زندگی دوباره با مامان

1402/04/18

اوایل غروب بود که زنگ خونه به صدا دراومد. انتظار کسی رو نداشتم وقتی رفتم درو باز کردم تعجب کردم واقعا؟! مامانم بود که پشت در داشت گریه میکرد. گفتم چی شده مامان؟ گفت باید باهات صحبت کنم. اونو با خودم به اتاق نشیمن بردم و روی مبل نشستیم با دیدن کبودیا رو دست و صورتش گفتم بازم کتک زده مرتیکه؟ تا کی میخوای تحملش کنی… مامان با دستمال اشکاشو پاک کرد و گفت این هفته کلا سر دعوا داشت تا دیر وقت خونه نمیومد میگفت کار میکنه ولی لباسش بوی عطر زنونه میداد بالاخره مچشو گرفتم اونم منو گرفت زیر بار مشت و لگد…
اشک روی صورت مامانم جاری بود و بند نمیومد. نمیدونستم چی بهش بگم یا چکار کنم، بغلش کردم و بهش دلداری دادم گفتم دیگه نمیزارم بری پیش اون حرومزاده دیدی بهت گفتم اون لاشی واسه تو شوهر نمیشه همینجا بمون تا طلاقتو ازش بگیرم.

مامان دستاش دور گردنم و سرش رو شونم بود و کمی گریه کرد تا آروم شد. فشار سینه های بزرگشو رو سینم حس کردم. یه لحظه هیجان زده شدم تو همون حالت بودیم که احساس کردم کیرم داره تکون میخوره، بالاخره مامان خودشو ازم جدا کرد و صورت همو بوسیدیم ناخودآگاه. دستمو روی پای مامان به سمت کسش نزدیک کردم سعی کردم دستمو بردارم ولی کیرم شق شده بود و نمیتونستم خودمو کنترل کنم. بدتر از اون که فقط یه شلوارک پوشیده بودم و کاملا مشخص بود که کیرم بالا اومده. مامان که متوجه راست کردنم شده بود کمی فاصله گرفت و دستمو از خودش جدا کرد. من دستمو گذاشتم رو کیرم ولی دیر شده بود، مامان گفت معلوم هست چته ؟ هول شدم گفتم چیزی نیست یکم مغزم تو فشاره، نمیدونستم چی بهش بگم بلند شدم براش آب بیارم تو اشپزخونه سعی کردم بخوابونمش ولی بدتر میشد پشت اپن پنهانش کردم مامان پاشد اومد لیوان آبو برداشت خورد گفت خوبی؟ گفتم اره خب شوک شدم تورو تو این حالت دیدم. مامان اومد تو اشپزخونه و دوباره مستقیم نگاه کرد و گفت مثل اینکه اونجات شوک شده… یادت رفت چه قولی بهم دادی قرار بود فراموش کنی؟ تو هنوز درگیر منی درسته؟ جوابی نداشتم دو سال از ازدواجش می گذشت رابطم باهاش تموم شده بود هیچی جز اسم مادر پسری بینمون نبود خب الان این اتفاق افتاد اصلا دست من نبود! مامان کیفش رو از روی مبل برداشت و خواست با عجله بیرون بره که جلوشو گرفتم گفتم تو هیچ جا نمیری! مامان گفت تو بهم قول دادی ما همه چیزو تموم کردیم بهتره برم چون اینجام دیگه حالم خوب نیست به زور مانع رفتنش شدم گفتم ای بابا اره قول دادم ولی نتونستم نمیتونم میفهمی نمیتونم من مغزم بگا رفته تو هم بعد سه ماه اومدی اینجا اصلا تا قبلش برات مهم بود که دیگه پسری داری؟ هفته ای یه زنگ میزنی ببینی زندم خیالت راحت شه دیگه؟ مامان بغضش دوباره شکست گفت برو کنار بزار برم همون خراب شده. گفتم به مرگم اگه بزارم بری خونه اون آشغال،کیفش رو گرفتم و گفتم بری که دوباره کتکت بزنه؟ مامان گفت بمونم که تو برام شق کنی؟ تو بهم قول دادی همه چی بین ما اشتباه بود چرا نمیخوای فراموش کنی؟ گفتم بعد مردن بابا تو بهم گفتی از این به بعد مردت میشم اولین بار تو پونزده سالگی تو منو کشیدی رو خودت تو منو به خودت وابسته کردی بعدش چی شد عاشق شدی گفتی بسه دیگه بزارم به حال خودش، فک کردی من دیگه تونستم به غیر تو با کسی باشم؟ چرا اینطور فکر کردی؟ چرا فکر کردی رفتی دنبال عشقت و منی که فقط هوس تو آروم میکردی باهام تنها گذاشتی، بیا اینم عشقی که میخواستی حالا اینجایی. مامان سرشو انداخت پایین رفت نشست رو مبل دستاشو گزاشت تو صورتشو شروع کرد به گریه کردن گفت حق داری من با تو اینکارو کردم ولی اشتباه کردم تو چرا ادامه دادی فک کردی برای من راحت بود؟ تو هم فهمیدی اشتباه بود ما به هم قول دادیم… رفتم کنارش نشستم اشکاشو پاک کردم گفتم برای من هیچوقت تموم نمیشه به یاد اون روزا زندگی میکنم باهات اگه هیچی نگفتم چون میخواستم خوش باشی منم بخاطر شهوت نیام سمتت ولی دیگه نمیزارم برگردی شده خودم برم از اینجا نمیزارم بری خونه اون عوضی… دیگه چیزی نگفتیم تا یک ساعتی گذشت، مامان رفت دستشویی صورتشو شست و برگشت گفت من لباس نیاوردم با خودم یعنی وقت نکردم لباس بیارم جواب ندادم داشتم چایی دم میکردم. مامان مانتو و شلوارشو دراورد و با یه تیشرت و شرت اومد تو اشپزخونه و مانتو شلوارشو انداخت تو ماشین لباسشویی زیرچشمی داشتم نگاش میکردم گفت یکی از اون زیرشلواری هاتو برام میاری گفتم شرمنده همشون نشسته تو حمومن میخوای همینو دربیارم ؟ یه نگاه کرد فهمید شورت نپوشیدم گفت نه نه همینطور خوبه گفتم حالا چطور مچشو گرفتی؟ گفت پیام بازی میکرد خوندم پیاماشو. باهاش قرار گذاشت بره خونش منم بهش گفتم جنده بازی تمومی نداره واسم سگ شد …

