تو اروپا زندگی میکنم و این یک داستان واقعی است.ما از وقتی تو کمپ پناهندگی بودیم با یک زن و شوهر جوانتر از خودمان خیلی صمیمی شدیم و خلاصه چند ماه بعد که ترانسفر شدیم هر کدام به شهری از هم دور شدیم.چند باری رفت و امد کردیم و با هم استخر رفتیم که باعث شد خیلی بیشتر صمیمی بشیم…خلاصه یک بار دعوت شدیم خونشون و من چون جا نمیشدم تو ماشین یک روز زودتر رفتم تا خانمم و بچه ها با یکی دیگه از دوستامون فرداش با هم بیان اونجا …شهرشون خیلی جای پرت و خلوتی بود و این طفلی ها یه جورایی افسرده شده بودند شب که شام خوردیم نشستیم با هم مشروب خوردن و حرف زدن که سارا شروع کرد درد دل کردن .اولش با شوخی بعد جدی جدی گفت آره من حمید نزدیک یک ساله باهم رابطه نداشتیم.پرسیدم چرا گفت نمیتونه راست کنه و این خیلی ناراحتش میکنه و منم عصبی شدم دیگه خلاصه چندتا پیک دیگه زدیم و گفتم بیاید جلو من حال کنید ببینم ایراد چیه و احتمال داره اصلا جلوی یک نفر دیگه حشرتون بزنه بالا وبتونید حال کنید.خندیدند و گفتن جدی میگی گفتم اره پاشید بریم تو اتاق خواب …رفتیم تو اتاق خوابو من نشستم رو صندلی و گفتم لخت شید و شروع کنید یکم خجالت و خنده خلاصه سارا لباسشو دراورد و سینه های درشتش از رو سوتین چشممو گرفت ! و کیرم شروع کرد به راست کردن اونا هم مشغول لب گرفتن شدند که بهش گفتم با اه ناله لب بگیر خلاصه لب و سینه مالی کردند و سارا کیر حمید رو گرفت به مالوندن که یکم راست شد ولی نه زیاد.بهش گفتم چرا کس زنتو نمیخوری پس؟ یجوری نگام کردند که انگار چیز تابویی گفته باشم سارا خندید و گفت حمید بد دله یکم گفتم دلت میاد کص به این خوشگلی رو نخوری.سارا کصش تپل بود و ازین کلیتوریسا که از کس میزنند بیرون داره خودمو زدم به پررویی و گفتم میخوای یادت بدم یکم من من کردند و حمید دراز شد رو تخت و گفت بیا سارا هم پاهاشو باز کرد و یک نگاه پر از شهوت بهم کرد منم رفتم جلو کصش و گفتم اول از رو شرت یکم بوسش میکنی و بو میکنیش بعد با همین لبهات و زبونت کم کم شرتشو میدی کنار و زبونتو اینجوری میکشی رو کصش…یهو آب بود که با صدای ناله سارا تو کصش پرشد و حمید هم دولا شده بود ببینه سرشو بازور گذاشتم رو کس زنش و گفتم بخور و اونم شورتشو کشید پایین و شروع کرد لیس زدن صدای ناله سارا کیرمو داشت منفجر میکرد که از فرصت استفاده کردم و شروع کردم سینه هاشو مالوندن دیگه رفته بود تو فضا ! به حمید گفتم پاشو کیرتو بزار دم کصش گفت اخه راست نیست گفتم تو پوزیشن بگیر تا بهت بگم تا رفت روی زنش منم از پشت چسبیدم به حمید و کیرمو گذاشتم لب کونش که دیدم سست شد .فهمیدم مشکل چیه و شروع کردم کیرمومالیدن دم کون حمید که کیرش راست شد و کرد تو کس سارا …باورشون نمیشد و با اه وناله چنان می خندیدند که نگو …خلاصه اب حمید اومد و از روی سارا افتاد پایین …منم دیدم بهترین فرصته گفتم داداش تمومش کنم گفت بکن که امشب طلسمو شکوندی…حمید پاشد رفت از اتاق بیرون و من افتادم رو سارا رفتم لبشوو سینه هاشو خوردم وکیرمو گذاشتم لب کصش…اینم بگم قبل رفتن تو اتاق یکم کوک بیس شده داشتم ریختم رو پیپم و دوتا دود گرفته بودم برای همین کمرم شده بود ارنولد…دوسه دقیقه که کصشو کردم ابش اومد ولی گفت بکن تا بیاد منم پوزیشنو داگی کردم و شروع کردم به کردن یک پنج شیش دقیقه ای کردم که آبم اومد و ریختم رو کمرش .حالا دیگه .حمید از حموم اومده بود و داشت لباس می پوشید گفت تموم شد گفتم اره…خلاصه اون شب سه تایی تا صبح بیدار موندیم و حرف زدیم…
نوشته: مهران
اگر نیت تو کمک کردم بدوستانت بود اشکال نداشت ولی این کاری که تو کردی در اصل نامردی و خیانت بدوستانت بوده که در شرایطی اینها رو قرار دادی که طبعا وارد رابطه شدی که حرکت زشتی بود و از شرایط پیش آمده سواستفاده کردی که خوب نبود یعنی میخواستی سواستفاده کنی که کردی. بهر حال توی عالم دوستی نامردی کردی و دیگه این زن و شوهر نمیتوانند درست زندگی کنند .
