شروع گی با دکتر دندانپزشک (قسمت ۳ و پایانی)

1401/11/05

...قسمت قبل

احسانم خودشو به من رسوند و کیرمو در آورد و کرد تو دهنش… مستی منو تو حالتی برده بود که دلم تمام کیرای دنیا رو میخواست … بلند شدم و دستمو بردم تو شلوارک آرمان و با چشم خمار و مست نگاه به آرمان کردمو گفتم کیرتو در بیار تا بخورمش … اونم از خدا خواسته کیرشو در اورد و یه لب محکم ازم گرفت و گفت بخور ببینم چکارش میکنی…با گرفتن کیرش تو دستم متوجه بزرگی کیرش بودم اما وقتی نگاش کردم گفتم جون چه کیرت بزرگه … و با دهن رفتم رو کیرش … سایز کیرش یکمی از احسان هنوز بزرگتر بود و درازتر … با این حرفم انگار تایید کرده بودم که آرمان با سایزش کونمو پاره کنه … نمیدونم چرا اون حرفو زده بودم … کلی مستی مغزمو تعطیلکرده بود و هر چی به ذهنم میومد میگفتم … بهش گفتم ولی اینو نمیتونم بکنم تو کونم … اونم یه خنده ای کرد و گفت وقتی کیر سیاوش و احسان تو کونت بره مال من که هیچه از مال من بزرگترم میره خانومی…
کیرشو تو مشتم گرفته بودم و میکردم تو دهنمو ولیسش میزدم … با عشوه گفتم خب درد داره… این کیر تو آدمو حامله میکنه … میدونستم با حرفام دارم حشریشون میکنم اما نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم … از عقب هم هی کونمو میچرخوندمو خودمو بالا پایین میکردم … جوری که احسان صداش در اومده بود و گفت آرمان لامصب ببین چقدر حشریه …این باید دختر میبود و کص داشت … من فکر میکردم آیدا فقط کونشو اینجوری میچرخونه واسم … سیاوش هر کی بیاد زیر دستش نمیدونم چکارشون میکنه که اینجوری میشن … آرمانم گفت والا زن خودتم جلو منم همینجوری میکرد … احسان گفت اوه مینا که هنوزم میگه کیر کیر آرمان فقط …
با اینکه مست بودم اینو فهمیدم اینا به زن همدیگه هم رحم نمیکنن… کیرآرمانو از دهنم در آوردم و با تعجب گفتم شما مگه آیدا رو کردین … آرمان گفت آرع … زیاااد … هر کی بده میکنیم … و زدن زیر خنده … یه سوال گنده تو ذهنم بود ولی شرایطم و حشرم نمیزاشت بپرسم … شرو ع کردم ساک زدنو ادامه دادن که دیدم کونم تیر کشید و پریدم جلو … احسان کیرشو کرده بود تو کونم و در نمیاورد … گفت نگه دار تا جا بازکنه عشقم … آرمانم منو گرفته بود و احسانم داشت کم کم پیش میرفت تا جایی که کامل بهم چسبید… به آرمان گفت این کون نیست کصه دختر نه سالست ، لامصب انقدر تنگه … آرمانم خندید و گفت کیر سیاوش کوچیکه مگه کص آیدا رو ندیدی انگار دست نخورده بود… تا کردم توش جیغش رفت هوا…
با حرفاشون حسابی حشری شده بودم …با این فکر که آیدا چجوری به این دوتا کص داده بود و چجوری مخشو زده بودن … حس میکردم آیدا هستم …کونمم بخاطر مستیم دیگه درد نداشتو خودم کونمو عقبو جلو میکردم و واسه آرمانم ساک پر تف میزدم … یه ربع بیست دقیقه ای همینجوری بود که جاشونو عوض کردن … دوس نداشتم کیر احسانو بخورم چون تو کونم بود اما کیرشو با دستمال پاک کرد و گفت بخور … گفتم کثیفه … گفت تمیزه … کون خودت بوده … با اکراه کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم ساک زدن … تو این بین امیر اومد داخل و گفت به به اینجا چه خبره … یواشکی چه عشق و حالی راه انداختین… ما رو اونجا کاشتین خودتون اومدین اینجا … دیگه خجالت رو کنار گذاشته بودم و بیخیال داشتم کیرمو میخوردم که امیر یه نگاهی هم به من کرد و گفت واقعا عروسکی واسه خودت … واقعا میفهمم احسان چرا اینکارو کرده …
احسان گفت بخدا خودش دستشو برد و کیرمو گرفت … خیلی حشریه اصن … معلومه سیاوش بهش حال نمیده … امیرم بهم گفت راست میگه یا زوری دارن میکنن… هیچی نگفتم … آرمان گفت نه بابا زوری چیه بگو که خودتم میخوای … سرمو به علامت رضایت تکون دادم که آرمان گفت میخوای شما هم ازش اجازه بگیر و بیا … امیر گفت نه بچه اذیت میشه … من خودم راضی نیستم …من فقط اگه ناراحت نمیشه نگاه میکنم اگه هم اذیته که میرم …
بهم گفت برم یا بمونم ؟
کیر احسانو در آوردم و گفتم نه نگاه کردن که طوری نیست بمونین …
آرمان کیرمو از لای پام گرفته بود و میگفت ببین اینو مث آب نبات میمونه و خوابید زیرم و کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد مک زدن … انقدر حشری بودم که تو چندتا مک زدن ،آبم پاشید تو دهنش …و خوابیدم رو صورتش …
مث زنای جنده ناله میکردم و بدنم میلرزید… آرمان از زیرم اومد بیرون و گفت ای دهن سرویس یه خبر بده …آبشو کامل ریخت تو دهنم … تفش کرد رو کونم و شروع کرد کیرشو رو کونم کشیدن … دیگه رمقی واسم نمونده بود و حشرم خوابیده بود ولی مستیم هنوز سر جاش بود …سر کیرشو گذاشت دم سوراخم و با یه فشار سربزرگ کیرشو انداخت تو سوراخم … یه داد زدم و رفتم جلو … خیلی سایزش واسه کونم بزرگ بود … بهش گفتم آییییی درد داره …گفت تحمل کن خانمی قول میدم حال کنی بعدش … دوباره کشیدم عقب و کیرشو کرد تو کونم … نمیتونستم تحمل کنم دوباره پریدم جلو و گفتم نمیتونم … درد داره بخدا … احسان گفت اول هر کیری درد داره باید تحمل کنی … امیر که داشت با دقت نگامون میکرد گفت احسان کمکش کن و یه چشمک به احسان زد … احسان رو تخت طاق باز خوابید و بهم گفت بیا روی من جوری که کیرت بره لای کیرم … خوابیدم رو احسان و لبمو خورد و بقلم کرد … آرمان که نشست پشتم تازه فهمیدم چه خبره … در اصل احسان منو گرفته بود که در نرم و آرمان میخواست از پشت بکنه تو کونم … کلا قفل بودم که آرمان کیرشو گذاشت پشتمو فشار داد … با وارد شدن کیرش تو کونم دادم رفت هوا
احسان منو محکم گرفته بود و میگفت دارمش ادامه بده … وقتی فهمیدم نمیتونم کاری بکنم گریم در اومد … هر چی التماس کردم فایده نداشت و همشون میگفتن تحمل کن الان تموم میشه … تحمل کن … احساس میکردم پام الان از وسط دوتا میشه … چند دقیقه ای طول کشید تا آرمان بالاخره به کونم چسبید … فهمیدم که اون کیر درازو تا ته کرده تو کونم … با این حال تکون که میخورد انگار چاقو تو شکمم میکردن … التماس میکردم که تکون نخوره … امیرم از اون کنار میگفت آرمان تکون نخور که بچه اذیت نشه …بزار تا جا باز کنه … چند دقیقه ای همونجوری موند تا کونم عادت کنه …آرمان به امیر گفت … نمیدونی چقدر تنگه … کیرم داره تو کونش له میشه از بس روش فشاره … احسانم یهو گفت یعنی از کون دختر امیرم تنگ تره؟؟؟ ارمان گفت مونا زبون بسته که تا غش کردن رفت و برگشت …فشار دختر بیچاره افتاد وسط سکس… هنگ بودم از حرفاشون … جرات نمیکردم بپرسم منظور از امیر همین امیر آقای خودمون که اینجا نشسته ؟؟ که خود امیر گفت زبون بسته تا یکماه تو خونه نمیتونست درست راه بره… بهش میگفتم چی شده میگفت پام درده …ولی منم بجاش یه حال سفت به خانم خوشگلت دادمااا… آرمانم خندیدوگفت آره هر موقع حرف سکس میشه مث چی ازتو میترسه …
هیچی از حرفاشون نمیفهمیدم و کلا هنگ بودم اینا حتی به دختر و زن خودشونم رحم نمیکردن و داده بودن دوستاشون بکنن… ولی حرفاشون حشری کننده بود … با دردی که داشتم گفتم یعنی شماها زن و دختر همو میکنین … چجوری آخه ؟؟؟ امیر گفت بعدا خودم واست میگم چجوری و زدزیر خنده …
آرمان کم کم کارشو شروع کرده بود و یواش کیرشو عقب و جلو میکرد … خیلی درد داشتم …بهش گفتم مگه چند سانته ؟؟… گفت 19 سانت ناقابل…
باورم نمیشد که من تا چند ماه پیش حتی انگشت تو کونم نمیرفت الان 19 سانت کیر تو کونم داشت عقب و جلو میشد… با هر زحمتی بود تحمل میکردم و آرمانم تلمبه هاشو شروع کرده بود … احسانم دیگه ولم کرده بود و از زیرم بیرون اومد … آرمانم منو طاق باز خوابوند و کیرشو کرد تو کونم … وقتی تا ته میکرد کیرشو میدیدم که از روی شکمم تکون میخوره …قشنگ شکمم با حرکت کیرش بالا میومد … خم شد و افتاد روم و شروع کرد تلمبه های سنگین زدن تو کونم … نمیدونم چرا بعضی تلمبه هاش خیلی درد داشت و بعضیاشون اصلا دردی نداشت واسه همین یهو ناله میکردم و آخو اوخ میکردم …
احسانم سرمو به بقلم چرخوند و گفت کیر من یادت نره … کیرشو گرفتم و شروع کردم به ساک زدن… بعضی وقتا هم خودش شروع میکرد تلمبه زدن که تا ته حلقم میکرد وباعث میشد عق بزنم …
حسابی داشتن منو میگاییدن … فقط تعجب کردم چرا امیر نمیومد بکنه … همه چیز که فراهم بود و کون منم آماده …ده نفرم اگه بودن میتونستم ساپورت کنم … آرمان حرفای سکسیشو دوباره شروع کرد و مدام سینمو چنگ میزد و میگفت انگار سینه دختر ده سالست …قربون صدقم میرفت و سرعتشو بالا برد و چند تا تلمبه سنگین و محکم زد و کیرشو کرد تا ته و در آورد و آبشو ریخت رو شکمم… شکمم داغ شده بود … ومن هنوزمشغول ساک زدن واسه احسان بودم …آرمان شکممو با دستمال تمیز کرد و احسان بلند شد و گفت بچرخ … چرخیدم … یه تف انداخت در سوراخم و با یه ضرب کیرشو تا ته کرد تو کونم …کمتر دردم اومد اما بازم آخخخ گفتم و شروع کرد بکوب تلمبه زدن … میزد رو کونم و گلومو میگرفت و میاورد بالا … کاملا در اختیارش بودم … مبل تخت شو زیرمون به صدا افتاده بود و من داشتم روی اون طعمی همراه با درد ولذت رو همزمان میچشیدم … چنگ زد و موهامو گرفت و سرمو کشید عقب… دردم اومد …بهش گفتم ترو خدا یواش … اما اون کلا تو حال خودش بود و محکم تلمبه میزد تا اینکه کیرشو تا ته کرد و کشید بیرون و چندتا جق زد و آبشو ریخت رو کونم و مث خرس ناله میکرد…

