یک سالی بود که بخاطر به دست آوردن دل سمانه دختر عموم تقریباً هر روز خونه عموم میرفتم و اونجا با عموم یا شهناز زنعموم هم صحبت میشدم و معمولاً به صرف چای یا میوه یک ساعتی رو اونجا میموندم ،
سمانه بیست و پنج سال داشت و تنها عشق زندگیم بود و هر شب به عشق چسبیدن به باسن خوش فرمش بالشتی بغل میگرفتم و باهاش صحبت میکردم ،
اختلاف زیادی بین منو سمانه بود و مطمئنا با ی خواستگاری ساده نمیتونستم به دستش بیارم پس باید اول دلش رو بدست میآوردم،
شهناز ی زن چهل و هشت ساله با بدن توپُر بود و سینه هایی داشت که واقعاً دلربا بود و پوست روشنی داشت که چهرش رو زیبا کرده بود و موهایی که از پشت میبست و به شدت خون گرم بود،
من ماهان بیست و هشت ساله و ی بدن معمولی و آلت تناسلی معمولی و قوای جنسی بالایی داشتم ،
عشق سمانه نمیزاشت به کس دیگری فکر کنم تا اینکه عصری به خونه عموم رفتم که متوجه شدم شهناز تنها توی خونست و منم سرسری سراغ عموم رو پرسیدم و رفتم نشستم ،
طبق معمول با خون گرمی شهناز روبرو شدم و بعد از صرف آب صدای آیفون اومد که شهناز آیفون رو زد و بعدش رفت توی اتاق و با مانتو اومد بیرون ،عموم از در اومد و مشغول صحبت شدیم ،همون لحظه و تا یک مدت فکرم این شده بود که چرا با شهناز باید با اون پوششی که پیشم بود جلوی عموم نباشه ،اول فکر میکردم شاید برای این باشه که عموم فکر بد نکنه و دوباره گوشه ای از مغزم گفتم شاید واقعا دوست داشته باشه با من رابطه داشته باشه ،
تصمیم گرفتم که سر از این معما در بیارم ،
+شهناز جان چشم بد به دور عموم رو پیر کردی و خودت هنوز همون شهنازی هستی که بیست سال پیش یادمه،
-وا خاک تو سرم ماهان الان عموت میشنوه شروع میکنه به غر زدن ،
+چرا غر بزنه ؟حقیقت رو گفتم ،
-آخه همیشه خودش هم همینو میگه ،
صورتش از تعریفم سرخ شده بود و مرموزانه میخندید که عموم متوجه نشه ،
بلند گفتم عمو میگم که زنعمو پیرت کرده و خودش ماشاالله هنوز همون دختر جوون مونده ،شهناز ترکید از خنده و مشتی به بازوم زد که اولین اتصال عمدی بدن هامون بود و عموم شروع کرد به گله کردن از این موضوع و سمانه هم وارد بحث شد ،اون شب کلی این بحث رو ادامه دادیم و خندیدیم ،
شهناز جلوی ماشینم نشسته بود و سمانه ساکت عقب ماشین نشسته بود و قرار بود جلوی مطب دکتر منتظر باشم تا جفتشون کارشون تموم بشه ،
باز هم تا رسیدن به مقصد بحث جوون موندنش رو پیش کشیدم و گاهی توی آینه به عشق ابدیم نگاه میکردم و گاه به شهناز خانم پروژه جدیدم ،
سه تایی پیاده شدیم و من تا جلوی مطب همراهیشون کردم و در آخر به شوخی گفتم سمانه مواظب شهناز باش دل پسرای مردم رو نبره ،با خنده رفتن داخل مجموعه پزشکی و نیم ساعت بعد در حالی که به ویترین داروخانه چشم دوخته بودم با صدای شهناز به خودم اومدم ،
+کارتون تموم شد ؟
-نه ،تازه سمانه رفته داخل ، نیم ساعتی کارش طول میکشه ،
