سکس پانزده سال پیش زنم با دکتر (۱)

1403/02/30

بالاخره تونستم با اصرار و فشار و ایجاد اطمینان از همسرم حرف بکشم . تازه ازدواج کرده بودیم همسرم در آن موقع منشی یه پزشک داخلی بود هشت صبح می‌رفت تا ۱۲ ظهر . یه روز دکتر به همسرم میگه فردا مطب تعطیله . صبح ساعت هشت بیا جلسه پزشکانه . همه دکترها منشی هاشون هستن لطفا تو هم کنار من باش .در ضمن کمی هم از نظر فیس به خودت برس . ساعت هشت میام دنبالت . با خجالت و من من تعریف میکرد گفتم گذشته ها گذشته هیچ تاثیری برامون نداره . خواهش میکنم کامل تعریف کن تا بفهمم چطوری تونست تو را رام کنه.
صبح با برادرش آمد و پس از معرفی سوار ماشینش شدیم و رفتیم . فک کنم خیابان خواجه عبدالله بود که پارک کرد و گفت پیاده شو . کلید انداخت رفتیم داخل ، محیط شبیه محیط جلسه نبود . کمی ترسیدم برادرش گفت دکتر من میرم شیرینی و میوه بگیرم . دکتر هم گفت منم کتری را روشن میکنم کم کم پیداشون میشه . تو حال رو یه کاناپه نشستم و وسایل خونه رو برانداز میکردم . دکتر رفت تو یه اتاق و صدام کرد و گفت اینجا خونه برادرمه ، بشین آلبوم عروسیشونو نگاه کن تا حوصله ات سر نره .
افراد حضور در جلسه کم کم پیداشون میشه . روی تخت نشستم و با ترس و بی میلی آلبوم ورق میزدم . دکتر با یه سینی چای داخل شد و گفت فعلا یه چایی بخور … البومو از دستم گرفت و گذاشت روی میز توالت . من با نگرانی بلند شدم که بیام تو حال ولی دستمو گرفت و گفت عجله نکن من و تو تنهاییم بزار کمی وقت بگذرونیم گفتم دکتر منظورت چیه ؟ من شوهر دارم . هیچ حرفی نمی‌زند و فقط با دستاس سعی میکرد که منو رو تخت نگه داره . به التماس افتادم و گریه ام گرفت نمی‌دونستم چیکار کنم . منو با دو دستش روی تخت دراز کش کرد و دکمه های مانتومو باز کرد . من اون موقع شلوار نپوشیده بودم با پیراهن آبی که برای عروسی خواهرم خریده بودم رفتم . ولی مرتب ازش خواهش میکردم که منو رها کنه گفت خانم …کاری میکنم که هرگز شوهرت با تو نکرده باشه و تا همیشه تو ذهنت بمونه . پیراهنمو کشید بالا . گفت وای چه رونای خوشگل و بی نقصی پاهامو جمع کردم گفتم دکتر نکن خجالت میکشم . پتو تا شده کنار تخت را کشید رو پام گفت بیا ، دیگه خجالت نکش . کنارم خوابید و با سینه هام ور میرفت گاهی دستشو رو شکمم و پهلوهام میکشید که باعث قلقلکم میشد . دستشو برد زیر پتو و هر دو پای منو نوازش میکرد و میخواست شورتمو در بیاره که با هر دو دستم شورتمو گرفته بودم تا نتونه در بیاره . ولی تلاش من بیهوده بود و از نظر فیزیکی نتونستم مقاومت کنم چندین بار هم گفتم دکتر الان برادرت میاد و باعث آبروریزی میشه گفت تا من نخوام نمیاد . یه لحظه پیش خودم فکر کردم که وقت تلف نکنم ، تصور میکردم دکتر هم مثل توست و بعد انجام کارش پانزده بیست ثانیه طول می‌کشه و تموم میشه . هر دو دستم را گذاشتم روی صورتم تا چیزی نبینم . با حرکاتش فهمیدم که داره شلوارشو در میاره .