تجاوز بهم جلو شوهرم (۱)

1399/11/23

شدیدا عاشق هم بودیم
بعد کلی مشکلات بهم رسیدیم
یه عروسی خفن گرفتیم پیچید توی شهر
مهران سرشناسه توی شهرمون…
منم خاطرخواه زیاد داشتم …کم پیش میومد پسری ببینه منو پیگیرم نشه…از 11سالگی این چیزارو میدیدم دیگ زبون زد همه شده بود چهره و هیکلم …خیلیا راجبم صحبت میکردن از قیافم میگفتن از هیکلم خیلی از دخترا ازم متنفر بودن و کاملا دلیلش واضح بود…پسرای زیادی اومدن توو زندگیم و اذیتم کردن و بزور خواستن باهاشون باشم اما من کسیو قبول نکردم…
انتخاب واسم سخت بود تا اینکه با مهران اشنا شدم و برای اولین بار باهم عشق تحربه کردیم
مهران پسر همه چی تمومیه…
هفت ماه از ازدواجمون گذشته بود
از رستوران اومدیم خونه…

_مهران جونم انگار یه چی هست بهم نمیگی انگار عصبی
+نه عشقم خوبم چیزی نیس…خوش گذشت امشب
_عالی بود مرسی همسرم
نگاهش غم داشت
_مهران بهم بگو چیشده
+از مردایی که بهت نگاه میکنن متنفرم…خیلی اذییت میشم…دلم میخواد نبرمت هیجا هیچکس نبینتت
_چشم جایی نمیرم یه مدت اینکه ناراحتی نداره عشق من…حالام ناراحت نباش دیگ …

لباش رفت روی لبام بهترین حس دنیا…گردنمو بوو کرد
عطر تنت دیوونم میکنه

با عشوه دست کشیدم روی گونش خودمو کشیدم عقب رفتم لباسامو عوض کردم
اخر شب شده بود دوش گرفته بودم…
صدای دوویدن اومد توو حیاط خونه…
مهران رفت سمت درب
_مهراااان یه چیزی ببر
مهران حتی اسلحه داشت اما توجه نکرد ب حرفم
درب خونرو باز کرد
پنج نفر ریختن داخل سه نفرشون مهران گرفتن
من جیغ کشیدم دویید سمتم دهنمو گرفت…درب بستن
یکی دهن مهران گرفته بود دو نفر دست پاشو
مهران هیکلیه قدش بلنده اونام هم قد و هیکلش بودن تازه دوتایی ک طرف من بودن درشت تر بودن…
صورتاشون بسته بود …دستکش هایی ک بین انگشت میره دستشون بود …
قلبم توو دهنم بود …
مهران دست و پا میزد چه لحظه خوفناکی…
یکیشون منو گرفته بود یکی دیگ اومد سمتم …
•از زندگیت راااضی نه؟؟؟خوشحالی اره؟؟؟زندگی من تو بودی مهلت ندادی بهت نزدیکشم رفتی ازدواج کردم با این کسکش…
فکر کردی میزارم خیلی راحت با تو زندگی کنه؟؟؟زندکیشو مثل زندگی خودم زهرمار میکنم…

صدای فریادای مهران از پشت انگشتای پهن یارو شنیده میشد
صورتش کبود بود از عصبانیت …
من دست و پام یخ کرده بود…
چهار نفره مهران بردن توو اتاق دست و پاشو با طناب بستن …
هرچی مهران دست و پا زد فایده نداشت…
من توو بغل پسره گم شده بودم…اشک میریختم…
حولمو باز کرد
من ب مهران نگاه کردم صداش زدم جیغ کشیدم گریه میکردم
مهرانم داشت اشک میریخت تموم رگای صورتش زده بود بیروون…
نگاهاش با التماس بود …
دست و پاهاش بسته بود …چهارنا غول بالا سرش …
التماس و خواهش از چشاش میشد خوند…

•نارااحتی اره؟؟؟ناراحتی میبینی تن زنت برای منه؟؟؟این دختر باید مال من میبود توی آشغال اومدی توو زندگیش…
دندونام از محکمی دستاش درد گرفته بود
پرتم کرد رووی تخت …
دست و پا میزدم گریه میکردم…هرچی از حالم بدم بگم کم گفتم دنیا خراب شده بود روو سرم…
یه نفر دیگ اومد سمتم بالا تنمو نگه داشت

