زیرم گیر کرد، باورم نمیشد کونش چه حجمی داشت!نرم، عالی، یکم دستو پا زد و دوباره غلت زدم و طاق باز خوابیدم، خرو پفم رو حفظ کردم که خیالش راحت بشه، دستش رو روی شورتم حس میکردم، دیدم آهسته داره شورتم رو میده پایین که کیرم بیادش بیرون و اومد، کیر راست، چشمامو باز نمیکردم، چند باری با احتیاط دستش رو کشید به کیرم، گرم و نرم بود، جسارتش بیشتر شد و احساس کردم داره زبون میزنه، زیر چشمی نگاهش کردم دیدم سرش نزدیک کیرمه و گرمای نفساش آبم رو آورد، اونم یواش شورتم رو داد بالا و رفت بیرون، ظهر سر ناهار نگاهش میکردم تازه بدنش برام جذاب شده بود، سینه های نسبتا درشت، سفید، کونشم بزرگ شده بود، گفتم اینقدر این قرصا قویه ک نفهمیدم کی ظهر شد، زودی گفت اتفاقا تو کوچه بین ۲تا ماشین دعوا شده بود چقدرم سروصدا زیاد بود، هیچیشو متوجه نشدی؟گفتم اصلا تو این دنیا نبودم، گفتم که خیالش راحت بشه، ۱هفته ای گذشت و فهمیدم مادرم دوباره نیست. این دفعه رفتم حموم و تو رختخوابم لخت خوابیدم، بعد از مدتی صدای در اتاق اومد و فهمیدم آتوسا، خودشو کرد زیر شمد و چسبوند بهم. کیر راست و بدون شورتم چسبید به کونش. چ لذتی داشت ، تو همین احوال بودم که دستش رو آورد عقب و تازه فهمید که شورت پام نیست، دستش میلرزید، من چشمامو باز نمیکردم ولی متوجه شدم ک جابجا میشه، دوباره اومد زیر شمدم، خودش رو داد عقب، باورم نمیشد! کیرم رفت لای چاک کون لختش!!! محشر بود. کمی که خودشو مالید بهم، منم دستم رو گذاشتم روی بدنش نزدیک سینه هاش، خودش یواش دستم رو برد روی سینه که البته لخت نبود، داغ کرده بود، حشرش زده بود بالا و وول میخورد، کلافه شده بود، منم ب خروپفم ادامه میدادم، بلند شد و خیلی زود برگشت توی جا، و البته شمد رو ننداخت روم، دوباره کونش رو چسبوند به کیرم، حال خوبتری داشتش، نگو رفته کرم مالیده به کونش!کون لیزش رو بالا پایین میکرد و کیرم لای چاک کونش میلغزید، دستش رو برد از زیر کیرم رو گذاشت دم سوراخ کونش و شروع کرد ب فشار دادن، منم خیلی ریز کیرمو هدایت میکردم که بره تو کونش، درد داشت و پررو ادامه میداد، بالخره سرکیره رفت تو کونش، دیدم اینجوری میمیرم، خودم کارش رو یکسره کردم، نیم غلتی زدم و تو همین حرکتا، کیر رو کردم تا ته توی کونش و نیمه ی هیکلم رو انداختم روش که در نره، میدیدم که جلوی دهنش رو گرفته که جیغ نزنه، بدون حرکت بالا تنه، پایین رو کمی تلمبه یواش میزدم. اونم تکون نمیخورد، چندتای ک تلمبه زدم آبم اومد، لذتی خاصی داشت، لمس شده بودم و اون سعی میکرد خودش رو بکشه بیرون، کیرم کوچک شده بود با ی حرکت جابجا شدم و اونم پا شد رفت، ظهر برای ناهار که دیدمش گشاد گشاد راه میرفت.
