سلام خسته نباشید داستان براساس واقعیت نوشتم هیچ دروغی هم نیس داخل.
بنده 22سالمه متاهلم در یکی از روستاهای کرمان زندکی میکنیم تیپ قیافه خوبی دارم سه ساله ازدواج کردم
و خیلی عاشق کردن زنهای بزرگتر از خودم هستم روستا ما تا شهر 20دقیقه راه هست .
اینو هم بگم مادر زنم گاو گوسفندم هم داشتن هیکل مادر زنم خوبه سفید قد بلند سینه درشت هر موقع میرفتم خونشون منو بوس میکرد یا دست میداد تا اینکه قصه از بوس من شروع شد
ی روز زمستون بارونی پدرخانومم کشاورز بود مزرعه کشاورزی کار داشت صب بود با من تماس گرفت که من نیستم برو فلانی رو ببر شهر خرید کنه منظور مادر خانومم بود …اینو هم بگم خانومم دانشجو تو همون شهر خودمون بود که 20دقیه با روستا فاصله داشت …زنگ زد بمن برو ببر خرید کنه من موتور داشتم گفت چون بارون هست بیا با ماشین برین خلاصه ما رفتیم حموم شیش تیغ کردیمو تیپ زدیم رفتیم دنبال مادر خانوم تا منو دید دست داد و بوس کرد سوار شدیم رفتیم تو عین حرکت بودیم ماشین پیکان وانت بود دست من خورد به پا مادر خانومم که میخواستم دنده عوض کنم چند باری تکرار شد نگو خوشش اومده بود ک خرید کردیم اومیدیم خونه نگاش خیلی شهوتی بود نزدیکای ساعت یازده ظهر بود رسیدیم خونه داشت لباس عوض میکرد که یهو صدای من زد بیا من رفتم گفت ی چیز از پشت کمر داره میخورتش دست کن داخل ببین چیه من با خجالت دست کردم داخل مانتو دست خورد ب پوست بدنش کیرم راست شد ی جوری شدم لفتش میداد میگفت اینجا اونجا بگیرش داره اذیتم میکنه تا کمرش خورد ب کیر من همونجا فهمید گفت صبر کن در بیارم ببین چیه مانتو در اورود سوتین فقط تنش بود گفت نگاه کن نگاه کردم چیزی نبود خودشو با کون میمالید برکیر کلفت من چندبار انجام داد گفتم چته دیگ گفت بیا بخواب روم منم گفتم باشه رفتم در بستم اوندم دیدم شلوارش در اورده ی شرت سفید تنش بود ا سوتین من حول کردم افتادم روش لباش خوردم اونم منو بغل کرده بود میگفت بکن بکن تو.کوسم بگاه منو با کیر کلفتت گردنشو خوردم اومدم روسینه ها اونقد خوردم خوابید پاهاشو داد بالا گفت فقط جر بده فقط بکن جوری کردمش ابش اومد منم ابم اومد ریختم داخل از اون موقع تا به الان دو هفته یه بار میکنمش
داستان کاملا واقعی
نوشته: کوس کن
من میگم این کرمان بدبخت رو زلزله ول نمیکنه، تو نگو بکن بکنه!
کیر کریم خان زند به کونت.
عمو کاندومی راه این پشت کوهی دوره، نگران نباش برات دربست میگیرم صاف به مقصد کونش
چقدر داستان کیری بود ریدم تو نوشتارت کیر همون گاو و گوسفندا تو کونت
فقط یه احتمال وجود داره،اینکه یکی اسلحه رو گذاشته رو مخت و گفته ظرف 30 ثانیه یه داستان سر هم کن…
به اون لعنتی بگو کارتو به غایت درست انجام دادی
اون گفت بیا بخواب روم …!!!بدبخت بفهمه میگه گاوش بزار کونت…چاقال
حالا با عجله کردی برا چی با عجله نوشتی اخه کونی خودت بخون ببین چیزی ازش میفهمی
مراقب افکارت باش چون تبدیل میشه به رفتار و کردارت …
فک کنم بهت تجاوز کرده نه…
اخه اشغال بر فرض محال که راست بگی …
اخه دست موقع تعویض دنده چرا بخوره به پای مادر زنت
میدونم اون بیچاره توی اشغال را که جای پسرشی ودومادشی موقع احوال پرسی باهات دست داده و بوسیده تو ندید بدید هم فکرای سکسی به سرت زده و خودتا تحویل گرفتی …
نه حاجی این کارا عادیه خودتا تحویل نگیر به گا میری…
مغزت و گاییدم به شخصه… انگار معلم گفته دو صفحه انشا سکسی بنویس تو هم این کسشعر ها رو از خودت در آوردی… جمله بندیت و کونت… حشری دائم و الجق
عجب صبری خدا دارد!
مادر چه مال تو مال زنت مال یه سگ مقدسه.
شکستن تقدس وحرمتشون تقاص کائناتو به دنبال داره.
در خاتمه;
توف تو روت خاک بر سرت
داستان تخمی تخیلی تر از این نخونده بودم اونجای آدم دروغ گو
بیزحمت ببین مادرخانومت اگه یه گاو نر هم داشت سرکیرشو بزار تو دستت بجای قلم . آخه بچه کونی زن دانشجو رو میدن دست تو کونی افندی؟؟؟ شایدهم فرستادیش دانشگاه کمک خرجت باشه
تو داستانای شهوانی چقدر راحت و اسون به سکس ختم میشه مخصوصا قسمت محارم،دیسلایک
کیر تو داستانت
کاری به درست یا کسشر بودنش ندارم
در مورد چیزای کسشر زیاد گفتی و قسمت سکسش رو تو دو سه خط تموم کردی
دقیقا کسایی که ملجوق دروغگو هستن بیشتر از همه اصرار در واقعی بودن داستانها دارن.
اینا همش تقصیر ادمین هست. یه داستان زیبا مث داستان مهرانا رو منتشر نمیکنه توی قسمت داستانها که طرف مجبور میشه توی قسمت تاپیکها داستات رو منتشر کنه اما همچین داستانهای آشغالی رو هرروز به کرات داره میزاره اینجا
از مادر زن جنده زن جندهام مياد ببين كي رو زنته
حالا به ما چه ربطي داشت كه گاو گوسفندم دارن توام جزء همون گوسفندايي كيرم تو مخت اول چند تا داستان بخون بعد بنويس مجلوق
مريض بعدي