خودت اون عوضی صورتشو باز کرد و بعد پاهامو باز کرد سرشو برد لای پام لیس زد
•اوووف چه کوس داغی
چشامو بسته بودم نمیتونستم ببینم مرد غریبه داره لمسم میکنه
نمیتونستم ببینم شوهرم داره نگام میکنه…

خیلی محکم کوسمو گاز گرفت سریع واکنش نشون دادم خیلی دردم گرفت
وحشیانه مک میزد …
•اوووم این کوس امشب مال منه…ببین کسکش ببین کوس زنت مال منه…امشب من اب زندو میارم

صدای گریه های مهران توو کل اتاق پیچیده بود…
هی سعی داشت حرف بزنه اما دهنشو خیلی محکم گرفته بودن…

هی زبون میزد مک میزد…
•کوست چراااا خشکه لعنتی هااا؟؟؟؟کوست چرا خییس تمیشه؟؟؟
اومد رووم محکم زد روی سینه هام…خییس کن کوستو وگرنه جوری میکنمت با خون خیس کنی…
انگشت برد توی کوسم بالاشم محکم مک میزد سرشو میاورد بالا داااد میزد
•آبتو میییخوام مررریم آبت ماااله منه …بیارش میخوام بخورمش
پاهامو تا نزدیکای سرم اورد بالا کوسمو کامل دهنش کرد بود و تا روی باسنم زبون میکشید
…همچنان گریه های مهران ب گوشم میخورد…
جرئت باز کردن چشامو نداشتم…اما باز کردم
دستام کبود بود رد انگشت…رون و شکمم خونی بود از چنگ…بغلای رونم کبود بود
اروم اومد روی گردنم …
دوستش دهنمو ول کرد خودش گرفت…گردنمو گاز میگرفت مک میزد…
انگار میخواست گوشتمو بکنه
تک تک نقاط گردن و سینمو کبود کرد …
•بزاااار تا چند روووز ببینه این کسکش که امشب کوس زنش مال من بوده
با ضربه های محکم کیرش تخت تکون میخورد…
وسط بلند بلند گریه کردنم سکوت کردم…صدایی از مهران نبود…
نگاه انداختم بهش…بیهوش افتاده بود روو زمین…
سرمو محکم چرخوند …لبامو مک میزد بزوور…
ب شکم خوابوندم …سورااخ کونمو لیس زد …کیرشو محکم کرد توو
…جیغ و دادم با بیهوش شدن مهران اوج گرفته بود…
با دردی ک داشتم گریمم شدید شده بود…چشام سیاهی میرفت…فقط میخواستم بس کنه …قیافش حتی برای من آشنا نبود …نمیتونسم حدس بزنم کیه انگار اولین بار دیدمش…
آبشو ریخت توو کونم…
بدون هیچ حرفی سریع رفتن بیرون…تا لحظه اخرم دهنمو گرفته بودن…
خودمو کشوندم سمت مهران…
از دهنش کف و خون اومده بود…
دست و پاش میپرید هر چند ثانیه…
دندوناش چفت بود…
زنگ زدم ب امبولانس…
نمیدونستم باید چیکار کنم…ترسیده بودم…هم از ازدست دادن آبروم میترسیدم هم خجالت میکشیدم برای کسی تعریف کنم…
اما ب خواهرم زنگ زدم اومد بیمارستان بهش گفتم…
گردن و لب کبودمو توو بیمارستان پوشونده بودم…همه جام درد میکرد…
مهران سکته مغزی کرده بود…
من همه چیو ب پلیس گفتم با دوربینای اطراف خونه و رد و نشون روی بدن من تونستن ردشونو بزنن و روز سوم گرفتنشون…
فقط منتظر بودیم مهران بهوش بیاد…
چهارروز گذشته بود…
دکتر گفت مغزش آسیب ندیده و بنظر ب تمام اعضای بدن فرمان میده سکته ناقص بوده بر اثر شوک بوده …خطر رو رفع کرده…
باید بهوش بیاد تا بیینیم چه اتفاقی میوفته برای عملکرد مغزش…

