با مشت محکمی که به کمرم خورد درد در کل بدنم پیچید. صورتم مچاله شد و فریاد " آخ" از گلویم خارج شد.
کنار پنجره ی حال پشت به من ایستاده بود و سیگار میکشید. فقط گرمکن ورزشی اش را به پا کرده بود و با نپوشاندن قسمت بالایی بدن، عضلات بزرک و قوی اش را در معرض نمایش قرار داده بود. حیف آنهمه زیبایی و اندام فوق العاده که با اخلاق تندش به چشم نمیآید.
کنار تیر چراغ برق ایستاده بودم و به بدبختی هایم فکر میکردم. در یک بوتیک فروشندگی میکردم اما حقوق ناچیزش کفاف خرج و مخارج زندگی پر از چاله ام را نمیداد. پگاه دختر دیگری که در آنجا کار میکرد چند باری از میان مشتریانش کسی را برای سکس پولی معرفی کرده بود. پنج بار شاید هم شش بار اینکار را کرده بودم آنهم بعد از شروع بدبختی عظیممان، زمان هایی که پول اجاره خانه و چیزهای واجب دیگر را نداشتم، مثل حالا. با توقف موتوری در جلوی پایم سرم را بالا آوردم.
کلید را در قفل چرخاندم و وارد پارکینگ شدم. آپارتمان کوچکمان در طبقه ی همکف قرار داشت. به جلوی در که رسیدم کمی مکث کردم. شال را بر روی سرم مرتب کردم، نفس عمیقی کشیدم و با کلید در خانه را باز کردم. به محض باز شدن در نگاهم در نگاه نگرانش قفل شد. مثل همیشه رخت خوابش کناره دیوار روبروی تلویزیون قرار داشت.
نوشته: …N
واااای نازی نااازی چی کردی تو!
عالی هستی دختر اصا باورم نمیشه همچین شاهکاری نوشتی ?
هر بخشش عالی تر از بخش قبل ؛ فوق العاده تراژیک و رئال… توصیف صحنه ی سکس اولش همونیه که من دوس دارم ، صحنه های بعدش که توصیف زندگی سحره محشر بود . چون میدونم عین واقعیت بود واقعا ناراحت شدم… خیلی حرفا پشت داستانت بود
لایک داشتی . تووووپ لایک داشتی . فقط همین!
مثل یه رمان بود حرف خوبی هم داشت خیلی عالی نوشتی
اولاً که امیدوارم برای هیچکس اتفاق نیفته ( حتی دشمنم).
ثانیاً از نوشتت خوشم اومد.
ثالثاً هال درسته نه حال (کنار پنجره ی “حال” پشت به من ایستاده بود و سیگار میکشید).
واااااااااااای نااااااااااااازی چه کردی تو با روح و روان بعضیا ؟؟؟؟؟ وااااااای این داستانها را از کدامین سوراخ مبارکت بیرون میدهی که اینچنین فدایی همیشگی داری اینجا ؟
واااااااااااای زبان قاصر است از تفسیر حماسهآفرینی تو . گویی کون آسمان سولاخ شده و تو افتادهای اینجا .
وااااااای نااااااااازی چه کردهای تو که عرشیان به فرش آمدهاند و لایک گویان تو را به عرش بردهاند .
وااااااای نازی نازی روح و روان ما یارای هضم این غمبادنامه را نداشته و نخواهد داشت ، از اینرو غمباد گرفتهایم و اندکی بعد که غم برود و باد بماند تازه میفهمیم با روان ما چه کردهای .
وااااااای نازی نازی ، ما چسمغزان علفی که در ویرانههای بلخ و هزارهجات دربدر پی یک سوت علف افیونی میگشتیم به ناگاه خود را در برابر این نوشتههای پر از حکمت و معرفت تو یافتیم ، پس علف و افیون و منقل و وافور به مقعد خویش وارد کردیم و آلت به دست به سمت واژن سر به بیابان نهادیم و دمخور دام و دد گشتیم . فقط نازی جان از اقبال بد در میان این برهوت بیابان پیرکفتاری بر ما وارد گشت و آلتش را چنان بر ما فرو کرد که از آن واقعه تا بحال بی اختیار لایک میگوزیم ! پس بر لایکان ما خرده مگیر که یادگار سالهای دور است . همان سالهایی که در بلاد کفر آلتی در واژنی فرومیلغزید و واژنداران انگشت از واژن برون آورده و قلم به دست میگرفتند !
