ما دو تا خواهر بودیم دوتا برادر
من از همه کوچیکتر بودم 18 سالم بود. واسه آرزوهام تلاش میکردم.بعد از داشتن یک رابطه عاطفی ناموفق با دوست پسرم که رفیق برادر کوچکم بود و البته به رابطه از پشت هم کشید همه چیز رو ول کردم چون بار دوم علاوه بر خودش دوستش هم وارد رابطه ما کرد و چون اون موقع لخت بودم ناچارا به این رابطه دونفره تن دادم ولی خوب شانس آوردم فقط از پشت بود از اون موقع دیگه رفتم سمت درس قصدم قبولی تو دانشگاه بود. پدرم به خاطر بیماری ام اس فلج شده بود و اصلا حال و روز خوبی نداشت. برادر بزرگترم چند سالی بود که معتاد بود و تو زیر زمین خونه زندگی میکرد. خواهرم ازدواج کرده بود .فقط مادرم بود که کمی سالم بود والبته ناراحتی قلبی داشت و من شبها کنار مادرم می خوابیدم تا مواظبش باشم… تنها امید من برای موفقیت دایی و برادر کوچکترم بودن…
افشین 25 سالش بود تو یه شرکت خصوصی حسابی کار میکرد تا خرج و مخارج خانه و زندگی ما در بیاد. حقوق عالی هم میگرفت البته انصافا داییم هم خیلی کمک کرده بود و میکرد. بابام حقوق بازنشستگی میگرفت و این کفاف زندگی ما رو نمیداد. داشتم به شدت هر چه تمام درس میخوندم تنها راه خلاصی از این وضعیتو درس خوندن و دانشگاه رفتن میدونستم. برادرم همه جوره قول داده بود اگه درس بخونم خرج دانشگامو میده… خودش تا دیپلم خونده بود. اون روزهایی که به امید قبولی در کنکور درس میخوندم یواش یواش متوجه نگاه های سنگین برادرم روی بدن و باسنم شدم.اولش فکر کردم اتفاقیه ولی بیشتر که دقت کردم دیدم اتفاقی نیست از روی عمده… این نگاه کردن ها که بیشتر شد کم کم نگران شدم. شاید دلیل اصلی این کارش مطلع شدنش از جریان من و مجید دوست پسر سابقم بود. نمیدونم چطوری فهمیده بود ولی یک روز منو گوشه ای کشید و جریان رو به من گفت . از خجالت آب شدم رفتم تو زمین…بر عکس چیزی که انتظارشو داشتم کاری نکرد فقط ازم پرسید با مجید رابطه داشتم یا نه وقتی گفتم نه، خندید و رفت. چند روزی با من حرف نزد. داشتم دیونه میشدم. میگفت هر وقت راستشو گفتم باهاش حرف بزنم. سرانجام تو تلگرام به رابطه از پشت اعتراف کردم. چون حرف نزدن افشین با من از صدتا فحش بدتر بود وخرج و مخارج و هزینه بیشتر کتاب های منو میداد و در حقیقت تنها امید من برای دانشگاه بود. تو تلگرام که اعتراف کردم جوابش به من یک کلمه بود: جون…
و این شد شروع بدبختی های من…
از همون زمان به بعد بود که نگاه کردنش به بدن و باسنمو علنی کرد. این نگاه کردن ها منو حسابی کلافه کرده بود برای همین وقتی خونه بود سعی میکردم از اتاقم بیرون نیام و اوقات بیکاری با دوستام از طریق تلگرام حرف بزنم. ولی تلگرام هم شد اشتباه بزرگترم. با وجود اینکه زیاد جلوی افشین ظاهر نمیشدم ولی تو تلگرام ول کنم نبود تو محیط تلگرام برای اینکه مستقیم با من صحبت نمیکرد خیلی پرروتر بود. بیشتر حرفاش در مورد دوستی من و مجید بود. یک روز می پرسید چطوری با مجید دوست شدی بعد حرفو میکشید به رابطه من و مجید یک روز هم از دوست دختراش میگفت و اینکه دنبال یه کیس جدیده باز آخرش حرفو میکشید به رابطه من و مجید. چند وقت بعد دیگه تو تلگرام راحت در مورد کردن مجید و دادن من حرف میزد ازم می پرسید وقتی میکرد درد داشتی؟ گریه کردی؟تا حالا هر دختری کردم گریه کرده. چند بار کرد؟ به تو هم حال داد؟ چند دقیقه کرد؟ کجا ریخت؟ کس و کونتو خورد؟ وقتی میکردت در مورد من حرفی نمیزد؟ این سوال ها رو که می پرسید من جای اون خجالت می کشیدم . اگه جواب سوال هاشو نمیدادم منو تهدید میکرد که می رم میزنم مجید داغون میکنم آبروریزی میکنم به مامان بابا هم میگم خودمم دیگه هیچ چیزی برات نمیخرم. اسمتو هم دیگه به زبون نمیارم و تا جواب سوال هاشو نمیدادم ولم نمیکرد هر بار هم جواب سوال هاشومیدادم چند دقیقه بعد بلند میشد میرفت حمام… دیگه راهشو پیدا کرده بودم که چطوری زود از دستش خلاص بشم. افشین داشت کاملا از موقعیت بد خانوادگی ما و نیازهای من به خودش سواستفاده میکرد و به من که خواهرش بودم نظر سو داشت.