خوشحال بودم که بالا خره تموم شد ولی میدونستم نوبت امیر هم میرسه …
سرمو گذاشتم لای دستم و همونجور که آرمان داشت کونمو با دستمال کاغذی پاک میکرد گفتم دلم میخواد بخوابم … حسابی خسته بودم … چشامو بستم و همونجوری لخت خوابم برد …
نمیدونم چقدر گذشته بود ولی با صدای در بیدار شدم … هنوز منگ بودم یکمی هم احساس سر درد میکردم … یادم اومد چه اتفاقایی رو پشت سر گذاشتم … امیر اومد تو و کنارم نشست … گفت عشقم نمیخوای بلند شی… گفتم خیلی بدنم کوفته شده انگار تریلی از روم رد شده … گفت آره واقعا وقتی گیر دوتا آدم مث احسان آرمان بیفتی همینجوری میشه… گفتم شما هم که خودت اینجایی فک کنم بدونم واسه چی اومدی …
گفت اشتباه میکنی … من با همه فرق میکنم… الان اگه اینجام چون میخوام با هم یه حموم دونفره بریم و بعدشم یه ماساژ حسابی بدمت… البته اگه مایل باشی …
گفتم من تا حالا با چند نفر سکس نکردم …با اینکه دردش زیاد بود ولی لذتم داشت …مخصوصا وقتی احساس میکنی دختری و گیر انداختنت …
امیر گفت عه پس زیادم از شرایط ناراحت نیستی … با خنده گفتم نه زیاد …تجربه جالبیه …گفت پس پاشو بریم یه حموم دوتایی و بعدش یه ماساژ توپ …
لباسامو پوشیدمو رفتیم تو عمارت اصلی … احسان آرمان مشغول تخته نرد بازی بودن و با دیدن من کلی شوخی و تعریف دادن … امیر هم گفت نوبتی هم باشه نوبت منه پس الکی شکمتونو صابون نزنین …
رفتیم تو حموم و امیر لختم کرد و خودش با یه شرت پاچه دار شروع کرد دوش گرفتن و شستن من… حسابی شستم و کونمو کیرمو صابون زد …
سینمو که میشست گفت چرا انقدر سینه در آوردی و چرا شقه همش… گفتم شاهکار سیاوشه … دوست داشت ازم یه دختردرست کنه … گفت خوبم موفق بوده … الان با یه دختر مو نمیزنی …کلی ازم تعریف داد
تو حرفاش یاد یه چیزافتادم اونم دخترش … دو دل بودم که بپرسم یا نه … تا دلو به دریا زدمو گفتم یه چی بپرسم … گفت بپرس …گفتم چرا حاضر شدی دخترتو بدی به سیاوش و احسان و آرمان … گفت چون اونا هم زنشونو دادن به من… گفتم آخه چجوری ؟مگه میشه ؟؟؟
گفت خب بریم بیرون تا واست از اولش تعریف کنم…
رفتیم بیرون و امیر منو یه راست برد تو اتاق … به احسانو آرمانم گفت میدونید که من بدم میاد بار اول کسی مزاحمم بشه دیگه … اونا هم گفتن بله امیر آقا خوبشم میدونیم شما راحت باش
خودمو خشک کردمو رو تخت دراز کشیدم … امیراومد نشست کنارم و شروع کرد ماساژ دادن و تعریف کردن جریان
گفت بار اولی که این داستان شروع شد بخاطر زن سیاوش بود … با خودش آورده بودش شمال که به طور اتفاقی ما هم بدون هماهنگی اومده بودیم اینجا … سیاوش اصرار کرد که بمونیم و ما هم موندیم
آیدا کلا زن راحتیه و با تاپ و شلوارک جلوی ما میگشت …
ما نشستیم مشروببخوریم که آیدا رفت بیرون و نخورد … انقدر مست کردیم که شوخیای سکسی و حرفای سکسی بهم میزدیم تا حرفمون به آیدا رسید و خود سیاوش شروع کرد از آیدا و سکسش تعریف دادن … کیر احسان بلند شده بود و هممون خندمون گرفته بود …
سیاوش میگفت آیدا خیلی زن سفتیه و به کسی راه نمیده … احسانم گیر داده بود که هیچ زنی سفت نیست و بالاخره شل میشه فقط باید موقعیتش باشه
همینجوری شد که هممون رو آیدا و احسان شرط بستیم … هر کدوم نفری 30 میلیون و 40 میلیون و خود سیاوش پنجاه میلیون روزنش که عمرا راه بده
احسانم گفت اگه من بردم چی ؟؟؟
سیاوشم نه گذاشت نه برداشت گفت مال خودت… احسان گفت بخدا مستی که این حرفو میزنی … سیاوشم گفت نه… اگه زن من راه داد اصن همتون بکنیدش …آرمان گفت خب معلومه جلوی تو راه نمیده… سیاوش گفت همین که مخشو زدین اصن من یه جریان الکی راه میندازم و زنمو میزارم پیش شما و بر میگردم تهران خوبه؟؟؟ احسان گفت پس الانم نباید مزاحم بشی که من کارمو بکنم
داستان خیلی هیجانی شده بود و با ماساژایی که امیر داشت میداد کیرم بلند شده بود
گفتم خب بعدش …گفت هیچی هممون دست دادیم که سر حرفمون هستیم و احسان بلند شد و رفت بیرون …
رفت و قدم زنان کنار آیدا نشست … چون میدونست احسان آدم شوخ طبعی هست تقریبا همه باهاش راحت بودن … با آیدا سر شوخی رو باز کرده بود و آیدا هم حسابی میخندید … احسان با یه چوب شروع کرده بود روی شن ها چیز کشیدن و آیدا هم همچنان میخندید…
داستان از زبان احسان


