یه نگاهی برای آخرین بار تو آیینه به خودم انداختم تا مطمئن بشم در زیباترین و جوانترین حالت ممکن هستم و راه افتادم سمت فرودگاه. سر راه آرین رو سپردم به حمید، شوهر سابقم، که بطور مشترک حضانت آرین روبر عهده داشتیم و بهش گفتم که مهمون دارم از ایران برای یه هفته و این هفته آرین پیش اون باشه.
دل توی دلم نبود و هیجان عجیبی داشتم. مدام خاطرات بیست و پنج ساله پیش تو ذهنم میومد. آهنگ «کیو کیو بنگ بنگ» گوگوش رو گذاشته بودم و بخصوص این بیت رو با تمام وجود همصدایی میکردم:«چقدر ممنوعه خوندیم تو زیر زمین بد بو-همش بحث و جدل بود سر پیام شاملو». البته در مورد ما هیچ بحث و جدلی سر پیام شاملو نبود و اصلا اون موقع نمیشناختیمش، راستش اصلا چیزی هم نمیخوندیم، بلکه فقط تو اون زیر زمین میکردیم و میدادیم.
خونه قدیمی ما یه خونه جنوبی بود که یه زیر زمین بزرگ داشت. یک حیاط پر درخت پشت خونه بود و از تو حیاط خونه یه در آدم رو کوچیک تو یه کوچه باریک باز میشد که معمولا ازش استفاده نمیکردیم و از در اصلی سمت خیابون تردد میکردیم.
تو فرودگاه بالاخره فرشید رو پیدا کردم. موهاش جو گندمی شده بود، اما همچنان جذاب و خواستنی بود. بی اختیار رطوبتی در کسم حس کردم. یعنی میشه امشب با این مرد جذاب باشم. تقریبا مطمئن بودم که به محض رسیدن به خونه از خود بیخود میشم و اگه اون بخواد تو همون لحظات اول خودم رو در اختیارش میزارم.
فرشید شوهر،پونه، نزدیکترین دوستم تو ایران بود. من از راهنمایی با پونه دوست بودم و از همه چیز هم خبر داشتیم. تو کلاس دوم راهنمایی اولین تجربه دوست پسر داشتن رو تجربه کردیم. پونه اول دبیرستان بود که برای اولین بار کون داد به دوست پسرش که خیلی هم دردناک بود، اما من که شش ماه بعد برای اولین بار به دوست پسرم کامیار کون دادم تجربه نسبتا دلپذیرتری داشتم. پونه خوشگل بود و تو هر جمعی میدرخشید اما من اگرچه زشت نبودم اما همیشه در حاشیه بودم.
فرشید رو تو بغلم میفشرم، هرچند کاپشنهایی که تنمون هست اجازه هیچ لمسی رو نمیده. گفتم:«پونه و بچه ها چطورن؟ دلم براش یه ذره شده» جواب داد:«اونها هم خوبن، شرایط تو ایران خیلی سخت شده، دیگه جای موندن نیست»
پونه با فرشید تو سال سوم دبیرستان آشنا شد. با وجود زیبایی زائدالوصف پونه، فرشید هنوز از پونه سرتر بود. از همون موقع من هم عاشق فرشید شدم، اما بخاطر پونه نمیتونستم اظهار علاقه کنم. پونه که خیلی فرشید رو دوست داشت برای اینکه فرشید رو پایبند خودش بکنه تو همون ماه اول بهش کون داد. یه روز تو زیرزمین داشتیم درس میخوندیم که اون داستان کون دادنش به فرشید رو با آب و تاب تعریف کرد و از سختیهایی که برای پیدا کردن مکان کشیده بودند. هر دومون حشری شده بودیم، قبلا کسهای همدیگر رو خورده بودیم، دوباره مشغول شدیم. همون جا بود که این ایده به سرم زد. به پونه پیشنهاد دادم که بیان تو زیرزمین بکنن و من هم که اون موقع چند سال بود با کامیار دوست بودم میتونستیم چهار نفری حال کنیم. پدر و مادرم هر دو کار میکردند و مادر بزرگ پیرم هم که با ما زندگی میکرد از پله نمیتونست بیاد پایین. برای رفت و آمد از در پشتی که تو کوچه تنگ بود و متروک شده میتونستن استفاده کنند. وقتی پونه قبول کرد نزدیک بود بال دربیارم. اینطوری حداقل میتونستم کیر فرشید رو ببینم و کلا حال هم میداد اگرچه خطرناک هم بود.