یک روز این قدر حرف های رکیک و زشت زد تا کلافه شدم و گفتم حرف حسابت چیه؟ خیلی راحت برگشت گفت من خواهر نمیخوام بلکه میخوام که جای خواهرم دوست دخترم باشی البته از همون مدلی که برای مجید بودی میخوام یه کون ممنوعه بکنم ببینم چه مزه ای میده… اولش نشستم زار زار گریه کردم. این درد رو باید به کی میگفتم؟ به بابام که داشت میمرد؟ به برادر بزرگترم که به فکر عمل خودش بود؟ به مادرم که ناراحتی قلبی داشت؟ به خواهرم که فقط به فکر خودش و شوهرش بود؟ چرا روزگار این قدر برای من بد خواسته بود.؟ التماس های افشین هر روز تو تلگرام ادامه داشت. میگفت مطمئن هستم مال تو با مال دخترای دیگه فرق داره. میگفت فقط یک بار میخوام در عوض هر چی بخوای برات میخرم. سرانجام وقتی این همه بدبختی رو دیدم با خودم لج کردمو خلاف خواسته خودم عمل کردم دیگه دوست نداشتم بدبختی من از این بیشتر بشه.
با خوردن ضربه ای آروم به انگشتای پام بیدار شدم. توی اون تاریکی و نور کم یه لحظه افشین رو پائین پاهام دیدم که انگشتشو به نشانه هیس جلوی دهنش گرفته. با اشاره ازم خواست بلند بشم. به مادرم که کنارم بود نگاه کردم کاملا خواب بود. بابام هم چند متر اون طرف تر خواب بود . آروم از اتاق بیرون اومدم. افشین تا از اتاق بیرون اومدم دستشو لای چاک کونم قرار داد به سمت اتاقش هول داد. چیزی نمیگفتم. دستاش همچنان لای کونم می چرخید. سریع منو وارد اتاقش کرد درب رو بست. یک رختخواب وسط اتاقش انداخته بود . دستمال کاغذی و کرم مرطوب کننده هم برداشته بود. .سریع پیراهنش رو درآورد. از من هم خواست لخت بشم ولی خجالت می کشیدم. آخرش به من گفت برو دمر روی رختخواب بخواب. رفتم خوابیدم بدنم می لرزید. هیچ حسی به افشین نداشتم. کاشکی این آدم که میخواست منو بکنه یه غریبه بود. در حال درآوردن شلوارش ازم خواست شلوار و شورتمو پائین بکشم که خجالت می کشیدم. خودش لخت مادر زاد اومده بود روی من پل زده بود و همچنان التماس میکرد شلوار و شورتمو خودم پائین بکشم.این قدر گفت تا بالاخره دستامو دو طرف شلوار و شورتم قرار دادم تا زانو پائین کشیدم. آه و اوخ آرومی کرد بلافاصله داغی کیرشو لای کونم حس کردم. روی من کاملا دراز کشید تاپ و سوتینم درآورد . چند لحظه کیرشو لای کونم حرکت داد بعد بلند شد در حالیکه کیرشو با کرم چرپ میکرد به من گفت هر چی بخوای برات میخرمفقط بذار بکنمت… وقتی کیرشو روی سوراخ عقبم حس کردم فهمیدم همه چی تمومه… چند لحظه بعد گریه من بود و آه و ناله های افشین و دردی که به دردهای دیگه من اضافه شد. یعنی این درد هم باید تحمل میکردم؟ کاشکی همه این دردها اینطوری بود و بعد از تموم شدنش لذت جاشو میگرفت…کاشکی همه دردها مثل این درد همراه لذت بود. افشین آخرین ضربه رو بعد از چند دقیقه تلمبه زدن به بند بند وجودم زد کیرشو تو کونم نگه داشت. چند لحظه بعد ورود مایع گرم و داغی رو تو کونم حس کردم که هر لحظه زیاد تر میشد. کارش که تموم شد سریع از روی بدنم پا شد . لباس هاشو پوشید و به من گفت سریع لباس هامو بپوشم. از ترس داشتم سکته میکردم. هل هلکی لباس هامو پوشیدم از اتاق افشین بیرون زدم ساعتو نگاه کردم 12 شب بود . پدر و مادرم به خاطر بیماری خیلی زودتر می خوابیدن… بدون کار اضافه ای رفتم تو اتاقی که مادرم و پدرم اونجا بودند کنار مادرم دراز کشیدم.از ترس فرصت نکردم به دستشویی برم. هنوز سرمو روی بالشت نگذاشته بودم که خوابم برد. صبح ساعت 11 از خواب پا شدم… افشین بر خلاف قولی که داده بود با یک بار راضی نشد. ولی بیشتر از قبل به من می رسید. هر بار شهوتش بالا میزد سراغ من میومد. رابطه من و افشین متاسفانه هنوز هم ادامه داره.
