سلام بچه ها
میخام یکی از بحترین خاطره های سکسم رو براتون تعریف کنم
ماجرا از جایی شروع شد که من وارد محل جدیدمون شدم تو این محله بچه های باحال زیاد داریم همشون با مرامن ولی دختر خیلی کم پیدا میشه من 19 سالمه زیاد اهل دختر بازی نیستم ولی از وقتی که وارد محله جدید شدم به دلیل این که همه دوستام زید داشتن و هر روز میومدن میگفتن اخ این جوری کردمش اون جوری کردمش زیدمو من هم علاقه مند شدم یک دونه واسه خودم پیدا کنم تو همسایگی ما یک دختر به نام مینا بود مینا جون فکر کنم 18 سالشه اون خیلی دختر خوشگلی بود من هم ازش خوشم میومد ولی تو مهل باکسی دوست نبود زیاد کسی بهش اهمیت نمیداد دلیلشو نمیدونستم ولی بهم امار میداد من هم که تا هالا از این کارا نکرده بودم گفتم این واسه شروع خوبه رفتم که بهش شماره بدم اما نتونستم یه سه چهار باری سعی کردم البته خودشم میفهمید که میخام شماره بدم اما نمیتونستم
اخر سر شمارمو با پررویی تمام کردم تو کیف مدرسش و سریع پیچیدم میترسیدم کسی منو ببینه یه موقع بد بشه
بعد از تقریبا 2 ساعت زنگ زد و خلاصه با هم دوست شدیم بعد از دو هفته رفاقت وقتی دید من اصلا هرفی از سکس نمیزنم {چرا دروغ بگم عرزشو نداشتم}خودش بحث سکس رو شروع کرد منم که از خدا خاسته از اون بدتر شده بودم پشت تلفن صداش میلرزید احساس میکردم که تو خونه تنها نشسته و داره خودشو ارضا میکنه دقیقا یادمه اون قدری کس شر گفت 22 دقیقه مکالمه واسم مثل 5 ثانیه گذشت فهمیدم دختر تازه کاریه مثل خودم سادست و تشنه ی سکس دیگه باهاش راحت بودم من یه اپاچی سفید دارم یه روز سوار موتور کردمشو بردمش خارج از مهله خودمون تو یه پارک نشستیمو 5 دقیقه ای حرف زدیم باز بحث سکسو وسط انداخت میگفت عشقم در اختیارتم گفتم مینا جون یه چیز ازت بخام نه نمیگی گفتش چی باشه گفتم یه بوس کوچیک از لبات بهم میدی گفت لبام واسه تو منم نه گزاشتم نه برداشتم لباشو با لبام گرفتمو مثل تشنه ها میخوردم وای باورتون نمیشه لباش مثل زله بود اون قدری از این کار خوشم اومده بود که نمیخاستم لباشو ول کنم مینا یهو سرشو کشید کنار و گفت عشقم فکر کنم شلوارت داره جر میخوره یه نگاه به پایین انداختم دیدم اب حشریم از کیرم خارج شده و به اندازه یه سکه ده تومنی شلوارمو خیس کرده خیلی خجات کشیدم بعد بهم گفت اشکالی نداره درکت میکنم منم کفتم تو سکسی ترین و خوش اندام ترین دختری حستی که تا به حال دیدم {خلاصه اون قدر ازش تریف کردم که خودش داشت از خودش بدش میومد}
بعد از یه 1 ساعت این ور اون ور گردش برگشتیم محل سر خیابونمون پیادش کردمو رفتم خونه
بعد از سه روز ساعت تقریبا دو نیم بود بهش زنگ زدم گفتم چیکار میکنه که گفت حوصلش سر رفته منم به شوخی بهش تارف زدم که بیاد خونمون بعد دیدم جدی گرفت گفت اشکالی نداره من نیم ساعت دیگه میام همین که این حرفو زد تپش قلبم نمیتونستم بگم نیا گفتم اشکالی نداره منتظرم قطع کردم تلفونو سریع خونه رو جمعو جور کردمو خودمم حاظر شدم من تو یک اپارتمان چهار طبقه زندگی میکنم که چهارتا هم وتحد داره هر چهار طبقشم به اسم بابام
از دیروز اون روز هم مادر و پدرم رفتن شهرستان و خونه رو به من سپردن البته سه طبقش دست اجارست
خلاصه مینا جون اس داد در خونه رو بزن درو باز کردم اومد بالا تا حالا اون قدر قلیز ارایش نکرده بود اومد تو خونه و از راه نرسیده روسریش و مانتوش رو در اورد ووووو یه شلوار لی تنگ اندام لاغر ولی تو پری داره کونش قلمبه شده بود از پشت که نگاه میکردی دو تا لپای کونش اویزون بود بعد رفتو روی یه صندلی نشست متوجه شدم که کیرم راست راست شده رفتم کنارش نشستم کفتم مینا جون میشه یه بوس کوچیک بهم بدی گفت کل بدنم در اختیار تویه منم سریع شروع با خوردن لباش کردم اونم دستشو گذاشته بود رو کیرم میمالید که خیلی تحریکم میکرد بعد منم دستمو گذاشتم رو کس جمعو جور و کوشتیش از رو شلوار میمالیدم چنان شهوتی شده بود که انگار دارم تو کسش میکنم وقتی لباشو ول کردم گفت امیر منو بکن منم همون جور که نشسته بود شلوارشو دراوردم پاهاش از سفیدی برق میزد کس کوچیکش شرتشو خیس خیس کرده بود یه دستی رو کسش کشیدمو خودمم نفهمیدم چجوری دهن به کسش زدم