ساعت دوازده شب بود من توو محوطه بیمارستان توو ماشین بودم…
بهم زنگ زدن گفتن بهوش اومده…با شوق میدوییدم توی بیمارستان…
اشک ازچشام سرازیر بود…رفتم توو اتاقش …تا نگاهش ب چشم افتاد چشاش اشکی شد…
ضربان قلبش رفت بالا…بیرونم کردن از اتاق
چند ساعت بعد ک تقریبا صبح شده بود…بردنش بخش
بهم گفتن اگ بودن شما حالشو بد میکنه نرین سمتش تا چندروز اینده…
از پشت شیشه درب نگاهش میکردم گریه میکردم…
ظهر بود من درب اتاق روو صندلی بودم…صدای داد و فریاد مهران شنیدم…
اسممو صدا میزد…
رفتم توو اتاق دکترا سعی داشتن ارومش کنن…تا منو دید گفت آرومم…بزارین با خانمم تنها باشم…
دستمو محکم گرفت…با گریه میگفت
+ببخش منو میرم …ببخش منو …خواهش میکنم ببخش منو…ببخش من بی غیرت …ببخش من ضعیفو…ببخش من مرد نبودم…
_مهرااان چی میگی اروم باش گریه نکن دورت بگردم…بزار حالت خوبشه همه چیو درست میکنیم …باید تلاش کنیم پاک کنیم از ذهنمون…(درحالی ک احساس میکردم زندگیم تموم شده امل بخاطر مهران باید خوب میبودم)
یه رفتارا و حرکات عجیبی داشت…دکتر گفت یا دائم میمونه یا با روان پزشک رفتن درمان میشه…
دیوونه شده بود…بعد سه روز مرخصش کردن…این چندروز فهمیده بو‌د ک گرفتنشون …
…شده بود مهران قدیم …اما ترسناکتر

_کی میدونه از این جریان؟؟؟
+هیچکس جز مرجان
_ب مامان من چی گفتی؟؟
+گفتم ماموریتی جویای حالت از من بودن…
_مامان خودت جی؟؟؟
+فکر میکنه فقط حالت بد شده …
ترمز گرفت درب خونه…
_برو خونه …من میرم جایی کار دارم
+مهران بیا بریم الان حالت خوب نیس حال منم خوب نیس بزار امروز‌ باهم باشیم فردا برو
پیشونیمو بوسید …نگاهش پر از خشم بود احساس میکردم یه روح دیگس تو‌و جسم مهران …کلا متفاوت شده بود همه چیش…ترسیده بودم
+مهران؟؟؟
_پیاده شو مریم کار دارم…تا الانم از کارام عقب افتادم …
لبخند مصنوعی زد
_ببین حالم خوبه نگران نباش پیاده شو…
پیاده شو با نگرانی …با سرعت حرکت کرد…

چهار ساعت تو‌ خونه با تپش قلب گوشیشو میگرفتم جواب نمیداد…
منتظرش بودم حالم بد بود…
یه شماره عجیب زنگ زد…
_بله؟؟
+خانم حمیدی؟
_بفرمایید
+همسر شما ب جرم قتل عمد که ظاهرا شما درجریان هستین بازداشت شدن …خودتون رو سریع تر برسونید ب این آدرس…

نوشته: مریم


👍 29
👎 19
207701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

791250
2021-02-11 01:29:26 +0330 +0330

قشنگ بود،مرسی…
البته امیدوارم که فقط یه داستان باشه و تراوش ذهنی شما باشه و واقعیت نداشته باشه🌹


791265
2021-02-11 01:40:33 +0330 +0330

1- طرف ادعا گرده اگر شوهرت نمیومد تو با اون بودی یعنی همدیگرو میشناختین این سوتی اولت
2- مگه اینکه شوهرت با مایکل اسکوفیلد هماهنگ کرده رفته داخل زندون کشتتشون چون میگی اونا رو گرفته بودن! کسی که جرمش تجاوز و ضربو شتم و ورود غیر مجاز باشه رو با سند هم ولش نمیکنن که شوهرت بره بکشتش!