براش یه تیکه یخ از فریزر برداشتم گذاشتم مشما دادم دستش گفتم بزار رو کبودی دست و صورتت تا زود خوب شه.ازم گرفت گذاشت کنار لبش گفت الهی دستش بشکنه گفتم چه فایده دوباره برمیگردی خونش براش سوپ درست کنی دستش زود جوش بخوره. گفت دیگه خسته شدم دیگه تحقیر بسه برنمیگردم خونش گفتم تو هم بخوای من دیگه نمیزارم بری براش چایی اوردم دیدم بالشت مبل و برداشته گذاشته رو پاهاش با خنده بهش گفتم پتو بیارم؟ اونم خندید گفت تو که از راه نرسیده واسم شق کردی خدا به دادم برسه شب چطور اینجا بخوابم؟ (البته این بار اول نبود که مامان بعد ازدواجش قهر می کرد و میومد پیش من و خب هر دفعه شبش از خجالت تموم مدتی که نبود در میومدم.اما این دفعه فرق میکرد بعد از شش ماه پیداش شد! دیگه تصمیم گرفته بودم اجازه ندم برگرده)
مامان گفت شام چی درست کنم؟ گفتم لازم نیست از بیرون سفارش میدم ولی اصرار کرد که خودش درست کنه برای همین رفت آشپزخونه تا کتلت درست کنه منم رفتم تا همراهیش کنم.

خلاصه بعد از کلی صبحت باهاش متقاعدش کردم که همینجا بمونه تا طلاقشو از اون نکبت بگیرم مامان دیگه نمی خواست برگرده و از اینکه کنار من بود حالش خیلی بهتر بود موقع شام درست کردن بهش گفتم: مامان یادته شبایی که کتلت درست میکردی میگفتی برم حموم که شب کنار هم میخوابیم بوی غذا اذیتم نکنه مامان یه نگاهی به من کرد و با لبخند گفت خب امشبم میرم ولی مگه قراره کنار هم بخوابیم؟ گفتم پس چی نکنه میخوای رو کاناپه بخوابم؟ خندید و یه تکه از کتلت گذاشت دهنم و گفت کنارت بخوابم که به قول خودت بعد شام کتلت چی میچسبه؟ منم گفتم کتلتی با مامان تو تخت… با هم خندیدیم و مامان گفت ای بیشعور درست نمیشی تو…

