سلام به همه دوستان. من داریوش هستم 28 سالمه خاطره ای که میگم واستون واسه سال 92 هستش. من توی یک شرکت عمرانی کار میکنم توی تهران. ی روز یکشنبه داشتم از سرکار برمیگشتم. به خاطر طرح زوجو فرد ماشین نبرده بودم. تا ی مسیری با تاکسی اومدم بقیه رو داشتم پیاده میرفتم. توی یه کوچه بودم که ی دفه ی خانمی حدودا 40 ساله صدام زد.
اقا اقا ببخشید ی لحظه میاین؟ رفتم جلو گفتم بفرمایید. گفت میشه چراغ خونمونو روشن کنید؟ با خودم گفتم مگه چلاقه؟ بعدگفتم نکنه بکشنم تو خونه خفت کنن!!! اخر دلو زدم به دریا و رفتم داخل. هیچکس تو خونه نبود. اون خانمه به یک کلید اشاره کرد گفت اونو بزن. زدم خونه روشن شد. بعدحکمتشو از این خانمه پرسیدم گفت من یهودیم و یکشنبه ها نباید به هیچ وجه چراغ روشن کنیم. بعد خواستم برم که خانمه گفت بیا تو ی ابی شربتی بخور. منم خیلی تشنم بود رفتم تو. خانمه وقتی دم در بود ی شال رو سش بود ی تی شرت تنش بود با ی شلوار گشاد. وقتی رفتیم تو شالو از سرش دراورد. منم فقط نگاش میکردم. موهاش بور بود پوستشم خیلی سفید بود. لا مصب سینه هاش خیلی بزگو رو فرم بودن. تیشرت تنگش داشت جر میخور. ازش پرسیدم تنها زندگی میکنید؟ گفت اره . چون بچه دار نمیشده شوهرش ولش کرده رفته. گفت شوهرش تو ولیعصر زرگری داره و خیلی هم وضعش توپه. باز خدا خیرش بده ی خونه واسش گذاشته. خیلی واسش ناراحت شدم ولی از ی طرف خوشحال بودم که میتونم تورش کنم. گفتم میشه اسمتونو بپرسم گفت اسمم حوا هست. منم اسممو بهش گفتم. حوا گفت از اشناییتون خوشبختم. با خودم گفتم دیگه پارو گرفتم ازش. منم گفتم همچنین. بعد من شمارمو بهش دادمو گفتم هروقت کاری داشتید تماس بگیرید. اونم گرفتو من رفتم. بعد از اون قضیه چند باری به همدیگه پیام دادیم تا اینکه 3هفته بعد روز یکشنبه بهم زنگید گفت میای چراغو واسم روشن کنی؟ منم گفتم با کمال میل حوا خانم. رفتم در خونشون وایساده بود. رفتم داخل چاغو روشن کردم گفت بیا بریم بشینیم. شالشو انداخت. ایندف ی تاپ صورتی خوشگل که چاک سینش معلوم بود پوشیده بود. اومد کنارم نشست دستمو گرفت. تعجب کردم هم به خاطر لباس پوشیدنش هم به خاطر رفتارش. اخه هنوز انقد با هم راحت نشده بودیم. همینطوری دستمو میمالید. بعد از چند دقیقه که یخم باز شد منم اون دستشو گرفتمو فشاردادم به دستم. حوا خیلی حالش خراب بود از شدت حشر چشماش خمار شده بود. اروم دستشو اوردم بالا و بوسیدم بعدم ی لیس ریز زدم دستشو. ی دفه دستشو در گردنم حلقه کردو لباشو اورد جلو منم بی معطلی لباشو خوردم. 5 دقیقه ای همینطوری داشتیم میخوردیم که دستمو گرفت گفت بریم تو اتاق. تا رفتیم تو اتاق پرتش کردم رو تختو افتادم روش. همینطوری لباشو میخوردم. حوا شروع کرد به باز کردن دکمه های پیرهن من. درش اورد بعدم رکابیمودر اوردو همینطوری دست میکشید رو سینم. بعد بهم گفت دوست دارم گردنمو انقد بخوری تا خفه بشم. منم شروع کردم به خوردن لیس میزدم گردنشو. بعد از چند دقیقه تا میومدم تاپشو در بیارم نمیذاشت ناز