حریم دوستانه

1401/01/14

یک هفته بود پامو از خونه بیرون نذاشته بودم افسرده شده بودم ، کسی که همیشه همه از سر و صدا و شیطنتاش شاکی بودن ، نمیتونم بگم شکست عشقی خورده بودم چون خودم با محمد کات کردم اونم به خاطر این که واقعا دوسش نداشتم حتی دیگه حوصله شو نداشتم ولی عادت کرده بودم به هر روز دیدنش و بیرون رفتن باهاش ، لپتاپ رو روشن کردم که برای بار صدم سریال فرندز رو ببینم شاید یکم از این حال و هوا در بیام که گوشیم زنگ خورد
لیلا بود ، گفت کجایی خوشگل خانوم نبینم غم دوری یار پر پرت کرده باشه
گفتم لیلا حوصله ندارم سر به سرم نذار ، گفت پاشو آماده با علی میایم دنبالت میخواد بهمون شیرینی قبولی طرحشو بده
دیدم از خونه نشستن که بهتره گفتم باشه
نیم ساعت بعدش اومدن دنبالم ، نشستم تو ماشین و باهاشون دست دادم ، لیلا و علی یه ماه بود که عقد کرده بودن خیلی واسشون خوشحال بودم به هم که نگاه میکردن عشق میپاشید بیرون از سر و کله شون ، گفتم شادوماد مبارک باشه ، لیلا گفت پشت هر مرد موفقی یه شیر زن هست که اگه موفق نشه دهنشو سرویس کنه ، علی خندید و رو به من گفت ممنون ، لیلا بهت گفت که تنها نیستیم ؟
گفتم نه دیگه کی هست ؟
گفت سعید و مهران و خانومش
همکاراش بودن ، مهران و زنشو دیده بودم ولی سعید رو فقط اسمشو شنیده بودم لیلا هر بار که باهاش میرفتن بیرون از شیرین کاریاش میگفت واسم
سر تکون دادم و گفتم اوکی
رفتیم داخل رستوران مهران و زنش اومده بودن باهاشون سلام و علیک کردیم و مشغول حرف زدن شدیم که سعید اومد ، تا نزدیک میز شد یهو همه با هم اووووووو بابا خوش تیپ
یه تعظیم نمایشی کرد و خندید و سلام و احوال پرسی کرد
لیلا معرفی کرد : آقا سعید که معرف حضور هست ایشونم هستی خانوم رفیق شفیق بنده ، باهام دست داد گفت خوشبختم
مهران گفت نمردیم و کت شلوار تن تو دیدیم
سعید گفت از بالا دستور رسید بعدم مظلوم به لیلا و محمد نگاه کرد
خندم گرفت از قیافش
لیلا گفت چرا دیر اومدی ؟ یهو با هیجان شروع کردن تعریف کردن :
آخ نگم براتون ، دکتر واسم پینی سیلین نوشته بود رفتم درمانگاه بزنم
دختر تزریقاتیه فک کنم تازه کار بود اومد آب مقطر رو با سرنگ بریزه تو شیشه پینی سیلین سوزن در رفت آب مقطر پاشید تو صورت خودش و باسن من ، گفتم یا خدا این بلد نیست من باید پای چپمو ندید بگیرم ، خلاصه یه سرنگ دیگه برداشت آماده کرد با دست لرزون گفت بسم الله الرحمن الرحیم ، منم ترسیدم گفتم اشهد ان لا اله الا الله ، همه خندیدیم ، لیلا گفت چی شد ؟ خوب زد ؟
گفت نه بابا هی میومد بزنه یاد اشهد خوندن من می افتاد خندش میگرفت ، آخرم رفت یکی دیگه رو صدا کرد اومد زد وگرنه الان با ویلچر در خدمت بودم اینجا
انقد با نمک داشت اینا رو تعریف میکرد ک همه از خنده روده بر شده بودیم
سالن دار اومد که سفارش بگیره ، سعید گفت من فلافل با قارچ و پنیر دو نونه میخوام ، سالن دار یه خنده معذب کرد و به بقیه نگاه کرد ، مهران گفت دنگ نمیخواد بدیا مهمون محمدیم ، گفت خب زودتر بگو دیگه ، بعد لحنشو عوض کرد و خیلی شیک به سالن دار گفت من یه پرس شیشلیگ نوشابه کوکا قوطی یه دونه زیتون پرورده و یه ماست بورانی بعدم دستمال روی میز رو برداشت پهن کرد رو پاش ، انقد خندیده بودم ک از چشمام اشک میومد پاشدم برم دستشویی ببینم آرایشمو درست کنم ک لیلا هم باهام اومد ، گفت خوبی ؟