+خب میخوای بریم ی آب هویچ بستنی بخوریم ؟
-آره بریم ،
انگار که با نامزدش رفته آب هویچ بستنی بخوره ،چقدر شاد بودنش رو با صورتش واضح بروز میداد ،
دیگه نمیتونستم مثل قبلاً به اندامش نگاه خریدارانه نکنم مخصوصا اون سینه ها که به تنهایی میتونست ی سکس مهیج رو رقم بزنه،
+میگم خوبه که ما تو رو داریم ،
-منظورت چیه ؟
+منظورم اینه عموم ی زن زیبا مثل تو داره و من ی زنعموی خوشگل ،
-ماهان جدیداً بلا شدی ،حرفای قشنگ میزنی ،
+همیشه نظرم همین بوده ولی وقتش نشده بگم ،ی نگاهی به خودت بنداز این زیبایی تعریف کردن نداره ؟
اینقدر واضح به سینه هاش اشاره کرده بودم که ی لحظه ترسیدم واکنش بدی نشون بده ،
-باشه ،بسه دیگه بریم الان سمانه کارش تموم میشه ،من حساب میکنم ،
بلند شد که به سمت صندوق بره دستش رو گرفتم و چند ثانیه طول کشید تا بگم که وقتی با ی مرد میری بیرون بهتره که دست توی جیبت نکنی که به مردت بر نخوره ،گرفتن دستش و گفتن کلمات اونقدر واضح بود که خودم خجالت میکشیدم ،پشت سرش از مغازه خارج شدم و آهسته قدم میزدیم ،دیگه شهناز نمیتونست توی چشمام نگاه کنه ،
+خیلی خوبه که با هم تنها شدیم ،کاشکی میشد هر از گاهی همچین وقتایی رو باهات تنها شد ،
-منم بهم خوش گذشت ولی بهتره که بهش عادت نکنیم چون منم وقتی برای بیرون اومدن ندارم ،
+آره میدونم ،ولی من عجله ندارم همین که سالی یک بار وقت بشه با هم حرف بزنیم برام کافیه ،
-اینقدر حرف زدن با من آرومت میکنه ؟
+شدیداً ،مگه تو دوست نداشتی ؟
-خب شاید اینکه بهم اعتماد به نفس میدی رو دوست داشته باشم ،
+خب همین دیگه ،فک کنم جفتمون به این خلوت ها احتیاج داریم ،
دهن جفتمون خشک شده بود از گفتن این جملات ،جلوی در موندم تا شهناز بره داخل ،چند پله ای رفت و برگشت گفت ماهان شنبه صبح تا ساعت یک ظهر سمانه و عموت نیستن اگه خواستی بیا خونمون که صحبت کنیم ،
شهناز اینقدر این جمله رو با صدای خفه گفت و برگشت که نزاشت جواب بدم ،
اونروز پنجشنبه بود و تا شنبه هر برندازی میکردم شهناز منو به سکس دعوت کرده بود مگر اینکه من بی عرضه باشم ،
نمیتونستم درست فکر کنم ،باید چکار میکردم؟اگه اشتباهی کنم که رابطمون خراب بشه چی ؟اگه نتونم…
تایم بیداری جفتمون ساعت ده به بعد بود ،گوشیم رو روی ساعت هشت صبح تنظیم کردم و اضطراب نزاشت تا ساعت چهار شب بخوابم ،با اولین صدای زنگ گوشی بیدار شدم ،
بعد از دوش گرفتن و اصلاح ریش و پشم و خوردن صبحانه و پوشیدن لباس و خوشبو کردنم از ترس پیش اومدن موقعیت سکس و کم آوردن در مقابل ی زن میانسال کمرمو با ی قرص سفت تر کردم ،
جلوی خونه عمو که رسیدم نگاه ساعت کردم که ساعت ۰۹,۰۹بود ،با اینکه میترسیدم خواب باشه آیفون خونشون رو زدم ،چند ثانیه بعد وقتی در واحدشون رو برام باز کرد شهناز با ی رکابی قرمز و شلوار استرچ کرم جلوم ظاهر شد ،بعد از دست دادن و سلام کردن گفت ببخشید من برم ی چیزی بپوشم و بیام ،
