سلام به همه کسایی که الان دست تو شلوار اماده خوندن و استمناء هستند 😂😂
بگذریم ، اسم من محسنه ، البته تمام اسم ها مستعاره ، خوب از خودم بگم من یه پسر ۱۸ ساله هستم رنگ پوستم سفیده و رنگ چشمام سبزه و رنگ موهام هم قهوی روشن هست ، دوتا خواهر بزرگ تر و یه برادر کوچک تر دارم ، این داستان واقعیه و همین طور تلخ 🖤🖤 ، من تو یه خانواده به شدت مذهبی به دنیا امدم و بزرگ شدم ،دو تا پدر بزرگم هر دو طلبه هستند ، پدر و مادرم هم ادم های شدیدا مذهبی و معتقدی هستند برای همین همیشه می خواستن منم یه ادم مذهبی بار بیام ، هر روز قران می خوندن و بهم قران یاد میدادن ، حدیث و …و…، خوب منم مثل همه یه زمان رفتم مدرسه ، تو مدرسه کلا از بقیه خوشکل تر بودم ، همه اونجا چهره های معمولی یا زشت داشت اما من اونجا از همه سفید تر و خوش چهره تر بودم ، راست اش دلیل این خوشکلی من فکر کنم مادربزرگ های خوشکلم باشه ، پدربزرگام خوشکل نیستند اما تو دوران جوانی (۲۸سالگی ) هر دو رفته بودن با دو تا دختر ۱۶ سال خوشکل ازدواج کرده بودن ، برگردیم به مدرسه همه چی عادی بود که سال دوم ابتدایی یه معلم قران به اسم اقای رفیعی برای مدرسه ما امد ، دیگه درس قران معلم جدا داشت ، معلم قران قد بلند و لاغر بود با پوست گندمی و خیلی مرتب با کت و شلوار و کیف ، ته ریش خیلی تمیزیم داشت و همیشه یه تسبیح قشنگم تو دست اش یا تو جیبش بود و عینکی هم بود ، بوی خیلی خوبیم میداد، یه مرد جذاب و… ، خیلی ادم مسلطی بود هم از لحاظ اخلاق و هم گفتار و …فکر کنم دور و بر ۲۷ سالش بود ، یه برامدگی قلمبه هم روی خشتگ اش بود ، من جلوی کلاس مینشستم بعد از مدتی این معلم خیلی با من صمیمی شده بود خیلی بیشتر از بقیه که بعدا مشخص میشه برای چی ، همیشه بهم می گفتن محسن جان ، عزیزم ، پسرم و …، رو سرم دست می کشید میومد کنارم می نشست و گاهی دست اش رو میزاشت روی زانو و ران پام یا شانه ام ، به نشانه صمیمی بودن ، حرف های محبت امیز میزد و… ، حتی چندبارم توی موقعیت های که کسی نبود مثلا وقتی سر کلاس بود اما همه رفته بودن زنگ استراحت و من رو نگه داشته بود ماچم می کرد حتی بعضی وقت ها من رو میزاشت رو پاهاش و لبم رو می بوسید و ناز میکرد ، خوب منم بچه بودم و فکر می کردم به خاطر صمیمیت شدید بینمون هست، منم به همین دلیل خیلی زیاد دوستش داشتم ، این معلم تو محل و شهر ما کم کم سرشناس شد و تو مسجد و …میدیدمش تا توی مسجد برای بعدظهر کلاس قران گذاشت و پدرم هم منم ثبت نام کرد هرچند خودمم دوست داشتم ، هما فکر می کردن این ادم یه امامه و خیلی خوبه و … ، یه ۷، ۸ نفری تو کلاس قران بودیم ، خیلی قشنگ قران درس میدادن ، حتی در مورد معنی هر سوره و داستان و …اش هم می گفت ، منم کنار خودش مینشوند، من رو بیشتر از همه نگه میداشت ، مسجدمون یه قسمت داشت فکر کنم برای زندگی طلبه ای بود که بعضی از وقت های سال می فرستادن مسجد ، این معلم قران کلید اونجا رو بهش داده بودن و بعضی روزا اونجا می خوابید و …، خوب یه روز تو مدرسه به من گفت بیا مسجد ، به پدر و مادرتم بگو میرم کلاس قران ، پدر و مادرم خونه نبودن یادم نیست کجا رفته بودن اما شب که دراز کشیده بودم تا بخوابم امدن ، من با کلی شوق و …مثل همیشه رفتم مسجد😥 ، پرسید به پدر مادرتم گفتی و امدی ؟ گفتم نبودن فکر کنم خواهرم بهم گفت دیر وقت میان و …، شاد شد گفت یاشه ، هیچ کسی نبود جز من و اقا معلم ، من رو برد توی همون قسمت مسجد که برای طلبه بود ، اونجا خیلی خیلی گرم بود ، نمیدونم چرا ، معلم گفت گرممه و کت و پیراهن و شلوارش رو در اورد ، با یه شورت راه راه تا بالای زانو و یه پیراهن رکابی ، هیکل ورزیده و جذابی داشت ، به بهانه گرما و …یه کار کرد منم لباسم رو دربیارم ، شلوار و پیراهن و جوراب و …، فقط یه شورت کوتاه تنم بود و یه زیر پیرن خیلی نازک خیلی خجالت می کشیدم… ، بدنم هنوز مو در نیورده بود پاهای سفیدم کامل معلوم بود ، معلم شروع کرد با صمیمی شدن باهام و گفت تو پسر خیلی خوبی هستی منم خیلی دوستت دارم و از این کص شعرا منم بچه خر شده بودم همین جور چرت و پرت با هم می گفتیم من رو تو بغل اش خوابوند و دست اش رو گذاشت رو رون پام ، یه جوری شدم ، با هم حرف میزدیم، اونم پاهام و بدنم و میمالید و بوسم می کرد و حتی به کونم وکمرم هم دست میزد ، منم خر شده بودم ، بعد نمیدونم در مورد کیر و خایه و…حرف زدیم و بهم می گفت شرتم رو بکشم پایین تا کیر و خایه هام رو ببینه و …، من خجالت می کشیدم ، خودش اروم شورتم و کشید پایین ، اول تا زانو ، بعد کلا از پام در اورد ، بعد زیر پیرهنم رو ، کامل کامل لختم کرد شروع کرد اروم دست کشیدن به کون و لای پا و سینه و کمر و گردن و کل بدنم ، بعد بهش نگاه کردم دیدم یه چیز بزرگ تو خشتگ اش هست ، نمیدونستم کیرش شق کرده و … ، اونم فهمید نگاه می کنم ، کیرم رو لمس کرد و گفت تو هم می خوای دودولم رو نشونت بدم ، منم گفتم اره ، دستم رو گرفت و کرد تو شورتش و گذاشت رو کیرش ، یه چیز خیلی کلفت و دراز و خیلی داغ ، بعد شورتشو و پیرهن رکابیشم در اورد اونم مثل من کامل لخت شد ، فقط خیلی کم سینه اش ساعد دست و ساق پاش مو داشت کیرش و …تراشده بود خیلی بدن زیبای داشت ، کیرش رو کامل دیدم یه چیز خیلی دراز و سیاه و کلفت ، شاید راست صورتم دراز بود ، همین جوری حرف میزدیم و اون خودش رو بهم میمالید بعد کجم کرد به طوری که دراز کشیده از پشت تو بغلش باشم ، کیرشم گذاشت لای پاهام ، بدن داغش رو کامل رو بدن کوچیک خودم حس میکردم همین طور کیر گنده و دراز و داغ اش رو لای پام ، کیرش رو لای پام عقب جلو می کرد و یه جورایی یه حس حشری پیدا کرده بودم ، اه و ناله اروم و نفس کشیدن حشریش رو رو گردنم حس می کردم ، شروع کرد به لیس زدن گردن و گوشم ، منم خیلی خوشم امد ،بعد گفت خوشت میاد ، منم گفتم اره ، بعد یه ماچم کرد و گفت بیا بازی کنیم ، منم قبول کردم ، من رو به پشت خوابوند و یه بالیش گذاشت زیر شکمم تا کونم کامل براش قمبول بشه ، از پشت من رو میمالید ، کیرش رو حس می کردم میره لای پام و حتی زیر کیر و خایه خودم و همین جور بالا و پایین می شه هم زمان شانه و گردن و …ام هم ماساژ میداد ، بعد انگشتش رو گذاشت رو سوراخ کونم و بعد فکر کنم با وازلین چرب کرد و اروم انگشتش رو کرد تو کونم ، یه اه از درد کشیدم با دست جلو دهنم و گرفت و تو گوشم گفت جیزی نیست ، یکم صبر کن ، دهنم رو گرفته بود و انگشتش رو تو کونم عقب و جلو میکرد و پیچ میداد ، بعد دو تا انگشت کرد ، سوراخم خیلی می سوخت و دردم میومد اما دهنم بسته بود خودش رو روم انداخته بود و اصلا نمی تونستم تکون بخورم ، برای چندین دقیقه داشت گشادم می کرد و منم از درد اشک می ریختم ، خیلی درد داشت ، بعد که حسابی با کلی سوزش و درد گشادم کرد ، کیرش رو حسابی چرب کرد و گذاشت جلو سراخم شروع کرد به داخل هل دادن ، اروم اروم ، کیرش خیلی بزرگ بود و من بدبخت که فقط ۸ سالم بود داشتم از درد زیرش میمردم ، خیلییی درد داشتم😫😫😫 ، کیرش رو تا ته کرد توی کونم ، از شدت درد داشتم میمردم کل بدنم یه هو بی حس شد مثل فلج ها ، یه درد وحشناکی رو حس می کردم انگار یه میله یا چیزی رو توی بدن کوچیکم هل داده باشن ، می