791287
2021-02-11 02:14:04 +0330 +0330

نتیجه میگیریم که،دخملای عزیز قبل از ازدواج اگه با کسی میپرید یه لاپایی،یه کونی به دوست پسراتون بدید که بعدا اینجوری خفت نشید😂


791300
2021-02-11 03:12:13 +0330 +0330

تو بری بالییوود فیلمنامه نویس 80 درصد فیلما میشی

2 ❤️

791309
2021-02-11 03:49:17 +0330 +0330

حالا خوبه گفتی بردن ش تو اطاق چطور تو بهش نگاه میکردی 🤣🤣

2 ❤️

791315
2021-02-11 03:55:47 +0330 +0330

و اینکه خوبه گفتی اونا رو گرفته بودن نکنه رفته اداره آگاهی کشت ادم ارو

2 ❤️

791316
2021-02-11 03:58:37 +0330 +0330

دمت گرم. بی صبرانه منتظر ادامشم. فقط دوتا نکته.یک امیدوارم واقعی نباشه.دو من نمیدونم این عزیزایی ک انتقاد میکنن به این شدت چرا تا قسمت اخر داستان صبر نمیکنن و اینکه حضرات اینجا اومدیم داستان بخونیم نیمدیم روزنامه بخونیم که حتما باید واقعی باشه. مگه تموم فیلمای پورن واقعی ان؟؟؟؟؟داستانو بخون لذتشو ببر.فقط کاش نویسنده ها همون اول داستان خیلی عادی و رک بگن که واقعی نیس.

3 ❤️

791318
2021-02-11 04:00:56 +0330 +0330

از همه مهم تر اینها نتیجه تخیلات یه مرده یه زن اگه مورد تعرض قرار بگیره هیچ وقت نمیتونه اینجوری تعریف کن تو یه مردی نا یه زن !

2 ❤️

791341
2021-02-11 08:28:56 +0330 +0330

ادامه ش لطفا

0 ❤️

791347
2021-02-11 09:09:52 +0330 +0330

تجاوزکازکثیفیه اونم جلوی شوهروشریک زندگی

0 ❤️

791355
2021-02-11 09:48:43 +0330 +0330

فیلم ترسناکه؟؟؟

0 ❤️

791364
2021-02-11 10:38:41 +0330 +0330

یهو از برازرس اومدم تو سینمای هالیوود
هنوز تو شوکم چیزی نمیتونم بگم به بزرگی خودتو ببخشید

0 ❤️

791376
2021-02-11 11:06:04 +0330 +0330

از خدا میخوام این حقیقت نداشته باشه آرزو میکنم واقعا یک داستان خیالی باشه، اما سخته باور نکردن این داستان چند نکته خیلی خیلی خیلی ریز تو داستان وجود داشت که میگفت این واقعیت داره.
روزیکه به من خبر فوت پدرم را دادن ، با اونهمه غصه نتونستم حتی یک اشک بریزم بعد از چند سال مادرم تاج سرم هم وقتی نبودم فوت کرده بود و خبرش که به من رسید دو روز بیهوش بودم اما باز قطره ای اشک نریختم جوری شد که با نظر دکترم به مشاوره و الی آخر رفتم. اینو گفتم که در جریان باشید اینجور هستم کلا من، اما از وقتی که در مورد گرفتن شوهرت توست اونا و حالات عصبی اون مرد شروع کردی به تایپ بمولا قسم بی اراده خودم اشکم اومد پایین …
خیلی سخته جلو مردی ناموسش اذیت کنند و نتونه کاری انجام بده(((البته مرد باشه نه مثل ی عده خودش برا زنش مرد پیدا میکنه)))
بازم میگم امیدوارم این فقط یک داستان باشه و واقعیت نداشته باشه چون اون بنده خدا شوهرت هر کاری هم کنه زندگیش جهنم هست تا ابد…
امضا:اینجانب

1 ❤️

791380
2021-02-11 11:29:25 +0330 +0330

دوستان زود قضاوت نکنید. حالا چرا فکر میکنید رفته زندان اون متجاوز ها رو کشته؟ با توجه به داستان من فکر میکنم رفته مرجان رو کشته.

0 ❤️

791399
2021-02-11 14:10:18 +0330 +0330

فکر میکنم فقط یه داستان باشه
و نویسنده هم داره همه رو به چالش میکشه
واقعی نیست
من نظرم آینه که رفته مر جان رو کشته
اگه مرجان کشته شده باشه
بدا به حال مرجان که گناهش این بوده که سنگ صبور تو شده

کشتن کسیکه میخواد تجاوز کنه به ناموست عرضه میخواد
توان بدنی نمیخواد
چون اسلحه نیاز به توان نداره
ضمنا مهم نیست که بتونی خودت رو از اعدام تبرئه کنی یا نتوانی تبرئه کنی
مهم اینه که طرف رو به درک بفرستی