سر میز شام من که دولپی داشتم میخوردم یه لحظه حواسم به مامان افتاد دیدم مامان رفته تو خودش و چیزی نمیخوره گفتم باز چیه؟ مامان گفت اشتها ندارم بعد یه آهی کشید و گفت نمیدونم چرا اینطور شد راستش انتظار داشتم بعد از رفتنم تو کسی رو پیدا کنی اینکه میبینم هنوزم نتونستی فراموش کنی … تو بیخیال آینده شدی ولی من شاید تو آینده نباشم تو میخوای چیکار کنی,؟ گفتم گور بابای آینده تو از اولشم نباید میرفتی نباید منو تنها میذاشتی حالا هم برام هیچی مهم نیست همین لحظه رو میخوام و تو که کنارم باشی شاید تو دیگه اون حس سابق رو بهم نداشته باشی ولی من داغ تر از گذشته بهت نیاز دارم مامان. رفتم اشک کنار گوشه چشمشو پاک کردمو یه لقمه براش گرفتم گفتم اگه نخوری ناراحت میشم از دستم گرفت و گفت باشه ولی جدی من امشب شرایطم خوب نیست وضعمو که میبینی؟ لپشو بوسیدم گفتم من فدات شم که خوب نباشی بعدشم قرار شد از امشب مال خودم باشی دقیقا مثل همون شبا که بهت میگفتم میخوام میگفتی از دست تو و سریع لخت میشدی.

مامان لبخند رو لبش اومد و لقمه رو ازم گرفت و اروم یه سیلی بهم زد گفت میخوای سر سفره برات لخت شم هان؟ منم خندیدم گفتم حالا لقمتو بخور امشب حالتو خوب میکنم …

بعد شام به یاد قدیم کلی خاطره بازی کردیم و مامانم حال روحیش خوب شده بود یه آهنگ شاد گذاشتم که برقصیم ولی اون مرتیکه زده بود تو پای مامان و پاش درد میکرد با این حال کمی برام رقصید و تو حین رقصیدن تیشرتشو در اورد تا با سوتین و شرت بشه و من دوباره چشمم به اندام سفید و لطیفش بیوفته خودمو در حال رقص بهش میچسبوندم و منم حسابی حشرم زده بود بالا مامان متوجه شد که حشری شدم همیشه میگفت وقتی حشری میشی عقل از سرت میپره باید به حرفت گوش کنم وگرنه عصبی میشی برای همین مامان گفت بهتره برم دوش بگیرم گفتم میخوای باهات بیام ولی گفت نه فقط یه ژیلت بهم بده و زود رفت حموم و منم هیجان شهوت ضربان قلبمو برده بود بالا وقتی رفتم ژیلت بهش بدم در حمومو باز کردم با صحنه لخت مامان زیر دوش مواجه شدم مامان اندامش بی نظیره اون رونای تپل سفیدش دیوونم میکرد البته سنی نداره هنوز چهل سالشه منم اختلاف زیادی باهاش ندارم 25 سالمه. خیره شدم بهش اونم دستاشو برده بود روی سرش تا موهاشو بشوره چشماش بسته بود حسابی نگاهش کردم بعد مدت ها واقعا دلم تنگ شده بود براش طاقت نداشتم دلم میخواست برم و زیر دوش حموم بکنمش ولی ژیلتو گذاشتم کنار در بهش گفتم برداره و رفتم اشپزخونه از داخل در یخچال یه ویاگرا برداشتم با یه لیوان اب خوردم و اومدم تو اتاق لخت شدم رفتم از تو کشو کمدم ادکلن زدم و اسپری تاخیری برداشتم زدم به کیرم تا بعد این همه مدت یدفعه زود ابم نیاد و ضد حال بشه میخواستم تا صبح عشق و حال کنم باهاش ولی نمیخواستم بفهمه چون اعتراض میکرد مطمئن بودم امشب خسته است و حتما از دستم کلافه میشه برای همین اگه قسمم میداد نمیگفتم قرص خوردم یا اسپری زدم. مامان هر چی صدا کرد حوله ببرم خودمو زدم به کر گوشی اونم که دید جیغ و دادش فایده نداره بالاخره اومد بیرون قبل اینکه بیاد تو اتاق گفت مگه با تو نیستم چشم سفید که نگاهش به من افتاد و با تعجب دید که من لخت رو تخت دراز کشیدم