گفتم اره بابا انقد خندیدم آرایشم همه خراب شد ، خیلی با نمکه این پسره
گفت : نه بابا ؟ خوشت اومد ؟ چه سریع move on کردی
خندیدم و حرفی نزدم
ولی واقعا ازش خوشم اومده بود ، هم با نمک بود هم خوش تیپ و قیافه بود ، یکم لاغر بود ولی کتشو که در آورده بود و واسه غذا خوردن آستین پیراهنشو تا زده بود خیلی به نظرم سکسی بود دستاش عضلانی بود و رگاش زده بود بیرون یکم
موقع غذا خوردن چند باری موقع دید زدنش چشم تو چشم شدیم ک خیلی شیطون نگام میکرد و ابروشو میبرد بالا و لبخند میزد منم آخر ب خودم گفتم سرتو بنداز پایین کم تر هیزی کن آبرو شرف واسه خودت نذاشتی ، بعدم سرمو انداختم پایین غذامو خوردم
بعد غذا سعید گفت خب عزیزان کی میخواد افتخار رسوندن من به خونه نسیبش بشه ؟
مهران گفت مگه ماشین نیاوردی ؟
گفت نه خواهرم رسوند منو
محمد گفت بیا با ما بریم سر راهمونه
بعد اون گندی ک سر شام زده بودم ازش خجالت میکشیدم
واسه همین حرفی نزدم و ساکت سوار ماشین شدم
خونه من از همه نزدیک تر بود موقع پیاده شدن از بچه ها خداحافظی کردم به سعیدم گفتم خوشحال شدم ، گفت همچنین ایشالا باز میبینیم همو ، گفتم حتما ، گفت کی ؟
گفتم جان ؟
گفت جانت بی بلا ، کی میبینیم همو ؟
نمیدونستم چی باید بگم قرار بود تعارف باشه نه قرار بیرون
گفتم نمیدونم ، لبخند قشنگی زد گفت فردا خوبه ؟ محمد زد زیر خنده لیلا هم ریز داشت میخندید
گفتم حالا کو تا فردا
گفت باشه پس شب تکست میدم
گفتم باشه و اومدم بیرون و درو بستم
شب بهم پیام داد ، نوشته بود لیلا ازم قول یه شام گرفت ک شمارتو بهم بده ، فک کنم میخوان انتقام امشبو ازم بگیرن
خندیدم نوشتم حق دارن ، ورشکسته شون کردی اول زندگی
واسه فردا یه کافه قرار گذاشتیم
ساعت ۷ اینا بود که اومد دنبالم
بازم یه پیراهن پوشیده بود و آستینشو تا زده بود ، عطر خوش بویی هم زده بود که کل ماشینو گرفته بود
اولین بار بود که با نشستن کنار یه نفر تو ماشین اینجوری داغ میشدم نمیدونم از هیجان بود یا شهوت ولی داغی رو روی صورت و گوشام احساس میکردم
شیشه رو دادم پایین تر ، بعد سلام و احوالپرسی رفتیم کافه
مثل دیروز‌ با حرف ها و کاراش انقد منو خندوند که نفهمیدم کی ساعت شد ۱۰ باید برمیگشتم خونه ، وقتی میخواستم پیاده شم دستمو گرفت گفت ازت خوشم اومده ، تو هم که میدونم ازم خوشت اومده ، نظرته ازدواج کنیم تا آخر همین هفته ؟
من که دستم تو دستش بود و تو یه فاز دیگه ای بودم و حشری شده بودم و حس میکردم دارم خیس میشم به حرفاش توجه نمیکردم با جمله آخرش چشمام گرد شد یهو گفتم هااااا ؟
گفت اها الان پس حواست به من هست ؟ بگم ؟
دوباره داغ شدم ولی این بار از خجالت ، گفتم داشتم گوش میدادم
خندید گفت داشتم میگفتم ، دوست دارم بیشتر ببینمت ، آروم گفتم منم
دو هفته ای از دوستیمون میگذشت که بهم زنگ زد گفت محمد میگه این تعطیلات رو بریم یه وری ، تو میتونی بیای ۲_۳ روز ؟
گفتم نمیدونم والا اگه با لیلا و محمد باشیم فک کنم بتونم بیام
و تونستم
رفتیم همدان ، یه خونه ویلایی گرفته بودن واسه ۳ روز وقتی رسیدیم فقط وسایل رو گذاشتیم و زدیم بیرون تا شب بیرون بودیم واقعا دیگه نا نداشتم راه برم
رسیدیم خونه اول پریدم تو حموم بعد یه دوش طولانی که صدای همه رو در آورد اومدم بیرون و لم دادم رو کاناپه و خوابیدم
با احساس دستی رو صورتم بیدار شدم
سعید بود گفتم ساعت چنده ؟ گفت ۱:۳۰ اینجا میخوای بخوابی ؟