روی شن ها اول شروع کردم واسش شوخی شوخی ضرب المثلای خنده دار رو میکشیدم … کم کم جک های چیز دار …حتی نقاشیایی میکشیدم که از اولش شکل کیر و تخم بودن اما بعد تغییرش میدادم و شکل آدم میکشیدم و به آیدا میگفتم فکرت خیلی منحرفه … حسابی میخندید… بهش گفتم آیدا اینایی که گفتمو به سیاوش نگیا… میگه نشسته پیش زنم حرفای سکسی زده …
آیدا هم گفته سیاوش زیاد سخت نمیگیره من خیلی امتحانش کردم …الانم میبینید که کنار شما راحت میگردم …
به خنده بهش گفتم یعنی اگه جلوشم ماچت کنمم چیزی نمیگه … آیدا خندید گفت نه دیگه تا اون حد …
احسانم فوری پشت حرفش با خنده جواب داد خب پشت سرش ماچت میکنم …معمولا چون حرفا با خنده بود اگه هم بد برداشت میشد یجورایی هضم میشد…
آیدا هم در جواب خندید و گفت مگه تو متاهل نیستی … چرا انقدر شیطونی میکنی… بهش گفتم خب شیطونی هم جزیی از زندگی ماست … هیچ آدمی نیست که شیطونی نکرده باشه…
آیدا گفت من شیطونی نکردم تا حالا… زدم زیر خنده و گفتم بخدا شیطونیاز چشمات میباره … گفت نه اون چشمای تویه که شیطونه … من متاهلم و نباید شیطونی کنم … با خنده گفتم تو متاهلی و هنوز موقعیتش جورنشده و گرنه شیطونی میکنی … بلند شدم و گفتم اگه راست میگی ساعت 3 شب بیا همینجا تا یه چیزی بهت بگم و درباره شیطونی با هم حرف بزنیم ببینم شیطون هستی یا نه … آیدا خندید وگفت من نمیام …منم گفتم من میام دوست داشتی تو هم بیا … نترس فقط یه ماچه و بلند زدم زیر خنده و رفتم داخل …


امیر:
با حرفایی که امیر میگفت واقعا دهنم باز مونده بود که چقدر احسان مخ زن قهاریه … امیر گفت احسان اومد داخل عمارت و با خنده گفت تمومه داداش … مخو زدم … قرار شد ساعت سه بیاد لب ساحل و داستانو تعریف کرد…
سیاوش گفت عمرا بیاد … حالا ببین …
احسانم گفت تو جلوشو نگیراگه نیومد که شرط رو بردی اگه هم که اومد خودت شش صبح جمع کن و برو دیگه
همه میخندیدن و شوخی میکردن تا شب موقع خواب سیاوش آیدا رفتن تو اتاق ما هم رفتیم تو اتاقای دیگه و مثلا خوابیدیم … ساعت سه احسان رفت بیرون و هر چی منتظر شد آیدا نرفت تا سه و نیم یهو صدای در اومد …فک کردیم احسان برگشته وضایع شده اما هر چی منتظر شدیم نیومد تو اتاق … آرمان رفت و نگاه کرد و با عجله اومد تو اتاق و گفت جووون آیدا رفت … سیاوشم بلند شد و حسابی حالش گرفته شد … گفت شاید برگشت حالا زیاد خوشحال نشید…هممون خندیدیم و داشتیم با ذوق از پشت شیشه نگاه میکردیم …
آیدا رفت و قدم زنان کنار احسان نشست…
داستان از زبان احسان:


کلی منتظر موندم اما با تجربه ای که از مخ زدن هم سنای آیدا داشتم میدونستم حسابی کونش میخاره ولی میترسه و یه نفر باید بهش جرات بده و این جرات رو من بهش دادم …
اومد و ایستاد کنارم و بی مقدمه گفت چرا به دوستت خیانت میکنی و میخوای زنشوبر بزنی… گفتم من کسی رو بر نزدم … فقط یه شب با هم خوش گذرونی میکنیم… مثل کاری که خود سیاوشم مطمعنم میکنه … گفت زنت چی؟؟؟ راضی هستی اونم بره با یکی دیگه … گفتم بره هر جا دوس داره ولی آخرش مال من باشه …با خنده گفتم منو تو قرار نیست که ازدواج کنیم فقط میخوام دریا رو نشونت بدم میتونی شنا کنی میتونی وایسی و فقط حسرت دریا رو بخوری …
آیدا کنارم نشست و گفت میدونستی خیلی جرات داری …از آدمی که جراتش زیاده خوشم میاد… منم گفتم از زنی که نترس باشه خوشم میاد و دستمو انداختم دور کمرش … بهش گفتم چقدر داغی تو …سرشو چرخوند و گفت اگه من تا صبح نمیومدم بازم منتظرم میموندی… تو چشماش نگاه کردموگفتم تا فرداشم همینجا منتظرت میموندم …
یباره آیدا دستمو از دور کمرش باز کرد و گفت پس من میرم و فردا میام ببینم همینجا منتظر میمونی و بلند شد و رفت …حالمو حسابی گرفته بود از پشت نگاش کردم دیدم واقعا داره میره


امیر:
من و آرمان و سیاوش پشت پنجره دیدیم که آیدا دست احسان رو کنار زد و بلند شد و اومد سمت عمارت …سیاوش زد زیر خنده وگفت بهتون گفتم زن من سفته و به کسی راه نمیده … پولاتونو آماده کنید که صبح بزنید به حسابم و هممون با عجله رفتیم که بخوابیم … صدای در اومد … یه چند دقیقه ای بعد یه سایه اومددم در اتاق ایستاد … سایه آیدا بود یه نگاه به ما کرد و ما خودمونو به خواب زده بودیم … یه جند ثانیه ای به ما زل زد و رفت … دوباره صدای در اومد
لوب فکر کردیم احسان اومده اما با نیومدن احسان یواشکی بلند شدیم و نگاه کردیم … فهمیدیم که آیدا رفته بیرون …
به سیاوش گفتم پاشو که زنت اومده بود ببینه هممون خوابیم یا نه … الحق که زن تیزیه و خیلی زرنگه … دوباره رفت و کنار احسان نشست…

داستان از زبان احسان


آیدا رودیدم که از عمارت اومدبیرون … اومد تا رسید بهم … بهم گفت دلم نیومد تا صبح منتظرت بزارم … منم به خنده گفتم هیشکی دلش نمیاد منو منتظر بزاره و دستشو گرفتم و بلند شدم … یکم نگاه تو چشماش کردم و رفتم سمت لبش که ازش لب بگیرم … بهم گفت اینجا نه بریم یه جا که کسی نبینه … واسه همین رفتیم سمت آلاچیق آخر ویلا … تا رسیدیم بقلش کردم و گفتم تو خیلی بدن خوبی داری از موقعی که دیدمت نتونستم ازت چشم بردارم و لبمو بردم سمت لبش و شروع کردم لب گرفتن … دستمو بردم سمت سینش و سینشو گرفتم … دستمو کشید و گفت دوس دارم شیطونیمون در حد بوسه و عشق بازی باشه… گفتم خب مالیدنم جزیی از عشق بازیه…رو مبل نشوندمش و دوباره لبمو گذاشتم رو لبش و بازم دستمو بردم که سینشو بگیرم … دوباره دستمو برداشت و نزاشت … داشت با اینکارش بیشتر حشریم میکرد که همینجا لختش کنم و جرش بدم اما باید مرحله مرحله پیش میرفتم تا حشری بشه… کم کم خوابوندمش و لب گرفتنمو شدید تر کردم وزبونشو کشیدم تو دهنمو زبونمو تو دهنش میچرخوندم … و سعی میکردم خودمو به سینش بمالم و خودمو بهش فشار میدادم … بعد از حدود نیم ساعتی کاملا روش خوابیده بودم و کیرم قشنگ روی کسش بود و شروع کردم مالیدن کیرم و فشار دادنش روی کسش … چشماش خمار بود و حرارت از بدنش میزد بیرون … دوباره شانسمو امتحان کردم و رفتم زیر گردنشو خوردم و همزمان دستمم بردم سمت کسش … دستمو دوباره کشید و گفت …بهت گفتم اونجاها ممنوعه … منم بهش گفتم خب من که دارم یه چیزی رو بهش میمالم چه فرقی میکنه دستم باشه یا اون دست پایینی و همزمان کیرمو فشار دادم رو کسش… اونم محکم بقلم کرد و گفت خب اون فرق داره… به آیدا گفتم یعنی فقط نباید دست بزنم؟… خندید و گفت آره و لبشو چسبوند رو لبم گفت لبتو بخور که همینم نمیزارما…
لعنتی حسابی حشریم کرده بود …خودشم وحشتناک حشری شده بود …به حدی که مث دیوونه ها فقط سعی میکردم کیرمو بزارم لای کسش …یه فکری زد به سرم دستموبردم و شلوار خودمو دادم پایین و کیرمو در آوردم و از روی شلوارکش کردم لای پاش…یهو چشماش گرد شد و گفت نکن اینجوری خب … منم خندیدمو گفتم خب مال خودمه و دستم که نزدم … علنا داشتم لای پای زن بهترین دوستم تلمبه میزدم و اونم انقدر مست شده بود ومدام با صدای حشری میگفت نکن احسان … یه نیم ساعتی لای پاش تلمبه زدم و به طرز عجیبی یهو شروع کرد به نفس نفس زدن و لرزیدن و ارضا شد … باور کردنی نبود اون لحظه… من هنوز مشغول تلمبه زدن بودم که بهم گفت بسه احسان واسه امشب بسه وسعی کرد که بلند بشه … لای پاش حسابی خیس بود بهش گفتم پس من چی ؟؟؟
گفت خب من میترسم و واسه امشب بسه …حسابی حالمو گرفته بود واسه همین از عمد دست انداختم لای پاش و کسشو مشت کردمو گفتم من اینو بالاخره جر میدم و یه لب محکم گرفتم …
آیدا پاشد و خودشو مرتب کرد و گفت تو همین امشبم میتونستی ولی ترسیدی و رفت … با این حرفش فقط به احمق بودن خودم پی بردم … یه همچین کصی زیر پام بود و من تخم نکردم به زور لختش کنم اما باید یه نقشه ای میکشیدم و کصو کونشوجر میدادم … گذاشتم که بره و از دور نگاه کونش میکردم که چه چیزی رو امشب از دست دادم اما نباید بی گدار به آب میزدم…


