بیشتر عاشق برادرم شدم...

1392/10/25

پلکهام درمقابل نور مقاومت میکرد و به زور بالا می آمد اولین چیزی که نگاهم آن را قاب کرد لبخند زیبای مهرشاد بود؛

  • پاشو دختر تنبل مگه نمیخوای بری کلاس
  • کدوم کلاس
  • خواهر مارو باش، دانشگاه دیگه
  • چیزی شده؟
  • نه ولی اگه زیاد غیبت کنی این ترم دانشگاتو از دست میدی
  • به درک، دانشگاه به چه دردم میخوره
  • من چی به دردت میخورم؟ میدونم هنوز نتونستی با این موضوع کنار بیای ولی اینجوری فقط خودتو داغون میکنی و منو ناراحت، ما که به جز هم کسی رو نداریم ! داریم؟پاشو به خاطر من دوست دارم از امروز دوباره بشی همون شیطون سابق، اجازه هست؟
    با حرکت سرم بهش اجازه دادم ،چنان پتویی که بهش پیچیده بودم محکم کنار زد که خواب از سرم پرید
  • تو چی؟میتونی؟
  • فدای اون اشکات بشم که به خاطر من بیرون نمیریزن تو دلت نریز منم مثل تو،ما نمیتونیم مامان بابا رو فراموش کنیم ولی باید زندگی کنیم
  • دلم برای دستهای مامان تنگ شده همیشه اون بجای تو لب تخت مینشست انقدر دست لای موهام میکشید که بیدار بشم و اون وقت آخرین تار موهامو از بالا رها میکرد و جای دستای گرمشو به لباش میداد و با بوسه هاش چنان وجودمو داغ میکرد که خواب از سرم میپرید
    بیست روزی از تصادف وحشتناک مامان و بابا میگذشت و همیشه حرفای من و مهرشاد با خاطرات اونها و گریه تموم میشد اما انگار این صبح آفتاب با قدرت بیشتری میتابید و قرار بود ابر غمهای من کم بار بشن. بی اختیار سرم از روی بالش سُر خورد روی پاهای مهرشاد، فهمید چی میخوام، هر دسته از موهام که بادستهای گرمش جدا میشد انگار غم های من تجزیه میشد و آزار دهنده ترینش کنار میرفت کم کم خنکایی در دلم میرفت که آتشی که در این بیست روز دل آشوبم کرده بود سرد میشد. به بهانه دلتنگی دستهای مامان به آرزویی که خیلی وقت در دل دفن کرده بودم رسیده بودم. از وقتی که خودم را شناخته بودم مهرشاد خاص ترین فرد زندگیم بود که بی نهایت دوستش داشتم اما هیچ وقت حیا بهم اجازه نمیداد اینقدر بهش نزدیک شم. محبت اون روزش باعث شد که تصمیم بگیرم دوباره به زندگی بر گردم و همه چیز رو از نو شروع کنم. انگیزه ی
    بیش از حدی پیدا کرده بودم از این که میدیدم حالا مهرشاد خیلی بشتر از قبل به من توجه میکنه خیلی خوشحال بودم و از طرفی چون تنهاتر شده بودم همه زندگیم در نگاه مهرشاد خلاصه میشد. این حس که باید همه چیزم وقف این موجود دوست داشتنی و مهربون بشه به من خیلی امید میداد.
    روزگار میگذشت و ما به زندگی جدید عادت کرده بودیم، دوباره به خونمون بوی خنده برگشته بود و من و مهرشاد همه تلاشمون محبت کردن به هم بود. برای من باور کردنی نبود که روز به روز به مهرشاد نزدیکتر میشدم کسی که همیشه برای من یک ابر مرد بی عیب بود که شخصیتش همیشه برای آدم تازگی داشت.
    مهرشاد بزرگترین الگوی من تو زندگی بود و در همه زمینه ها ازش تقلید میکردم و دوست داشتم خودمو بهش نزدیک کنم، سه سال پیش همه تلاشم این بود که مثل مهرشاد رشته برق قبول بشم بالاخره هم موفق شدم و بعد از اون همیشه به مهرشاد میگفتم دوست دارم جایی که تو کار میکنی من هم کار کنم و اون همیشه میگفت این کار مناسب دخترای لوس و ننر نیست نیم سوز میشی، همیشه از اینکه سر به سرم میذاره خوشحال میشم. من حتی تو ورزش مثل مهرشاد رفته بودم بدنسازی و این موضوع شده بود سوژه مهرشاد و مدام منو مسخره میکرد و منم چون از این کارش لذت میبردم همیشه برنامه هامو بهش نشون میدادم و ازش مشورت میخواستم و اون با دنیایی از شوخی و جدیت برای من وقت میذاشت و من در شیرینی حرفهاش غرق میشدم.
  • ببین این حرکت باعث میشه پات آب بیاره باید خیلی مواظب باشی