بچه ها رفتن بخوابن
دو تا اتاق خواب داشت خونه ، یکی کنار اشپزخونه بود یکی هم پله میخورد و میرفت بالا که دو تا در بود یکی یه اتاق خواب بود و رو به روش یه در دیگه که قفل بود و احتمالا وسایل صاحب خونه توش بود
حوله رو از دور موهام باز کردم گفتم نه بریم بالا و خودم راه افتادم و سعید هم پشت سرم اومد
رفتم جلو میزآرایش یکم موهام که تقریبا خشک شده بود رو مرتب کردم یه دستی به سر و صورتم کشیدم و خودمو پرت کردم رو تخت
چقدر راحت بود
سعید از قبل ملافه های خودمونو پهن کرده بود رو تخت و حتی پتوی منو هم اورده بود بالا و گذاشته بود رو تخت
اومد کنارم به پهلو دراز کشید و دستشو گذاشت زیر سرش و به من نگاه کرد
انقد تو همین دو هفته ازش خوشم اومده بود که دوست داشتم همونجا بپرم بغلش فشارش بدم به خودم یه دونه محکم ماچش کنم ولی خجالت میکشیدم ، ولی انگار فهمید چون خندید و دستشو باز کرد منم سرمو انداختم پایین و رفتم تو بغلش سرمو گذاشتم رو سینه ش ، دستشو انداخت دورم و انگار گم شدم تو بغلش یکم بعدش سرمو آوردم بالا دستمو گذاشتم رو صورتش یکم نگام کرد و لباشو آورد جلو لبشو بوسیدم ، آروم و با حوصله ، ولی زیاد طول نکشید ک باز هیجانی و حشری شدم پامو انداختم روش و لبشو گاز آروم گرفتم ، اونم لباشو از هم باز کرد و لب رمانتیکمون شد داغ و حشری و خیس ، اومده بودم روش و داشتم میبوسیدمش و بدنمو میمالیدم بهش ، کمرمو قوص میدادم و کسمو میمالیدم به کیرش که از رو شلوار برجسته شده بود ، همیشه حدس میزدم کیر بزرگی داشته باشه ، چون بیرون که میرفتیم شلوار لی یا کتان که میپوشید برجستگی کیرش مشخص بود منم که هییییز ، با این فکر خودمو بیشتر به کیرش فشار میدادم ، با یه حرکت منو برگردوند و خودش اومد روم منم پاهامو دور کمرش حلقه کردم و دستام که همچنان رو صورتش بود بردم پایین تیشرتشو در اوردم یه دست رو بدنش کشیدم
فکر نمیکردم انقدر عضلانی باشه ، مثل تو فیلما همه عضلاتش زده بود بیرون با این ک گنده و هیکلی نبود خیلی بدن سکسی داشت این بیشتر حشریم میکرد اونم تاپمو در اورد و سوتینمو باز کرد و دوباره خوابوند منو گفتم برقو خاموش کن
تا پاشد برقو خاموش کنه یکم دیگه دید زدمش ولی خودم دستم رو سینه هام بود ، برگشت و با هیجان دوباره شروع کرد بوسیدنم منم دستمو بردم پایین از رو شلوار گذاشتم رو کیرش ولی خودشو کشید پایین تر ک‌گردنمو بخوره و من دیگه دستم نرسید بهش ولی لباش که به گردنم رسید آهم در اومد نا خودآگاه سرمو بردم عقب که بیشتر بتونه بخوره رو گردنم خیلی حساسم با دستش سینه مو گرفته بود فشار میدادو با نوکش بازی میکرد دیگه داشتم دیوونه میشدم خیلی داشت طولش میداد سرشو فشار دادم پایین تر که سینه مو بخوره اونم استقبال کرد و نوک سینه مو کرد تو دهنش صدام انگاری بالا رفته بود که دست از خوردن کشید و گفت هستی آروم تر بچه ها خوابن ، سرمو تکون دادم و دوباره سرشو فشار دادم پایین کنترل حرکت کمرم انگار دست خودم نبود دیگه هی پیچ و تاب میدادم و میمالیدم خودمو بهش دوست داشتم زود تر بره سر اصل مطلب بلاخره از سینه هام دست کشید و آروم رفت پایین تر شکممو بوسید و شلوارمو در اورد و پاهامو بوسید و اومد بالا کسمو از روی شورت توری که واسه همین امشب خریده بودم بوسید و اروم درش آورد دیگه طاقت نداشتم سرشو گرفتم فشار دادم به کسم سرشو آورد بالا خندید گفت باشه آروم باش ، بعد زبونشو کشید وسط شیار کسم