امیر:
ما پشت شیشه همه چیز رو دیده بودیم حتی یواشکی رفتیم پشت آلاچیق و همه چیز رو دیده بودیم و بعد ازاومدن آیدا هممون برگشتیم تو رختخوابمون
سیاوش حسابی حرص خورده بود و هم پولشو از دست داده بود و هم زنش وصبحم باید جمع میکرد و میرفت اونم به تنهایی … صبح به آیدا گفت من یه کار فوری پیش اومده باید برم تهران و فوری برمیگردم …میتونی بیای یا همینجا بمونی …بچه ها هم ظهر کار دارن میرن بیرون منم تا عصر بر میگردم … آیدا هم که بهترین فرصت بود واسش گفت من خوابم میاد تو برو منم تا ظهر خوابم بعدم منتظر میشم تا بیای…سیاوش رفت وما موندیمو آیدا
ماهم هممون به بهونه کار داشتنمون رفتیم بیرون…
یه دوری زدیم و نقشه کشیدیم که چجوری بریم داخل که آیدا رو مجبور کنیم به ما هم بده…و احسانو فرستادیم تو خونه که آیدا رو لخت کنه …


داستان از زبان احسان

رفتم تو خونه و دیدم آیدا تو آشپزخونه داره چایی نسکافه میخوره … با دیدن من سنگین رفتار کرد و فکر کرد هممون با همیم ولی وقتی دید من بهش گفتم سلام عشقم …گفت بقیه کجان ؟؟
گفتم هیچی هر کدوممون کار اداری جدا داشتیم و منم پیچوندمشون و اومدم اینجا…اونا هم قراره برن یه مهندس رو ببرن سر ساختمونشون وتا ظهر درگیرن … و رفتم جلو که بقلش کنم … گفت خب منظورت چیه حالا؟؟؟
گفتم هیچی دیشب کارمون نصفه موند … گفت کدوم کار خواب دیدی خوش باشه… گفتم برو شلوارک دیشبیت رو بیارببین لای پاش دریای شهوت بوده میفهمی کی خواب دیده و گرفتمش تو بقل… یکم تقلا کرد و گفت نکن احسان یهو امیر و آرمان میان … گفتم خیالت راحت مطمعنم نمیان و دستمو بردم ازپشت کونشو گرفتم و تو چنگ گرفتم … دستمو کشید و گفت مگه نگفتم ممنوعه… دیشب ویلا شلوغ بود نمیشد ترتیبتو بدم تو فکر کردی ترسیدم ولی الان دیگه کسی نیست …الانم هر چی بیشتر تقلا بکنی بیشتر حشری میشم و بدتر ترتیب اینو میدم و زدم رو کونش… و محکم لبمو چسبوندم و دوتا لپ کونشو فشار دادم به خودم…
گفت دیشب شوخی کردم بخدا …خواستم دم رفتن اذیتت کنم
گفتم خب فکر الانو نکردی … دیشب گفتم بالاخره کصتو جر میدم…
آیدا گفت بی تربیت …و شروع کرد ناز کردن … بهش گفتم پایه ای بریم حموم … گفت نههههه یهو میان … گفتم تو از این میترسی من الان بهشون زنگ میزنم میزارم رو آیفون ببین کجان … زنگ زدم به آرمان و گفتم کجایی آرمان جان؟ گفت والا منتظر مهندسیم که ببریم سر ساختمون …یکساعت دیگه تازه میاد دفتر ما هم میریم یه کافه کلا گیریم امروز… دستمو بردم سینه آیدا رو گرفتم وسرمو به علامت تایید تکون دادم و گفتم اگه کارتون تموم شد بهم زنگ بزنید تا با هم بریم ویلا …خداحافظی کردمو گوشیو انداختم رو صندلی و دستمو بردمو کسشو از جلو گرفتم و گفتم در بیار که بریم حموم … گفت من نمیام …فهمیدم مث دیشب میخواد شروع کنه … بهش گفتم زورکی میبرمت خوشگل خانوم و دست انداختم زیر تاپش و به زور تاپشو دادم بالا… با دیدن شکم سفیدش دهنم باز مونده بود …تاپشو کشیدم بالا و از سرش کشیدم بیرون و با سوتین جلوم ایستاد … گفتم دخترتو محشری کوفت سیاوش بشه یه همچین زنی و رفتم تو بقلش و شلوارکشو از پشت گرفتم و کشیدم پایین سفیدی بدنش به حدی بود که مث برف شده بود بدون یه ذره چربی … با شرت و سوتین جلوم بودواقعا میشد ساعت ها فقط نگاه به این زن کرد ولی باید نقشه رو پیش میبردم … گفت احسان من حس حموم رو ندارم … گفتم خودم میبرمت عشقم و بقلش کردم و بردمش تو حموم … کلی جیغ و داد کرد و گفت بزارم زمین …بردمش تو حموم و گفتم هر چی دلت میخواد جیغ بزن تو امروزمال خودمی … نگاه بکنی میفهمی همه چی دست به دست هم داده که منو تو امروز اینجاباشیم پس لذتشو ببر…لبمو گذاشتم رو لبشو کونشو گرفتم تودستم و یه دونه زدم رو کونش و گفتم عجب کونی داری آیدا… یکم لب گرفتیم که دستمو بردم از پشت تو شرتش و کونشو گرفتم و دستمو به سوراخ کونش کشیدم … گفتهمین اول بگم من ازپشت دوست ندارم … گفتم تو نگران هیچی نباش من کارمو بلدم … گفت من حتی به سیاوشم این اجازه رو ندادم که بهش دست بزنه چه برسه بقیه … گفتم من احسانم نه بقیه و همه جاتو میخوام و انگشتموفشار دادم رو سوراخش … خودشو داد جلو و گفت نکن میگم …
دستمو در آوردم و از جلو کسشو گرفتمو گفتم این چطور ؟؟؟اینو که میتونم جر بدم … گفت نمیدونم …یعنی میتونی جرش بدی؟؟؟
نمیدونست چه نقشه ای واسش داشتیم و شوهرش اونو به ما باخته بود و ما آزاد بودیم که هر کاری میخوایم باهاش بکنیم … رفتیم زیر دوش و شروع کردیم لب گرفتن و مالیدن … انقدر حشریش کرده بودم که خودش دست برد و کیرمو گرفت … گفتم چطوره گفت خوبه تقریبا اندازه سایز سیاوشه …از حرف کیر وکس استفاده نمیکرد واسه همین گفتم . این که تو دستته چیه ؟؟؟ خندید و گفت نمیگم … کونشو گرفتم و گفتم بگو کیره و قراره جرم بده … خندید و گفت تو جر بده بودی دیشب جرم میدادی …
لعنتی این زن خیلی استاد بود که چجوری آدمو حشری و دیوونه خودش کنه … بخاطر حرفش دست انداختم و یه ضرب شرتشو دادم پایین و از جلو کیرمو کردم لای پاش و لبشو کردم تو دهنم و دیوونه وار لب میگرفتم …
تو بقلم بلندش کردم وپاشو دورم قلاب کرد و کیرمو فرستادم تو کسش …یه آهی کشید وهمینجوری تو بقلم بهش گفتم بریم بیرون رو تخت … گفت درش بیار خب … گفتم نه همینجوری بریم …
نمیدونست بیرون چی در انتظارش بود و قیافش دیدنی بود با اتفاق پیش رو
درو بازکردم و همینجوری که تو بقلم بود و کیرم تو کسش بود رفتیم بیرون … یباره چشمم به امیر و آرمان افتاد و گفت وااای و خودشو انداخت پایین و رفت تو اتاق … امیر و آرمانم هنگ کرده بودن و یهو گفتن ببخشید ما کارمون عقب افتاد و به من گفتن هر چی هم بهت زنگ زدیم جواب ندادی… رفتم تو اتاق …آیدا خشک شده بود و گفت وااای بدبخت شدم … سیاوش منو طلاق میده …بیچاره شدم …حالا چکار کنم … به من گفت تقصیرتوشد …
گفتم بزارالان خودم درستش میکنم … گفت چی رو میخوای درست کنی لعنتی …زندگیم به باد رفت … سیاوش طلاقم میده … رفتم بیرون و لباس پوشیدمو مثلا شروع کردم به حرف زدن باهاشون …بعد از کلی حرف زدن اومدم تو اتاقو گفتم بفرما درست شد … دهنشون قرصه وگفتن ما مقصریم که یهویی اومدیم تو … تازه الان معذرت خواهی هم میخوان بکنن … یهو صدای امیر اومد که گفت آیدا خانم والا ما هیچی ندیدیم …ببخشید که سرزده اومدیم … الانم میریم بیرون …و دوتایی بلند شدن و رفتن بیرون …
به آیدا گفتم بفرما دیدی حل شد … گفت تو غلط کردی …دیگه تموم شد … الانم هیچی بینمون نیست …بلند شو برو بیرون …رفتم و بقلش کردم گفتم حالا که همه چی حل شده تو نمیزاری … دستمو بردم لای پاش و کسشو گرفتم … محکم دستمو کشید و گفت بدبختم کردی ولم کن … بزور خوابوندمش و گفتم ما نصف راهو اومدیم الانم نمیتونیم برگردیم و شروع کردم خودمو بهش مالیدن … هنوزم تقلا میکرد و میگفت بلند شو نمیخوام … رفتم پایین و کسشو کردم تو دهنم و شروع کردم مکیدن … موهامو میکشید و گفت نکن میگم اما رام تر شده بود … انگشتمو کردم تو کسش و گفتم بخواب تا تموم شه … کلی کسشو خوردمو که نالش حسابی در اومده بود … و خودش گفت کیرتو بکن تو کسم … کیر میخوام احسان …
این دختر واقعا شهوتشمثل آتش اژدها بود و میتونست همه رو بسوزونه … رفت سمت کیرم و کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد ساک زدن … کیرمومحکم فشار میداد تو مشتش و سرشو میکرد تو دهنش … به طرز وحشیانه ای اینکارو میکرد … فکشو گرفتمو آوردم بالا و گفتم بکنشتو کصت … رفت و نشست روش و مث دیدونه ها خودشو بالا و پایین میکرد …انقدر حشری بودم با اینکارش که بعد از چندبار بالا و پایین کردن خودش آبم با فشار پاشید تو کسش… بهم گفت اومد؟؟؟
گفتم آره …خیلی حشری شدم از دیشبم تو کف بودم واسه همین زود اومد …
گفت خب من هنوز ارضا نشدم …گفتم خب نمیتونم فعلا ادامه بدم بزار تا بخورم واست …
گفت من کیر میخوام …
گفتم اگه یه پیشنهاد بدم قبولمیکنی…گفت تاچی باشه …
گفتم بخاطر اینکه امیر و آرمان یه وقت حرفی نزنن بزار تا شریک جرمشون کنیم …گفت یعنی چکار کنیم… گفتم هیچی وارد رابطمون میکنیمشون…
یهو قاطی کرد و گفت نه مگه من جندم… گفتم ربطی به جنده بودن نداره اینجوری احتمال اینکه حتی یه درصدم به سرشون بزنه چیزی به سیاوش بگن وجودنداره… گفت خجالت میکشم خب … چجوری آخه ؟
گفتم یه لباس آزاد بپوش و بقیشو بسپار به من … فقط اگه من آوردمشون خیلی عادی رفتار کن که پشیمون نشن …گفت یعنی چکار کنم ؟
گفتم بزار من همه چی رو پیش ببرم… رفتم بیرون و ربع ساعت بعد با امیر و آرمان رفتیم تو اتاق و گفتم بیاید خجالت نکشید… آیدا یه لباس سکسی پوشیده بود و جلوی آینه داشت آرایش میکرد … با اومدن آرمان و امیر بلند شد و دستشو گذاشت جلو صورتش و گفت ببخشید …آرمانم گفت نه بخدا تو ببخشید داشتی با رفیق ما لذت میبردین ما ضد حال زدیم …
بعد کلی تعارف کردن آیدا نشست رو تخت و پاشو انداخت رو پاش جوری که رون لختی پاش بیرون افتاده بود و منم نشستم کنارش و گفتم بچه ها همونجورکه گفتم آیدا بهم پیشنهاد داده بخاطر اینکه شما موقعیت مارو دیدین با شماها هم سکس گروپ رو امتحان کنه…آرمان با خنده گفت والا با زنی که سیاوش داره ما هم دوس داریم آیدا جون رو امتحان کنیم فقط سیاوش بفهمه چی؟
امیر گفت فکر نکنم کسی بخواد به سیاوش چیزی بگه … آرمان نشست کنار آیدا و دستشو روی رون آیدا گذاشت و گفت ماشالله خوب پرو پاچه هم میندازین بیرون آدم نمیتونه نه بیاره و دستشو برد لای پای آیدا و کسشو گرفت و لبشو گذاشت روی لب آیدا … آیدا هم بدون وقفه لب آرمان رو گرفت …امیرم اومد نشست کنارش و از پشت سینه های آیدا رو گرفت و گفت این لیموها خوردن داره … کم کم آیدا رولخت کردن و آرمان هم لخت شد کیر آرمان رو قبلا هم دیده بودم ولی آیدا از دیدنش خوشش اومدو گفت این کیره نه کیر سیاوش… و سرشو برد و کیر آرمانو کرد تو دهنش …کیر آرمان هم بزرگ بود هم صورتی که واقعا دل هر زنی رو میبرد…آرمان خوابوندش و کیرشو با آخو اوخ آیدا وارد کسش کرد … آرمان به امیر گفت این کس پلمپه واقعا …خیلی تنگه … و دست انداخت زیر کون آیدا و گفت کونت چی خانومی؟؟؟ اوپنه یا نه؟؟
آیدا گفت وای نه اصن از پشت نمیشه… من حتی به سیاوشم نمیدم … امیرم خندید و گفت سیاوش که کلا دست به جایی از تو نزده و کیرشو در آورد و داد دست آیدا…
آیدا با دیدن کیر امیر دهنش باز مونده بود و گفت این دیگه چیه ؟؟؟ چرا انقدر گندست… این تو کس من نمیره اصن …
امیرم گفت تو بخواب من کارمو بلدم و کردش تو دهن سارا…
امیر یه چشمک به من زد که من از پشت شروع کنم واسه همین آرمان چرخوندش و آیدا رو آورد روی خودش و کونشو سمت من گرفت … منم از پشت یکم کونشو خوردم که کلا مست شده بود و بدون هماهنگی نشستم پشتش و کیرمو کشیدم رو سوراخ کونش…
یباره اومد که بلند شه ولی آرمان بقلش کرد و گفت بزار کارشو بکنه نترس … کیر امیرو از دهنش در آورد و گفت من دوس ندارم از پشت که من سر کیرمو با یه ضربه فرستادم تو … جیغش رفت هوا و مدام آی آی آی آی میکرد …امونش ندادم و همینطور کیرمو کردم تا رسیدم به تهش … مدام میگفت آی ترو خدا احسان درش بیار … درد داره لعنتی …من دوس ندارم …اما فایده نداشت …کیرم تا ته تو کونش بود و نگه داشته بودم و میگفتم عشقم تحمل کن تا زود تموم بشه …
خود سیاوش قبول کرده بود که کصو کون زنشو جر بدیم و الانم داشتیم همون کارو میکردیم … یه چند دقیقه ای گذشت و آرمانم تلمبه زدنو شروع کرده بود که منم شروع کردم عقب و جلو کردن و در نهایت تلمبه زدن
دیگه تقریبا هیچی نمیگفت و چشماش خمار بود و فقط ناله میکرد که من آبم اومد در آوردم و ریختم تو دستمال و نوبت آرمان بود که بیاد بکنه واسه همین جاشو با امیر عوض کرد و امیر کیرشو به زور و با جیغ و داد و آخ و اوخ آیدا تو کسش کردو بقلش کرد و کون آیدا رو واسه ارمان باز کرد … کلا کسش قفل بود و تکون نمیخورد که آرمانم رفت پشتش و اونم شروع کرد فشار دادن … با یه جیغ بلند سرکیر آرمان وارد کون تنگ آیدا شد …
آیدا به غلط کردن افتاده بود و قسم میداد که آرمان درش بیاره ولی آرمان فقط داشت هل میداد و آیدا جیغ میزد … امیر لب آیدا رو تو دهنش کرده بود و هر دومشغول تلمبه زدن تو کصو کون آیدا بودن که بعد نیم ساعتی آرمانم آبش اومد …
امیر آیدا رو بلند کرد و گفت خودت از مون بهم میدی یا بگم بگیرنت …ایدا زد زیر گریه و گفت تروخدا دیگه نمیتونم … بزار یکم استراحت کنم … اما امیر انقدر حشری بود که دست انداخت تو سوراخ آیدا و گفت تا بازه بیا که بکنمت … چون اگه بسته شد دردش صد برابره …
منو آرمان رفتیم بیرونتا امیر راحت کارشو بکنه