  • اگه آب بیاره منو میبری امریکا اونجا مداواش کنم؟
  • نه میبرمت پیش بی بی زهرا
  • اون که تخصصش این نیست فقط بلده جا بندازه
  • عقلی که از جا در بره باید جاش انداخت دیگه دیوانه،کی گفته بری ورزشای مردونه؟
  • خب دوست دارم قوی بشم که هیچ پسری نتونه اذیتم کنه.
  • مگه من مردم ؟!
  • راست میگی؟
  • چطور
  • یه پسری هست همیشه اذیتم میکنه
    -کی؟ کجا؟
  • تو خونه
  • حالا که اینجوری شد از فردا غلط میکنی بری باشگاه. که میخوای تو روی من بلند شی آره؟
  • مهرشاد امروز که بعد از دو ماه رفتم باشگاه بدنم خیلی درد میکنه
  • میخوای ببرمت امریکا؟
  • که ماساژم بدن خوب بشم؟
  • نه هتلهای اونجا حمام داره یه دوش آب گرم بگیری خوب میشی
  • حمام رفتم ماساژ میخواد؟
  • ببین من میخواستم ببرمت امریکا ولی خودت دوست داشتی بری پیش بی بی زهرا
    همه ماهیچه های بدن رو میشناخت و خیلی خوب بلد بود ماساژ بده ولی بین ما یه حریم خاصی بود که مانع میشد اینکارو بکنه ، من دوست داشتم این حریم شکسته بشه خیلی دوست داشتم در آغوشش باشم و راحت ببوسمش و از طرفی چون از احساساتش خبر نداشتم با خودم میگفتم شاید راحت بودن ما باعث تحریکش بشه و اذیتش کنه به خاطر همین منم مراعات میکردم. ولی این بار فرصت مناسبی بود تا اینکه راه باز بشه تا من به آرزوم برسم. عشقش بدجور تو وجودم شعله کشیده بود و دوست داشتم هیچ چیز بین ما فاصله نباشه و دوست نداشتم از هم خجالت بکشیم یا احسایی رو از هم مخفی کنیم حسی از درون منو ترغیب میکرد که انقدر بهش نزدیک شم تا وجودمون یکی شه. با خودم گفتم وقتشه باید مجبورش کنی ماساژت بده وگرنه هیچ وقت نمیتونی به رویات برسی.
  • داداش به این ماهری دارم چرا بی بی زهرا اون بیشتر بدن آدمو کوفته میکنه
  • کدوم عضلت گرفته؟
  • پشت گردنم
  • بیا بشین اینجا
    رو مبل نشسته بود رفتم جلوی پاش نشستم اون هم شروع کرد به ماساژ دادن بعد دو دستی زد پشتم
  • برو که بیشتر از این پوستت کنده میشه
    هنوز مطمئن نبودم کارم درسته یا نه همونجور که پایین پاش نشسته بودم برگشتم سرمو گذاشتم رو پاش حالا دیگه فهمیده بود ماساژ بهونه بوده عکس العملی نشون نمیداد و من ترسیده بودم نمیدونستم داره درمورد من چی فکر میکنه کاری بود که کرده بودم و راه برگشتی هم نبود وقتی همونطور بی حرکت نشسته بود پیش خودم فکر میکردم اون نمیتونه منو درک کنه و من خیلی تنهام اینجا بود که دوباره غم به خونه دلم سر زد و اشکام جاری شد بی صدا با طغیان انقدر که شلوار مهرشاد خیس شد و متوجه گریه کردنم شد و توجیهی برای رفتارم پیدا کرد، دلتنگی… و شروع کرد به سرم دست کشیدن، عصبانی شدم حس میکردم دوباره برگشتیم سر خونه اول من اون کارو به خاطر دلتنگی نکرده بودم، همش به خاطر عشقی بود که به مهرشاد داشتم ولی اون منو نمیفهمید، با عصبانیت دستشو کنار زدم و رفتم تو اتاق خودم، خیلی تعجب کرده بود به خاطر همین بعد از چند دقیقه با یک لیوان شیر موز اومد تو اتاقم
  • فکر کنم امروز ورزش خیلی قند خونتو پایین اورده
  • ممنون تنهام بذار
  • چی شده؟ نمیخوای با داداشی حرف بزنی؟
    همیشه این تشنگی که که باید همه ی وجود مهرشاد رو تصرف کنم تو وجودم بود دیگه این محبتهای زبونی جوابگوی حس من به مهرشاد نبود و فکر میکردم اینکه در آغوشش باشم و ببوسمش تنها راه برای آروم شدنه از طرفی میترسیدم این کار باعث بشه مهرشاد شهوتش برانگیخته بشه و فکر سکس به سرش بزنه، از طرفی به فکر مهرشاد بودم و از طرفی هم خودمم رو میدیدم که در عشق مهرشاد دارم روز به روز پژمرده میشم به خاطر همین تصمیم گرفتم دل به دریا بزنم و صادقانه با مهرشاد از خواست دلم بگم.