اینجا بود که باید ی چیز به درد بخور میگفتم ،
+نه شهناز جان اگه قراره با هم تعارف کنیم و راحت نباشیم من میرم ،
-نه ماهان جان گفتم شاید تو ناراحت باشی وگرنه من مشکلی ندارم ،
+نه بابا من اینجام که راحت باشیم ،
هر چقدر نگاهش میکردم چهرش به کسی که تازه از خواب بیدار شده نمیخوند و مخصوصاً که با افشان کردن موهاش به هوا انگار قصد خشک کردنشون رو داشت ،بعد از کلی طفره رفتن با دو لیوان چایی اومد کنارم و با فاصله بیست سانتیمتری روی کاناپه نشست ،بوی عطر تنش و تازگی پوست تنش که نشونه دوش گرفتنش بود و بند سوتین مشکیش که از بند رکابیش بیرون زده بود و رژ صورتی که به لب های نه چندان زیباش زده بود منو به امیدی که داشتم خوش بین کرده بود ،
مشغول صحبت کردن بود و با دو دستش کش موهاش رو میبست ،پای سمت مخالف رو روی پاش انداخت و منم که پای مخالفم روی پام بود با جوراب به پاش زدم و شروع به لمس پاش کردم و مشغول خوردن چایی شدم ،
+زنعموی ما چطوره ؟
-خدا رو شکر ،خودت چطوری؟
+مگه میشه بد باشم ،
-چطور ؟!
+در خدمت شهناز جان بودن سرخوشی میاره ،مگه میشه بد باشم ؟!
-باز که شروع کردی به مسخره کردن من ؟
+چی میگی شهناز؟ بخدا که همش عین حقیقته ،
-خوشم میاد که ازم تعریف میکنی ولی حسم میگه که شوخی میکنی ،
جفت دستاش رو روی هم و روی رونش گذاشته بود ،دستم رو بردم و روی دستش گذاشتم و گفتم حیف که توی خانواده هامون ابراز احساسات و صمیمیت کمه وگرنه اینقدر شما خواستنی هستید که باید مثل پروانه دورت بگردیم ،
تمام حرفاش رو با ایما و اشاره خاصی میگفت ،
-منظورت از ابراز احساسات و… چیه ؟
+منظورم اینه مثل بقیه مردم که زنعموهاشون رو بغل میکنن و باهاشون صمیمین و… اگه ما هم بودیم باید الان بغلت میکردیم و دورت میگشتیم ،
با لبخند گفت همون بهتر که نیستیم ،
+اونوقت چرا ؟!
-خب با بغل کردن نمیشه فهمید که حرفات از سر شوخیه یا جدی ،
+پس میخوای قسم بخورم ؟
-نه ماهان جان شوخی میکنم که بخندی وگرنه تو همه حرفات برای من حکم سند داره ،در مورد صمیمیت بین خانواده هامون هم درست میگی و خانواده شما ی کم سردن وگرنه تو برام عزیزی و خودم ازت میخوام که بغلم کنی ،
بعد از گفتن این حرف دستاش رو باز کرد که همو بغل کنیم و منم رفتم بغلش و هر چقدر تونستم بدنمو به بدنش اتصال دادم ،
با سینم سینه اش که سمت من بود رو لمس میکردم و دستام رو دور گردنش حلقه کردم و سرم رو روی شونش گذاشتم و بعد از چند ثانیه لبام رو روی شونش و کنار بند سوتین و رکابیش گذاشتم و شروع کردم به بو کشیدن تنش و بوسه های آروم زدن ،
قاعدتاً باید ازش جدا میشدم چون جفتمون از این پوزیشن اذیت بودیم ،آخرین بوسه رو به مابین شونه و گردنش زدم و جدا شدم ولی ی دستم رو روی شونش نگه داشتم ،شهناز کاملاً از این جریان راضی بود و میتونستم رضایت رو توی چشماش ببینم ،
