با عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز ،بنده حمزه هستم ۳۶ سالمه ،این خاطره مربوط ۲۰ سال پیش هستش که براتون تعریف می کنم کاملا واقعی هستش امیدوارم خوشتون بیاد ؛ ما یه همسایه داشتیم به اسم زهرا که با شوهرش و یک پسر ۲ ساله زندگی می کردن ،شوهر زهرا به اسم فرهاد راننده بنز بود و می رفت از استان های همجوار میوه می آورد ، زهرا خانوم یه زن ۲۶ ساله بود و شیطون که زیاد میومد پیش مادرم و سرگوشش می جنبید چیزی که بچه های محل می گفتن،خلاصه با منم زیاد شوخی می کرد و منم یه جورایی دلم می خواست یه حالی باهاش بکنم اما جرعت نمی کردم راستی یاد رفت بگم شوهرش معتاد بود ، خلاصه از مدرسه اومدم دم در دیدم زهرا خانوم با مادرم دارن صحبت می کنم تا منو دید شروع کرد به صحبت کردن و مسخره بازی و مادرم گفت زهرا میگه شوهرش نیست شب نمی یاد دختر خواهر شوهرش پیششه ولی میترسن چون خونه ویلایی بود شب میری پیششون منم گفتم باشه حالا آخر شب اگه فرهاد نیومد باشه و من رفتم داخل خونه و داشتم لحظه شماری می کردم ،رفتم بیرون فوتبال و بعدش اومدم خونه یه دوش گرفتم ،شام خوردم حدود ساعت ۱۰ بود مادرم صدام زد گفت زهرا می گه می تونی بری پیشش،گفتم باشه یه چند دقیقه دیگه میرم ،پاشدم کتابم رو برداشتم رفتم خونشون ،تا رسیدم یه دختر حدود ۱۳ سال به اسم فاطمه اومد در روز باز کرد و رفتم داخل ،زهرا هم اومد جلوی درب خونه تعارف کرد و رفتم داخل یه فیلم جنگی گذاشت و یه مقدار میوه آورد و شروع کرد به صحبت و کرم ریختن و حدود ساعت ۱۲ بود دیدم گفتم بخوابیم من گفتم بخوابیم ،خونه یه اتاق داشتد،اتاق بزرگی بود ،دیدم زهرا که یه دامن مشکی بلند پوشیده بود و چیزی زیرش نبود و کونش خودنمایی می کرد ،کیرم سیخ شد ،بعدش اومد جاهای خواب رو پهن کرد خودش وسط ،فاطمه سمت چب و منم سمت راست با فاصله حدود یک متر بین منو خودش و ادامه داستان…
نوشته: حمزه
تیر برق سر کوچت از عرض سلامی بکنه به مادر مردم آزاری بیکار 😅🤣😂
دیوث کمر شل دراینده زنت کوسو میشه چون کمرت شله زودی ابت میاد نمی تونی سیرش کنی اونم مجبور میشه بره بده .نگی نگفتی فکری به حال کمرت بکن کم جق بزن و خیال پردتزی کن.بزار وقتی زن گرفتی اونوقت برو تو رویای کردن در و همسایه ولی برای زنتم یکی رو فرض کن .من نیستما از من نخوای ببین برو بچش کی حاضره بیاد زنتو باهم بکنینالبت تو رویات نوهی نکردما .بگمزنت جندس ولی با اینتعریف داستانت بترس از جنده شدنش خخخ نظر من طولانی تر از جق نامت شد
آقایان چرا ناراحت میشین
خب بدبخت نیم ساعت بعدش شوهره اومده و کونش گذاشته و چونکه معتاد بوده اونقدر توی کونش تلمبه زده که دود از کونش دراومده و کار به آتش نشانی و گروه امداد و نجات کشیده …
خب اینها که تعریف کردن نداره
داره آیا…؟؟؟؟؟؟؟
کوس کش پدر لحظه شماری میکردی که بنویسی ادامه داستان؟
قبل نوشتن داستان یه ویاگرا بخور اینجوری تو 50 قسمت هم نمیتونی جمع کنی ها
معمولا ۱۶ساله که باشی البته طبق گفته خودت ۲۰واز۳۶کم کردیم خب داشتم میگفتم که۱۶ساله ها بدن بی مو و نرم و گرمی دارند.تایادم نرفته بگم شوهرش معتادبود. خب پای بساط و نئشگی و گی و گی و گرفتین مطلبو دیگه … خلاصه بافرهاد نشستن شبی را، پک زدن تاصبح قل قلی را ،حمزه جان تسلیت.
ما 16 سالمون بود ازخجالت که زن همسایه نبینتمون سلامش بکنیم پشت در قایم میشدیم تا بره بعد بیایم بیرون امروزه طرف سرش از کس میاد بیرون دودولش دنبال کس زن همسایه اس
کونی جقی بی نا موس عقب مو نده کص مغز
تو که کمرت سفت نیست عقلت هم کمه گو ه میخوری داستان مینویسی
اون پسر بچه ۲ ساله ک اول داستان تخم یت آوردی با باباش رفته بود که راه رسم زندگی کردن و یاد بگیره و ی مادر جتده واقعی باشه؟
داستان نبود یکی اس ام اس داده بود ظاهرا