دختر سرایدار مسجد (۱)

1402/01/18

زمان کودکیک و نوجوانیم توی میدان خراسان و محله بیسیم میشستیم
بابام یک کارگر و آدمی فوق العاده مذهبی هست
اون موقع ها در مسجدی که نزدیک به خانمان بود اکثر کارهای مسجد دست بابام بود از سیم کشی تا هر کاری که فکرشو بکنید وبعضی مواقع مرا هم برای کمک با خودش همراه میکرد
اون موقع ها تازه 15 سالم شده بود و با کنار پدرم کار میکردم تونسته بودم کمی پول برای خودم جمع کنم البته اصلی ترین درآمدم از راه کمک به هیئت جمع میشد که داستان جداگانه ای دارد
نزدیکهای تابستان شده بود و هوا یواش یواش داشت گرم میکرد بابام بهم گفت که برای سرویس کولرها به مسجد برم
فرداش واکمنمو برداشتم ( اون موقعها مثل الان گوشی موبایل زیاد نبود برای همین من برای خودم یکی دوتا واکمن داشتم و با کاست آهنگ گوش میکردم ) چند تا ابزار هم برداشتم
رفتم مسجد ، وقتی رسیدم نمیدونم چرا در مسجد اون موقع باز بود ، وارد شدم و در مسجد رو بستم از شبستان مردانه به قسمت زنانه و از اونجا به پلکان و رفتم به پشت بام
حدود ده تا کولر بود که باید کارهاشو انجام میدادم واکمنمو آماده کردم و هندزفرشو گذاشتم توی گوشم میخواستم اولین کولر رو سرویس کنم که ناگهان بخار آب که از قسمت خانه سرایدار مسجد زد بالا توجهمو جلب کرد
خودمو رسوندم به خرپشته که منتهی میشد به دوتا اتاقی که دست سرایدار مسجد بود
خودمو به بالای خرپشته رسوندم و سرمو بالا آوردم که دیدم یه دختر نسبتآ تپلی با یه حوله آبی رنگ اومد بیرون ،خودشو با حوله خشک کرد و حوله رو انداخت روی بند رخت ، دختره لخت لخت بود با پستانهای تقریبا بزرگ و همون طور لخت رفت تو اتاق و بعد چند دقیقه درحالیکه فقط یه شورت سبز و یه کورست قرمز تنش بود در حالیکه داشت یه سیب گاز میزد با یه کتاب درسی اومد و جلوی در شیشه ای اتاقشون نشست و همانطور که سیبو گاز میزد مشغول کتاب خوندن شد
دختره خیلی خوشگل بود ، خودمو لعنت کردم که چرا دوربینمو با خودم نیاورده بودم که ازش عکس بگیرم ( اون موقعها برای خودم یه دوربین کتابی خریده بودم و جالبی این دوربین این بود که فیلمش مثل نت موسیقی بود )
همینجور که داشتم دختره رو دید میزدم صدای اف اف اومد و دختره سریع رفت تو
بعد چند دقیقه که اومد بیرون یه تیشرت آستین کوتاه با یه شلوار پوشیده بود
یه زن نسبتآ 50 ساله که فکر کنم زن سرایدار مسجد بود و توی دستاش پر بود از سبزی اومد بالا و دختره رفت کمکش
-سارا ، کسی نیومد ؟
-کی ؟
-قرار بود امروز بیان برای سرویس کولرها
-نه ، هنوز کسی نیومده
-دروغ نگی
-نه مامان ، به خدا دروغ نمیگم ، برو پشت بومو ببین
-باشه الان میرم میبینم ، وای به حالت که دروغ گفته باشی
وای زنه داشت میومد بالا ، اگر میومد و منو میدید داستان میشد برای همین مونده بودم کجا قایم بشم که چشمم افتاد به انبار بسیج مسجد
سریع رفتم اونجا و خودمو بین پرچم و آت و آشغالهای بسیج پنهان کردم
یه ربع گذشت ، ناگهان صدای پا اومد و یکی اومد تو انبار . از زیر پرچمها نگاه که کردم همون زن سرایدار بود و چون منو ندید رفت
بعد چند دقیقه از مخفیگاهم بیرون آمدم دوباره رفتم روی خرپشته ، زن سرایدار حجابش رو برداشته بود ، قیافش به زنهای دهاتی میخورد و داشت جلوی اتاق سرایداری با سارا سبزیها رو پاک میکرد
نمیتونستم تو اون حالت کار کنم ، از مسجد اومدم بیرون و زنگ اف اف رو زدم
زنه سرایدار گوشی رو برداشت ، خودمو معرفی کردم و گفتم برای سرویس کولر ها اومدم
در باز شد و رفتم تو
بعد سرویس اولین کولر ، دوباره رفتم بالای خر پشته اما کسی اونجا نبود انگار رفته بودن توی اتاق
5 تا از کولرها رو سرویس کردم که وقت رفتن به مدرسه بود
سریع برگشتم خونه و آماده شدم برای مدرسه رفتن