امیر:
بهش گفتم بخواب و یه متکا بزار زیر شکمت تا کونت قشنگ بیاد بالا… من چون کیرم بزرگه یواش یواش میکنم …من مث اونا نیستم ولی اگه بخوای بد قلقی بکنی بیرحم میشم …
آیدا خودش با زبون خوش خوابید …بهش گفتم حالا کونتو خودت واسم باز کن و بهم بگو بفرما امیر آقا بکنم … یه نگاه بهم کرد و هیچی نگفت منم یه دونه زدم رو کونش و گفتم بگو خانومی… کونشو از دو طرف باز کرد و گفت کونمو بکن امیر آقا ولی ترو خدا یواش …خیلی درد داره … حالم بد میشه اینجوری…
منم دستمو بردم دم دهنش و گفتم یه تف بنداز تو دستم …اونم تف کرد تو دستم و مالیدمش به کیرم … ویه تف غلیظم انداختم صاف رو سوراخش و سر کیرمو تنظیم کردم و فشار دادم …
سر کیرم به سختی رفت تو کونش و دادش رفت هوا و زد زیر گریه و التماس … بهش گفتم اینکه هنوز سرشم نرفته و خوابیدم روش و یواش یواش فشار دادم …وسطای کیرم داشت زور میزد که بچرخه تا کیرم در بیاد …منم محکم گرفتمش و فشارو بیشتر کردمو نگه داشتم…
شروع کردم گوششو خوردن و گردنشو لیسیدن… نسبت به من جثه کوچیکی داشت واسه همین هیچ راه فراری نداشت … فقط ناله میکرد و مدام التماس میکرد که بسه تروخدا امیر آقا …بسه دارم میمیرم …
چند دقیقه ای گذشته بود و دیگه تقریبا جیغ و دادش خوابیده بود …بهش گفتم خانومی … من هر کی رو کردم دیگه ولم نکرده چون هم هوای کص و کونشو داشتم هم هوای جیبشو …تو هم خیلی کص و کون خوبی داری … از این به بعد کاری به بقیه ندارم ولی هر موقع زنگت زدم فوری خودتو بهم برسون …البته معمولا کسایی رو که میکنم خودشون مدام میان میگن که بکنمشون ولی تو یه چیز دیگه ای …گفت من دیگه به کسی نمیدم و نمیزارم کسی بهم دست بزنه …
با این حرفش کیرمو فشار دادم وتا ته کردمش تو کونش … جیغش رفت هوا و دوباره به التماس افتاد … گفتم حرفی که زدم رو یبار تکرار کن … بگو من از این به بعد زن جنده امیرم و بهش هر موقع خواست کون و کص میدم …
آیدا با ناله ای که میکرد تمام حرفمو تکرار کرد و گفت ترو خدا درش بیار… کیرمو کشیدم بیرون یه قند از قندون روی میز کنار تخت برداشتم و کردم تو دهنم و آبشو جمع کردم و تف کردم صاف تو سوراخش که باز مونده بود …
آیدا گفت چرا اینجوری کردی … گفت آب قند همزمان با آب کیر زن رو کونی میکنه که فقط بیاد به خودت بده … تو هم اگه ندیدی بیای التماسم کنی که بکنمت…و کیرمو دوباره کردم تو کونشو شروع کردم تلمبه زدن …نیم ساعتی کونشو گاییدم و بالاخره آبمو ریختم تو کونش …تا فرداشم که برگشتیم تهران لباسای آیدا رو ندادیم و اون باید با شرت و سوتین جلومون میگشت و مدام میکردیمش