یه آه بلند کشیدم که انگار حشریش کرد یهو شروع کرد خوردن من فقط کونمو بالا پایین میکردم و سعی میکردم داد نزنم یهو وسط خوردن چوچولم سرشو برد پایین تر و زبونشو کرد داخل کسم و چرخوند ک دیگه مراعات و گذاشتم کنارم یه آه بلند کشیدم و سرشو فشار دادم به کسم ک برخورد بینیش با چوچولم و فشاری ک بهش اورد منو به اوج رسوند و با چند تا تکون محکمی ک‌ خوردم خالی شدم و ارضا شدم یادم نمیاد تا اون موقع اینجوری قوی ارضا شده باشم با این ک تازه ارضا شده بودم انگار از حشری ترم شده بودم کیرشو میخواستم واسه همین بلند شدم که شلوارشو در بیارم اولش یکم سرم گیج رفت ولی زود اوکی شدم خوابوندمش و شلوارشو در اوردم حدسم درست بود تو نور کم اتاق که از پنجره میومد بزرگی کیرش تو چشم بود دستمو حلقه کردم دورش انگشتام به هم نمیرسید سرشو کردم تو دهنم با لذت خوردمش خیلی بزرگ بود تو دهنم به زور جا داده بودمش دیگه طاقت نیاوردمو بلند شدم بشینم روش سرشو آروم کردم توش خیس خیس بودم ولی بازم درد داشت از طرفی ارضا هم که شده بودم تگ تر شده بودم اروم اروم تا ته کردمش تو احساس میکردم پر شدم از کیرش یه دور تا بالا اومدم دوباره تا ته کردمش تو خیلی دراز هم بود ، منو بلند کرد به پشت خوابوند و افتاد روم و لبامو خورد و شروع کرد تلمبه زدن اگه لباش تو لبام قفل نبود دوباره داشتم داد میزدم از سر لذت پاهام دور کمرش بود و دستم رو بازوهای سفتش ناخنامو تو بازوش فرو میکردم که شاید یکم از هیجان و حشریتم تخلیه شه‌ دیگه دوست داشتم جرم بده همونجوری که لبم تو لباش بود گفتم محکم تر بکنم ، بلند شد منو برگردوند به حالت داگی کمرمو گرفت کیرشو یهو تا ته کرد تو و محکم شروع کرد تلمبه زدن من یه دستم به تاج تخت بود یه دستم بالش که تعادلمو نگه دارم اخه با هر تلمبه ش یه دور پرت میشدم جلو درد داشتم ولی لذتش انقد اون لحظه زیاد بود که صدای ناله های حشریم تا ۲ تا خونه اون ور ترم میرفت دیگه مهم نبود لیلا و محمد بشنون ، سعید یکم روم خم شد و دستشو رسوند از جلو به کسم و در حالی که تلمبه میزد شروع کرد مالیدن چوچولم گفت من دارم میام همین منم داشتم ارضا میشدم که با گفتن همین جمله ش منم ارضا شدم و اونم کیرشو در اورد و ابشو ریخت پشتم ، من همونجوری به شکم دراز کشیدم در حالی که ابشو رو کمرم حس میکردم بی. حال افتادم یه دستمال برداشت پشتمو پاک کرد و کنارم دراز کشید سرمو گذاشتم رو سینه ش بدون حرف نفهمیدم کی خوابم برد ، صبح که بیدار شدم کنارم نبود لباس پوشیدم رفتم پایین دیدم لیلا و محمد سر میزن و سعید داره نیمرو میزنه گفتم سلام سعید گفت تازه میخواستم بیام بیدارت کنم به موقع اومدی برو صورتتو بشور بیا صبحانه ، لیلا گفت اره عزیزم برو صورتتو بشور بیا یه لیوان شیر هم برات داغ میکنم واسه گلوت خوبه دیشب جر خورد از بس داد زدی ، من فقط میخواستم زمین دهن باز کنه برم توش ، ولی همه داشتن میخندیدن ، سریع دوییدم تو دستشویی ولی خوشحال تر از همیشه بودم …

نوشته: diskaberi


👍 11
👎 2
15601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

867017
2022-04-04 16:54:23 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

867177
2022-04-05 13:40:29 +0430 +0430

چطوری علی یهو تبدیل به محمد شد 😑

0 ❤️