نوشته: مریم
اصلا برام قابل هضم نیست، اگه واقعیه متاسفم.یجوری خودتو خلاص کن از دستش، اون باید اسمشو بزاری حیوان نه برادر
خو دانشگاه قبول شدی یا نه ؟
دانشگام بری اونجام لابد با استادا
ای بابا
کرم از خود درخت
معلوم نی این افشین دو سالس ، سه سالس نشستی مهمل بافتی
واقعا متاسفم برای جامعمون ک روز ب روز داره بیشتر ب گند کشیده میشه
ادمی ک ب خواهر خودش رحم نکنه ادم نیست حیوونه
متاسفانه نداره
معلومه خودتم راغبی
بهر حال بیشتر برات خرج میکنه
نقض زیاد داشتی
در دیزی رو خودت باز گذاشتی…
شرمنده،
ولی برادرت یه لجن به تمام معناس …
این حیوونارو باید از کون دارشون زد…
اولش نباید میدادی. خنگ. حالا ک دادی پس ولش. حاشو ببر و ازش پول بگیر واسه ایندت
به نظر من شما باید لذت ببری از این رابطه چون کاری نمیتونی بکنی و بیشتر از این خودتو ناراحت نکن و به لذت بردن فکر کن تا برات بهتر جا بیافته
به نظر من بین خواهر و برادر یه پیوندی و عشقی وجود داره که اسمشو عشق آسمانی هم نمیشه گذاشت چون از این هم بالاتر ومقدس ترهستش. همدردیا ومهربونیایی که یک خواهر با برادرش میکنه حتی قابل مقایسه با مهربونی خدا بامخلوقاتشم نیس. منکه که نمیتونم این داستان و مشابه این داستان رو قبول کنم برام قابل هضم نیس. چطور ممکنه یه پسر به خواهرش نظر داشته باشه.
وااای خدا
خیلی حالم بد شد …خیلی:-(
چقدر سخته نوشتنش. …سخت تر زندگی کردنشه …روزی هزار بار دلت می خواد بمیری…کاش واقعی نباشه
خاک بسرش کنن متاسفانه زیاد شده ازین شهوت پرستا
واقعا از مزخرفاته. بعید میدونم آدمایی که با سختی کشیدن بزرگ شدن زندگیشون اینجور به انحراف کشیده بشه. نمیگم استثنا نیست. ولی برادری که با غیرتش از بچگی زجر کشیده تا خانوادش که ناتوان شدن زجر نکشه اینجور انحرافاتی داشته باشه. متاسفانه در این سایت استثناها بسیار زیاد شدن و به عمد داره ترویج میشه و بعضا احساسات مردم و کاربران رو به سخره و بازی گرفته. به هر حال اصلا فانتزی خوبی نیست.
و تخمه سگی که فقط میکرد…امثال این افشین که اینجورین فقط باعث میشه اسم ما پسرا بد در میره
حس میکنم این داستان با خیلی از داستانایی ک خوندم فرق داشت و کاملا واقعیت بود.خیلی خوب نوشتی لایک
چرا شما دخترا اینقدر گدایید؟ نیاز داداشت برطرف کنی وسمون به زمین میاد, ببین چقد تورو میخواسته که همه هواسش فقط به تو بوده, قدر این داداش بدون
اگه واقعی بود داداشتو بیار بکنمش اگه واقعی نبود کیر تو مغزت با فانتزیت جاکش
کاری بع هیچی ندارم ولی اخرش سوختم کع گفت: رابطه منو افشین هنوز ادامه داره
به نظرم حقته
کسی که به دوست داداشش بده داداشش باید جرش بده
جن ده هستی وقتی به دوست داداشت دادی ولی داداشت خواست گریه کردی!کی ر جنتی تو کونت جقی.