و باز هم تعریف یک فیلم از یک جلقی .
این داستان؛ سکس تراپی ، دکتر وارد میشود.
فقط داداش زیاد نکش مخت به گا رفته .
اولا از تخیلت مشخصه که تا حالا فقط دادی… کمرت شده بود ارنولد 5 دقیقه کردی!! معلومه خروسی بیش نیستی…
این دوستمون لطفا مسخره نکنید ایشون از بچگی دکترا گفتن به سن جوانی نمیرسه و هیچ امیدی به زندگیش نداشتن زیرا موقع تولد بجا مخ عن ت سرش بوده ولی خداروشکر جوانی دید
بعضی وقتا فکر میکنم کل داستانا زیر سر ادمین خود سایته یک شب همه داستانا خیانت ب زن رفیقه یک شب همش گیه یک شب همش محارم یک شب همش بی غیرتی واین خیلی عجیبه!
اصل داستان:
قهرمان داستان که با پول فروش مادر و خواهرش، رفته بود خارج، با دیدن زنهای خارجی، فکر کرده بود که کُس مفتی، فراوونه و میتونه حالی بکنه. بههمین نیت سمت زنی میره و درخواست میده؛ زن هم با گشادهرویی ناشی از فرهنگ غنی غرب!، دعوتش رو استجابت کرده و به خونهش دعوتش میکنه. پیک دوم رو که میزنه، منگ میشه و میره سراغ خانم و حسابی حال میکنه، ولی وقتی هوشیار میشه و میبینه لای پاش پر خونه، خوشحال میشه که ازالت بکارت کرده، ولی درد کونش، افکارش رو به سمت دیگهای از حقیقت سوق میده و تازه میفهمه که گشاد شده!!
نورافکنای ورزشگاه آزادی حوالهت بادا ابله گشاد متوهّم الدنگ شاشو!!
برار برار زیاد فیلم نگا نکن جون برار …
دهن شبکه برازرس سرویس بااین فیلماش
مهران جوووون از کی کسی که سوسیال میشه سریع میتونه این شهر اون شهر بره بعد هزینه رفت آمد اونجا بیشتر از هزینه بلیط هواپیما تو ایران هستش تو تنهایی رفتی زنت رو دادی یکی دیگه بیاره خودت میدونی چی میگی بعد کیر شوهرش راست نمیشد ولی کوس تپل زنش از بس داده بود لواشک دار بود تا اینجا خوندم فهمیدم احتمالا رفتی افغانستان نه اروپا باقی برا خودت و …
عزیزم چقدثواب کردی افرین بتوچه دوست خوبی خوشبحال سارادوتاکیرباهم
جقی جون ماچیزی نمیزنیم نیم تا چهل دیقه میکنیم اونوقت کک زدی پنج شیشدیقه زدی ابت اومده خخخخ میخوای کس بگی یجوری بنویس که بشه باورش کرد از اول تا اخرش چرت نوشتی
حیف تیست این داشتان جالب رو اینقدر کوتا بنویسى و ادامە ندى ؟
بخدا استان نوشتن زوری نیست اجباری هم نیست عزیزم ولی بازهم ممنون زحمت کشیدی…
تراوشات ذهنی یک بازمانده از رو فرش جمع شده جقی