توی مدرسه اصلآ حواسم به درس نبود ، داشتم به سارا و اتفاق اون روز فکر میکردم
بعد اون روز دیگه نتوانستم به قسمت سرایداری مسجد برم
در پشت بام را هم قفل کرده بودند
تا اینکه تابستان اومد و مدرسه ها تعطیل شد
بابام دوستی داره که آخونده و غیر اینکه پیش نماز مسجد هست به نوجوانان قرآن آموزش میده
مسجد یه سالن بزرگ پشت در سرایداری داره که آخونده اونجا آموزش قرآن میده
یه شب بابام که از مسجد اومد یه کاغذ و تعدادی حلقه و رولپلاک بهم داد و گفت برای سالن آموزش مسجد تخته وایتبرد گرفته رو این اندازه ها نصبشون کن
خوشحال شدم که بالاخره سارا رو میبینم
فردا صبح دلر و چندتا وسیله برداشتم و رفتم مسجد ، در مسجد بسته بود زنگ زدم و خود سارا گوشی رو برداشت
باز خودمو معرفی کرد و درو برام باز کرد
رفتم تو سالن ولی حواسم به سارا بود ، نمیتونستم به اتاقشون برم اگر مادرش اونجا بود برام داستان میشد
بهرحال داشتم با دلر سوراخ میزدم که سارا برام چایی آورد تا خواست بره گفتم دستت درد نکنه سارا خانم
یه لحظه مکث کرد و گفت : شما از کجا اسم منو میدونید ؟
رفتم پیشش و گفتم : نه تنها اسمتو میدونم بلکه میدونم موهاتم مثل خودت قشنگه ، حتی لختتم قشنگه و…
سارا وا داد که از کجا این همه در موردش میدونم
آروم بغلش کردم و در حالیکه موهاشو نوازش میکردم گفتم : دوستت دارم سارای خوشگلم !
سارا اصلأ فرار نکرد ، صورتشو بالا آوردم و لبهامو گذاشتم روی لبهاش
معلوم بود که سارا لب دادن رو بلده
انگار اونم معطل بود ، همینجوری که لبای همو میخوردم دستمو گذاشتم رو پستوناش و شروع کردم به مالیدن
چادر از سر سارا افتاده بود ، همینجور که پستوناشو میمالیدم دستمو بردم پایین و اول از روی شلوار کصشو مالیدم
بعدش دستمو کردم توی شلوار و شورتش و کصشو توی دستم گرفتم و حسابی مالوندم
سارا داشت خیس میکرد وضع خودمم خوب نبود ، بدجور راست کرده بودم
سارا رو چسبوندم به دیوار و شلوار و شورتشو پایین کشیدم
هیچ اعتراضی نمیکرد
شلوار خودمم در آوردم و کیرمو گذاشتم لای پای ساراو شروع کردم لاپایی زدن
آه و ناله سارا در اومده بود میخواستم پستوناشم لخت کنم که صدای اف اف اومد
سارا وحشتزده ازم جدا شد و سریع شورت و شلوارشو بالا کشید ، چادرشم برداشت و رفت سمت اتاقشون
منم خودمو مرتب کردم و برگشتم سر کارم و برای عادی بودن اوضاع هدفون واکمنمو گذاشتم و دوباره مشغول کار شدم
یه مدت که گذشت متوجه زن سرایدار شدم که جلوی در ایستاده بود
هدفون رو در آوردم و سلام کردم
با بدگمانی جواب سلام داد و پرسید : شما چه ساعتی اومدید ؟
-تقریبآ یه ربعی هستی
و در حالیکه برمیگشتم سر کار ادامه دادم :
بی زحمت جارو برقی میارید من گچهای رو زمینو رو پاک کنم ؟
چیزی نگفت و رفت جارو برقی رو آورد و سینی چایی رو برد
شب تو اتاقم بودم که بابام اومد پیشم
-حسین امروز تو چه ساعتی مسجد رفتی ؟
-یادم نیست ، چطور ؟
-اونجا غیر خانم آقا رضا (سرایدار مسجد ) کسی رو هم دیدی ؟
فهمیدم صحبت در مورد سارا هست
-دخترش بود که برام چایی آورد
-ببین اگر کاری با دختره کردی بگو تا بتونم حلش کنم
یه بار با یکی از دخترای محل داستان داشتم و بابام فهمیده بود برای همین میخواست مچمو بگیره از اون طرف هم معلوم بود زنیکه سرایدار عرعر اضافه کرده
-نه بابا من کاری نکردم
-اینا میخوان دخترشونو ببرن دکتر اگر چیزی بشه ازت شکایت میکنن و آبرو ریزی میشه
-بابا من کاری نکردم که بخوام بترسم
بابام چیزی نگفت و رفت
یه ماهی از این قضیه گذشت یه روز بابامو کار کشیدم و در مورد سرایدار مسجد سوال کردم
-ن خدا رو شکر چیزی نبود
-میخواهی بخاطر تهمتی که زدن ازشون شکایت کنم ؟
چیزی نگفت و منم بیخیال شدم
هر وقت مسجد میرفتم دیگه با سرایدار سرسنگین شده بودم

ادامه...