  • داداش مهرشادم
  • جون داداشی
  • ازت یه چیزی میخوام اگه نتونستی انجام بدی قول بده حرفامو فراموش کنی و ناراحت نشی
  • قول
  • خیلی دوست دارم
  • منم همینطور
  • همش همین نیست
    -تو چشمام نگاه کن که بهتر بفهمت، چی میخوای بگی؟
  • یه حس عجیبی نسبت بهت دارم، فکر کنم عشق واژه مناسبی باشه
  • از وقتی که مامان بابا تنهامون گذاشتن؟
  • نه قبل اون ولی الان خیلی شدید شده
  • منم عاشقتم عزیزم، اگه تورو نداشتم تا حالا دق میکردم، چی نگرانت کرده؟
  • عشق بین ما گناهه؟
  • معلومه که نه ما با هم خواهر برادیم از بچگی با هم بزرگ شدیم خوشی ها و غمهامون مشترک بوده طبیعیه که عاشق هم باشیم
  • ولی این عشق داره منو اذیت میکنه
  • چرا عزیزم
  • خب فکر میکنم چیزی باعث شده نتونم با تموم وجودم این عشقو درک کنم
  • ایراد از منه؟ دوست دارم هر عیبی دارم بگی قول میدم از این به بعد ناراحتت نکنم
  • ایراد از حیا و حریم بین ماست
    ابروهاشو بالا انداخت سرشو تکون داد طوری که یعنی نمیفهمم چی میگی، با این حرکتش اشتیاقم بهش بیشتر شد و بی طاقت شدم
  • اگه عشق ما ایراد نداره پس عشقبازی بین ما هم نباید ایراد داشته باشه، حوصله مقدمه چینی ندارم دوست دارم با هم معاشقه داشته باشیم اگه نیستی برو بیرون
    لبخندی زد که برقش توی چشماش افتاد
  • مگه میشه تو همچین لحظه ای عشقمو تنها بذارم، داداشیت خنگه معاشقه بلد نیست،بگو چکار کنم
    از شدت هیجان خودمو پرت کردم تو بغلش، خندش گرفت
  • ای عقده ای
  • آره عقده ای هستم خیلی وقته منتظر همچین روزی بودم میخوام با تمام وجود حست کنم.
    سرمو با دو تا دستاش گرفت و از سینش جدا کرد خیره شد تو چشمام و پیشونیمو بوسید و انگشتشو کشید رو بینیم و دوباره بغلم کرد. تمام بدنم گرم شده بود تپش قلب گرفته بودم به سختی نفس میکشیدم با یک دستش سرمو محکم به سینش فشار میداد و با دست دیگش موهامو پرواز میداد.
  • همه وجودم مال توست
    سرمو جدا کردم دوست داشتم وقتی این حرفارو میزنه تو چشامهاش نگاه کنم دستشو گذاشت روی گردنم
  • نگاهت گرمم میکنه
    حرفاش خیلی هیجانزدم کرده بود دستاشو بوسیدم، باز همدیگرو بغل کردیم و همو نوازش میکردیم
  • شاید بگی دارم سو ء استفاده میکنم ولی دلم میخواد…
  • دلت چی میخواد؟ تو جون بخواه
    برام هیچی مهم نبود با خودم میگفتم حالا که خجالت رو گذاشتی کنار پس به خواست دلت برس، صورتم رو به صورتش نزدیک کردم و لبهاشو بوسیدم و لبهامو ثابت روی لباش نگه نداشته بودم و چشمهامو بسته بودم سکوت فضای اتاق رو پر کرده بود، یک لحظه بود که حس کردم عشق روی لبهام جون گرفت…لبهامو بوسید.
    آروم شدم انگار این همون چیزی بود که میخواستم حس میکردم مهرشاد هم همون اندازه منو دوست داره که من اونو. متوجه صورت سرخ مهرشاد شدم و عرقی که به پیشونیش نشسته بود.
  • ممنون داداشی عقده ای که داشتم باز شد، ببخش خیلی اذیتت کردم، درمورد من فکر بد نکنی؟
  • غلط کنم که به خواهر به این گلی ظن بد داشته باشم، دوستت دارم هرچی بخوای برات انجام میدم حتی اگه اذیت بشم
  • عاشقت بودم بشتر دیوانت شدم،خیلی باحالی و استثنایی
  • منم الان بیشتر دوستت دارم، وقتی میبینم خواهرم داداششو محرم همه اسرار و احساس های خودش میدونه.
    خلاصه که این چیزی که خوندین داستان نبود عشق واقعی بین من و داداشم هست از وقتی که به این سایت اومدم و میبینم به این راحتی پسرا از سکس با خواهرشون مینویسن بیشتر عاشق داداشم شدم که حتی یک بار هم نگاه شهوانی به من نداشته
    باوجود اینکه ما همیشه تنها با هم زندگی میکنیم و رابطمون خیلی عاطفیه. الهی من فدای همچین داداشی بشم.