میکرد واسم. هی سرشو میداد بالا که گردنشو بخورم. نزدیک 20دقیقه خوردم واسش. تو این 20 دقیقه همش ناز میکرد نمیذاشت کار دیگه ای بکنم. تا بالاخره کوتاه اومدو تاپشو در اوردم. سوتین سفیدشم سریع دراوردمو شروع کردم به خوردن پستونای بزرگش. اخ که چه پستونایی داشت جووووون. بعد اومدم پایین یکم شکمو نافشو لیسیدم. بعدم سریع شلوارشو دراوردم از پاش دیگه مقاومت نمیکرد. از روی شرت توری مشکیش دست میکشیدم رو کسش خیس خیس بود.شرتشو در اوردم واااااای چه کس تمیزی داشت خیلی سفیدو ناز بود یه دونه مو هم نداشت. یکم کسشو انگشت کردمو خوردم گفت داریوش دیگه طاقت ندارم بکن بکن. منم سریع شرتو شلوارمو در اوردم گفتم اول بخور بعد. شروع کرد ساک زدن با اینکه بعضی وقتا دندونش میخورد به کیرم ولی بازم خیلی حال میداد. کیرمو دراورد از دهنش گفت حالا بکن تروخدا. منم کیرمو گذاشتم دم کسشو اروم میمالیدم به کسش. دیگه کفری شده بود. گفت داغونم کردی بکن بکن بکن جان من بکن. ی دفه با دستش کیرمو گرفتو هل داد تو کسش منم شروع کردم تلمبه زدن. عرق کرده بودیم جفتمون بدجور. 5 دقیقه ای تلمبه زدم گفتم برگرد بذارم تو کونت. گفت نه دردم میاد گفتم اروم میکنم. برگشت دستمو بردم جلوی دهنش گفتم تف بنداز. انداخت مالیدم به سوراخش خیلی سوراخ نازی داشت. کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونشو فشار دادم تو. خیلی دردش گرفت گفت نه تروخدا نکن منم دراوردم لای پاشو باز کردم از عقب گذاشتم تو کسش. بعد از چند دقیقه صدای نفساش خیلی بلند شده بود فهمیدم داره ارضا میشه. بعد از ارضا شدنش اروم شد ولی من هنوز داشتم میکردم انقد تلمبه زدنمو تند کردم که ابم اومدو ریختم تو کسش چون خیالم راحت بود که بچه دار نمیشه. بعدم همونطوری روش دراز کشیدم. بعد پاشدیم رفتیم حمام. اونجا هم یکم با هم لاس زدیمو لب گرفتیم. بعد اومدیم بیرونو لباس پوشیدیمو من بوسیدمشو رفتم خونه. از اون به بعد دیگه هرهفته من چراغشو واسش روشن میکنم. امیدوارم خوشتون اومده باشه.
نوشته: داریوش
کیرم تو روحت یهودی ها شنبه ها آتیش روشن نمیکنن.یکشنبه از کونت در اومد
کس خولی ها خخخخخخ
مگه یهودی اسم خدا میاره؟
معلوم شد دروغ میگی
بازم یک بسیجی جلقی رید (اونم به کله رهبرش) آخه کونی شنبهها یهودیا هیچ کاری نمیکنن نه یکشنبه ها. بعدشم طرف اینقدر مومنه که چراغ روشن نمیکنه بعد میاد به تو کس میده؟ کیر کینگ کونگ تو تخیلات اسلامیت
یعنی با این داستان هم روح داریوش رو معذب کردی
هم اسرئیل رو به ما شاد کردی
کوس مغز!!!
کیرتو تخیلات مثلا اسلامیت. مجلوق بسیجی!! خواستی بگی یهودیها خرابن؟ بعد تو سالمی؟ آره؟
اولا وقتی از تازیخ به اندازه گوز نمیذونی زر نزن. دوما تو مراقب خواهر خودت باش که کل محل رو آباد کرده.
این کسکش ننه خراب دوباره پیدا شد.
بابا حروم زاده کیر تمام ادیان الهی تو تمام سوراخای تنگ و گشاد خودت و خاندان انت .
خجالت بکش لاشی.
مگه از پشت کیبورد لات بازی در بیاری و گرنه بیرون سرت تو کونته ان پدر قرمساق.