آآآآآآآآآی نااااااازی ، چقد ناااازی . بعضیها قربان هرچه از شما خارج شود…
قلم روان و پر احساسی داری.خیلی عالی بود.دمت گرم
خوب و روان نوشته بودی اما موقع خوندن داستانت هیچ هیجانی به خواننده دست نمیده وراحت میشد آخر داستانت رو حدس زد.درهرصورت مرسی وخسته نباشی نااااااااززززیییی جوووووووننن… ?
اول از همه ممنون از وقتیکه دوستان گذاشتن برای خوندنه داستان. دوم اینکه این داستان در مورد تجاوز نیست نمیدونم چرا همچین برچسبی خورده!
Master_Fucker عزیز ممنونم از شما. این داستان زاییده ی ذهنمه اما تو جامعه وجود داره و هستند خانوم هایی که زیره فشاره زندگی ناچار میشن به انجام همچین کارایی.
Dani26 عزیز ببخشید که داستانم ناراحت کننده بود.
CZW عزیز متاسفم که داستان رو نپسندیدید. امیدورام بتونم در داستان های بعدی نظرتونو جلب کنم.
porya232 عزیز ممنونم از لطفی که به من دارین
dr.1988 عزیز ممنونم از شما و ببخشید برای غلط املایی
doktorguz عزیز عجب کامنته جالبی. از کجا این حرفارو در میارین؟؟؟ بامزه بود. ممنون از وقتیکه گذاشتین
Chesh.ghashang ممنونم ازت عزیزم.
kiratory ممنون از وقتیکه گذاشتین دوسته عزیز
سلام ممنون از نوشته تون این خوبه که واقعیت جامعه ما رو نوشتی اما بهتره با یه مشاور صحبت کنی افکار منفی و خیلی حساسی داری یهجور افسردگی . امیدوارم از لحاظ روحی حالت بهتر بشه، موفق باشی.
واقعا درمورد داستانای ایشون دیگه هیچ نظری ندارم .
ارزش نقد کردن نداره که بخوام وقت روش بذارم . ایشون و هواداراشون توی داستانای قبلی بطور کامل شخصیت خودشونو معرفی کردن . پس دیگه جای بحثی نمیمونه .
داستانهای شما با اینکه خلاف فانتزی ها و هدفم از اومدن به این سایت هست ؛ ولی مولفه هایی داره که در همون یک خط ابتدایی میشه تشخیص داد نویسنده ش کیه . خوبه که امضای خودت رو ترسیم کردی تو نوشته هات/// فقط یک نکته : سعی کن برای اینکه کلیشه ای نشی و داد بعضی از منتقدا رو درنیاری ؛ یک تغییر اساسی بدی تو فضای داستانهای بعدیت // ممنون
doktorguz
خوشم اومد چه خوب به هم کس بافتی ?
شما که انقد سرشار از استعداد خالصی حتما یکی دوتا داستان ا خودت منتشر کن مام یه فیضی ا باد معدتون ببریم!
باور کن حیف میشی وگرنه عادت ندارم اصا کسیو آدم حساب کنم ;)
عجب پایانی! همش میخواستم بگم این داستانای یه طرفت حالمو بهم میزنه که یدفه با یه توجیه منطقی ورقو برگردوندی…بهترین داستان ممکن بود هم در طول داستان کلی جلق زدم هم آخرش با اون پایان فوق العاده کیرم خوابید آبم نیومد…محشر بود…از این داستان به بعد تو هم یه نویسنده قابل احترام برامی هرچند از باقی داستانات زیاد راضی نبودم. از لحاظ داستانی بینظیر بود اما از لحاظ اینکه آیا چنین اتفاقی در دنیای واقعی هم ممکنه بیفته از لحاظ آماری احتمالش خیلی کمه…کلی موسسه خیریه و این چیزا هست… اعتیاد که عار نیس 6 ماهه آدم زن خوب داشته باشه درمان میشه و … این داستان لیاقتی که برچسب اجتماعی داشته باشه رو داره
linkon عزیز نمیدونم شاید حق با شما باشه. ممنون از توصیتون
princessirani و shokanaseri متاسفم که باعث ناراحتیتون شدم دوستای عزیز.