نوشته: فریاد


👍 2
👎 0
142100 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

410374
2014-01-15 13:39:10 +0330 +0330
NA

عنوانش خاک بر سرانه و مستجلقانه بود نخوندم

0 ❤️

410375
2014-01-15 13:43:59 +0330 +0330
NA

خوب من فکر کنم به زودی باید شاهد خوندن داستان سکس شما و داداشت باشیم البته شهوتی که نه از طرف داداشت صورت بگیره از طرف هرزه گری تو صورت می گیره.پیشاپیش میگم خاک بر سرت عقده ایت کنن که نتونستی حداقل یک دوست پسر واسه خودت پیدا کنی که به داداش بدبختت گیر ندی.

0 ❤️

410376
2014-01-15 15:26:31 +0330 +0330
NA

پشم کس همه دخترای جنده شهوانی تو چشات…

0 ❤️

410377
2014-01-15 16:05:02 +0330 +0330
NA

هی بدک نبودش داستانت
ولی اگه میخوای بعدا بیای ادامشو بگی که داداشت کوس و کونتو یکی کرد …
پس کیر خر تو کون برادر زاده ی عمه ی جندت بره

0 ❤️

410378
2014-01-15 16:40:08 +0330 +0330
NA

كسی كه مجبورت نكرده بنويسی ولی حالا كه نوشتی لطفا حرمت کلمه برادرو نگه دار شايد برا شما نباشه ولی اين كلمه برا خیلی ها مقدصه.