کس کوچیکو گوشتیشو یه جور با لبام میکشید تو که از شدت شهوت نمیتونست یه جا بشینه سرمو عقب کشیدو تی شرتمو در اورد بعد خودشو انداخت روم یواش شلوارمم در اورد من هم تو همون حال پیرهن شو در اوردم سینه های کوچیکی داشت یواش رفت پایین و کیرمو گرفت تو دستش و ساک میزد اصلا انتضار نداشتم مینا جون به این خوبی بتونه این کارو بکنه من نمیتونستم تهمل کنم دوست داشتم کسشو فقط بخورم به حالت 69 در اومدیم شروع به خوردن کسش کردمو دستمم گذاشته بودم رو کنش لپای کونش بد جوری میلرزید ابمم کم کم داشت میومد که بلند شد و بهم گفت امیر جون منو از پشت بکن منم بلن شدمو حرکتی که ارزوشو داشتم روش پیاده کردم جفتمون بلند شدیم گرفتمش تو بغلم از زیر لپای کونش گرفتمو بلندش کردم چسبوندمش به دیوار خودش یه کم تف زد رو سوراخ کونش بعد با دستش کیرمو گرفتو کرد توش باورتون نمیشه خیلی نرم بود خیلی اروم میکردم تو و میکشیدم بیرون که اه کشیدنش بیشتر شدو گفت امیر جرم بده محکم تر منم تند تند تلنبه میزدم که یهو ابم اومد و بدون اجازه ریختم توش اون که دو سه باری ارضا شده بود بی حال افتاد تو بغلمو همون جا رو کاناپه تو بغل هم یک ساعت ولو بودیمو بعد پا شدیم خودمونو جمع و جور کردیم تا حالا 2 بار با هم سکس داشتیم
امید وارم از این خاطره خوتون اومده باشه
نوشته:ماریا
تقدیم به همه بچه های با حال شهوانی
مجید جان دلبندم <قلیز> ؟!!..
تا همینجا بیشتر نخوندم عمو جون ولی دیکته ام چیز خوبیه ازش غافل نشو.
پاشو عزیزم.پاشو خواب دیدی…
هالا؟ هرف؟
کدوم دبستان می ری عزیزم؟
Damet garm amiz abdol, ba khundane cm to kolli khandidam hamkaram mige khol shodi bikhodi mikhandi!!!
بحترین… مهل… هالا… عرزه… مهله… زله… کفتم… تارف… حاظر… وتحد… قلیز… کفتم… کوشتیش… انتضار… تهمل… کنش
جلغوز چلغوز انقد زدی که مغز نمونده برات… بهش گفتی میشه لبتو ببوسم اونم گفت بیا منو بکن؟ مدیونی اگه فکر کنی مغزت تو آب کیر غوطه ور نیست!
با تشکر حاج مهدی
اخه این شهرستان اگه نبود شما چه جوری داستان سر هم میکردید که خونه خالی گیرتون اومده پاشو پاشو ریدی با این کس شعرات احتمال زیاد مینا ایدز داشته که کسی باهاش دوست نمیشده
وقتی عنوان داستان را خوندم با خودم گفتم حتما این داستان را یه آدم حسابی نوشته ولی …
آقای آمیز عبدالکسخل حتی ریزترین اشکالات موجود در متن را به بهترین نحو ممکن به تصویر کشیدند یعنی بسیار مستفیض شدیم از این همه ریزبینی =D> :applause:
مهستی آهنگ عزیزم : (لطفا" با ریتم خود ترانه بخونید):D
تمام دنیا یک طرف تو یک طرف عزیزم، عزیزم
تمومه کونا یه طرف تو یک طرف عزیزم / عزیزم
آهسته و پیوسته، کیرم توو کس نشسته، جونم به جونت بسته عزیزم
طلسم کف دستیام، غرور تو شکسته، جونم به جونت بسته عزیزم
…
نشستی روی کیرم
خوب چشمتو وا کردی
دیدی واسه ی همیشه
خوب جایی پیدا کردی، خوب جایی پیدا کردی
یه روز دو روز نمی شه، دیگه واسه ی همیشه
بشین بشین رو کیرم، بشین که خوب نشستی، حالا عزیز دل تو هستی
ماری خانم شما هنوز هم همینقدر توی املا ضعیفی دوست من ؟؟ به خدا اینجوری غلط ،غلوط نوشتن باعث می شه مردم بهت بخندند باور کن کسی از خوندن یک نوشته ی سراسر غلط لذت نمی بره چون ذهنش ناخود آگاه به سمت غلط دیکته ای گرفتن میره و دیگه از ماجرا چیزی نمی فهمه . اگه یادتون باشه قبلن بهتون عرض کردم اولاً-هیچ اجباری نیست که شما تا زمانی که ادبیات فارسی تون قوی نشده داستان بنویسید و ثانیاً- اگر حس می کنید که باید بنویسید بهتره داستان را قبل از ارسال بدید یک نفر که فارسی اش از شما بهتر باشه بخونه و غلط هاش را بگیره -لا اقلّ از نظر املائی -
البته "صَلاحِ مُلکِ خویش خسروان دانند .
آقا چرا همه داستانها اینقر کوتاه هستند …