تو ماشین دوباره آهنگ کیو کیو بنگ بنگ رو گذاشتم و شروع کردم به همخونی با گوگوش و فقط اون مصرع رو اینطوری عوض کردم:« چقدر ممنوعه کردیم تو زیر زمین بدبو» و دوتایی پکی زدیم زیر خنده.
یادمه دفعه اول پشت به هم در دو طرف زیرزمین لخت شدیم که همدیگر رو نبینیم و هر کی با رفیق خودش حال کنه. من آروم مشغول کون دادن و بازی کردن با کسم بودم اما پونه آخ و اوخ میکرد که ممکن بود به گوش مادربزرگم برسه. به همین بهانه و در واقع بخاطر اینکه اندام ردیف وکس و کون خوش فرمم رو به فرشید نشون بدم و کیرش رو هم ببینم برخلاف قرار قبلی همونجوری رفتم جلوشون و از پونه خواستم سر و صدا نکنه که همون باعث شد شرممون بریزه. بار دوم من و پونه در کنار هم سجده وار نشستیم و فرشید و کامیار در کنار هم کون ما رو پاره میکردند. احمقانه من و پونه فکر میکردیم باید پرده مون رو حفظ کنیم، پونه البته لذتی نمیبرد، اما من خیلی حال میکردم. حالا تازه سکسمون تبدیل به سکس موازی هم شده بود، برای اینکه بتونم فرشید رو ببینم پوزیشن رو عوض کردم، حالا نگاهم تو نگاهش بود. اون داشت تلمبه میزد و من کون میدادم و با کسم بازی میکردم.
فرشید که از زرق و برق تورنتو خوشش اومده بود گفت:«دمت گرم که خودت و بچه ات رو نجات دادی، راستی چرا جدا شدید؟ حمید کجاست؟» گفتم:«خونه حمید هم زیاد دور نیست، دو تامون ریچموند هیل هستیم، یه دوست دختر مکزیکی داره»
ما مجموعا دوازده بار اون پایین تو زیرزمین سکس کردیم. معمولا قرارهامون ساعت دو سه بعد از ظهر بود. مادرم از شرکت ساعت چهار میرسید. بار سیزدهم بسیار ویژه بود. در حالیکه فرشید اومد زیر زمین خبری از کامیار و پونه نبود.کامیار زنگ زد خبر داد که تصادف کرده با ماشین باباش. پونه خیلی دیرتر زنگ زد و گفت که مادربزرگش حالش بد شده و بیمارستان هستند. یک دفعه بخودمون اومدیم، دیدیم فقط ما دو تا هستیم. هم اون مترسید از پونه و هم من. به آرامی گفت:«این هم از شانس امروز ما» دلو به دریا زدم و گفتم:«تو فکر کن من پونه ام من هم فکر میکنم تو کامیاری» شاید در کمتر از چند ثانیه در حالیکه لب تو لب بودیم لخت شدیم. کیرش شیرین ترین کیری بود که خوردم. کسم رو خوب خورد و کونم رو لیس زد، کیرش رو وقتی فروکرد توکونم بهترین حس رو داشتم. همینکه بدن لختش بهم میخورد برام لذتبخش بود و خیلی سریع ارضا شدم. سه بار دیگه بعد از اون تاریخ چهار نفری سکس داشتیم، ولی دیگه هیچ وقت با فرشید تنها نشدم. بعد از اون من برای دانشگاه اومدم تهران، میکروبیولوژی دانشگاه تهران قبول شده بودم. با کامیار هم کات کردم، اما پونه همچنان با فرشید بود و ازدواج کردند. لیسانسم رو که گرفتم برای فوق لیسانس و دکترا اومدم کانادا و همینجا تو دانشگاه با حمید آشنا شدم و ازدواج کردیم و چند سال بعد طلاق گرفتیم. الان هم تو یه شرکت تحقیقاتی کار میکردم هم دانشگاه درس میدادم. اما فرشید بعد از ازدواج با پونه با سرمایه باباش تو همون شهرمون مغازه لوازم خانگی زده بود و وضعش خوب شده بود و به شکل کاملا علنی به پونه خیانت میکرد. مرد خیانتکار، بداخلاق و پررویی بود و دست بزن هم داشت، اما من هنوز عاشقش بودم.