0 ❤️

410392
2014-01-15 17:12:56 +0330 +0330
NA

خوب بود… :)

0 ❤️

410379
2014-01-16 00:12:15 +0330 +0330
NA

داستان زيبايي بود ولي زود تموم شد
اجداد ما ايراني ها ازدواج درون خانواده داشتن و افكارشون از عربهايي كه به خانواده اشون ميگن محارم پاك تر بود_
لطفا حالا كه اومدين سايت سكسي ديد مذهبيتون رو كنار بگذاريد و آنچه كه هستيد باشيد_

0 ❤️

410380
2014-01-16 01:29:48 +0330 +0330
NA

البته با احترام به نظر دیگر کاربران من فکر میکنم احتمال درست بودن این داستان وجود داره چون روز به روز حریم ها بیشتر شکسته میشه بین نوجوانان و امکان داشتن احساسات سکسی بین خواهر برادر زیاد خدا فقط رحم کنه بعد از اینو

0 ❤️

410381
2014-01-16 01:52:32 +0330 +0330
NA

نگارشت خوب بود ولی موضوع فاجعه…
عزیزم اون عشق نیست هوسه
هوس سکس
با دمه دست ترین آدم ممکن

0 ❤️

410393
2014-01-16 04:40:52 +0330 +0330
NA

جیگر تورو بخورم

0 ❤️

410383
2014-01-16 05:38:27 +0330 +0330

نوشته کیری خوبی بود
به داداشت از قول من بگو: کس خوارت

0 ❤️

410384
2014-01-16 05:53:21 +0330 +0330
NA

طناز جان در دنياى قديم در بين همه ى اقوام، ازدواج درون خانواده ندرتأ پيش ميومده كه تقريبأ هميشه به اين خاطر بوده كه سران و سلاطين معتقد بودن كه نبايد اجازه بدن خونشون با ديگران قاطى بشه و…

بعضى عرف ها قدمتشون بيشتر از مذاهبه، از جمله ناپسند دونستن رابطه نزديكان…:

0 ❤️

410385
2014-01-16 06:14:48 +0330 +0330
NA

حالا ما کاری نداریم نویسنده کاربری می سازه و خودش از نوشته اش دفاع میکنه .
دوستان امکانش هست چیزهایی که در مورد کشورتون میگید با ذکر منبع بگید البته نه از از سایت ویکی پدیا و وبلاگهای غیر معتبر . لطفا از زمان ژوراسیک هم نقل قول نکنید .

اینجا بحث انسانیت هست که اگر از لحظ پزشکی هم نگاه کنید رابطه خواهر و برادر درست نیست . حالا 4 تا پادشاه در زمان دایناسورها یک غلطی کردن شده ملاک ارزش برای شما؟ عرضه دوست پسر پیدا کردن ندارید ؟خوب عیب ایراد دارید چرا دیگرانو به اشتباه می ندازید ؟ خودتون در جهل باقی بمونید .این کشور به اندازه کافی در توحش فرو رفته.
مرسی.

0 ❤️

410386
2014-01-16 06:50:20 +0330 +0330
NA

دفعه بعد بهش بگو کس و کونتو جر بده کیر شتر صحرا تا ته تو کست و کیر فیل تا ته تو کونت و کیر خر هم تو دهنت کس ده

0 ❤️

410387
2014-01-16 07:09:01 +0330 +0330

والا بلا یه عده بانوشتن این کس شعرهای خالص و ناب فقط قصد ایجاد ذهنیت دردرون جوانی رو دارند که از لحاظ جنسی در مضیقه هست که میشه بامحارم سکس داشت وقباحت این کاررو کمرنگ کنند که یه نوجوان کم تجربه و داغ فکرکنه که این کارها انجام شده و اونم میتونه انجام بده،ولی انسان بصورت ذاتی به مادر خواهر و برادر و پدر میل جنسی نداره و ازین کار انزجار داره،پس اگر حتی کسی مرتکب این عمل مشمئز کننده شده لطفااون رو عنوان نکنه که تعریف کردن اون بمنزله ی تبلیغ محسوب میشه وجزای چندصد برابر کمرشکنی رو براش به ارمغان میاره. . . والا انسان با موش فرق داره چون همستر وقتی بچه هاش بدنیا میان هرکدوم بایه خواهر و برادر جفتگیری میکنند

0 ❤️

410388
2014-01-16 12:26:03 +0330 +0330

اولین جرقه عشق آخرین جرقه عقل است.(مثل عربی)

0 ❤️

410390
2014-01-17 18:06:34 +0330 +0330
NA

برو یه دوست پسر پیدا کن. سکس بدون ازدواج با پسر غریب بهتر از بوسیدن لبای داداشه. باور کن تهش خوب نیست

0 ❤️

792783
2021-02-19 23:37:35 +0330 +0330

خوبه

0 ❤️