+مرسی شهناز جان واقعا به این صمیمیت احتیاج داشتم ،
-فک کنم منم احتیاج داشتم ماهان جان ،
+حیف که تمومش کردیم ،
-چیزای خوب همیشه زود تموم میشه ،
(احساس کردم متلک زد به سفتی کمر مردا)
+همیشه اینجور نیست ،این ماییم که تصمیم میگیریم زود تموم بشه یا نه،
-خب من که نمیتونم تا هر وقت که بخوای بغلت بمونم ،
+خب منم تا هر وقت که بخوای توی بغلت میمونم ،
-خب این یعنی چی؟
+این یعنی الان ساعت ده شده تا کمی قبل از اومدن عمو و سمانه بغلت میمونم ،
-اینجوری که کمر درد میگیرم ،
+پس دراز میکشیم ،
(جفتمون داشتیم تدارکات رفتن به تختخواب رو میچیدیم ولی قرار نبود بریم سر اصل مطلب)
-روی زمین سفت؟
+تشک میندازیم یا اصلأ میریم روی تختخواب ،
آخرین دفاعیه شهناز این بود که,اگه کسی بیاد چی؟,
+خب در رو قفل میکنیم ،
قبل از اینکه گردنش رو به بغل بندازه و بگه باشه بلند شدم و گفتم پس من در رو قفل میکنم ،
طی چند ثانیه سمانه اومد جلوی چشمم که باید با عشقش خداحافظی میکردم و با مامانش وارد رابطه میشدم ،
شهناز خودش رو توی اتاقش سرگرم کرده بود تا اولین نفر نباشه که روی تختخواب میره و من ازش بخوام ،دستش به وسایل روی دراور بود ،از پشت نزدیکش شدم و جفت دستام رو روی بازوهاش کشیدم و بوسه ای به شونش زدم و گفتم عزیزم بیا که دلم بغلت رو میخواد ،
انگار که مردد باشه برگشت و با در آوردن کش موهاش به تختخواب اومد و در اولین حالت دستم رو زیر سرش گذاشتم و به محض دراز کشیدنش چفت بدنش شدم و بغلش کردم و با دستام مشغول ناز کردن سر و موهاش شدم و سرم رو روی سرش و مشغول بو کشیدنش شدم ،چند ثانیه ای نگذشته بود که ساق پام رو پشت ساق پاش میکشیدم و شروع به مکیدن گوشش کردم ،
خیلی زود شروع به بوسه زدن به صورتش کردم و بوسه ها رو به نزدیک لبش رسوندم ،
شهناز کاملاً موافق روند بود و فقط این من بودم که میخواستم از زبونش بشنوم که اونم سکس میخواد ،
شهناز که دیده بود دارم باهاش چشم تو چشم میشم چشماش رو بسته بود لبام رو روی لباش گذاشتم و بعد از چندتا بوسه لباش رو توی دهنم بردم و شروع کردم به خوردن لبش ،کماکان سعی در بستن چشماش داشت ،مقداری جا باز کردم و دستم رو از پهلوش با نوازش پهلوهاش به سمت سینش آوردم تا حلقه شدن دستم روی سینش واکنشی نشون نداد چند ثانیه سینش رو چنگ زدم و بعد دستم رو زیر رکابیش بردم و همزمان لبش رو میخوردم ، وقتی دستم از زیر سوتینش به دور سینش گره شد آروم سینش رو چنگ میزدم و لبام رو فاصله دادم و گفتم شهناز بشین میخوام رکابیت رو در بیارم ،
شهناز که نمیخواست باهام چشم تو چشم بشه و به خیال خودش غرورش بشکنه طاق باز شد و با چشم بسته رکابیش رو از تنش درآورد ،از این کارش خندم گرفت و رفتم سراغ سینه هاش و با بالا دادن سوتینش که اتفاقا شل بسته بودش جفت سینه هاش رو لخت کردم و به جون سینه هاش افتادم و تا حد درآوردن صدای ناله هاش به خوردن و چنگ زدنشون ادامه دادم ،بلند شدم و ایستادم و به آرومی شروع کردم به در آوردن لباسام و از بالا نگاهم به شهناز بود که نا خواسته چشمش باز شد و منو دید و ساعدش رو روی چشماش گذاشت ،بعد از درآوردن شورتم نشستم و دستام رو به شلوارش رسوندم و با پیدا کردن کش شورتش قصد در درآوردنشون داشتم،قبل از اینکه شهناز اقدامی کنه گفتم عشقم میشه باسنت رو بالا بگیری؟
شهناز باسنش رو بالا گرفت و من به آرومی شلوار و شورتش رو پایین دادم و از پاهاش جداشون کردم ،کص بی مو و تمیزش که مقداری تیره و پاره بود توی دیدم افتاد ،
بین پاهاش قرار گرفتم و کیر تقریباً خوابم رو به کصش رسوندم و شروع کردم به مالیدن کیرم به کصش ،یک دقیقه ای طول کشید تا کیرم رو تونستم نیم خیز کنم و توی کصش فرو کنم ،اگه روش نمیخوابیدم هر لحظه ممکن بود کیرم در بیاد ،روی بدنش افتادم و با فاصله نیم نگاهی به کیرم داشتم که بیرون نیاد و مکرر سینه هاش رو توی دهنم میکردم و نوک سینه هاش رو با لبام میخوردم ،وقتی کیرم رو کامل سیخ شده دیدم که تا تخمام توی کصش تلمبه میزدم قصد کرده بودم باهاش صحبت کنم ولی دیدم شهناز خانم توی آسموناس ،با سرعت دادن تلمبه هام کمی بهش حال دادم و کامل روش افتادم و با خوردن گردنش به ارگاسم نزدیک و نزدیک ترش کردم ،یک دقیقه ای طول کشید تا نفس های تندش به لرزش بدنش منتهی شد و ناخواسته دستاش رو به بازوهام گرفت و چشمانش باز و بسته میشد ،توی چشماش نگاه نکردم تا مانع لذتش نشم و به خوردن گردنش ادامه دادم ،آه و ناله شهناز توی دهنش خفه میشد ولی جلوی لرزش بدنش رو نتونست بگیره و با فشار پاهاش و دستاش به بدنم ارضا شد و وقتی از نفس زدن افتاد که دستاش به بازم بود و من ضربات کیرم رو توی کصش کمتر و کمتر کرده بودم ،
دستاش رو از بازوهام جدا کرد و منم از گردنش فاصله گرفتم و با چشمای بستش مواجهه شدم ،تلمبه زدنم رو به حداقل رسوندم و لبش رو بوسیدم با ی جمله خیالش رو راحت کردم که قرار نیست حالا حالاها کارم تموم بشه و گفتم خوش بحالت چه زود ارضا شدی ،نمیخوای کاری کنی که منم ارضا بشم ؟
شهناز دستاش رو به سرم رسوند و سرم رو خم کرد کنار سرش که باهام چشم تو چشم نشه و گفت چکار کنم ؟
گفتم فک کنم بتونم کمی بین سینه هات کیرمو تحریک کنم ،
از گفتن کلمات بیشتر خجالت میکشید،
گفتم یا اینکه اگه میخوای توی کصت ادامه بدم ، نظرت درباره ساک زدن چیه؟
سرمو بیشتر فشار داد و گفت فکرش رو نکن حالم از اسمش به هم میخوره ،
+از کدومش ؟
-از همین آخری که گفتی ،
+منظورت ساک زدنه ؟
-آره،
+پس بهم بگو چی دوست داری ؟
-همین که داری انجام میدی ،
+منظورت اینه که کیرمو توی کصت تلمبه میزنم دوست داری ،
-آره همون،
+خوردن سینه هات رو چطور ؟
-اونم خوبه ،
+لب گرفتن چطور ؟
-بدم نمیاد ،
+اگه ازت بخوام با کیرم بین سینه های خوشگلت تلمبه بزنم چی؟
-حداقل امروز نه ،
+سکس از مقعد رو که منم دوست ندارم ،
-بهتر ،چون منم هرگز حاضر نیستم چنین کاری کنم ،حالا میشه ادامه بدی ؟
+منظورت اینه تلمبه زدن کیرمو توی کصت رو سرعت بدم ؟
-همون که میگی ،
+پس چشمات رو نبند که هنر ماهان جونت رو ببینی ،
از بغلش فاصله گرفتم و صورتش رو بین دستام گرفتم و چند ثانیه ای چشم تو چشم از هم لب میگرفتیم ،ازش فاصله گرفتم و ازش خواستم داگ استایل بشه و رفتم پشتش تا تصویر زن میانسال جلوی چشمم نباشه و کیرمو توی کصش فرو کردم و با بغل کردنش و تلمبه زدن شروع کردم به باز کردن سوتینش و بعد از در آوردن سوتینش سینش رو به سختی توی دستم گرفتم و صدای برخوردم به کص و کونش رو به اوج رسوندم و سینش رو میچلوندم تا اینکه با ی دستش بهم فهموند که سینش دردش گرفته و ازم میخواست که سینش رو رها کنم ، دست از پهلوهاش گرفتم و پنج دقیقه بدون وقفه با سرعت تمام فضای اتاق رو از صدای تقه هام و آه و ناله جفتمون پر کردم و لرزش باسنش رو نگاه میکردم ،بلاخره داشتم به ارضا شدن نزدیک میشدم که نفهمیدم کی شهناز به ارگاسم دوم رسید و از چنگ کیرم در رفت ، من که دست به کیر مونده بودم گفتم اگه ی کم تحمل میکردی با هم ارضا میشدیم ،
شهناز با گفتن جمله, ماهان امروز تو منو کشتی, برگشت و گفت مثل اینکه باید خودم ی کاری کنم،جلوم زانو زد و با اشاره به کیرم و گرفتن سینه هاش توی دستش گفت بزارش اینجا،اینجا بود که لذت سکس رو به خوبی چشیدم و کیرمو بین سینه هاش گذاشتم و با فشار دستای شهناز به سینه هاش به سمت کیرم شروع کردم به تلمبه زدن ،هر چند لحظه یک بار ازش میخواستم روی کیرم تف بندازه،کیرم و سینه هاش غرق تف شده بود ،نگاه شهناز به سینه هاش و کیرم بود بلکه تموم بشه،زیبایی این صحنه منو به ارضا شدن رسوند و با اعلام خطر شهناز صورتش رو بالا گرفت و بین سینه هاش خالی کردم،از زیر گلو تا روی شکم شهناز از منی پر شده بود، با بی جونی کامل گفتم میخوای ببرمت حموم، شهناز در حالی که با شورتش جلوی ریزش منی به روی تشک رو گرفته بود گفت فقط برو بیرون تا کسی نیومده،
شهناز به حموم رفت و من رفتم خونه،
شهناز از بوسه های ریز به کیرم تا وابسته شدن به ساک زدن رو در چند جلسه طی کرد و حالا نهمین ساله که از رابطمون میگذره و رابطه عشقی نداریم ولی با توافق هر وقت که جور بشه به ارضا کردن هم مشغول میشیم و بعد از ازدواج سمانه این تنها دلخوشی هست که دارم
نوشته: ماهان
ب نظر اگر ب زن عموت میگفتی ک میخوای با دخترش ازداج کنی موافقت میکرد. معمولا زنی ک میاد زیر یه مرد خواه ناخواه نسبت به اون مرد حس خوبی پیدا میکنه و هرکار برای خوشحالیش میکنه
چرا ازینا گیر ما نمیا؟!این جایی که شماها زندگی میکنید کجای کره زمینه؟!
خاک بر سر بی عرضت کنم
کس جوون ول کردی چسبیدی به یه کس۵۸ساله
چرا داخل همه داستانها خانوما شلوار استرج پوشیدن
عاااالی نوش جونت