دوستم سعید یه خواهر داشت که دنبال کار میگشت و اسمش مرجان بود، مرجان 17 سالگی ازدواج کرده بود و 19 سالگی همسرش توی یه تصادف رانندگی فوت میکنه و چون درآمدی نداشت دنبال کار میگشت سعید چند بار بهم گفت برای خواهرش کار پیدا کنم منم توی شرکتم که تازه تاسیس کرده بودم دنبال منشی بودم که گفتم من آگهی کردم بگو فردا اونم بیاد فردا با 3 نفر مصاحبه کردم بنظرم خوب نبودن تا اینکه یه خانم خوشگلی اومد گفت من مرجان هستم خواهر سعید از همون لحظه ازش خوشم اومد واقعا یه خانم با شخصیت و جذاب بود و با اون سن کم واقعا مسلط انگلیسی صحبت می کرد استخدامش کردم هر روز رابطمون صمیمی تر میشد یه روز گفت میخواد بره شمال به مامان بزرگش سر بزنه گفتم خودم میبرمت گفت نه نمیشه بگم تو کی هستی؟ گفتم خب اینم حرفیه، گفت بیخیال بیا بریم جوابش با من، رفتیم روستای مامان بزرگش، خونشون یه خونه روستایی بزرگ بود حتی طویله هم داشتن که یه جفت اسب داخلش بود، توی مسیر خیلی با هم حرف زدیم از شوهر سابقش گفت از اینکه توقعی از زندگی نداره فقط یه همراه میخواد و… وقتی رسیدیم با استقبال گرم مامان بزرگش مواجه شدیم خیلی زن مهربونی بود حتی نپرسید من کیم همراه مرجان یه دو ساعت که نشستیم گفت امروز جلسه دهیاریه و اوون باید حتما شرکت کنه و به مرجان گفت فقط طویله رو تمیز کنه بقیه کارها رو خودش انجام داده، مرجان لباس عوض کرد و یه دامن بلند پوشید و تاپ به منم یه شلوارک داد گفت بپوش اینطوری راحت تره گفت من میرم طویله رو تمیز کنم تو استراحت کن گفتم نه باهات میام گفت باشه بیا، رفتیم توی طویله دیدیم یهو اسب نر سوار ماده شد و شروع کردن جفت گیری گفتم بد موقع اومدیم الان بکن بکنه و خندیدیم گفتم اسبه عجب کیری داشت گفت ماله تو اندازه اسبه کلفته؟… خندیدم و گفتم کلفته نه در حد ماله اسبه من میخواستم از اونجا بیام بیرون اما مرجان داشت نگاه میکرد به جفت گیری اسبه و می گفت خدا شانس بده گفتم به کی؟ گفت به اسب مادهه گفتم الانم اینجا یه اسب نر هست اگر اسب ماده بده خندید و گفت هستم بریم رفتیم ته طویله یه پتو بود پهن کرد و اومد سمتم و گفت آقای اسب نر ببینم اون کیر کلفتتو، شلوارکم و کشید پایین یه نگاه به کیرم کرد و گفت این که اندازه ماله اسبه است گفتم اغراق نکن در اون حدم نیست اما از الان ماله خودته، با دستش میمالیدش و شروع کرد خوردنش و کیرم شق تر میشد میگفت جون عجب کیر اسبی خفنیه همینطور که داشت برام میخورد کوس خودشم میمالید بهم داگی قمبل کرد و گفت رحم نکن مثله اون اسبه بکن منم کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن میگفت محکمتر تند تر اسب مادرتو بگاد جرم بده کیرتو دوست دارم چه حالی میده، مرجان حرف میزد اما من نمی تونستم حرفی بزنم فقط داشتم تلمبه میزدم آبمم که اومد همشو ریختم توی کوس مرجان بهم گفت خیلی حال داد اینجا تموم نمیشه امشب باید جرم بدی یه بار دیگه توی طویله کردمش و طویله رو تمیز کردیم