گفت یا خدا بزار از حموم بیام خدا به دادم برسه نتونستم تحمل کنم پریدم گرفتمش انداختمش رو تخت خندید گفت اگه میدونستم قراره امشب انتقام شش ماه بگیری زودتر میومدم. دستاشو بردم بالا سرش گرفتم گفت اخ دستم چه خبرته ارووووم گفتم کجاشو دیدی از امشب دیگه مال خودمی حیف تو نیس اون کسکش بکنتت مامان یکم جا خورده بود گفت باشه باشه آروم باش ولم کن بزار خودمو خشک کنم ولی من دستاشو گرفته بودم بالا سرش و زیر بغلشو که ژیلت کشیده بود بوس میکردم. نقطه ضعفش بود مامان بلند میخندید وای خدا قلقلکم میاد بس کن. خودشم میدونست بی فایدس صورتش سرخ شده بود عاشق خیسی بدنش بودم صورت و موهاش خیییس آب بود منم لیسیدن زیر بغلشو ادامه ندادم و اونم خندید تا اروم شد و گفت لعنت بهت روده هام اومد دهنم از بس خندیدم پاشد نشست یه نگاه کرد به کیرم خندید گفت اوه اوه رحم کن به مامانی این زیادی بزرگه. (راست میگفت درازتر و کلفت تر از همیشه من مامانم ترک و بابام عرب و از کیر شانس اوردم و واقعا بزرگه کیرم)

گفتم نترس تو که عادت داری… خواست بلند بشه یه چیزی برداره خودشو خشک کنه دستشو گرفتم نشوندمش گفتم من خیستو دوست دارم گفت سردم شد گفتم گرمت میکنم و خوابیدم سرمو گذاشتم زیر سینه هاش مامان دستشو گذاشت زیر سرم و با دست دیگش روی سرم میکشید منم مشغول خوردن سینه هاش شدم انقدر غرق خوردن بودم که به اخی که از شدت مکیدنم میکشید توجه نمیکردم بالاخره دستمو تو همون حالتی که سینه هاشو میخوردم رسوندم به کسش و آب گرمی که از کسش میومد رو احساس کردم با لبخند گفت آب حمومه ها گفتم غلط کردی تازه است گرمه گرم از تو کست میاد اینو که گفتم سرمو کنار زد و حالا اون خوابید به صورتی که سینه های بزرگش پهن شد روی رونام و شروع کرد به ساک زدن برام کیرمو گرفت و حسابی برام خورد تا زیر تخمام و و میدونست که عاشق اینم که تخمامو تو دهنش بگیره تا من یه دل سیر تماشاش کنم مامان عاشقتم…

سر مامان رو گرفتم و چند تا تلمبه تودهنش زدم و اب حشرم با اب دهنش از دور کیرم میریخت کنار تخمام سرشو نگه داشتم تا مامان زد به پام سرشو ول کرد با چشماش که سرخ شده بود مظلومانه و عاشقانه بهم نگاه کرد لبخندش باعث شد یادم بیوفته بهش بگم اگه گفتی الان چی میچسبه؟ مامان گفت چی؟ گفتم بعد شام کتلت مامان … مامان خندید گفت اها اینو تو یادم دادی بعدش خوابید و پاهاشو بالا گرفت با دیدن کس مست و خیس مامان فقط دلم میخواست بخوابم روش و یه دل سیر بکنمش مامان دستاشو باز کرد تا من برم تو بغلش منم اروم خوابیدم لای پاهاشو رطوبت سینه هاشو رو سینه هام حس کردم خیلی حس خوبی بود چند تا بوس محکم بهش کردم و کیرمو روی کسش فشار میدادم مامان گفت یکم اذیتم پاهاش رو بالا نگه داشته بود گفتم پاتو بنداز چون قبلا بهش گفته بودم دورکمرم بگیره تا راحت تر بکنم ولی پاش درد میکرد یکم جاشو تغییر داد و یه بالشت گذاشتم زیر سرش بلاخره کیرم راهشو به کس مامان جونم پیدا کرد و وقتی وارد کسش شد مامان یه آه بلندی کشید کیرمو اروم تو کسش جا دادم و نگه داشتم تا واژنش دور کیرم عادت کنه هر چند خیس بود و دردی نداشت دستمو بردم لای پاهاش اروم با انگشتام سوراخ کسشو باز کردم کیرمو چند بار دراوردم اروم ودوباره زدم داخل و هر بار یه آه جانانه میکشید تا کامل وزنمو انداختم روی مامانو کیرمو تا ته داخل کسش کردمو نگه داشتم تا تخمام بچسبه لبه های کسش سر کیرم اونقدر رفته بود که گردنه رحمش رو حس میکردم جایی که اگه موقع تلنبه زدن کیرم میخورد بهش مامان درد شدیدی رو میکشید باسنمو فشار میدادم لای پاهاش و صورتشو بوس میکردم سرمو بردم لای سینه هاش میخوردمو لذت میبردم از اینکه مامان بعد مدتها دوباره زیرمه و دارم میکنمش