نوشته: حسین


👍 16
👎 16
52001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

922217
2023-04-07 00:40:14 +0330 +0330

قبل اینکه بری تخته وایت برد رو نصب کنی یه کلاس 3 ساعته با حاج طوسی استاد قرآن مسجد داشتی بعد رفتی. ابله خالی بند 👌 👌 👌


922218
2023-04-07 00:40:46 +0330 +0330

باباهای دیگه اگه روزا خونه نیستن برای اینه که شغلشون جای دیگه است این چه سرایداری بوده که هیچ وقت تو مسجد نبوده؟


922235
2023-04-07 01:03:29 +0330 +0330

اه اه کیرم تو داستانت چرا فک میکنین با فانتزی مذهبی میتونی هر کصشعری رو بنویسین

6 ❤️

922239
2023-04-07 01:09:27 +0330 +0330

کیر تمام عوامل مسجد شهرتون تو کونت دیوث

4 ❤️

922250
2023-04-07 02:06:10 +0330 +0330

کتابای قرآن حاج طوسی تو کونت

2 ❤️

922257
2023-04-07 03:26:23 +0330 +0330

سارا‌اصلا فرار نکرد 😊
سارا زود لب داد🤔
سارا زود کص داد 🤐
ما زود کصخل شدیم 🤗
اوف😎
اوف 😎

5 ❤️

922263
2023-04-07 04:06:46 +0330 +0330

این که کصشره محض بود کاری ندارم ولی از نظرات پیداس بسیجیای دست به جقم داستانتو دوس نداشتن مخصوصا اونی که گفته با کصشرای مذهبی کصشر ننویسید:))

3 ❤️

922267
2023-04-07 04:22:14 +0330 +0330

کجاشو دیدین تازه حالا گفته ادامه دارد
گویا ساراخانم جنده هست و خانواده اش بدجور کلافه از جنده بازی هاش و هرکی ازراه رسید کیرداشت شک میکنن.
بهتره قضاوت رو بزاریم اخر داستان که حرفاش تموم شد اونوقت معلوم میشه چی به چیه عقده هاشو روایت کرده یا خاطرات رو

0 ❤️

922270
2023-04-07 04:54:54 +0330 +0330

کون بچه مجلوق متوهم بابات هنوز به اون وسیله میگه دلر؟ آخه کونده کس ندیده چاقال صبر کن حالا دول دربیاری بعد ازین گوها بخور، یه مشت بچه مدرسه ای ریخته تو سایت

1 ❤️

922274
2023-04-07 05:10:47 +0330 +0330

اوووف هورنیمممم

0 ❤️

922303
2023-04-07 09:39:50 +0330 +0330

کور میشی کمش کن👌

0 ❤️

922323
2023-04-07 11:22:59 +0330 +0330

داداش دلر نزن

1 ❤️

922350
2023-04-07 14:58:28 +0330 +0330

این دختر مذهبیا یا زنای شوهردار چادری اگر بخوان جنده باشن هیچکس به گردشون نمیرسه. حشرشون ده برابر آدمای عادیه.
لامصبا با تغییر پوزیشن ارضا میشن. با حرف زدن تو سکس ارضا میشن.

0 ❤️

922378
2023-04-07 19:54:54 +0330 +0330

یکی دوتا واکمن داشتی و با کاست آهنگ گوش میدادی؟ احتمالا منظورت این بوده که یکی دو تا کاست داشتی و با واکمن آهنگ گوش میدادی

0 ❤️

922381
2023-04-07 20:55:06 +0330 +0330

مسجد كجاي بي سيم

0 ❤️

922383
2023-04-07 21:35:52 +0330 +0330

اسکل جقی تو یه دریلو مینویسی دلر بعد اومدی …
برو برو همون جقتو بزن آبروش بیشتره:)

1 ❤️

922478
2023-04-08 12:01:37 +0330 +0330

اول که نوشته دلر گفتم شاید غلط املایی بود ، بار دوم که نوشتی دیگه ادامه ی داستانتو نخوندم. احمق دریل درسته نه دلر
کیری فیس

0 ❤️

922543
2023-04-09 01:52:47 +0330 +0330

دلر منظورت دریل بود😂😂😂 شومبول حاج سعید طوسی تو مقعد گشادت😂😂😂😂😂

0 ❤️

924003
2023-04-18 18:23:56 +0330 +0330

کسخل خان جقی خان جوجو همچین ک ب دختره رسیدی اونم داد کردی ی هیی یه هوووییی ی بفرما چیزی ،حق داری از دست این سایت برازرس با این فیلمهای تخمی تخلیش

0 ❤️