خونه رسیدیم، فکر میکردم تو ماشین در مورد خاطرات گذشته حرف میزنیم و توخونه میکنیم اما علاقه ای نشون نداد فرشید. اولین چیز درخواست کرد که بره دوش بگیره. کمی تو ذوقم خورده بود. یه ده دقیقه بعد از تو حموم صدا کرد و شامپو خواست، تعجب کردم چون شامپو گذاشته بودم، تا رفتم در حموم ناگهان کیر شقش رو نشونم داد، بدون لحظه ای تردید لخت شدم، بهش گفتم:«به یاد خاطرات زیرزمین، دلم میخواد از کون بکنی» در حالیکه داشت کونم رو انگشت میکرد گفت«من با زنهای زیادی بودم اما تو تنها زنی بودی که موقع کون دادن ارضا شدی» و بی مقدمه کیرش رو فرو کرد تو کونم. درد داشت اما درد کون دادن توام با لذته، بعد از بیست و پنج سال دوباره داشتم بهش کون میدادم، احساس میکردم همون دختر هفده سال هستم.
نوشته: همشهری کین
بهبه! جناب همشهریکین عزیز!
خوشحالم که مینویسی!
ممنون. 🌹
خیلی کم پیش میاد کامنت بزارم ، تو این همه سال که با اکانت های مختلف تو شهوانی حضور داشتم و دارم شاید جمعا ده تا کامنت ننوشتم ولی این داستان رو واقعا حیفم اومد بی کامنت ازش رد شم ، شاید چون برام نوستالژیک بود و مشابه این اتفاق رو تجربه کردم 😎 هرچی هست خیلی به دلم نشست و زیبا نوشته شد و البته اخرش خیلی تند و عجولانه تموم شد ، ولی در هرحال متشکرم و لذت بردم🙏🏾❤️
وقتی خانم تحریک شده باشه و آماده، هم راحت تر میتونه کون بده هم با کمی مالش کلیتوریس ارگاسم میشه مگر اینکه آقا فرشید مثل کردن تو که خرکی و بی مقدمه گذاشت کونت خرکی بکنه و فقط بفکر خودش باشه فقط جنده ای مثل تو که گشاد میتونه راحت تحمل کنه و ارضا هم بشه.
احتمالاً نقطه جی شما تو کونت هست خانم .
بعد از چند ماه دوباره فرصتی دست داد تا داستانی رو خدمت عزیزان تقدیم کنم. امیدوارم مطبوع طبع عزیزان واقع بشه. با کمال میل پذیرا نظرات دوستان گرامی هستم و میدونم که جز با نقد کار هیچ کس تکامل پیدا نمیکنه.
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست.
کص گفته یا با زنهای زیادی نبوده یا بلد نبوده بکنه
منم با یه خانم بودم از کون میکردم ارضا میشد بستگی به شروع و کارهای تو سکس داره
دمت گرم که اسامی رو تغییر دادی ،وگرنه با پونه ماجرا داشتم
درضمن اون دوستی که گفت جنده هستی و کون گشاد اشتباه میکنه،خیلی هم تنگی و تحملت بالاست
بهرحال اون مسافرت کانادا بهم خیلی حال داد،ایشالله بتونم واست جبران کنم
مرسی عزیزم قشنگ بود. نوش جونت. امیدوارم تا هست حسابی باهاش حال کرده باشی
قشنگ بود اما چرا همیشه باید خیانت تو داستان هاتون باشه
شما ها که بقول خودتون فرنگ رفته و با کلاسید
شما ها چرا پست و دوزاری هستید
عاشقه رابطه های باز هستید و اخرشم به گه خوردن میوفتید و در نهایت با خوردن قرص برنج کره زمین رو کمی سبک تر میکنید از وجود نحستون
من هنوز نتونستم کون بکنم. نمیدونم چرا میترسن
صد درصد که کصوشر بود و الکی چون یه زنه شاغل تو کانادا حوصله نوشتن شرو ور نداره 😂ولی قلمت خوب بود همشهری کین باز بنویس👍🏼
کاش سکس آخر کارو با جزئیات بیشتری روایت میکردی
چقدر خوب درد کون دادنو توصیف کردی😅
همینطوره دقیقا
عقاید های پوچی که کرده بودن تو مغزمون باعث شد خیلی لذت هامون رو از دست بدیم
وقتی فهمیدیم که دیگه خیلی دیر شد
زیبا