داستان از اونجا شروع شد که من یه رفیق داشتم به اسم رامتین که خیلی وقت بود میشناختمش ، تازگیا خیلی دیگه باهاش حال نمیکردم ، انگار هر کی از آشناهامون با این رفت و آمد میکرد دیگه با من بد میشد. هی نمیدونستم دلیلش چیه فک میکردم پشت مشتم میره حرف میزنه در کل دل خوشی ازش نداشتم تا اینکه یه روز یکی از آشناهامون برام یه فیلم فرستاد تو تلگرام، منم تا دیدم کلیپه رو گفتم دهنت سرویس جنگه مگه 400 مگ گفتش نه ببین حتما یه چیزه خیلی مهمیه خلاصه دانلودش کردم و بازش کردم. مدتش حدود یه ساعت اینا بود.فیلمه این مدلی بود که تو یه خونه ی خیلی خیلی کوچیک مثل خونه دانشجویی طور با یه فرش قرمز که بساط عرق خوری پهن کرده بودن با چیپس و میوه و دلستر اینا . دوربینیم که فیلم میگرفت روی یه طاقچه مانندی قرار گرفته بود و داشت ازون بالا اینا رو میگرفت کیفیت میفیت فیلم ولی خوب بود مثلا در حده یه گوشی خوب. بعد دیدم رامتین و یه دختره به اسم سارا که من قبلا دیده بودمش با مامانم اونجا نشستن دور هم دیگه. خیلی جا خوردم بلافاصله شروع کردم به عرق سرد کردن و تعجب کردن، اصن یک در چهار هزار فک نمیکردم هیچ وقت چنین چیزی رو یهو اون موقع ببینم. بعد داشتن با همدیگه حرف میزدن و پیک میخوردنو میگفتن نوش و این حرفا اصن خیلی عجیب غریب بود مامانم مثلا وسط خونه با کفش پاشنه بلند نشسته بود. بعد مامانم داشت باهاشون صحبت میکرد ولی خیلی رسمی باهاشون حرف میزد. به دختره گفت شما چند سالتونه دختره گفت من 16 سالمه بعد مامانم گفت عه خواهرزاده ی منم هم سنه تو نمیدونم کلاس چندمی و باریکلا و اینا دختره ام خیلی با ادب داشت جواب میداد و خنده ی مودبانه طور میکرد بعد رامتین یه چیزه خودمونی گفت مثلا مثل: این حرفارو از کجا میاری ولمون کن اینا بعد ولی مامانم داشت با اونم انگار رسمی حرف میزد ولی رامتین انگار یه خورده جا می خورد نه اونقدرا ولی یه حالت تنش طوری بینشون بود بعد کمم نمیاورد رامتین مثلا بحث خودشو ادامه میداد انگار مامانم بیشتر کم می آورد و ادامه نمیداد سکوت میشد یهو دوباره اینا تکرار میشد دختره ام همونطور با ادب و خنده های فیک جواب میداد رامتین ولی با جفتشون یه مدل حرف میزد. یهو صحنه عوض شد مثلا کات کرده بودن فیلمو به جلو تر بعد اینا مست شده بودن دیگه. مامانم و اون دختره سارا مست بودن قشنگ ولی مثلا رامتین خیلی پایین تر بود نسبت به اونا. مامانم خیلی دیگه مست شده بود ولی کماکان داشت با رامتین خیلی رسمی بحث میکرد تو همون حالت مستیم. بعد یهو رامتین گفت ادبت میکنما بعد مامانم گفت منو ادب میکنی؟ گفت: نه پس عممو ادب میکنم یادت نیست همین هفته پیش همچین گذاشتم درت یه هفته هر جا میرفتیم لنگ میزدی نمیتونستی بشینی. اینو که گفت دختره یهو انگار یه جوری شد ولی به حالتی بود که نمیخواست نشون بده تعجب شو بعد یهو سکوت شد دوباره ولی اینبار طولانی تر بود یه خورده ، بعد رامتین اومد سمته مامانم دستشو گرفت کشید بعد مامانمم آروم با دست و صورت لیز خورد رو فرش بعد رفت کونشو گرفت گفت : بلند کن بلند کن، میگم بلند کن… بلند بلند…قمبل کن بعد یهو شلوارشو تا زانوهاش کشید پایین شروع کرد سوراخ کونشو مالیدن با کف دست بعد یهو یه تف زد کف دستش انگشت وسطیاشو کرد تو کسش شروع کرد تن تن بالا پایین کردن یه مثلا سی چهل ثانیه بعد یهو مامانم یه داد طولانی زد بعد یه داد دیگه که زد یهو غیر عادی لرزید نمیدونم آبش بود شاشش بود ولی یه آب بی رنگ خیلی زیادی ریخت رو فرش. بعد مامانم داشت حرفای مستی میزد اصن بیهوش شده بود انگار از مستی. گفت من آب زیاد خوردم آب بدنم کم شده یهو رامتین یه چک سکسی