طرفهای ما علاوه براینکه متجاوز رو می‌کشن بلکه به ناموسش هم تجاوز میکن
و از همه مهمتراینکه خودشون باید انتقام بگیرن نه اینکه به دست قانون متجاوز اعدام بشه
اگه شده به صورت ظاهری به طرف رضایت میدن مثلا میگن به شرطی رضایت میدیم که مثلا با همون کسی که تجاوز کردی باید ازدواج کنی. بعداز اینکه متجاوز قبول میکنه
رضایت میدن و متجاوز هم بعداز تحمل جنبه عمومی جرم آزاد میشه و در اولین فرصت و با برنامه و نقشه قبلی متجاوز رو گیر میارن
و همزمان ناموسش رو هم میارن همون جایی که از قبل محیا کردن
و جلو چشمش به ناموسش تجاوز میکنن و بعد میذارن کون خودش در حالیکه فیلم دارن ازش میگیرن بعدش سرشو بیخ تا بیخ میبردن و سرشو میفرستن واسه نزدیکترین کسش
و فیلم رو هم یا پخش میکنن
یا اینکه نگه میدارن و به خانواده متجاوز میگن اگه شکایتی انجام بشه فیلم رو پخش میکنن که کون اون مرحوم حرومزاده گذاشتیم و به ناموسش هم تجاوز کردیم

0 ❤️

791401
2021-02-11 14:14:46 +0330 +0330

البته خود من با تجاوز به ناموس اون متجاوز حرام زاده موافق نیستم
چون خواهر و مادر و زن و بچه ش گناهی ندارن

از طرفی هم همین تجاوز کردن به ناموس آدم متجاوز، خودش به نوعی عامل بازدارنده میشه برای همه
که به ناموس کسی تجاوز نکنن
که اگه کردن عاقبتش مشخصه

1 ❤️

791406
2021-02-11 14:48:25 +0330 +0330

جوری که دوستان میریزن اینجا صحت سنجی میکنن داستانا رو اگه مامورای فرودگاه ساکای مسافرا رو میگشتن الان فخری زاده زنده بود 😂

0 ❤️

791413
2021-02-11 15:40:07 +0330 +0330

ک ص ننت حرومزاده اینجا جای داستان جناییه؟؟؟؟
ادامه بدی خودم اینبار بهت تجاوز میکنم کیرم تو شوهر جندت

0 ❤️

791415
2021-02-11 16:08:22 +0330 +0330

هر چی خورده بودیم پرید

0 ❤️

791426
2021-02-11 17:02:37 +0330 +0330

زنده و مردتو گاییدم

0 ❤️

791517
2021-02-12 02:36:54 +0330 +0330

توی قسمت بعد هم واسه ی رضایت گرفتن مجبور میشی سکس کنی. اگه همینه، ننویس لطفا

0 ❤️

791543
2021-02-12 05:24:31 +0330 +0330

این داستان سکسی مرگ مادرت مردم به اندازه کافی بدبختی دارن تو دیگه بیشترش نکن چه فایده ای داره تعریف داستانت خود عذاب نمیکشی تجدید خاطره میکنی اگه داستانت واقعیه
اگرم که نیست فقط خواستی یه چی بنویسی آخه این داستان سکسیه مینویسی تو شهوانی.
ادمین اینا چیه منتشر میکنی

0 ❤️

791600
2021-02-12 18:01:52 +0330 +0330

فیلم سام و نرگس رو تعریف کردی.
وسطشم میخواستی بگی خوب کوسی هستی.

0 ❤️

791755
2021-02-13 14:36:28 +0330 +0330

چرا داستان جنایی مینویسبد اینجا مگه روزنامه اس بخش حوادث

0 ❤️

791926
2021-02-14 18:17:32 +0330 +0330

جالب بود .

0 ❤️

791954
2021-02-14 23:24:27 +0330 +0330

دختری که همچین داستانی سرش در بیاد تا قیام قیامت نمیتونه کلمه ای شو به زبون بیاره پس نیا تخیلات ذهن چروکیدتو بزار واسه مردم

0 ❤️

792207
2021-02-16 13:27:58 +0330 +0330

نصف دخترای سایت ۸۵ و بلونده و هزارتا خواستگار دارن.

0 ❤️

793044
2021-02-21 03:56:36 +0330 +0330

کاملا دروغ و ساختگی بود و نویسنده از نظر روانی درگیر ذهنی و روحی و روانی است دوس داره جلوی شوهرش بهش تجاوز کنند.

0 ❤️