خواستم با تمام وجود حیغ بزنم و اما دهنم رو گرفته بود حتی نمیتونستم دستم تکون بدم ، اونم فقط تو گوشم می گفت خودت رو شل کن تا دردت نیاد ، منم شل کرده بودم شروع کرد به تلمبه زدن اول خیلی اروم و بعد از یه مدتی تند تر ، خیلی درد می کشیدم چشمام سیاهی می رفت ، اونم اصلا ارضا نمیشد بعد فکر کنم بیشتر از نیم ساعت یه چیزی تو کونم خالی شد خیلی گرم و زیاد بود و از کونم حتی می ریخت بیرون ، کثافت اشغال مثل سگ نفس نفس می زد و منم انقدر گریه کرده بودم که رطوبت اشکم و همه جای صورتم حس می کردم ، دست اش رو از رو دهنم برداشت و کیرش و کشید بیرون و ولم کرد ، داشتم اروم اروم گریه می کردم دست و گذاشتم رو سوراخم بعد نگاه کردم دستم خونی شده بود همین طور اب منی اون کثافت همین جور داشت از کونم چکه می کرد ، ماچم کرد ، نازم کرد و گفت من رو ببخش ، باید این کار و می کردم کمرت شل بشه و … از این چرت و پرت ها حتی کیرشم خونی شده بود ،بعد با مهربونی بردم حموم ، کونم داشت می سوخت اروم اروم شروع کرد اول به شستنم با صابون و …، قشنگ من رو و بعد خودش رو شست ، بیرونم اورد و خشکم کرد و لباسام و قشنگ کرد تنم کرد همین طور قشنگ لباس هاش رو پوشید ، یه غذای خوشمزه و نوشابه اورد و یه برنامه کودکم برام پخش کرد و کاملا خرم کرد ، نه اینکه تا همین یه ساعت پیش چه چطور جرم دادم ، کونم خیلی می سوخت 😭، خرم کرد به کسی چیزی نگم و منم با کلی درد رفتم خونه ، هیچ کسی هم نفهمید چی شده ، بعد ها بازم بهم تجاوز کرد چندین و چندین بار ، به تعدادی که یه ادم به زنش میزاره ، اولش درد داشت اما بعدها لذت ، خیلی وقت ها هم مقاومت کردم اما اون کارش رو کرد این معلم هفت سال معلم من بود تا نهم راهنمایی تا همون موقعه بهم تجاوز میکرد ، منم اصلا نمی تونستم به کسی بگم اگم می گفتم برا خودم بعد می شه کی باورش می شد ، من کاملا مطمئنم اولین و اخرین قربانی اون نبودم ، بعد ها خیلی شدید و سخت تر بهم تجاوز کرد ، البته منم دیگه کونیش شده بودم ، بعد ها هم چندبار کونم گذاشت ، اخریش دو ماه پیش بود ، خیلی عوضی و تو کارش استاد بود همه بهش احترام میزارن و نمیدونن چه شیطانیه ، تازه زن و بچه ام داره ، برای زن و بچه اش متاسفم ، به عنوان کسی که توی خانواده مذهبی بزرگ شدم و با افراد مذهبی سر و کار داشت زیاد مورد ازار جنسی از کسایی که ادم فکرش رو نمی کنه قرار گرفتم اون اخریش نبود ، اما خوب رد کردم ، الان اصلا اعتقادات مذهبی و …ندارم فقط تظاهر می کنم ، تمام این چرت و پرت های که تو تلوزیون و … از خدا و امامان و …می گن تمام کصه شعر مردم ساده رو خر کنن تا راحت خودشون دزدی و تجاوز و …کنن، چیزی که خودم کامل فهمیدم ، اصلا خر مومن و خوب بودن و در کل ظاهر یه ادم نشید ، چون بسی ابلیس ادم روی هست پس به هر دستی نشاید داد دست، هییییی …، چیزی که شما خوندین برا شما داستان بود اما برا من زندگی …
امیدوارم خوشتون امده باشه 🖤🖤
نوشته: قربانی بی صدا
دفعه اول به زور کردت. هفت سال بعد چرا هی میرفتی میدادی؟؟؟؟
البته باتوصیفاتی که کردی فکر کنم خودت هم میخواستی ونمیشه بهش گفت تجاوز هرچند باورش سخته ومن فکر میکردم ساخته ذهن معیوب خودته
همونجاکه گفتی پدربزرگهای۲۶سالم رفتن مادربزرگهای۱۶سالموگرفتن دیگه نخوندم،اخه…لاالله ال الله
اگه بخوام درست بگم حقته پدران شما همون آخوندهای کس کش مملکت را گاییدن اونم به نمایندگی از ملت تو را گاییده
سعید طوسی میآید باز خوبه اهل دین وقران نیستیم
پدر بزرگات رفته بودن با دوتا دختر ۱۶ساله ازدواج کرده بودند اونوقت مادربزرگت کجا میداده