گفتم خب الان آیدا هنوزم بهتون کون میده گفت آره اکثر موقعها خودش میاد دم کارخونه و میاد بالا و میگه کیر میخوام امیر جون
حسابی حشرم زده بود بالا ولی ترس برم داشته بود … و فهمیده بودم احتمالا کون دادن منم به امیر و آرمان و احسان نقشه بوده …بهش گفتم روی منم شرط بندی کردین … امیر خندید و گفت نه عزیزم …من تو رو از سیاوش خریدم … ده میلیون
الانم تا اینجایی به بچه ها کون میدی بعدش که رفتیم دیگه مال خودمی …تو هم میشی زن خودم و باید جنده من باشی … ماساژش تموم شده بود دستمو برداشت و گذاشت رو کیرش … باورم نمیشد کیرش اندازه مچ دستم بود و این قرار بود بره تو کون منه بدبخت …
گفت دوسش داری ؟؟؟ گفتم این واقعا بزرگه …و خیلی درد داره … آدموواقعا حامله میکنه …
میدونستم اینجا آخر خطه و نمیتونم از زیرش در برم واسه همین سرمو بردم و کیرشو از شرتش در آوردم و کردم تو دهنم … انقدر بزرگ بود که فقط سرش تو دهنم میرفت… دهنی که انقدر بزرگ بود و قرار بود کونم اندازه دهنم گشاد بشه
بهم گفت اگه حرفمو گوش کنی دردت کمتره …
گفتم میشه بهم شراب بدی…یکم واسم شراب آورد و شروع کرد … انقدری مست کردم که درست یادم نیست که چیشدفقط یه سری چیزا یادم بود مثل گریه کردنم … و خندیدن احسان و امیر موقعی که دادزدم …میگفتن جوووونم پرده عروسو زد …یادمه کیر امیر تا ته تو کونم بود و من زیرش داشتم ناله میکردم و التماسش میکردم که نکنه … بعدم یه تف با آب قند و آبش اومد
… خوابیده بودم و وقتی بلند شدم حسابی گیج بودم تقریبا طرفای عصر بود … از درد کون نمیتونستم درست راه برم … انگار زاییده بودم … لباسمو پوشیدمو رفتم بیرون اتاق امیر و احسان و آرمان در حال تخته بازی کردن بودن … رفتم و نشستم کنار امیر … نمیدونم چرا اینکاروکردم شاید دیگه صاحب اصلیم و کسی که قرار بود ساپورتم کنه و کونم بزاره امیر بود … دستشو انداخت زیر رون پام و گفت پسر تو محشری فک نمیکردم زیرکیرم دووم بیاری … بهترین عروسی هستی که تا حالا داشتم و دستشو کرد توشرتم و کیرمو گرفت … انگار آب قند کار خودشو کرده بود و حسابی اوبنم کرده بود… بدون اینکه حرف اضافیی بزنم به امیرگفتم کیر میخوام …احسان وآرمان چشماشون گرد شد وگفتند بخدا کیرامیر مث مواد میمونه … تو کون هر کی رفته معتادش کرده …
امیر یه نگاهی بهم انداخت و گفت فعلا همینجا بشین پایین یه ساک مشتی واسه شوهرت بزن تا ببینم چی میشه… شلوارکشو دادم پایین و شروع کردم ساک زدن و بازی کردن با تخماش و خوردنشون …انقدر دلم کیر میخواست که کیرشو به سینم و لبم میمالیدم و دهنمو سفت گرفتم که مث کون بشه و کیرشو تو دهنم میکردم …بهم گفت یه چیز دیگه هر موقع آبم اومد یادت نره که اگه داشتی ساک میزدی تا قطره آخرشو باید بخوری…خیلی اینکارش چندش بود ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم …بهش گفتم راستی آیدا رو فقط کردین؟؟؟
با این سوالم میخواستم بقیه داستان اونا رو هم بشنوم… که زناشونو چجوری به هم دادن … گفت نه بعداز آیدا نوبت زن احسان بود که کلا خیلی حشری بود عکس زنشو نشونم داد …واقعا زن سکسی و خوبی داشت…یکمی تپل بودو رون و کون بزرگی داشت … گفت قرار شد سیاوش مخشو بزنه و شرط بستیم روی مریم زن احسان … مثل همون برنامه سیاوش رفتیم جلو و اونم همونجوری گیر انداختیمو کردیم ولی جالب بود که کیرمن به این بزرگی رو راحت با یکم آخواوخ جا کرد تو کونش … احسان گفت بابا مریم خیلی کونش جاداره و همشون زدن زیر خنده … گفت بعدم نوبت زن احسان شد که قرار شد من مخشو بزنم …یه زن قد بلند مغرور و واقعا سفت که تونستم با پول مخشو بزنمو فقط حاضر شد ساک واسم بزنه اما با کمک سیاوش و احسان کونشو جر دادم … خیلی مغرور بود واسه همین تصمیم گرفتیم کلا سه روز تو خونه لخت نگهش داریم و نمیزاشتیم هیچی بپوشه و نزدیک ده پونزده باری کردیمش …الانم اسم من میاد مثل چی تنش میلرزه …
کیرامیررو از دهنم در آوردموگفتم خب دخترتون چی؟؟؟
آرمان زد زیر خنده و گفت من بگم ؟؟؟ امیر گفت بفرما
گفت رو حاج خانم اول شرط بستیم ولی چون بچه ها موافق نبودن قرار شد رو دختر احمد آقا شرط ببندیم… گفتم یعنی روش حساس نشدین که دخترتونو بدین به بچه ها بکنن …
امیرگفت مونا که بالاخره شوهر میکرد و کس و کونشو به باد میداد حداقل میتونستم بدمش که با بچه ها مساوی باشم…البته مطمعن بودم دختر خیلی سفتیه …انقدری که روش صد میلیون شرط بستم
گفتم خب کی مخشو زد … گفتن قرعه کشی کردن و افتاد به آرمان
آوردمش اینجاو طبق نقشه همیشگیمون رفتم بیرون … آرمانم به بهونه شنا یاد دادن برده بودش تو دریا
آرمان گفت بزار تا خودم بگم …
بردمش تو دریا شنا یادش بدم…نزدیک بود بیفته …دستشو گرفتم و کم کم رو آب خوابوندمش … بعد از مدتی دست به شکمش زدم … یکی دوبار دستم به سینش خورد … گفت انقدر حشری بود که واسه امتحان تا دستمو بردم لای پاش ارضا شد…گفت اونم دستشو گذاشت روکیرمو گفت میخوامش همین الان … بهش گفتم مونا جون بریم بیرون … گفت نه همینجا میخوام … به زور راضیش کردم از آب بیارمش بیرون … تا رسیدیم به ساحل کیرمو گرفته بود و میکشیدش که برم دنبالش …
سریع رفتیم تو آلاچیق و لخت شد و کیرمو گرفت و نشست روکیرم
آرمان میگفت منی که انقدر کس کرده بودم از شدت حشری بودن این دختر متحیر بودم … حتی پردشو زده بود …میگفت با دوستم لز کزدیم و پردمو زد … کیرم توکسش بود و مدام جیغ میزد که بکن بکن بکن لعنتی جرم بده …
به مونا گفتم پایه ای به سیاوشو احسانم بدی …گفت من از همون اول حواسم بهشون بود که نگاه کونم میکردن میدونم که اونا هم میخوان … بیا تا لخت بریم جلوشون و کیرتو تا اونجا بزار لای پام باشه ببینیم عکس العملشون چیه …
از اینکارای مونا واقعا دهنم باز مونده بود …سنی نداشت ولی کوه شهوت بود … با همون وضع رفتیم توعمارت و سیاوش احسان دهنشون باز مونده بود … مونابهشون گفت مگه کون منو دید نمیزدین بیاین دیگه …تا بابام نیومده زود باشین …
میگفت من انقدر جنده بازی کردم…یبار به عنوان دختر جنده رفتم تو سکس پارتی هشت نفر منو کردن طوری که بعدش داشتم از حال میرفتم …
احسان و سیاوشم حدود یکساعت فقط بکوب میکردنش تا اینکه من کیرمو کردم تو کونش … انقدر جیغ زد و آخر سر هم فشارش افتاد وبیحال شد … الانم خیلی پیش میاد که خودش با دوستاش میان اینجا و ما رو هم دعوت میکنن برای سکس…
احسان زد زیر خنده و گفت جالبه که امیر فکر میکرد دخترش حتی راهم نمیده … امیرم گفت خب زنای شما هم خوب کص میدن و شما فکرشم نمیکردین این دلیل نمیشه …
خلاصه ما زنمون و دخترمون رو با هم تقسیم کردیم …
انقدر حشری بودم که سر کیرم خیس بود و شرتمو خیس کرده بودم … داشتم باولع هر چه تمام کیرامیر رو ساک میزدم که یباره آبش پاشید تو دهنم یباره سرمو محکم گرفت وکیرشوتو حلقم فشار داد … تمام آبش تو حلقم ریخت و مجبور شدم قورتش بدم … یه دونه زد رو لپم و گفت تا تهشو لیس بزن … کیرشو گرفتم و هر چی آب ازش میومد رو لیس میزدم