پتو را کنار آنداخت و و پای منو باز کرد و وسط نشست شورت منو از زیر باسنم با دو دستش کشید بیرون . با انگشت شصتش روی چاکش کشید و دو طرفشو باز کرد و با مکیدن کم کم حس لذتو در من ایجاد کرد . یه دفعه احساس کردم یه چیز داغ و سفت به اونجام فشار داده میشه حس کردم سر کیرش رفت تو . سرمو بلند کردم و کیرشو نگاه کردم . پرسیدم کیرش بزرگ بود گفت نه طولش اندازه تو بود ولی مثل خیار اصفهانی وسطش کلفت بود . بجون خودم تلاش می‌کردم که حس و لذتی برام بوجود نیاد منتظر بودم آبش بیاد و من بلند شم . ولی انتظار فایده ای نداشت به مدت بیست دقیقه با سرعت ملایم بالا پایین کرد گاهی هم خود منو تغییر حالت میکرد و ادامه میداد بعد از بیست دقیقه کشید بیرون و یه عالمه آب منی ریخت روی شکمم . دست منو گرفت و رو کیرش گذاشت منظورش این بود که من براش بمالم .از روی پاهام بلند شد و جعبه دستمال کاغذی را بهم داد و گفت پاک کن که رو ملافه نریزه . به سمت دستشویی که می‌رفت با صدای بلند گفت الان میام تکون نخوری ها . من هم بی توجه به خواسته بلند شدم و دنبال شورتم می‌گشتم از این که پیداش نمی‌کردم عصبی شده بودم تا اینکه آمد داخل اتاق ، مگه نگفتم تکون نخوری الان میام . دوباره آمد کنارم گفتم دکتر بسه دیگه خواهش میکنم تو را به خدا گفت تازه اصل کاریش الانه. یه چیزی بگم تو اگه مبارزه کنی یا همراهی کنی من دارم لذت خودمو میبرم به نظرم بهتره که به خودت هم سخاوت نشون بدی و لذت ببری مطمئنم بعداً پشیمون میشی . گفت میخوای دستشویی بری با سر گفتم آره بلندم کرد بطرف دستشویی برد . وقتی داشتم خودمو میشستم لعنت به خودم می‌فرستادم که چرا من با این مرتیکه کثافت آمدم بیرون . زد به در دستشویی گفت زود باش الان برادرم میاد . از ترس اینکه برادرش نیاد و منو لخت نبینه سریع آمدم بیرون فکر کردم اگه منو اینطوری ببینه حتما اون هم دلش میخواد .منو برد رو تخت و دوباره شروع کرد منتها اینبار نه به آرامی بلکه با سرعت زیاد . دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و به آخ وای افتادم یک دقیقه نشد چنان لرزشی تو وجودم حس کردم و التماسش میکردم کمی صبر کن تکون نده ولی اهمیت نمی‌داد شاید دو یا سه بار پشت سر هم ارضا شدم . این بار هم بیست دقیقه طول کشید و آبش اومد . پرسیدم از پشت هم کرد ، گفت نه . بخاطر اینکه از حس خیانت و یا کلافگی درش بیارم گفتم . در مورد این مسئله اصلا فکر منفی نکن . اولا مال پانزده سال پیشه دوماً تو که خواسته این کارو انجام ندادی سوما یه لذتی بردی و تمام شد . بوسیدمش و پرسیدم بازم این کارو با تو کرد ؟

ادامه دارد

نوشته: اماده


👍 23
👎 16
44201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

984433
2024-05-20 00:51:17 +0330 +0330

اونجا که گفت دکتر نکن خجالت می کشم مشخص شد که با میل خودش رفته و اولین بار هم نبوده تو مطب زیاد داده به دوکی واسه تنوع رفته خونه

0 ❤️

984466
2024-05-20 07:00:33 +0330 +0330

اسکل این یه قسمت از داستانهای دنباله دار شهوانیه کپی کردی

1 ❤️

984709
2024-05-22 08:56:48 +0330 +0330

لطفا ادامشو‌زودتر‌بزار

0 ❤️

985862
2024-05-31 12:30:05 +0330 +0330

نفرسوم؛منم.

0 ❤️