نوشته: ابراهیم
واما واقعیت داستان
دامادتون توی بچگی توی خواب کونت گذاشت و تو از اون زمان منتظری انتقام بگیری ولی حتی توی بزرگسالی هم باز یه بار دیگه داماد اومد کونت گذاشت و اینبار اینقد بد کردت که موقع ناهار گشاد گشاد راه میرقتی
به نظرم اینکه داستان واگعیه یا کیک مهم نیست ماکه نمیخوایم اجراش کنیم مثلا دستور پخت غذا که نیست بگیم ای باو بد شد که داستانه میتونه فکری یا کیک باشه یا اینکه واگعی باشه به دل نگیرید دیگه این سایت بیشتری ها دنبال اشتراک فانتزیهاشون هستن نقد بکنیم به نظرم که اگرم نوشته خیالی هست بهتر بشه ولی اینکه توهین کنیم به نظرم نه خوب نی مطمئن باشید اگر قرار باشه هرکسی بخواد ی داستانی بنویسه اگرم واقعی باشه به این فکر میکنه همه توهین میکنن پس چرا بنویسم ( من خودم چندتا داستان واقعی دارم و چون از بچگی شهوتی بودم کمم نیستن ولی بخاطر همین حرفا جرات نمیکردم بنویسم جدیدا یکیشو نوشتم تا ببینم نتیجش چی میشه )
ا زهمینجا برات قلب میفرستم برای همتون بیاید یکم مهربون باشیم به نظرم ادامی هات و داغ مهربونترن و فکر میکنم معمولا ادمای هات و داغ میان تو این سایت
کس کش مادر به خطا آتوسا خونه زندگی نداره که تو اون سن همش پیش تو بوده ننه بابا نداشته
کاشکی قبل نوشتن قرص خواب میخوردی دیگه چیزی نتونی بنویسی
فقط کسایی که این نوع سکس ها را تجربه کردن میدونن داستان چیه… هیچ چیز از هیچکس بعید نیست. شرایطش مهیا باشه ممکنه اتفاق هایی بیافته .
شاید این جمعه بیاید شاید ؟!
عجب ، کیر مشتی رجب تو کون آدم دروغگو.
واقعا خاک بر سرت.چون تو تخیل خودت بچه خواهر خودت رو گذاشتی.تو دایی نیستی.خیلی پستی.خیلی.حروم زاده
من کلا قه راست و دروغ هیچ داستانی کاری ندارم
البته به راست و دروغ همچین کصتانی هم کار ندارم
اصلا مهم نیست
ولی یه چیز که خیلی مهمه اینه که یه انسان نرمال
تو همچین شرایطی
حتی اگه حشری هم بشه که بعیده رو خونوادش حشری شه مخصوصا بچه خواهر یا بچه برادرش
به هر حال میکشه کنار که هیچ
یدونه هم میخوابونه زیر گوش طرف تا بفهمه این گه خوریارو نباید بکنه
کصتان بود
واسه هر کسی ی سالی ی روزی ی ساعتی در زندگی ممکن لذتی نصیبش بشه در رابطه که دیگه تا آخر عمرش واسش تکرار نشه یا با نزدیکانش یا با همسایه و ممکنه در مسافرت با ی غریبه
😂😂😂😂 خیلی جالب بود یاد کنجکاویای نوجوونی خودم افتادم
نوش جونت. منم یه خواهرزاده دارم که تازه فهمیدم کون میده. البته زیاد هیکلی نیست ولی خیلی هوس کردنشو دارم.
ابی ننت میره کص میده به حاج عیسی😂😂😂
تو هم کون ناموس خودت میذاری
واقعی یا غیر واقعی بودن داستان سکسی کمترین اهمیت رو داره ، مهم اینه که داستان خوب باشه
اتفاقا برا منم همین قضیه پیش امده بود ، خدا نکنه یه دختر توسن بلوغش روت کراش داشته باشه ، دیگه کامل کنترل دسته اونه ، حتی با وجود سن نوجونی ، ولی دختر تینیجری که بخواد بکنیش ، بهت نمیده ، بهت تجاوز می کنه 😂
منم یه دختر فامیل همین جوری روم کراش داشت ، البته خیلی تابلو تر از این داستان ، منم از ترس ابروریزی همش در می رفتم ، ولی اخرش یجا تنها شدیم و گیر افتادم ، و واقعا وقتی می گم تجاوز کرد ، شوخی نمی کنم
ولی کدوم پسری از کردن کون یه دختر ترگل ورگل بعدش پشیمون میشه ، خدا رو شکر هیچ وقت هم لو نرفت و بارها ادامه داشت
منم دائیم رو خیلی دوس دارم. ی بار ازم لب گرفت. نمیدونم عمدی بود یا نه. ولی دیگه کاری نکرد
نمیدونم مارو چی فرض میکنید؟ خب همون اول بنویس داستان تخیلی نظرات بهتری هم میگیری حداقل روی متنت کار میکنی ، ادمین هم که صابون به دسته با هر داستان تخیلی میزنه اصلا حواسش به این چرتو پرتا نیست