تا شب امیر مجبورم کرد چند دست لباس عوض کنم و کلا مثل جنده ها تو دست و پاشون بودم که موقع خواب تشک ها رو انداختن تو پذیرایی و احسان بهم گفت عزیزم بیا زیر پتو کارت دارم … رفتم تو بقلش واونم محکم بقلم کرد و بدون مقدمه به یه تف که ازخودم گرفته بود شروع کرد کیرشو تو کونم فشار دادن … زیاد درد نداشتم و راحت تونستم کیرشو تحمل کنم و آبشو ریخت تو دستمال کاغذی … نوبت آرمان بود …اونم تونستم به زور و ناله کیرشو تحمل کنم و آبشو بیارم…وآخر سرم امیر خودش اومد منو از تو بقل آرمان بلند کرد و برد تو رختخوابش و گفت زن باید شب پیش شوهرش بخوابه …از پشت بقلم کرد و خوابیدیم تا صبح …
صبح تا ظهر خواب بودیم قرار شد دیگه کم کم حرکت کنیم و بریم به سمت تهران … وسایلا رو جمع کردیمو راه افتادیم سمت تهران … قرار شد ناهار رو تو راه بریم تو یه جنگل بخوریم …
وسط راه تو یه کمپ جنگلی ایستادیم و یه چادر بزرگ زدیم که تا عصر هونجا بمونیم… تقریبا دورمون خلوت بود و کمی از ما اونطرف تر فقط یه زن و شوهر بودن … فهمیدم که دوباره برنامه ریختن … یه ناهار زدیم و رفتیم داخل چادر که یکم استراحت کنیم … امیر منوکشید سمت خودش و از پشت بهم چسبید … کیرش خواب بود …یکم گردنمو خورد و کیرمو از جلو گرفت و مالید …
گفت لخت شو که حسابی دلم هوس کونتو کرده … لخت شدم و رفتم سراغ کیرش یه ساک مشتی واسش زدم و خوابیدم و کونمو دادم سمتش … بخاطر اینکه حشریش بکنم کونمو اینورو اونور میکردم تا یه تف گنده انداخت دم سوراخ کونم و خوابید روم … کیرشو یکم لای پام عقب و جلو کرد و داشت یواش لای پام تلمبه میزد … کیرش حسابی شق شده بود جوری که با هربار فرو کردنش لای پام به تخمام میخورد … حسابی حشری شده بودم و آروم بهش گفتم …بکن تو کونم … امیر گفت جووون خانمی … دلت چی میخواد … گفتم کیر … کیرتو میخوام … گفت التماسم کن تا بکنمت … گفتم ترو خدا بکنم دارم میمیرم …التماست میکنم کونمو جر بده … دلم کیرتومیخواد … با یه عقب وجلو کیرشو گذاشت بالای سوراخم و وقتی خواست بده پایین سرکیرش قشنگ رفت رویسوراخم و سرش رفت تو …نا خودآگاه یه داد زدم و یه آخ بلند گفتم …گفتم جر خوردم … امیر هنوز ول کن نبود و داشت فشارشو ادامه میداد … دوباره اون درد لعنتی نمیزاشت حال کنم … به غلط کردن افتاده بودم …امیر بلندشد و گفت یه پوزیشن دیگه رو امتحان کنیم …کیرشو در آورد و یکم مکث کرد و گفت برو دستشویی خودتو خالی کن و بیا … کلی خجالت کشیدم … شلوارک جذبمو با یه تیشرت عروسکی بود پوشیدم و رفتم که برم خودمو خالی کنم … یه دستشویی تقریبا صد متری چادر بود … وقتی رفتم بیرون نگاه به چادر کناری خودمون که یه زن و شوهر بودن کردم … شوهرش دم چادر خواب بود و زنش داشت نگاه به من میکرد … فاصلمون یکمی زیاد بود و نمیتونستم صورتشو درست ببینم ولی لاغر اندام بود با قد متوسط …رفتم و داخل اون دستشویی تمام سعیمو کردم خودمو تمیز کنم وقتی اومدم بیرون کنار روشویی همون زنی رو دیدم که کنار چادر ما بودن… مدام نگاهم میکرد و لبخند به صورتش بود … بدون اینکه مقدمه چینی کنه یه چشمک بهم زد و گفت با اون سه تا مرد حسابی بهت خوش میگذره هااااا … از حرفش جا خوردم و فهمیدم که اونم متوجه شده که اونجا چه خبره … خودمو گرفتم و گفتم جای تو خالیه و جواب چشمکشو دادم و رفتم … رفتم و تو چادر و گفتم فک کنم لو رفتیم و این زن بقلی بهم اینو گفته … آرمان گفت بزار ببینم کیه و چی شده و با احسان از چادر رفتن بیرون … چند دقیقه بعد احسان اومد داخل چادر و گفت زنه پایست …آرمان بهش شماره داد و داره با آرمان چت میکنه…
منم کم کم با امیر مشغول شده بودم و تقریبا تونسته بودم نصف کیرامیر رو تو کونم جا کنم … صدای نالم و آخ اوخم در اومده بود و داشتم درد میکشیدم … چند دقیقه ای گذشت که زیپ چادر باز شد و همون زن با آرمان اومد تو چادر … زنه با دیدن من گفت اوه عجب عروسکی تور کردین … با دیدن زنه خجالت زده شدم ولی به روی خودم نیاوردم …
آرمان بهش گفت شوهرت نفهمه اومدی … گفت نه اون یه روز کامله نخوابیده … همینطوریش مث خرس میخوابه الان که هیچی دیگه … آرمان بدون وقفه دستشو برد سمت سینه زنه و سینشو گرفت …
کم کم لختش کردن …بیچاره نمیدونست چند دقیقه دیگه کص وکونش جر میخوره … دست برد و کیر آرمانو گرفت و گفت جووون چه کلفته و شروع کرد لب گرفتن و مالیدن آرمان … احسانم کم کم وارد سکسشون شد و شروع کرد سینه زنه رو خوردن
امیرم با دیدنش کیرشو کشید بیرون و اونم رفت سراغ زنه … به منم گفت کسشو بخور بیکار نمون …
هممون مشغول زنه بودیم …امیر بهش گفت اسمت چیه عروسک …گفت لیلا هستم … سنشو پرسید …گفت 29 سالمه …
هر چی که بود سینه کوچیک و گردی داشت و کس سفیدی بود که من داشتم با دهنم از خجالتش در میومدم … با دیدن کیر امیر گفت اوه این خیلی بزرگه من با این آقا نمیتونم … احسان گفت نترس ما کارمونو خوب بلدیم …
طبق برنامه هاشون آرمان رفت زیرش و کسشو میکرد احسانم کونشو داشت میخورد که مثل همه زن ها با مخالفتش روبرو شد و گفت من از کون نمیدم …
احسان گفت کیرم کوچیکه و درد نداره …
چند دقیقه ای گذشت و آرمان لیلا رو محکم بقل کرد و احسان داشت از عقب کونش میزاشت و بعدم با آرمان جاشو عوض کرد … چون تو چادر بودیم لیلا نمیتونست جیغ بزنه و مدام پتو زیرشو گاز میگرفت … امیر با این وضع نمیتونست کونش بزاره واسه همین به کردن کسش راضی شد که همونم با جیغ و زور زدن و درد همراه بود …
تقریبا همه کرده بونش که امیر بهم گفت تو نمیخوای بکنیش … همونطور که امیر زیرش بود منم رفتمو کیر کوچیکمو تو کون لیلا کردم … انگار دنیا رو بهم داده بودن و با تمام قدرتم داشتم تو کونش تلمبه میزدم که آبم اومد و کیرمو همونجا نگه داشتم تا قطره آخر آبم … امیرم آبش اومد و تقریبا کارمون با لیلا تموم بود
لبسامونو پوشیدیدم و امیر بهش راجع به شوهرش پرسید … شوهرش کمک راننده اتوبوس بود و معتاد شده بود …
امیرم دست کرد از تو کیفش چندتا تراول در آورد و گذاشت لای پاش … به خنده بهش گفت این پونصده واسه یه ساعت کص دادن … شمارشم به لیلا داد و گفت ما هر چند وقت یبار مهمونی داریم که چندتا زن میاریم و سکس میکنیم اگه دوس داری واسه یه شب ده پونزده میلیون دربیاری بهم زنگ بزن
لیلا گفت یعنی چند نفر باهام سکس میکنن … گفت نمیدونم شاید ده شاید بیست … شاید وسط مهمونی رو میز بزارنت و همه بکننت … هیچ محدودیتی نداره … گفت یعنی من تنها یا چند نفریم … گفت نه معمولا چند نفرین ولی بعضی وقتا هم یه نفری …
از حرف امیر حسابی هنگ کرده بودم و اولین باری بود همچین چیزی میشنیدم و دوست داشتم خودمم اونجا باشم …
لیلا رفت و منو امیر با هم تنها شدیم … بهش گفتم منم میتونم بیام تو مهمونیتون … گفت عزیزم تو که خانوم خودمی و همه جا باید با من باشی …
رو زها از این جریانا گذشت … من با امیر خیلی اوکی شدم … انقدری که الکی به خانوادم گفتم میخوام برم پیش یکی سر کار و یه شرکت سرمایه گذاری بزرگه که اگه از سن کم شروع کنم تو بزرگ سالی قطعا یه میلیونرم
خیلی جاها با امیر رفتم و خیلی سکس ها با امیر کردم انقدری که دیگه کون واسن نذاشته بود ولی بجاش همه چیز داشتم … با خیلیا این میون سکس کردم و واقعا از کونی شدنم بدست سیاوش و ادامش با امیر حسابی راضی هستم بجز اونجایی که یبار امیر رو دیدم دم خونم که داشت با مامانم حرف میزد و یه داستان جدید رو داشت واسم رقم میزد