حالم بهم خورد . خدا کنه دروغ باشه .کیرم دهنت افشین . اگه خواستی دهن این افشینو سرویس کنی بهم پیام بده .
جدای از راست یا دروغ بودن این داستان ، من برادری رو دیدم که خواهرش رو میکرد و براش مشتری هم میبرد بکنه . البته هر دو معتاد بودن ولی خواهره تازه شروع کرده بود و خوشگل و خیلی ها تو نوبت کردن
از ساعت 12 تا 11 خوابیدی؟؟؟با یکبار کون دادن اینقدر راحت باز شدی؟
عجب ، وقتی لزت میبری دیگه چه مرگته؟ خب رفتی به غریبه ها دادی ،این که برات راحتره ،حداقل نمیره یگی دیگه رو بیاره دو نفری بعدشم سه نفری بکننت، حالا چرا از لزتذبردنت چیزی نگفتی، خیلی هم نامردی گه گفتی کاش بجای برادرت یه غریبه ی دیگه کونت میزاشت
کسی که کون بکنه به یه بار راضی نمیشه
خوب عزیز من چرا بهش علاقع نشون نمیدی و توام از این رابطه لذت نمیبری
وای فدات شم عزیزم
تو هیچ تقصیری نداشتی
گریه کردم به حالت.و به بن بستی که در آن قرار گرفتی.
دنیایه عجیبیه
گاهی به یه جاهایی میکشونتت که حتی در خواب هم ندیده باشی.
ولی نمیدونم چرا بعضی ها اینجورین
من یه خواهر دارم
باهم بزرگ شدیم
با اینکه خیلی خوشگله
و منم دنیایی از شهوت
ولی خدا شاهده به یاد ندارم یبار بهش حتی از روی شهوت نگاه کرده باشم چه برسه…
چون خییییییلی مشمءز کننده ست
حتی تصورش
همدان رات افتاد
خواستی بیا تا راهنماییت کنم
عالي بود اگه رازي باشي بيا با منم تا بيشتر حالتو جا بيارم khastehrozeghar@بيا تلگرام
توچاره ای نداری مجبوری
متاسفم برا اون داداش بی غیرتت ک از تو ک خواهرشی درعوض کمکو راز نگه داری سکس خواسته
من تمام هزینه دانشگاه و حتی خانه اجاره ای دانشجویی و حاظرم بپردازم هیچ کاری هم ندارم با خودت بمن خبر بده کمک کنم بتوو از انجا هم خارج شو که همه عمرت .نابود میکنه اون پسره لش نامرد . عجب ملتی هستیم دختر الان هزینه تو رو میذه که سکسکنه؟ تا کی این وصعیت و میتونی تحمل کنی فردا شوهر کنی هم میخواد تو رو باز برای سکس خودش استقاده کنه . من جدی گفتم همه هزینه تو رو حاضرم بپردازم کاری هم با تو ندارم خواستی یکد جاذهم اجاره کنی من پول پیش رهن کامل میدهم که اجاره ندی تا درس و تموم کنی و دانشکاه و با مدرک ترک کنی .بفکر خودت باش فقط که از چنین خانهای جدا نشی اینده بدی داری بمن اطلاع بدهد اگر خواستی .نگران هم نباش بعد ها کار کردی اگر دوست داشتی کمک کن به کسی دطگه .حدی خبرکن منو هیچ کاری هم ندارم باخودت مطمین باش. تو هم مثل خواهر من باش
آدم میاد چهارتا کصشر بخونه روحیش عوض شه اینارو میبینه گند میخوره توش،این حتی اگه دروغم باشه ریدم تو این وضعیتی که درست شده که حتی با فرض دروغ بودن یه نوجوون باید به همچین چیزایی فکر کنه.
در نهایت طبق سنت همه افشینای ایران تو کیون آدم دروغگو ولی ریدی تو حالم 😕
داستان بود ولی متاسفانه واقعیت
سوالم از خدا این است :برای ما واقعا چه حساب کتابی داری ؟
مریم نوش جونت حسابی حشریش کن تا کس تو بخوره سکسی باش لب بگیر حال کن . تا میتونی لذت ببر حال کن نوش جونت نوش جونت حال کن
کلمات قاصرن واقعا…این چرندیات شاید یه شل مغزی باور کنه به خودت و مغز متوهمت رحم نمیکنی به اونا رحم کن و ننویس