دیوس گوزو
لت وپار
فوش بدم بهت مادرتا از 3 ناحیه بگام… خودت بگو چیکار کنم کونتا اندازه دهنت کنم خواهرتا مثل توپ بکوبم سر کیرم کونی اخه چیزی نمیدونی نگو…یهودیا خیانت توشون نی اگه هم باشه تو فکو فامیل خودشونه یعنی انقدر تو یهودیا کیر نی که بیاد تو کوچه تویه کله کیریا پیدا کنه که لامپشا روشن کنی
الکی نیست سان استار کلی جایزه میده همه کوسا میخرن برای تعارف به مردا واسه گاییده شدن مرتیکه کس مغز
اولا کوروش با خواهرش ازدواج نکرده و ناقلین شیعه کمبوجیه پسر کوروش رو متهم به ازدواج با رکسانا میکنند دوما این حرفها شایعاتیه که در این زمونه برای مبارزه با ناسیونالیسم ایرانی و پارسی گرایی انجام شده سوما کیر شتر دو کوهان که یک ماه در بیابان بوده و جفتشو ندیده به کونت حواله
متن نامه معظم له برای قدردانی از حماسه سازی های این برادر بدین شرح است :
کنون که جق زده ای بحق که گند زده ای
93/824
این یهودیا خوب کوسی هستن . خوووووب. تا میتونی بگاش…
فقط بابا برفی هرگز نشه فراموش لامپ اضافه خاموش
عمو جون یه بار بگو مرگ بر اسرائیل دیگه چرا با دهنت می گوزی
متن استفتا از حضرت آیت الله العظمی حاضر جواب دامت برکاته :
به لحاظ آنکه موشک اسلام در بطن بلاد کفر فرود آمده است فلذا احتیاط واجب است بلکه واجب عینیست این عمل تکرار شود در هر شنبه به دفعاتی که تمامی جرثومه صهیونیسم با خاک یکسان شود .
والسلام علیکم و رحمت اله و برکاته
لازم به توضیح است احتمالا آن خانم آرمنی بوده نه یهودی چون روز تعطیل یهودی ها شنبه هست نه یکشنبه و یهودی ها یا بقول ما آیت اله ها جهود ها هم سبزه هستند اکثرا نه سفید .ما خودمان چند کنیز داشته ایم از هر کدام و می دانیم لذت فرو کردن در بلاد کفر را …
توفیقات شما را از خداوند منان خواستاریم
بیست ویکم محرم الحرام هزار و چهارصد وسی و شش .
حالا مردم ایران از حکومت بدشون میاد. ولی این به این معنی نیست که عاشق یهودیا باشن و اسراییلو پرستش کنن.
این داستان هم اصلا مهم نیست. و نشان دهنده ضعف اینهاس. فکر میکنن با این داستان مرمو حرص میدن. احمقن این مسلمونا
کیرم تو کونت کسکش
اول که یهودیا آدمند و خدا پرست
دوم که تو گوه خوردی که به دینی توهین میکنی
و سوم روی صبحتم با اون گاگولیه که نوشته بود یهودیا اسم خدا رو نمیارند الاغ نفهم یکی از کتابهای آسمانی مال یهودیهاست اسم پیامبرشونم یهودا بوده یا همون جودا
و چهارم کیرم تو داستانت کونی جلقی من همون چند خط اولش فهمیدم کسشعری بیش نیست اینقدر جلق میزنی مغزت از کیرت میریزه بیرونا
وای خدای من ی الاغ دیگه هم پایین نوشته یهودیا اسم عربی انتخاب نمیکنند
گوساله تو که هیچی نمیدونی گوه میخوری نظر میدی
خر بدنیا اومدی گاو از دنیا میری
زبان اصلی دین یهود عبری بوده عبرانی میدونی یعنی چی؟ احمق جان حوا در زبان یهودی هم هست
مثل سارا که هم در زبان پارسی هست هم در زبان انگلیسی
خاک بر سرت اومدی نظر بدی ریدی
کس مشنگ جون یهودی ها شنبه ها کاری نمیکنن یک شنبه مال مسیحی ها هس خره??? بلد نیستی داستان بنویسی احکام بقیه دین ها رو خراب نکن الاغ بیشعور???
اسم پیامبر یهودیا یهوداست؟؟؟؟؟ پس موسی چکاره بود؟
یهودیا اسم خدا نمیارن؟ خخخخ
یکشنبه؟؟ شباط چیه پس؟
و باز هم توهم biggrin