و رفتیم توی خونه من گفتم میرم حموم و گفت با هم بریم با هم رفتیم حموم و اونجا هم کردمش وقتی مامان بزرگش اومد و حال و روز ما رو دید فهمید و خندید و بهمون گفت خسته نباشید معلومه طویله خیلی خوش گذشته ما هم فقط خندیدیم و می گفتیم عالی بود الان 5 ساله از اون روز میگذره مرجان هم چنان منشی منه و منم پارسال ازدواج کردم و هم مرجان رو دارم هم زنم رو… واقعا زندگی با دو تا زن جذاب و حشری یه بهشت زمینیه ❤👍
نوشته: سام
تو دیگه خیلی حیف شدی 😂
آخر طویله پتو بود انداختی رفتید روش؟!!! 😂
کیر اون اسبه وسط افکار جقیت ،البته توی طویله
به نظرم منطقی نیس یه پیرزن تنها دوتا اسب رو بتونه نگه داری کنه
بنظرم جای خوبی سکس کردی و اگه کسی هم میدید متوجه نمیشد و فوقش میگفت دو تا اسب جلو و دو تا خر آخر طویله دارن جفت گیری میکنن 😂😂😂
سکوتم از رضایت نیست
بر فرض محال داستانت واقعی باشه آخه گواد کوسی که توی طویله کرده بشه فقط کوس ماده خره
طویله دیدی تا حالا؟ روستا رفتی اصلا ؟ اسب تو طویله؟ گاوداری شنیده بودم اما اسب داری نه . من هیچی نمیگم میسپارمت به دوستان
رفتی یه شرکت تاسیس کردی که خواهر رفیقت را بکنی …اونم شوهرش توتصادف فوت کرده بود وچون خودشو زده بود به ماشین طرف دیه ماشین طرف و از مرجان گرفتن و حسابی بی پول بود … مشنگ ایناچیه آخه سرهم میکنی و مینویسی . نشستی دودقیقه رفتی توفکر واسه خودت نویسنده شدی … شماکارگردان بالیووودبشی بیترتره. خالی بندی زیادداره و همه دوس دارن
اسب رو که تو طویله نگه نمیدارن اسکول، احتمالا خر بوده تا رفتی تو طویله خفتت کرده، ضمنا حتما خودتو به یه روانپزشک نشون بده…
من بچه روستا نیستم ولی روستا زیاد میرم ، فقط میدونم برای یه بچه شهری طویله بوی نامطبوعی داره ، پر از کثیفیه ، توش اسب نگه نمیدارن،و از همه مهمتر روستا پر از فضوله ، در ثانی اینکه برادر بیناموسش کجا بود تو رسوندیش ، مادربزرگه فضول نسل گذشته نپرسید این بی ناموس کیه
ببین کار به دروغ گفتنت ندارم قشمگ دروغ بگو
میگن به گنجشک گفتن چنار تو کونت گفت یه چیزی بگو جاشه
خب الان قشمگ معلوم گوه خوردی دیگه ، تو طویله دوبار تو حموم یه بار شبم برنامه داشتین خون تو بودن میمونه نه والا ، آب تو کمر میمونه نه بلا
کیرت تو کسش داشتی تلنبه میزدی اون گفت محکمتر تندتر اسب مادرتوبگادجرم بده کی تو دوست دارم چه حالی میده
امشب خیلی هاتم
یکی بیاد جرم بده
ایدی روبیکام:@im_6ydo_88
منتطرتونم 🤤😜
حالا واقعا یه سوال ، تا حالا طویله دیدی؟
میدونی که گوهای توی طویله چه شکلیه؟
آفرین !
شبیه داستانته
{هم زنمو دارم هم مرجانو }
اصلاً هم حالم بهم نخورده
سام بپر رو پام واسه ی کوس اسب ننت رو گایید جقی مفلوک
آقای اسب ، کیر اسب نر صاف تو سوراخ دماغت باشه 😀
کیر اسب عربی و ترکمن تو کونت با این کسشعر نوشتنت
مادربزرگ نگفت نوه کیو با خودش آورده که هیچ کسشم گاییده چیزی نگفت😂😂😂 کیر همون اسب نر تو کون آدم چاخان 😂😂😂
ازدواجم کردی 🤣