باعرض سلام وخسته نباشدخدمت همه شماعزیزای حشری خودم.اسمم علی است اهل خراسانم.34سالمه سبزم.لاغراندامم.خیلی حشری وهاتم…داستان ازونجاشروع شدکه من ماه رمضون پارسال تویکی ازچت رومها بایه خانوم اشناشدم که اول خودشو سمانه معرفی کرد…چندباربهش پیام دادم جواب نداد.همینکه میخواستم ازچت خارج شم یه دفعه ای جواب دادتازه جواب سلاممو داد…بگذریم کلی اونشب باهم حرف زدیم.تااینکه به اصرارمن بهش شماره دادم وگفتم حتمازنگ بزن.اونم قول دادمیزنه اما فکرنمیکردم زنگ بزنه.سحری خوردم وخوابیدم.عصرروزبعدساعت4ازخواب پاشدم اول ازهمه گوشیمو نیگاه کردم.چند تا ازدوستام زنگ واس زده بودن.توشون دیدم یه ایرانسل دوتا اس داده و زنگ زده.تو اس نوشته بودسلام منم سمانه.دیدی به قولم عمل کردم.تنهابودم زنگ زدم برنداشتی.دیگه شوهرم داره میادخاموش میکنم شب روشن میکنم.راستی شوهرداشت اما4ساله ازدواج کرده بودن اما بچه دارنمیشدن.مقصرم زنه بود.بگذریم.شوهرشم باهاش میونه خوبی نداشت وسکس نمیکرد.وقتی عکس خودشو دختره روبرام فرستاد باورتون نمیشه خودش مثل ماه یمونداما شوهرش چاق وبی ریخت وخپل.ما با هم دوست شدیم عاشق هم شدیم طوریکه شماره اصلیشو دادشماره شوهرش خونش مادرش داداشاش.میخواست ثابتم کنه دوسم داره…یدقه بی هم نمیتونستیم باشیم …من دنیاشوعوض کرده بودم شادوسرزنده شده بود.اسمش احلام بود.روزی دوبارسکس تل میکردیم واسه هم تو ویچت و وایبرعکس سکسی خودمونو میدادیم دیگه هرکارمیخواست بکنه ازمن اجازه میگرفت…بی اجازه من حتی خونه مادرشم نمیرفت…میگفت علی ازوقتی اومدی دنیام عوض شده…خلاصه قرارشدواسه تولدامام رضاامسال بیادمشهدباخواهرشوهرشوشوهرخواهرشوهرش…خواهرشوهرشم یه دوست پسرداشت…اونم باهاش از بوشهری اومده بودمشهد…من هرچی گشتم نتونستم خونه پیداکنم تاعشقموببرم توش تاباهم حال کنیم اما تئواین سه روزکه مشهدبودیم همش باهم بودیم خیلی بهمون خوش گذشت…اما خواهر شوهرش ودوستش خیلی سکس کردن…شوهراونم یه خرفت کودن بودبرعکس خودش اندامی وحشری بود…احلام میگفت خواهرشوهرشم باشوهرش خوب نیستن اوناهم سکس نمیکنن…اما خواهرشوهرش نمیدونست احلام دوست پسرداره من گفتم بهش نگو چون یه روزی برات شاخ میشه…خلاصه نتونستم مشهدبکنمش…نمیدونم این وخداخواست که من به یه زن شوهرداردست نزنم یاشانس بدم بود…اما من میگم خداخواست…ببخشیدکه سرتونودرداوردم ببخشیدکه سکس توش نبود…17/3/93ساعت12:27دقیقه شب…خراسان شمالی… احلام دوست دارم…
نوشته: علی
حقیقت انقدر “خواهرشوهرشوشوهرخواهرشوهرش” و از اینا داشت نخوندم.
از من میشنوید دنبال زن شوهر دار نرید. آخر عاقبت نداره. خدا حتما دوستت داشته.
لاشی گونه بود ننویس
اولا شاشیدم تو دهنت که هیچوقت طرف زن شوهر دار نری حتی اگه رابطه در حد حرف زدن باشه
بعد این چه گهی بود خوردی من گوه گیجه گرفتم با خوندنش
اینجا باید داستان بنویسی نه خاطره ی ناکام شدنت و گور به گور شدنت.ولی خوب شد نگفتی به فاکش دادی چون بدجور از خجالتت درمیومدم
برو گمشو نکبت یه وری
ای کونکش که دنیای زن مردمو عوض میکنی ! مگه تو فضولی که شوهرش باهاش سکس نمیکنه ؟! حق الناس خیلی چوپ سنگینی داره ،زن شوهردار هم از همین قماشه ، مواظب باش گیر کیر شوهرشو شوهرخواهرشوهرشوهرش نیوفتی که کونت پارست
استعدادي كه من توي تو ديدم به جرات ميتونم بگم توي المپياد جهاني جق مقام اول رو كسب ميكني
پس يك زن شوهر دار خيلي راحت عكسشو بهت داد ؟!؟!؟!؟
تا اينجا خوندم ديگه بيخيالش شدم و فقط ميتونم بگم برو جلقتو بزن عمو شايد خيالبافيهات اصلاح شد
قابل توجه اونايي که زن ميگيرن…فکر نکنن که چون ديگه زنشونه ميتونن بيخيالش بشن…يعني بهش نرسن چه از لحاظ عاطفي چه مالي…ولي اکثر خرابکاريها از کمبود عاطفس…
کونی بود مثل خودت