زد به صورتش نه محکم ازین سکسیا که فقط صدا داره با خنده گفت : خفه شو بابا… بعد دختره یهو این صحنه رو دید زد زیره خنده انگار مثلا خنده دار ترین جوک سالو براش تعریف کردن از شدت خندیدن ول شد رو زمین یکم بعد مامانم هی هر چی میگفت رامتین مسخرش میکرد، آخراش هر چی میگفت رامتین هی با لبخند به اون دختره نگاه میکرد بعد دختره ام همینجوری پشت سر هم هی داشت میخندید، تو این وضعیت یهو رامتین از یقه لباس مامانم سینه هاشو یخورده کشیده بود بیرون کیر و خایشم همینجوری میمالوند رو سینه و پیشونی و لپه مامانم. مامانمم به همون حالتی که رامتین قمبل تنظیم کرده بودش همونجوری به حالت تعظیم رو به رامتین مونده بود. همینجوری هی آه و ناله میکرد که دختره برگشت گفت: چقدر زر میزنه این بعد یهو از همون ظرف میوه جلوش یه خیاره بزرگ دراورد مثلا خیاره اندازه ی دوتا خیاره عادی رو هم بود از نظر طولی بعد اومد بکنه تو کونه مامانم هی نمیرفت بعد اونم یه تف آبدار قشنگ زد به خیار فک کنم از رامتین داشت اسکی میرفت چون شخصیتش اصن اینطوری نبود تفش انقدر زیاد بود چون خیلی مستم بودن از رو خیار همینجوری چکه میکرد به سوراخ کون مامانم بعد همونو با زور کرد تو کونش یهو مامانم یه جیغ زد پاهاش با همون شلواره نیمه پایین صاف شد بعد همینجوری خیاره آروم آروم از کونش اومد بیرون .همشون مست بودن انگار اسلوموشن بود همه چی. دختره یه چنتا محکم زد رو کون مامانم مثلا قشنگ محکم میزد با تمام جونش در حدی که انگار جای پنج تا انگشتش بمونه. دختره مثلا کل هیکلش اندازه یه لپ کون مامانم بود لاغر قدشم مثلا 150 سانت در بیشترین حالت بعد شروع کرد مثه حیوون لباسای مامانمو کندن.اول اون پاش که کفش داشت هنوز رو درآورد بعد شلوارشو محکم همینجوری تند تند میکشید از پاش بعد پرت میکرد وسط خونه هه حتی جوراباشم درآورد نمیدونم چرا. بعد اون خیاره رو دوباره از زیر شلوار کشید بیرون تن تن کرد تو کون مامانم خیلی سریع مثلا در حدی که با بالا پایین شدن خیاره یه گوزیم انگار داد بعد دوباره یه ویبره رفت اون آب بی رنگه دوباره اومد ازش ولی ایندفعه کم بود همه اینا تو ده ثانیه اتفاق افتاد مامانمم همینجوری داد میزد ولی حتی وقتی آبش اومدم دختره هنوز داشت تن تن کارشو میکرد یهو مامانم اونوری کرد خودشو که سرش رو به سقف باشه کونش رو به زمین همینجوری که داشت اونوری میشد رامتینم مانتو و لباسای تن مامانمو در می آورد یه لینگری مایو طور زیرش پوشیده بود که بره کونش خالی بود و پارچه نداشت بعد دختره گفت: وا چه واسه دادن آماده ام کرده خودشو بعد خیاره رو برداشت تن تن بکنه تو دهنه مامانم یهو رامتین گفت نه بابا نکن الان بالایی چیزی میاره خوب، بعد رامتین یهو کیفه پولشو آورد یه کاندوم در آورد گذاشت سره کیرش بعد رفت سراغ کوس کردن. دختره ام شلوارشو سریع کند شلوارش ازین کشیا بود راحت درآورد بعد شورتم کند کوسشو گذاشت رو صورت مامانم، بعد تا قبلش همش داشت می خندید و قهقهه میزد و اینا ولی یهو نشست رو صورت مامانم انگار مثلا خیلی دردش اومده بود خیلی حشری بازی در میاورد کوسشو محکم میکشید رو صورت مامانم تا پیشونیو دماغو اینا بعد داد زد حتما باید کوسمو بکنم تو دهنت که دهنه گوهتو ببندی جنده …ها؟ اوهوم؟ آره؟ دوس داری نه؟ اون جمله آخریاشو یجوره چندشی میگفت یهو رامتین گفت: داره میاد داره میاد… دختره ام تا رامتین گفت داره میاد صورتشو همچین سری آورد جلو انگار مثلا داره بره اون میاد رامتینم بیشتر آبش رو شکم مامانه من خالی شد و یه ذره ام زبون دختره بعد یه ذره تو همون حالت موندن بعد رامتین اومد گوشیشو برداشت فیلم قطع شد.
اون دختره رو بعدنم دیدم یه بار تو یه جمعی، اینکه اصن نمیخواستم به روم بیارم که هیچی… چی بگم آخه! بعد خیلیم سرد و بد باهام برخورد میکرد اصن جوابمو نمیداد انگار نمیشنوه مثلا با کسای دیگه حرف میزد یه قسمت قشنگ چشم تو چشم شدیم بعد ولی بازم هیچی نگفت با یه قیافه بی تفاوت سرشو تکون داد سریع به گوشیش نگاه کرد بعد من قبلنم دیده بودمش آخه با هم اوکی بودیم باهام شوخی موخی میکرد حرف میزدیم خلاصه بعد یه مدت دیگه سعی کردم با هیچ کدوم از اون آدما بیرون نرم چه اونایی که میدونستم میدونن چه اونایی که اصن پارانوید بودم روشون و در کل همشون.
نوشته: آبتین
مثلا مثلا مثلا مثلا
دستت از تو شرتت بیار بیرون.
واقعن تف تو شرف نداشتهی این آخوندا ک چ نسلی دارن تربیت میکنن.
شاه و فرح جوونایی تربیت کردن ی تنه جلو دنیا وایسادن اینام میان از ناموس خودشون سوژه میسازن.
خاک تو سرت
نوشته بسیار ضعیفی بود ، بعد بعد بعد … معلوم بود نویسنده نیست
از اون طرف ، سوژه بسیار اروتیک بود و جالب که البته می تونست بهتر باشه
چرا کون مامان رو گشاد کردند ولی کصش گذاشتند؟ چرا اون دختره نداد؟
اینکه مامان یکی روبکنی وفیلمشو واسه پسرش بفرستی خیلی اروتیکه ، وسوژه بسیار جالب
حوصله امبیاد ، با همین سوژه ، البته با اجازه نویسنده این داستان ، یه داستان توپ ازش در میارم ، و خواهم نوشت
ولی کو حوصله و انگیزه 😔
عزیزم داستان رو بیخیال فقط میشه دفعه بعد از دوستت بپرسی که مارک اون گوشی که باهاش فیلم گرفتن چی بوده که کیفیت فیلم و صداش اینقدر خوب بوده که شما با این وضوح فیلمش رو دیدی و حرفهاشون رو شنیدی؟؟
دیگه این سایت جای موندن نیست
پاک ناامید شدیم
حالا چیکار کنیم !!!
اولا ریدم به اون نوشتت .
دوماً اگر ، اما و … که اگر داستانت راست باشه ، تو چه گوهی خوردی ؟!
جدیدا اینقدر چرت و پرت زیاد شده شهوانی ، یه عده میان شهوانی ، میبینن هر ننه قمری آمده داستان و کصتان تلاوت کرده ، اونا هم شیر میشن و انگیزه واسه داستان کصتان نویسی.
مشکل اصلی داستان جندگی مادرت نبود ، بی عرضه بودن تو بود ،تمان توانت همون قهر کردن بود مشنگ .
منی که به هیچ داستانی نمیگم چرت اینو میگم ریدی حتی نمیگم موقع جق نوشتی ۱۰۰ درصد موقع شیشه زدن نوشتی
کصتانی دیگر از نویسنده بزرگ آب کون عزیز
چیزه آبتین
من با راست و دروغ داستان کاری ندارم اصلا به ایناش توجه نمیکنم ولی اگه فانتزی یا دروغم هست یه جوری بنویس خواننده لذت ببره
بیش از 15 ساله که کلیه داستانهای آویزون و لوتی و شهوانی رو میخونم…با اینکه داستان های مامانی برام جذابند .اما واقعا بکی از چرند ترین شون بود… تا حالا نشده که یک داستان رو هم نظر منفی بدم… ولی خداییش بی معنی و بدون محتوا بود… امیدوارم که اگر هم قصد نوشتن داری کمی اصول و مبانی نوشتاری داستان نویسی رو یاد بگیری
آبتین گه نخور دروغگوی جقی در ضمن دستت رو هم از تو شورتت در بیار
فراتر از گصشر
کمتر بزن جقی