mack63 عزیز ممنونم از لطفتون. چشم سعیمو میکنم
Calypso نازنین خوشحالم خوشت اومده :)
Footfetish71 اول اینکه ممنونم از لطفت نسبت به خودم. دوم اینکه درسته من توی این داستان یه مقدار درجه ی منفی بودن هرچیزی رو زیاد کردم اما واقعا توی جامعمون وجود داره. هستن کسانیکه به نون شبشون محتاجن و ت.ن.ف.ر.و.ش.ی میکنن یا برای پول درمان یکی از اعضای خانوادشون کلیه می.ف.ر.وشن. این سازمان های خیریه جز موارد جراحی، برای بیماری های دیگه که مدت داره یه سرانه ی درمان خیلی جزئی بصورت ماهانه میدن( البته دو مرکزی که من دیدم.شاید جاهای دیگه متفاوت باشه) منم با توجه به اطلاعاتی که داشتم سعی کردم داستان نزدیک به واقعیت باشه. ممنون از وقتی که گذاشتین :)
Reza-Damghan هم ممنونم و هم سعی میکنم دفعات آینده لایق دیسلایک شما نباشم ?
داستان عالی بود ولی فکر میکنم به اشتباه برچسب تجاوز خورده.شاید اگه تو قسمت اروتیک یا اجتماعی دسته بندی میشد بهتر بود.
یه کاربر هم هست ظاهرا هرچی تو پی وی بهش گفتم واسش کافی نبوده و حتما باید جلو جمع خرابش کنم تا دیگه نیاد.
mimi1368
آخه افغانی تو گوه میخوری میای به ایرانیا فحش میدی.لیاقتت همینقده زیر کیر طالبان بخوابی.مطمین باش ایرانیا گیرت بیارن با کیر ازت پذیرایی میکنن تا دیگه گوه خوری نکنی.بکن میخوای واضح اعلام کن دیگه این نظرای کس و شر چیه پای داستانا مینویسی؟
داستانت خیلی قشنگ و ناراحت کننده بود ، امیدوارم فقط داستان بوده باشه و واقعی نباشه اگه میشه بازم بنویس از کس و شعر های خیلی ها بهتره. ممنون ازت
جناب اقای حمیدرضا ای با ادب ای اخرت ادب من کجا فحش ناموسی به کسی دادم که تو پریدی وسط و فکر میکنی در توالتت رو باز نکنی میگن لالی اولا من با ازیتا جون شوخی میکنم تو چیکاره ای دوما اگر تموم پستهای منو چک کنین من تو یکیش فحش ناموسی داده بودم اونوقت بگو دوما قسمت نظرات ازاده هرکی هرچی دوست داره بنویسه پس اینهمه فحش که شما به نویسنده ها میدین چی سوما دفعه اخرت باشه به ملیت کسی توهین میکنی مگه افغانی به مادرت پریده که فحش میدی تو به ننه خواهرت اوضاعشون بی ریخته و برات مهم نیست کسی فحشش بده من بدم میاد
mimi1368 آخه کسخل بی مغز کی حرف فحش ناموسی زد گوه خوری میکنی؟واسه همینه میگم نیا قاطی ایرانیا نشو چون نفهمی،نمیفهمی ما چی میگیم.تو با آزیتا جونت شوخی داری برو ک س ش و بکن دهن ننه ات چرا میای زیر داستانا حواله نویسنده ها میکنی؟
حروم زاده هر وقت زیر داستانا ببینمت فحش خوار مادر بهت میدم کونی پس خودتو قاطی ایرانیا نکن ننه ج ن د ه.
بی سواد حمیدرضا اونیه که ننه ات رو گا ییده.من حمید زیرو ام.
ول اینکه الت ضخیم نمیشه و کلفت و قطور میشه ، ضخامت مال اشیاء تخت مثل کاغذه،دوم : خیلی ها هستند ک زندگی خیلی سختی دارند و جندگی هم نمیکنند و بالعکس ، مطمئن باش کسی ک دنبال هر خواسته ای باشه و تلاش کنه خدا هم میبیندش هم کمکش میکنه،ثالثا تو سایت شهوانی بهتره بجای واژن همون کس بگی و داستانهای شهوت انگیز ،یعنی بیام داستانتو تو فضایه شهوت بیان کنی چون دوستانی ک اینجا میان اول بخاطر سکس و نیاز جنسی هست؛و امیدوارم با یه ویراستار خوب مشورت کنی ک داستانای بهتر و کم ایراد تر خصوصا ب لحاظ املاء ک برای هر نویسنده خیلی واجبه داشته باشی
hamidunico دوست عزیز این داستان زندگی خودم نیست و اما ممکنه برای کسایه دیگه حالا به شکلای مشابه اتفاق بیوفته. ممنون از وقتیکه گذاشتین.
sex-or-die ممنونم از شما دوست عزیز :)
hamid_zero بله من بالا هم گفتم نمیدونم پرا برچسب ت.ج.ا.و.ز خورده! مرسی از حمایتتون.
black0 عزیز ممنونم از وقتیکه گذاشتین. نه خداروشکر صرفا یه داستانه :)
shamimnaaz ممنونم از وقتیکه گذاشتی دوست خوب ?
notoknotok عزیز زیاد خودتونو درگیر یسری حرفای بی ارزش نکنین. بقول دوستان بعضی آدما ارزش ندارن بخوایم حرفی راجبشون بزنیم.
ashtaverdi ممنون از وقتیکه گذاشتی برای داستان
N_i_kotin ببخشید ناراحتتون کردم. مرسی ?
آموزگار عشق عزیز ممنونم برای نکته سنجیتون. در مورد کلمات آلت و واژن میدونم اکثرا مخالف هستن اما ترجیح خودم بکار بردن این کلماته. اینم بدونین هیچ آدمی کامل نیست و میتونه توی شرایط بد کارهای ناپسندی انجام بده. چشم توی نوشتنم بیشتر دقت میکنم.
notoknotok اگر دقت کنین میبینین منم حرفی از داستانم به شما نزدم. فقط گفتم بهتره بیخیال کل کل با کاربرای دیگه بشین که یکی شماها بگین و یکی اون جواب بده. نمیدونم این حرف من چه ربطی به جوابای شما داشت!
نویسنده عزیز …باورم نمیسه شما همونی باشین که هیس رو نوشته!!
اخه اینهمه پسرفت جه علت منطقی ای میتواند داشته باشه
اولین نقطه ضعف داسنانت اسمشه
ضعف بدی که به جشم میاد موضوع به اصطلاح ابدوغ خیاریه اونه که که حقیقتا از شما بعید میدونستم
و سومین اون :شما که مدعی هستین پیش از نوشتن داستان تحقیق کردین و به ۲مرکز مراجعه کردین کاش تحقیقاتتونو همه جانبه انجام میدادین مثلا درسته کشورمون شدیدا درگیر تورمه ولی واقعا فردا ش بیش ازهشتاد هزار تومن میتونست درامد داشته باشه اونم از یه پارت !!! اخه چه خبره !!!
جنیفرم که نبوده بنا به تعریفای مشتری اول !!!
و چهارمین ضعف :وقتی گرفتن دارو دلیل اصلی انحرافه و انحراف دلیل اصلی داستان بهتر بود لا اقل در مورد بیماری یا داروهای اون بیشنر مینوشتین
و پنجمین ضعف :اصن ولش کن زیادن
روهمرفته به این نتیجه رسیدم که یا اینو خودت ننوشتی یا هیس رو !
نازی خانوم سلام
تو کامنتای داستان هیس یه جا دیدم نوشته بودی بعضی کاربرا نسبت به شما که نویسنده داستانی بی انصافی میکنن خواستم بگم نه ناراحت بشو عزیز دلم و نه تعجب کن
این رسم روزگاره !!!گهی پشت بزین ؤگهی زین به پشت
بببین در حق کی جه بی انصافی مرتکب شدی که حالا اینجوری داری پس میدی!
هیج جیز این دنیا بی حساب و کتاب نیست
ویراستاراول متاسفم که داستان رو نپسندیدید. در مورد صحبتاتون باید بگم این داستان اصلا قابل مقایسه با هیس نیست چون اون یه داستان کاملا خیالیه که محاله تو دنیای واقعی اتفاق بیوفته. اما این یک داستان اجتماعیه که حالا نه عین همین اما موردهای مشابهشو توی جامعه میتونین به راحتی پیدا کنین. درسته کلیشه ایه اما بد نیست گه گاهی یادآوری بشه. مورد بعدی اینکه من نگفتم برای داستانم رفتم و به دو جا سر زدم و رفتم تحقیقات کردم.از قبل در جریان کار اون دو تا خیریه بودم و گفتمم با توجه به اطلاعاتی که خودم داشتم و از اینورو اونور شنیده بودم این داستانو نوشتم. در مورد قیمت هم من واقعا اطلاعی ندارم و حدسی یه قیمتی گذاشتم. و اینکه من در مورد داروهایی که برای بیمارهای سرطانی مصرف میشه اطلاعات دقیقی نداشتم که بخوام اینجا عنوان کنم. در هر صورت ممنون از وقتی که گذاشتین.
کاریزما عزیز من در اون داستان ناراحتیم به توهین های بی مورد به خودم بود نه انتقادی به داستانم. تا جاییکه خاطرم هست هیچ جا به کسی بی احترامی نکردم که حالا بخوام در عوضش بی احترامی ببینم . اگرم منظورت به اون چیزیه که هم من میدونم چیه هم خودت هر زمان من رفتم سرقت ادبی کردم و دستم رو شد بیا بگو دنیا دار مکافاته. اینجور کامنتا هم که هیچ ربطی به خود داستان نداره جاش پای داستانا نیست مگر اینکه هدف خاصی داشته باشی از اینکار و گفتن این حرفا!
من از نازی خانم که صبور و با فهم ودرایت هستش تشکر ویژه میکنم بسیار عالی نوشتید و هم آموزنده و هم شیوا بود.اگر کسی هم فحش میده در حد شعور و فهم خودش از داستان برداشتی میکند و فحشی نثار میکند لطفا ناراحت نشوید که در گذشته و حال هم نادانان بر سر دانایان و حتی پیامبران خاک میریختند و انان را به استهزا میگرفتند (clap) (clap) (clap) (clap)
{خدا منم میبینی}
ن پ
ناموسا زیادی عرفانی بود ولی در کل این بقیه کیری نبود
آفرین ? ? ?
لایک کردم،اما
شما قلمت خوبه
اگر تو این سایت مینویسی
بهتره داستانت شهوت برانگیز باشه
موفق باشی
داستان جالب و ناراحت کننده ای بود. خیلی ناراحت شدم.
کاری با محتوا ندارم، اما ظاهرا قوه تخیلت خوبه و میتونی با تلاش بیشتر بهتر بنویسی.
بنظر من اگه کمی بیشتر تلاش کنی میتونی داستان نویس باشی. و اونارو به چاپ برسونی، چرا که استعدادشو داری، پس وقت خودتو اینجا تلف نکن. برو دنبال آیندت.
موفق باشی.**** ?
دوباره یه داستان مزخرف و کلیشهای دیگه از این نویسنده همیشه در صحنه . دوباره یکی آلتش را در واژنش حرکت داد و دوباره همون ماجراهای تکراری و قابل پیشبینی.
باور کن حرف تازهای واسه گفتن نداری فقط یه تجربه تجاوز که سالها قبل داشتی هر دفعه میای با یه روایت تازه بازنویسی میکنی.
حالا این داستانم اگه سی چهلتا لایک نگرفت !
ارزش خوندن نداره و مسلما ارزش دیسلایک کردنم نداره داستانای قبلیتم اگه دیسلایک کردم بخاطر داستان بیمحتوات نبوده ، بخاطر ادبیات خودت و طرفدارات بوده