نوک سینه هاش سفت شده بودن وقتی مطمئن شدم که کیرم حالش خوبه و قرار نیس به این زودی ابش بیاد شروع کردم به تلمبه زدن مامانم که اه و ناله هاش دراومده بود و داشت حال میکرد از عقب جلو کردن اروم کیرم تا چند ضربه محکم و باز نگه داشتن مامانم اه و ناله هاش بالا رفته بود شالاپ شولوپ کیرم میخورد تو کسش و مامان در همین حال بدنش لرزید و خودشو رها کرد انگار که خیلی وقت بود ارگاسم روتجربه نکرده بود بعداز اون کیرمو کشیدم بیرون از کسش تا مطمئن بشم اومده و دیدم بله اب حشر مامان جون ریخت بیرون روی ملافه مامان چشماشو بست ودیگه باز نکرد من برعکسش کردمو خوابیدم روکمرش کیرمو دوباره گذاشتم دم سوراخشو فرو کردم و باز اروم اروم داشتم میکردم و توحال لذت بردن بودم اه و ناله های مامان هم خفیف شده بود انگار دیگه خسته بود و جونی نداشت ولی من بشدت داغ بودم و دلم میخاست اوج بگیرم ولی هر بار که شالاپ شولوپ چند ضربه میزدم مامان میگفت اخ اروووووم خودت میدونی میخوره بد جایی منم با خنده بهش گفتم چیکار کنم واژن تو کوچکه مامان گفت غلط کردی کیر تو زیادی درازه معدم میاد حلقم …

وقتی بعد ده دقیقه یه ربع کردن متوجه شد قرار نیس ابم بیاد بهم گفت بزار به پهلو بشم باز از پهلوخوابید و من از پشت اروم پاشو دادم بالا با اینکه دردداشت خودش پاشو نگه داشت منم دستم رو سینه هاش بود و کیرم تو کسش عقب جلو میکردم خودم خسته شده بودم مامان گفت یعنی اگه اسپری زده باشی تو روحت ریدم داره میسوزه کسم سابیده شد به خدا بسه بیار آبتو باز دوباره تو حالت اول شد و رفتم روش گفت بخدا دیگه دارم میمیرم عزیز دلم یکم متوقف کردم و مامان یکم اب خورد بعد قبل اینکه دوباره بخوابه گفت تو روح بابات تو هر غلطی هست کردی بیا روم خندیدم گفتم هیچی والا باز دوباره رفتم روش و مشغول شدم رد داده بودم مامان دیگه چیزی نمیگفت چشمشو بسته بود ولی مشخص بود کمرش خسته شده انقد زده بودم زیر دلش که حالت تهوع گرفته بود ولی وقتی دیدم گفت اشکال نداره اروم باش عزیزم بکن استرس گرفتی نمیاد ابت دیدم منو بغلش کشید و با اینکه خسته بود داشت همزمان که میکردمش کمرمو دست میکشید و ماساژ میداد دلم براش سوخت گفت مامان الهی فدات شم که بخاطر من تحمل میکنی گفت قربونت بشم خدانکنه بکن عزیزم اشکال نداره من خوبم بلاخره بعد کلی وقت تحمل مامان لامپ اتاقو دست برد بالای سرش خاموش کرد که من متوجه نشم گریش گرفته ولی صدای هق هق ارومش شنیدم لامپو روشن کردم دیدم اشک از گوشه چشمش راه افتاده مثل بچه ها لب میچید تو چشام نگاه کرد گفتم وای مامان(واقعا خسته شده بود و درد داشت تحملش سر اومده بود و گریش افتاد اما نمیخواست ببینم )کیرمو باز کشیدم بیرون خیس اب حشرم بود گفتم الهی مامان گریه نکن عزیزم کلی قربون صدقش رفتم ازش معذرت خاستم گفت چیزی نیست اشکال نداره نشست اشکاشو پاک کرد و خودش رفت رو حالت داگی منم رفتم پشت سرش دستمو گزاشتم رو کمرش کیرمو بردم لای پاهاش چند بار مالیدم رو لبه های کسش تا یدفه تا ته رفت داخل مامان یه اوووخ گفت منم کمرشو بوسیدم و چندتا تلمبه محکم و سریع زدم و کیرم تا ته تو کسش فشار دادم ابمو طولانی مدت تو کسش خالی گردم و کشیدم بیرون نفس نفس میزدم و نشستم پشت مامان اون ولی تو همون حالت داگی رفت به سجده و آب منی که داخلش ریخته بودمو ریخت بیرون و سوراخ کسش بازو بسته میشد
واقعا لذت بخش بود خیلی کمرم خسته شده بود بعدش مامان هم به پهلو شد و رفتم کنارش خوابیدم کیرم که داشت می خوابید گذاشتم لای روناش و با هم خوابیدیم

