با خواهرم بعد طلاقش خیلی راحت شده بودم و حتی آمار دوست پسراش هم داشتم و اگر کسی رو میخواست بیاره خونه از من یکی نمیترسید و ازم میخواست که حواسم باشه تا بتونه راحت کس بده حتی یه دفعه که داشتم با ماشینم خودشو یکی از دوست پسراشو میرسوندم کنسرت همون تو ماشین جلوی من برای پسره ساک زد و آبشو خورد و تو صورت من نگاه کرد و خندید حس میکردم خوشش میاد جلو من جنده بازی در بیاره و منو اذیت کنه چون یه دفعه دیگه هم زنگ زد برم پیشش که وقتی رسیدم دیدم لخته و فقط یه شرت پاشه و داشتم باهاش حرف میزدم که یکی از تو اتاق صداش زد که بره و اونم جلوی من شورتشو در آورد و گفت که این پسره رو تازه باهاش دوست شده و کیرش خیلی کلفته و دفعه پیش که بهش داده حسابی کسشو گاییده و خشن کرده بودش و میخواست که من همون اطراف وایسم که اگه خیلی ناجور داشت میکردش برم تو کمکش کنم خلاصه رفت تو اتاق و لای در و باز گذاشت که من حواسم باشه چشمم داشت میزد بیرون وقتی کیر یارو رو دیدم عین کیر سیاه پوست ها کلفت و دراز بود و سودابه رو انداخت رو تخت و خودش هم نشست رو شکمش و کیرشو گذاشت لای سینه های خواهرم و عقب جلو میکرد تو دهنش و فرصت نفس کشیدن بهش نمیداد و میدیدم که سودابه دست و پا میزنه ولی دلم نمیومد مزاحمشون بشم
کیرشو از جلو گذاشت دم سوراخ و موهای سودابه رو کرفت و یهو تا ته فرو کرد تو که نفس خواهرم بند اومد همونجا چند ثانیه نگه داشت و بعدش شروع کرد محکم تلنبه زدن تو کس خواهرم و مرتب چک میزد به سینه هاش و صورتش و گردنشو میگرفت و میدیدم که سودابه داره در حالی که پاره میشه حال میکنه و اصلا حواسش به من نیست تا اینکه یه جوری برش گردوند رو به شکم خوابوندش که صورت سودابه طرف من بود ،قرمز شده بود و جای انگشت روی صورتش مونده بود و اشکاشو داشت پاک میکرد و منو نگاه میکرد و استرسو تو چشماش میدیدم که به یارو گفت یه وقت فکر کون به سرش نخوره مثل اینکه دفعه پیش بدجوری اذیت شده بود سر کون دادن به اون کیر هیولا که یارو گفت فقط خفه شو و بخواب که تو این لحظه سودابه فهمید هدف کونشه و اومد که از زیر طرف فرار کنه ولی اون گرفتشو کیرشو که چرب میکرد گذاشت دم سوراخ کونش ،سودابه که بد ترسیده بود داشت ملتمسانه منو نگاه میکرد که برم کمکش و چشماش داشتن میلرزیدن و اشکش در اومده بود که یارو کیر چربشو هل داد تو کون خواهرم و درد و تو چشماش دیدم که نمیتونست حتی حرف بزنه یه کمی که تلنبه زد سودایه صداش در اومد که سینا تو رو خدا نزار منو اینجوری بکنه دارم جر میخورم کونم داره پاره میشه همین جوری که اینارو میگفت یارو داشت سگی کونش میزاشت و اصلا کیرشم نبود که خواهرم داره زیر کیرش زجه میزنه و سودابه داشت التماس میکرد که برم جلوشو بگیرم ولی دلم نمیومد اون صحنه رو خراب کنم و داشتم حال میکردم خواهرم که دوست داشت جلو من بده و منو اذیت کنه رو داشت اون جوری میگایید موهاشو گرفته بود و میکشید سرشو عقب و حالا دیگه جفتشون داشتن منو نگاه میکردن سودایه با اشک و التماس و پسره با خنده و حرص داشت تلنبه میزد سودابه گفت به خدا دیگه اگه رنگ این کس و کون و ببینی و یارو گفت که دفعه پیشم همینو گفتی ولی دوباره زنگ زدی بیام جرت بدم به منم رو کرد و گفت حال میکنی چجوری آبجیتو میگام یا نه ، همین پریزوز چنان کردمش که گریه کنون از خونم رفت و میگفت که دیگه نمیده بهم ولی الان دوباره زیرمه و داره ناله میکنه،حسن راست میگفت این جنده از کیر سیر نمیشه که فهمیدم سودایه با حسن نامی دوست بوده که طرف انقدر کس و کونشو گاییده خسته شده و دادش به دوستش که تازه از زندان ازاد شده همین حین بود که آقای زندانی داشت در گوش خواهرم زمزمه میکرد که داره آبش میاد و اگه قول بده که بازم بهش بده آبشو تو صورت خواهرم نریزه ولی سودابه که میدونست اون کار خودشو میکنه گفت هرکاری میخوای بکن طرف هم که انگار از خداش بود اینو بشنوه کیرشو در آورد و جلوی صورت خواهرم شروع کرد جق زدن و آبشو پاچید رو صورت سودابه سودابه که از دستش عصبانی بود زود بلند شد و رفت حموم و وقتی از کنارم رد میشد دیدم که راه درست نمیتونه بره و همه جای بدنش قرمزه که ازش پرسیدم چند بار آبتو آورد که جواب داد به تو کسکش ربطی نداره تو فقط از این به بعد وایسا کسکشی خواهرتو بکن .
نوشته: سینایید
سلام خارکصده🙋
منم زندان بودم
بقیشو خودت ردیف کن برام😝😝
پسرم چند سالته که فانتزی گائیدن خواهرت با یه کیر کلفت رو داری حتماً بدجوری میرینه به هیکلت که لجت گرفته
اینا دیگه رسما هیچ حد حدودی واسه کسکشی نمیزارن 🤣🤣🤣
کوس کش فانتزی بیغ داری لااقل درست و خوب و باور پذیر بنویس خودت دوباره بخوونی با دست خودت همه کس تو میاری برو بچمثل خواهرت جرشان بدهند.
خواست که من همون اطراف وایسم که اگه خیلی ناجور داشت میکردش برم تو کمکش
و رفت و مثل خواهر شاد و گشادش، گشاد و شاد شد!!
تمام تختهای بیمارستانی حوالهت بادا ابله متوهّم الدنگ گشاد!!
اصلا تو اینکاره نیستی
و دیگه ننویس
داستانت بدرد نخورترین داستان سایت شهوانی بود
خاک بر سرت
کونت را باز میکردی میرفتی کمکش خوب
بی عرضه
ادامه داستان وقتی خواهرم اینو گفت من یه دفه انگار از خواب پریده باشم با یه سطل آب یخ اولش چشمام سیاهی میرفت و مغزم هنگ بود ولی کم کم به خودم اومدم حرف خواهرم مثل پتک تو سرم خورد مثل آبی که کم کم رو به جوش میره اون صحنه ها و حرفای خواهرم اومد چشمم بی غیرتیم کاملا از بین رفته بود و دیگه نفهیدم چی شد فقط دیدم چاقوی آشپزخونه دستمه و دارم پشت سرهم تو شکم و سینه اون که اشک خواهرمو در آورده فرو میکنم و در میارم خواهرم سراسیمه برگشت از حموم تو اتاق و با این صحنه رو به رو شد جیغ بلندی کشید انگار وضعیت اسف بار خودش یادش رفته بود که زیر دست اینا به چه روزی افتاده بود داد میزد چیکار کردی ؟ بدبختمون کردی دیونه شدی تازه یادت افتاده غیرتی ام داری که نذاشتم حرفش تموم بشه و شروع کردم با همون چاقو به پاره کردن شکم و سینه خواهرم و بله این دفعه خواهرم به معنای واقعی کلمه پاره شد و من موندم و یه چاقوی خونی تو دستم و همسایه ها که صدای جیغ و داد رو شنیده بودن به پلیس زنگ زدن و اومدن منو گرفتن و اینم شد آخر و عاقبت بی غیرتی من و مراقب خانواده نبودن
با سلامی دوباره … خدمت
عظیم الدوله کو.س کش خان کبیر.
سلام کوس کش خان 😂
بیماری واقعا حتما برو یه روانپزشک خوب میدا کن
جقی کونی
دقیقا اونجا که کون خواهرت داشت جر میخورد و دمر خوابیده بود و با چشمهای معصوم و زینبوار به تو التماس میکرد که نجاتش بدی، اشک توی چشمهام جاری شد. احمق جان، تو هم میگفتی حسن بیاد کونت بذاره تا خواهرت مثل خودت عصبانی بشه. شاشیدم توی خواب صبحگاهیت.
خواهرت با کیر یارش پاره شد
بعد از آن یک جندهی آواره شد
کـُسکش و کونی تو هستی نابکار
کل خاندان شما بیچاره شد
ها کــُـکا
ببین پسر ، این جنسی که میکشی رو با عن درست کردند
نکش لامصب
سنت زیر ۱۵
خواهر بزرگت بهت زور میگه
تو رویاهات طلاق گرفته و جنده شده
هرجند فک نکنم اصلا ازدواج کرده باشه
ااااا، باز از اینجا رد شدم
شب بخیر کوص کش خان ، پاره ابجی 😂
دمتگرم خوشم آومد باید درد بکشه تا توهم لذت ببری ولی بفکر خودت باش پولی چیزی گیرت بیاد
😂 ک س کش به تو چه آخه
بقول خواهرت