نوشته: امین


👍 19
👎 10
27401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

912111
2023-01-25 02:47:11 +0330 +0330

سارا کی بود از آیدا پریدن کردنش؟؟؟؟؟

1 ❤️

912121
2023-01-25 04:00:42 +0330 +0330

کس مغز دیوونه جقی

0 ❤️

912207
2023-01-26 01:27:52 +0330 +0330

چه شیر تو شیریه

1 ❤️

912229
2023-01-26 02:52:14 +0330 +0330

نتونستی ریتم داستان و حفظ کنی
خرابش کردی

دیس لایک

0 ❤️

912242
2023-01-26 04:34:42 +0330 +0330

سلام دادا
البته @Bavafa876 درستش بگییم چه کیر توکیریه 😀 😀 😀 😀 مرسی

0 ❤️

912252
2023-01-26 07:14:06 +0330 +0330

احمد سارا از کجا اومدن ‌ اینارو اشتباه نمیزدی داستان خوبی میشد ولی ریدی آبم قطه

1 ❤️

912263
2023-01-26 09:33:52 +0330 +0330

واییی
نامردا
خخخخخ
یعنی مامانتم به فاک میره ؟ 🤣🤣🤣

0 ❤️

912264
2023-01-26 09:37:32 +0330 +0330

اره ارواح بابای دروغ گوت کونی سیاوش روی زنش غیرت نداشته ولی روی تو داشته تو با احترام تمام به ترنسها فرشتگان روی زمین تویک حیوان

1 ❤️

912265
2023-01-26 09:46:08 +0330 +0330

اره ارواح بابای دروغ گوت کونی سیاوش روی زنش غیرت نداشته ولی روی تو داشته.بعد دندانپزشک بتونه با قرص ال دی تورو مثل دختر کنه پس من برم به همسایه روبرو خونمون که متخصص کلیه هست بدم شاید شدم لیدی گاگا

1 ❤️

912279
2023-01-26 10:38:42 +0330 +0330

بچه کونی اون سیاوش کسکش رو زنش غیرت نداشته گذاشته جلو رفیقاش بکنننش اون وقت رو توی بچه کون غیرت داشته دیده رفیقاش دارن میکننش بهش برخورده قهر کرده رفته.اخه چرا کسشعر میگید

1 ❤️

912286
2023-01-26 11:38:03 +0330 +0330

جالبه بود از سوراخت دادنت به سکس بقیه تبدیل شد
ریدم به داستان نوشتن ات رفتم نسناس

1 ❤️

912319
2023-01-26 17:25:29 +0330 +0330

وراج جقي

0 ❤️

912403
2023-01-27 06:18:36 +0330 +0330

عشقم ۱۶ ساله

0 ❤️

912974
2023-01-31 03:07:41 +0330 +0330

ببین قشنگ بوداااا ولی خب اگر یسری تغییرات داشت خیلی قشنگ تر میشد

0 ❤️

913819
2023-02-06 04:40:48 +0330 +0330

این کجاش گی بود؟ لطفا تگ درست بذارید.

0 ❤️

915600
2023-02-17 01:55:34 +0330 +0330

اکثر داستانا شده توهمات جقیا

0 ❤️

980896
2024-04-23 22:59:08 +0330 +0330

جدای از همه داستان که احتمالا ساختگی بود (ولی بد نبودا)، محرک هورمونی به پسر ۱۶ ساله دادن جنایت محضه.
اگه یک درصدم بهش فکر میکنین به انسانیت خودتون شک کنید.

0 ❤️