بعد از اون شب دیگه مامان برنگشت خونه شوهرش و طلاقشو گرفتم و بازم مثل قدیم شبا کنار هم میخوابیم
پایان.

نوشته: آینه


👍 38
👎 13
155101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

936919
2023-07-10 00:28:32 +0330 +0330

تو الان ریختی تو مامانت‌ باردار میشه کصمغز
یا داری دروغ میگی یا تو خیلی کصخلی

0 ❤️

936945
2023-07-10 03:45:23 +0330 +0330

ریددددددی آبم قطه

1 ❤️

936957
2023-07-10 05:40:51 +0330 +0330

چه جالب داداشت میشه پسرت
نوه بابات هم میشه برادرت
مادربزرگ پسرت هم میشه زنت

1 ❤️

936997
2023-07-10 14:03:39 +0330 +0330

خسته نباشی
لعنتی ویاگرا خوردی ، اسپری هم زدی …
یه دو بست شیره هم میکشیدی …

با اونهمه خستگی ،میترسیدی فرار کنه و دوباره نکنیش؟
درسته مفته و دم دستته ولی اسراف نکنید…

1 ❤️

937012
2023-07-10 17:17:23 +0330 +0330

کیرم تو دهنت لاشی‌.حیوون از تو شرفش بیشتر.حلا گیریم ننت جنده بود.توام که راست میگی.چرا عین سگ سکس کردی.توروحت.

0 ❤️

937013
2023-07-10 17:20:31 +0330 +0330

شیره کرمان کمر سفت تظمین هرکی باور نداره بیاد بکنمش

2 ❤️

937025
2023-07-10 19:38:09 +0330 +0330

داستان خیلی متفاوت و عجیبی بود.
اولین باره همچین چیزی میخونم خیلی جالب بود
فراتر از دستان های کلیشه ای مادر و پسری بود که همیشه تو سایت میزارن
بنظرم به کامنتای منفی توجه نکن و ادامه بده.

0 ❤️

937059
2023-07-11 00:39:22 +0330 +0330

قشنگ بود من که حشر زد به چشام

0 ❤️

937061
2023-07-11 00:45:48 +0330 +0330

یجوری مامان پسری رو واقعی جلوه میده ناخودآگاه باورم میشه واقعیه اگه اشتباه نکنم مدل نوشتن بنظرم نویسنده داستان مامان من بابامم بود ؟!

0 ❤️

937211
2023-07-11 20:48:58 +0330 +0330

بنظر من با توجه به اینکه اینجا سایت شهوانیه و انتظار داریم مطالب همه سکسی و تحریک کننده باشن، حضور دوستانی که انتقاد میکنن و فحش میدن کمی خنده داره. آخه قشنگ، اگه تو بچه مثبتی اینجا چه … میخوری؟

2 ❤️

937327
2023-07-12 09:49:56 +0330 +0330

نکنه پدرت رو خودت کشتی و زنش رو صاحب شدی یه کارآگاه علوی لازمی

0 ❤️

940017
2023-07-30 20:42:40 +0330 +0330

وحشیانه نوشتی

0 ❤️

952312
2023-10-12 08:03:16 +0330 +0330

دروغه معلومه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها