خانواده ی عجیب رفیقم (۴ و پایانی)

1402/04/16

...قسمت قبل

وقتی شرط دوممو گفتم نگین یهو بلند شدو گفت امیر چی‌داری میگی؟؟
گفتم دارم شرطمو میگم
شرطمم اینه تو مریمو راضی کنی دو تاتونو با هم بکنم
گفت امیر قرارمون این بود فقط من بهت کمک کنم نه خواهرم بعدشم من اصن چجوری میتونم مریم خواهره بزرگ ترمو راضی کنم که بیاد باهات سکس کنه؟
گفتم نگفتم مریم بیاد باهام سکس کنه گفتم میخوام با دوتاتون همزمان سکس کنم
گفت خب چجوری من باید مریمو راضی کنم؟؟
گفتم من نمی‌دونم اون دیگه کاره خودته تو زنی اونم زنه به هر حال حرف همو بهتر متوجه میشین میتونی راجب رابطش صحبت کنی یا راجب نیازاش ببینی برطرف میشه یا نه گفت نه نه اصلا نمیتونم باهاش صحبت کنم مریم اینطوری نیست!
هر چی‌ میگفتم نگین حرف خودشو میزد تا جایی که دیگه چاره ای نداشتمو گفتم نگین گوش کن به حرفام و اروم باش فهمیده بودم نگین حشری تر از این حرفایی که بخاد یک کیر مطمئن رو از دست بده و با خودمم گفتم این قضیه رو میگم اگه بخواد به کسی چیزی بگه بازم ابروی خواهره خودشه که میره پس با خیال تقریبا راحت بهش گفتم ببین، منو مریم چند وقته با هم حرف میزنیم،حرفامونم معمولی نیست راجب شوهرش به من گفت راجب این که شوهرش نمیتونه خوب تو رابطه ارضاش کنه و راجب خیلی چیزای دیگه نگین چشاش درشت شده بودو فقط داشت گوش میداد گفتم حتی به جایی رسیدیم که مریم توی ماشین واسم ساک زد…
تا اینو گفتم نگین گفت امیر چی داری میگی واس خودت؟ مریم؟؟؟
این چرت و پرتا چیه؟
گوشیمو در اوردم چند تا از پیامامون که تقریبا سکسی بودو به نگین نشون دادم…
نگین که چند تاشو خوند باورش نمیشد که اینا واقعی باشه فقط داشت بهم نگاه میکرد
بهش گفتم دیدی بهت دروغ نمیگم؟
گفتم مریم خیلی تو زندگی زناشوییش داره سختی میکشه تا حدی که داره به طلاق فکر میکنه دلم میخواد حداقل هم به اون هم به زندگیش کمک کرده باشیم به هر حال خواهرته دوس نداری نیاز های خواهرت مثل نیاز های خودت بر طرف بشه و سختی نکشه؟؟
اول چیزی نگفت بعدش فقط گفت اگه میگی مریم واست ساک زده پس یعنی حتما کردیش دیگه پس چرا از من میخوای مریمو راضی کنم؟؟
گفتم نه مریم فقط برام ساک زد ولی هیچوقت راضی نشد بهم بده یا حالا موقعیتش پیش نیومد، دلم میخواد تو کسی باشی که راضیش کنی و تجربه همزمان سکس با خواهرت رو هم بچشی…
گفت امیر من نمی‌دونم چی‌بگم روم نمیشع گفتم دیگه دسته خودته من یه عالمه اطلاعات راجب مریم بهت دادم از همین امروز باید شروع کنی تمام.
دیگه حرفی بینمون زده نشد و من وقتی لباسامو پوشیدم با یه خدافزیو،گفتن بهش که که زود تر شروع کن از خونش اومدم بیرون و رفتم خونه.
وقتی رسیدم خونه تازه یادم افتاد قضیه دیشب منو مریمو که نازنین دیده بود سریع پیام دادم به مریمو گفتم سلام، نازنین چیشد باهاش حرف زدی؟؟
مریم چند دقیقه بعد انلاین شدو نوشت
اره باهاش حرف زدم
گفتم چیشد؟
گفتش که از روابطم با شوهرم گفتم بهش و بعد بهش گفتم که با امیر حرف میزنم کمکم میکنه ذهنم ازاد شه و…
اونم گفت ولی اون شب حرف نبود قشنگ دست امیر روی کونت بود
گفتم اون شب امیر به شوخی گفت بزار محکم بزنم رو کونت منم بهش اجازه دادم
گفت یعنی الان این چیز عادیه؟؟
گفتم نه نمیدونم چی بگم
نازنینم گفت من نمیفهمم واقعا تو خواهر بزرگ ترمونی فقط حواست به خودت باشه و دیگه با هم حرف نزدیم…
گفتم به نظرت به کسی میگه؟؟
گفت نه ازش خواهش کردم به کسی چیزی نگه و قبول کرد گفتم خوبه خدافزی کردیمو دیگه چند روزی حرف نزدیمو شبا با نگین حرف میزدم و راهکار میدادم که بتونه مریمو راضی کنه
تا یه شب نگین بهم پیام دادو گفت امیر بالاخره تونستم راضی کنممم مریمووو
واقعا ذوق زده شدم بهش پیام دادم چطوری راضیش کردی؟؟
شروع کرد توضیح دادنو گفت
امروز رفته بودم پیششو یه نیم ساعت که صحبت کردیم سعی کردم بحث و صحبتو بکشونم به سمت رابطه و سکس و این حرفا و ازش بپرسم تو از رابطت با شوهرت راضی؟؟
اونم گفت حقیقتا نه اصلا رابطمون اونجوری که میخوام نیست.
منم به دروغ گفتم اره برا منم همین طور اصلا جوری که دوس دارم نمیتونه شوهرم منو ارضا کنه و بهش گفتم حقیقتا بعضی وقتا فکر میکنم با یه کسی که مورد اعتماد باشه دوس‌ دارم سکس خوبو تجربه کنم تا حداقل نیاز های منم بر طرف بشه…
مریمم سریع گفت اره راست میگی منم بعضی وقتا بهش فکر میکنم.
بهش گفتم ولی حیف که یه شخص مورد اعتماد نداریم که باهاش حداقل یه سکس خوبو تجربه کنیم مریمم یخورده فکر کردو گفت نگین یه چی میگم بین خودمون بمونه گفتم جانم بگو گفت لطفا به هیچکس نگو من چند وقته با امیر، رفیق سهیل دارم حرف میزنم و تا حدی که واسش تو ماشین بخورم هم پیش رفتیم نگینم هم گفت منم الکی سریع بخاطر این که متوجه نشه من خبر دارم سریع تعجب کردمو گفتم خب؟؟؟
گفت حقیقتا امیر هم کیر خوبی داشت هم این پسر خیلی حشری تر از اون چیزیه که تو فکر کنی نگین هم گفت تو ذهنم گفتم میدونم مریمم داشت ادامه میداد گفت همیشه امیر سعی میکنه خودشو به من بماله راجب اون روز که واسش خوردمم به کسی چیزی نگفته یا حتی به من نگفته اگه نزاری بکنمت به شوهرت میگمم ابروتو میبرمو این حرفا به نظرم از هر جهت میتونیم به امیر اطمینان کنیم فقط نمیدونم چجوری راضیش کنم که با تو هم رابطه داشته باشه…
نگینم گفت تو قرارشو با امیر بزار و بکشونش خونه ی ما ولی نگو من هستم بگو خونشون خالی بود منم کلید داشتم اومدیم اینجا وقتی اومد منم خودمو بهش نشون میدمو صحبت میکنیم باهاشو درست میکنیم.
مریمم قبول کردو گفت باشه امشب بهش پیام میدم تو واسه فردا خونه رو خالی کن نگینم گفت باشه.
به نگین گفتم بابا تو دیگه کی هستی چجوری همچین نقشه ای به ذهنت رسید گفت حالا دیگه گفت فقط سعی کن فردا اومدی یخورده تعجب کنی منو دیدی تا مریم نفهمه، گفتم خیالت راحت که دیدم مریم همون لحظه به من پیام داد جوابشو دادمو بعد چند دقیقه صحبت مریم گفت امیر فردا من کلید خونه ی‌ نگین شونو گرفتم خونشونم خالیه میتونی باهام بیای؟ یه سوپرایز واست دارم…
گفتم چه سوپرایزی گفت باید بیای تا متوجه بشی گفتم باشه ساعتو گفتو منم رفتم همینارو به نگین گفتم که اماده باشیم.
فردا روزی بود که بالاخره به چیزی که میخواستم میرسیدم هم مریمو میتونستم بکنم هم دوتاشونو همزمان با هم…
فردا صبحش مریم پیام داد که بیا من خونه نگینشونم،منم رفتم اونجا و رفتم بالا پشت در منتظر شدم تا باز کنه بعد چند لحظه اومد درو باز کردو دیدم مریم با یه تاپ قرمز تنگ و یه شلوارک تنگ اومد دمه در همون لحظه که دیدمش کیرم شق شد رفتم داخلو باهاش سلام علیک کردمو گفتم خانوم چه زیبا شدی گفت فقط زیبا شدم گفتم نمیدونم دوس دارم همین الان دوبارع بزنم رو کونت ولی‌میترسم یهو نازنین سرو کلش پیدا بشه و خندید گفت نه راحت باش نازنین نیست ولی یه سوپرایز واست دارم منم که میدونستم نگین تو اتاقه بخاطر همین دیگه اصرار نکردم که سوپرایزش چیه…
مریم اومد جلوی صورتمو گفت امیر قرار‌نیست این اتفاقایی که امروز اینجا میوفته رو کسی بفهمه باشه؟
گفتم خیالت راحت به کسی نمیگم
گفت میدونم به کسی نمیگی و همونجوری‌که وایساده بودم اومد سمتو شروع کرد اروم لبمو خوردن…
لبش‌خیلی نرم بود دلم میخواس چند دقیقه فقط لبشو بخورم ازم جدا شدو منو نشوند روی مبلو خودشم اومد نشست روی پاهام و دوباره شروع کرد لب گرفتن.
وایییی کون نرم و بزرگ مریم بالاخره رو پاهام بودو میتونستم دستمو بزارم روشو نرمیشو کامل حس‌ کنم همین طوری که داشت لبمو میخورد و دستم روی کونش بود یهو ازم جدا شدو گفت بهت گفتم همه چیزای امروز باید بین خودمون بمونه اینم سوپرایزم شروع کرد صدا کردنو گفت نگین بیا اینوررر
نگین چند لحظه بعد خیلی اروم همون طور ک بهش گفتم با یه چادر اومد اینور اتاق، منم که خبر داشتم نگین اینجاس ولی سریع بلند شدمو گفت واییی ابجی‌نگین تو اینجا چیکار میکنی و ببخشیدو این حرفا که مریم شروع کرد خندیدن و گفت خنگ این همون سوپرایزمه…
نگین از همه چی خبر داره منم ته دلم میدونستم تو دوس داری با نگین رابطه داشته باشی از سوال های اون شبت راجب‌نگین معلوم بود تا اینو گفت نگین یه نگاه به من کردو یه لبخندی زد مریم بهش گفت نگین بیا اینجا ببینم نگین رفت سمتشو مریمم چادر نگینو از سرش در اورد و گفت چادر بسته دیگه و خودش شروع کرد گردنمو خوردنو گفت نگین تو همین طوری میخوای بیکار وایستی در بیار شلوارشو دیگه و خندید.
من بین تو دو تا کص فوق‌العاده زیبا گیر افتاده بودم نگین شروع کرد شلوارمو دراورد
مریمم همین طوری داشت لبو گردنمو میخوردو تا دید نگین شلوارمو در اورد سریع اومد نشست جلوی کیرم و به نگینم گفت بدو بیا اول دلم میخواد تو بخوری واسش…
طوری شده بود که من هیچ حرفی نمیتونستم بزنمو خود این دو تا کارو جلو میبردن
نگین که نمیخواست همه چی خیلی راحت پیش بره و لو بره که با من سکس داشته به مریم گفت میشه اول تو بخوری مریمم گفت باشه همونطوری که نشسته بود دستشو اروم گذاشت رو کیرمو شروع کرد با دستش مالیدن اروم صورتشو اورد جلو یه لیس کامل زد از تخمام تا سر کیرم و بعد شروع کرد خوردن همون طور که گفته بودم مریم زیاد بلد نبود ساک بزنه ولی کاره نگین عالی بود یخورده که مریم خورد کیرمو با دستش به سمت نگین گرفتو گفت بیا نوبت توعع نگینم نشست جلو کیرمو شروع کرد سره کیرمو زبون زدن واقعا صحنه ی فوق العاده ای بود دو تا خواهرای دوستم جلوی کیرم نشسته بودن و داشتن کیرمو میخوردن همین طوری نگین داشت زبونشو رو سر کیرم میکشد،بلند شدم وایسادم مریم گفت چرا وایسادی گفتم صبر کن به نگین گفت بیا تو بشین روی مبل به مریمم گفتم روی زمین بشینه جلوم، کیرمم به سمت نگین گرفتم چون میدونستم نگین بهتر بلده بخوره گفتم تو واسم بخور به مریمم گفتم همون طوری که نشستی از پایین تو هم شروع کن لیس زدن تخمام اونم گفت باشه هر دوشون با هم شروع کردن، نرمیه لبای نگین و گرمای زبون مریم با هم ترکیب فوق العاده ای بود که روی کیرم کشیده میشد. دو دقیقه هم نشد که هر دو شروع کرده بودن به خوردن که من واقعا تحمل نداشتم و داشت ابم میومد تو شرایطی که زبون مریم رو تخمام بود و لبای نگین هم روی کیرم…
چند ثانیه گذشت و من بدون این که بگم تموم ابمو تو دهن نگین خالی کردم و طوری شده بودم که حتی نمیتونستم روی‌ پاهام وایسم و سریع افتادم روی مبل نگینم که تموم ابم تو دهنش جمع شده بود سریع به سمت دستشویی رفت تا ابمو از دهنش خالی کنه منو مریم اونجا نشسته بودیم مریم اومد کنارمو با خنده گفت قرار نبود ابتو بریزی تو دهن نگینا پس‌من چیی؟؟
گفتم جوری شما دو تا خواهر واسم خوردید که من فعلا تکون نمیتونم بخورم یه چند دقیقه صبر کنیم حالم بهتر بشه سهم تو رو هم میدمو خندیدم…
نگین برگشتو گفت امیر نبایددد تو بگی ابت داره میاد؟همه رو ریختی تو دهنم گفتم ببخشید انقد داشتید خوب میخوردید که نمیتونستم خودمو نگه دارم گفت خب الان ما چیکار‌کنیم دقیقا؟؟
گفتم اونو من میگم رفتم سمت مریم شروع کردم پیرهن مریمو با کمک خودش در اوردن دفعه ی اول بود که ممه مریمو میدیدم ممه هاش مثل کونش خیلی بزرگ بود یه لحظه دستامو کشیدم رو نوک ممه هاشو دمه گوشش گفتم عجب ممه هایی داری و خندید نگینم گفت چی گفتید؟؟
گفتم هیچی هیچی
رو به مریم گفتم حالا نوبت توعع برو پیرهن نگینو در بیار. مریمم سریع پاشید رفت سمت نگینو پیرهنشو در اورد الان دو تاشون فقط با یه شلوار جلوی من بودن…
دوس‌داشتم شلواراشونو خودم در بیارم
همون طور که رو مبل نشسته بودم به دو تاشون گفتم حالا بیاید جلوی من کونتو بکنید سمت منو برگردید یخورده خم شید
اونا هم اومدن و دقیقا همین کارو کردن
صحنه ی عالی بود که دو تا خواهر که تقریبا لختن جلوم خم شدن و کونشون سمته منه
یه دستمو گذاشتم روی کون نگین و یه دست دیگم هم گذاشتم رو کون مریم…
نگین یه شلوار کامل سفید پوشیده بود که حتی از روی‌ شلوار شرتش معلوم میشد
مریم هم که شلوارک پاش بود.
با دستام شروع کردم مالیدن کونای مریمو نگین و همین طوری دستامو روی‌ کوناشون میچرخوندم.
دستامو گذاشتم بالای شلوارشونو دو تا رو با هم همزمان اروم اروم شروع کردم با شرتشون پایین کشیدن…
یواش یواش پایین کشیدم تا جایی که دیدم تا کون بزرگ و سفیدددد جلوی صورتم هستن.
با دو تا دستم محکم زدم روی‌ جفت کوناشون که هردو همزمان با هم گفتن اخ و کیرم دوباره شروع به شق شدن کرده بود.
شلواراشونو در اوردم گفتم جفتتون دراز بکشید رفتم سمت مریمو به نگین گفتم برو ممه هاشو بخور خودمم شروع کردم کص مریمو خوردن…
زبونمو میکشیدم رو کص مریم و نگینم داشت نوک ممه های مریمو میخورد. همین طوری مشغول خوردن کص مریم بودم چند دقیقه هم نگذشته بود که دیدم یهو مریم نفساش تند شدو صداش رفت بالا میگفت بخورو همین طوری میلرزید
تو اون لحظه دیگه نگین ول‌کرده بود ممه های مریمو فقط من داشتم کص مریمو میخوردم چند ثانیه دیگه ادامه دادم که مریم ارضا شدو همونجا بی حال افتاد و فقط داشت نفس نفس میزد
خیلی زود ارضا شده بود مریم،حدس میزدم بخاطر این که با شوهرش سکس درست حسابی نداره زود ارضا شه ولی فکر‌ نمیکردم انقد زودو حتی با خوردن ارضا بشه…
به نگین گفتم دراز بکشه و این سری رفتم سمت کص‌نگینو شروع کردم خوردن چند دقیقه همین طوری خوردم نفسای نگینم تند تر شده بود ولی اونقدی نبود که ارضا بشه.مشخص بود چون نگین خیلی بیشتر از مریم سکس داشته هم با شوهرش مشکلی نداشت هم با سهیل‌ سکس داشت پس قرار نبود نگین زود ارضا بشه همین طوری که داشتم میخوردم تازه مریم داشت سر حال میشدو بهش گفتم مریم نمیخوای جبران کنی واس خواهرت؟
گفت چرا الان میام…
مریمم اومد شروع کرد ممه های نگینو خوردن منم همون طوری داشتم کصشو میخوردم چند لحظه بعد به مریم گفتم نگینو ول کن تو بیا برای من بخور تا بزرگ بشه نگینو بگام گفت همش میخوای نگینو بکنی ابتو هم که ریختی تو دهن نگین گفتم باشه بابا حسودی نکن به تو هم میرسه مریم اومد سمت کیرمو شروع کرد خوردن منم داشتم کص نگینو میخوردم یه چند ثانیه واسم خورد مریم کیرم سریع بزرگ شد وقتی کامل خیس شد به مریم گفتم بسته تو برو بشین رو صورت نگین واست بخوره میخوام نگینو بگام…
مریمم گوش دادو رفت با کص‌نشست رو صورت نگین منم کیرمو گذاشتم رو کص‌نگینو اروم فشار دادم رفت تو شروع کردم تلمبه زدن ابم تازه اومده بود میدونستم حالا حالا ها قرار نیست ابم بیاد همین طوری داشتم تو کص‌نگین تلمبه میزدم نگینم داشت کص‌ مریمو میخورد تقریبا یه دقیقع ای گذشته بود که دیدم نگین دیگه نمیتونه کص مریمو بخوره و داره نفس نفس میزنه سرعتمو بیشتر کردمو به مریم گفتم بیا با دستات کصشو بمال اونم اومد همزمان که داشتم تلمبه میزدم کص نگینو مالیدو چند لحظه بعد دیدیم نگین جیغ زدو ارضا شدو هیچ تکونی دیگه نمیتونس بخوره…
کیرمو از کصش در اوردم منو مریم قبل‌ نگین یه بار ارضا شده بودیمو الان سر حال تر بودیم به مریم گفتم دراز بکش نوبت توعع
مریمم دراز کشیدو بالاخره تونستم کیرمو بکنم تو کص مریم همین طوری چند دقیقه تو کصش تلمبه زدم ولی مثل این که این سری قرار نبود مریم ارضا بشه منم هنوز جا داشتم کیرمو از تو کصش دراوردمو به مریم گفتم داگی بشینه اونم نشست کیرمم گذاشتم رو سوراخ کونش میخواستم از کون مریمو بگام به ارزوم برسمو اون کون بزرگ مریمو جر بدم…
تا کیرمو گذاشتم سره کون مریم سریع برگشتو گفت نه از کون نکنیااا گفتم میخوام از کون بگامت، میدونی‌چقد منتظر بودم از کون بکنمت گفت امیر خواهش میکنم درد داره گفتم یواش میکنم یه کرم از روی میز نگین برداشتمو مالیدم رو سوراخ کون مریمو کیرمو رو سوراخش میمالوندم نگین که همون طوری بی حال افتاده بود اومد نزدیک تر که به ما کمک کنه و شروع کرد با دو تا دستاش کون مریمو برام باز کرد اوووف چه صحنه ای بود نگین داشت کون خواهرشو واسم باز میکرد که بگامش سره کیرمو اروم کردم تو کون مریمو اونم یه تکون ریزی خوردو گفت یواش بکن خواهش میکنم درد داره گفتم باشه نگران نباش منم هی سره کیرمو میکردم تو باز در میاوردم تا جا باز کنه یخورده که این کارو کردم دیدم بهتر شده بود سوراخش اروم اروم بیشتر فشار دادم داخلو کیرمو تقریبا نصفش رفته بود داخل که دیگه شروع کردم اروم تلمبه زدن…
اوووف داغ داغ بود همون طوری تلمبه زدم تو کونش نگینم داشت با دست کص مریمو میمالید چند دقیقه همین طوری گذشت که داشت ابم میومد سرعت تلمبه رو‌ بیشتر کردمو به نگین علامت دادم ابم داره میاد نگینم سرعت دستشو رو کص مریم بیشتر کرد منم همون لحظه ابم اومدو کل ابمو تو کون مریم ریختم…
مریمم همون لحظه که ابم اومد ارضا شدو ۳ تا مون با هم همونجا افتادیم واقعا حس خوبی بود به مریم گفتم دیدی سهم تو رو هم دادم اونم خندیدو گفت بالاخره کاره خودتو کردی…
منو که کردی هیچ خواهرمم کردی نگینم سریع خندید یخورده همونجا دراز کشیدیمو بعد پاشیدیم لباس عوض کردیمو از هم خدافزی کردیمو رفتیم.
از اون روز به بعد دیگه شروع ماجرای سکسی منو خواهرای دوستم (مریم و نگین) بود…

امیدوارم خوشتون اومده باشه مرسی که تو این داستان هم مارو همراهی کردین،
حقیقتا بخاطر یه سفری که پیش اومد مجبور شدم زود تر تموم کنم داستانو بفرستم که شما منتظر نباشید اگه بد شده بود یا اشتباهی داشتم معذرت میخوام…
این دومین داستانی بود که من تو سایت شهوانی نوشتم اولیش که( خاله معصومه ی من) بود دومیش هم این که خداروشکر‌ شما عزیزان تقریبا از هر دو خوشتون اومدو افتخار دادین مارو همراهی کردین…
داستان سومی هم در راهه به اسم
(مادر ناتنی خوبم)
لطفا اگه خوشتون اومد این داستان رو هم لایک کنید و با لایک هاتون مارو خوشحال کنید تا داستان جدید هم هر چه زودتر منتشر بشه.
ممنونم از همتون…

نوشته: علی


👍 116
👎 20
171201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

936533
2023-07-07 12:49:32 +0330 +0330

عجله ای تموم شد

2 ❤️

936534
2023-07-07 13:07:05 +0330 +0330

از لحاظ داستانی خوب بود،اما خواهرای رفیق صمیمی خودتو کردی یه کم آزار دهنده هست.هرچند می‌تونه دلچسب هم باشه😉😉

2 ❤️

936541
2023-07-07 14:05:05 +0330 +0330

یک داستان ودیگرهیچ…

0 ❤️

936549
2023-07-07 16:17:52 +0330 +0330

همونطور ک تو قسمت اول گفتم این قراره همرو تو قسمتای بعد بکنه شد یا ن؟😉
حالا هم کیر کل اعضای شهوانی تو کص مامانتو ابجیات🫵🏻😘👌🏻
امثال تو جق صفت نباید داستان بنویسن برو بشین همون فیلمای پورن هابتو ببین جقتو بزن کصخله کیر مغز🫵🏻

5 ❤️

936550
2023-07-07 16:37:04 +0330 +0330

حالا اگه یه داش مشتیم داشتیم می نوشت …کیری که واس رفیق بلند شه. باس ازبیخ بزنی.علی آقا دفعه بعد کردن ونوشتن رو باهم انجام نده.اره داش.بندری زدی🤣🤣🤣🤣🤣

1 ❤️

936551
2023-07-07 16:40:33 +0330 +0330

البته کار تو عجیب تر از خانواده دوستت بود.نگو رفیق

1 ❤️

936554
2023-07-07 16:49:15 +0330 +0330

دمت گرم قشنگ بود

0 ❤️

936555
2023-07-07 17:09:03 +0330 +0330

ضعیف ترین قسمت داستانت همین بود.
حیف بشه می تونستی خیلی قشنگ تر پیش ببریش.
در هر صورت از وقت و انرژی که گذاشتی ممنونم.
با حوصله بنویس، به تغییر ضمایر صحبت ها بیشتر دقت کن.
سفر به سلامت، خوش بگذره

1 ❤️

936557
2023-07-07 17:24:04 +0330 +0330

شاش بستی بهش

0 ❤️

936564
2023-07-07 18:23:57 +0330 +0330

عالی بود. میشد یکم پر پیمون تر باشه😉

0 ❤️

936606
2023-07-08 01:20:57 +0330 +0330

می‌دونی داستانت از لحاظ سکسی می‌تونست بهتر باشه و یه کاری که کردی که بهت گوش زد شده بود که نباید با اجبار و تحدید پیش رفت و انجام دادی و این قسمت دیگه خبری از جبر نبود ، خواستی انجام بدی ولی شروع که با جبر بود و به نوعی تجاوز ، درست داستان هست ولی معلوم تو در واقعیت ذهن خطرناکی داری و دوست قابل اعتمادی نیستی و به صغیر و کبیر رحم نمی‌کنی و اگه از خواهر و مادر خودتم آتو بگیری
رحمی در کار نخواهد بود و هردو رو می‌کنی .

0 ❤️

936617
2023-07-08 01:59:00 +0330 +0330

کاش تموم نمی‌شد. هنوز جای یکی دو قسمت دیگه داشت. مریم به نظر می‌اومد بدش نمیاد به داداشش بده. خواهر سومی رو هم وارد داستان می‌شد کرد.

0 ❤️

936715
2023-07-08 16:33:46 +0330 +0330

خوب بود داستانت و میتونستى بیشتر بنویسى و قسمت جدید داشتە باشە

0 ❤️

936743
2023-07-08 21:33:39 +0330 +0330

عالی بود، چه واقعیت چه تخیل خوب نوشتی آفرین

0 ❤️

936797
2023-07-09 02:23:34 +0330 +0330

👍

0 ❤️

936811
2023-07-09 04:09:02 +0330 +0330

ریدم تو نگارش و غلطای املاییت!
خدافزی آخه؟؟!

0 ❤️

936899
2023-07-09 22:10:31 +0330 +0330

داستان رو دوست داشتم
روان بود
اما خیلی خیلی میشد بهتر و حرفه ای تر باشه. این داستان از نظر من یک داستان متوسط رو به بالا بود
اما عالی نبود.
البته نوشتن سخته و ممنونم از تو

0 ❤️

937074
2023-07-11 01:33:23 +0330 +0330

کصکش فیلم های برازر رو زیاد میبینی؟؟؟

0 ❤️

937112
2023-07-11 07:19:18 +0330 +0330

قبل از شروع داستان بعدی یه سکس با خواهر وسطی هم هم مینوشتی بعد تمومش میکردی

0 ❤️

937199
2023-07-11 18:39:46 +0330 +0330

یکی از شیطنت هایی که در جوونی باید میکردم و اون موقع استرس زیاد نزاشت که انجام بدم همین کار بود
باید با یکی از دوستای داداشم رابطه برقرار میکردم
اون موقع جرات اینکارارو نداشتم
الانم بخاطر شرایط بچه یکمی برام سخت شده وگرنه حتما تجربه اینجوری هم میکردم
البته بدجور تو ذهنم رخنه کرد که انجامش بدم چون هیجان جالبی داره
اینکه یکی بوده که سالها رفت و امد داشتی و بهت میگه ابجی بعد تو بخوایی باهاش سکس داشته باشی حشریم میکنه فکرش

0 ❤️

937447
2023-07-13 07:00:14 +0330 +0330
D&G

عالی بودی…
ولی ایکاش از ماجراهای بعدیتونم بنویسی🌹😘🙏

0 ❤️

938186
2023-07-18 00:37:41 +0330 +0330

علی تو بلدی؟

0 ❤️

938432
2023-07-19 10:55:44 +0330 +0330

مهندس جان ریده بودی بهتر بود

0 ❤️

946232
2023-09-07 20:24:16 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها