چند سالیست که با خانوم یکی از دوستام رابطه دارم و بنوعی دوستمم در جریان رابطمون هست،کلا با هم خیلی صمیمی و راحت هستیم ولی هیچوقت نفهمیدم واقعا در جریان سکس من با خانومش هست یا نه شاید هم فکر میکنه که فقط یه رابطه دوستانه صمیمی باهم داریم به هرحال این یه موضوع دیگست…دو سه هفته پیش دوستم زنگ زد گفت مهسا میگه روز تعطیل واسه خرید بریم یکی از شهرهای نزدیک،قبول کردم بعد مهسا خودش زنک گفت تو اینستا پیجی دارم که لوازم خونگی و کادویی شیکی داره و قیمتهاشم عالیه ولی ارسال ندارن باید خودمون بریم گفتم بهتر هم زیارت میشه هم تجارت…اون شهر یه ساعت از ما فاصله داره،یه روز تعطیلی صبح اومدن دنبالم و راه افتادیم.مثل همیشه زیبا و سکسی بود،مهسا با اندامی توپر و گوشتی،پوستی سفید و روشن،چشمهایی درشت و رنگی و سینه های هشتاد و پنج و زنی فوق العاده حشری و عاشق سکس،اونروز هم یه شلوار سفید و تنگ کوتاه پوشیده بود با یه بلوز مشکی نازک بدون سوتین که نوک سینه هاش مثل همیشه از زیر لباس معلوم بود با یه پالتو کوتاه که بزور روی کون برجستشو میپوشوند.
بیرون شهر یه جایی واسه صبحانه پیاده شدیم و مثل همیشه دور از چشم شوهرش تا فرصتی میشد دستمو میبردم لای کوس و کونش یا سینه هاشو میمالیدم…ساعت دوازده به مقصد رسیدیم و رفتیم بازار و اون فروشگاهی که میگفت را پیدا کردیم،دوستم یا همون بگم شوهر مهسا گفت من دیگه حوصله مغازه گردی ندارم تو ماشین یه چرت میزنم شما خودتون برین ماهم از خدا خواسته دوتایی با مهسا رفتیم داخل مغازه یه فروشگاه خیلی خیلی بزرگ با ده پونزده نفر کارگر که تا وارد شدیم هر کدومشون تا چشمشون به مهسا میفتاد بنوعی میخواستن راهنمایی یا کمک کنن و مهسا هم بنوعی باهاشون لاس میزد و یه چیزایی میپرسید که میشد نپرسید،تقریبا بعد نیم ساعت یه آقای خوشتیپی اومدن و خیلی گرم شروع کردن به احوالپرسی و خوش آمدگویی،اولش من ترسیدم که نکنه از فامیلا و اشناهای مهسا و شوهرش باشه تا اینکه خود مهسا معرفی کردن ایشون آقای …صاحب فروشگاهن که من خیالم از اون بابت راحت شد،بعد اون آقا شروع کرد به توضیح و راهنمایی و نشون دادن اجناس بهمون،طرز برخوردش خیلی صمیمی بود و چشمش همش به مهسا،مهسا هم مثل همیشه دلبری خاص خودشو میکرد،بعد اتمام خریدمون و گرفتن یه تخفیف تپل از مغازه اومدیم بیرون،به مهسا گفتم جنده این دیگه ترو از کجا میشناسه انگار ده ساله باهم رفیقین،گفت نه بابا همون اینستا چند بار پیام و سفارش دادم بهش از اونجا میشناسه بهشم گفته بودم که امروز میاییم خرید وگرنه نمیشناسمش،گفتم لاشی من نبودم که همینجا شورتتو داده بود پایین که اونم خندید گفت آره والله منم فهمیدم چشمش همش به نوک سینه هام بود و سیخ کرده بود انگار…شب اونروز که برگشتیم خونه داشتیم سکسچت میکردیم باهم که همش صحبت اون مغازه داره بود که اسمشو اینجا میذارم مهدی…اونشب مهسا میگفت دلم میخواست تو مغازه منو واسه مهدی لخت کنی و همونجا پاهامو براش باز کنی،دلم میخواست پیشت طعم کیرشو بکشم،معلوم بود کیر کلفتی داره…خلاصه سه چهار روز سکس چتمون شده بود در مورد مهدی و اینکه چجوری مهسارو میکنه،تا اینکه یه روز مهسا گفت مهدی پیام داده شمارشو خواسته اینم شماره داده و حدود نیم ساعتی باهم حرف زدن و بعدش پیام بازیشون شروع شده…بعد سه چهارروز مهسا گفت که مهدی میخواد بیاد اینجا دیدنم منم قبول نکردم میترسم بیرون یکی مارو ببینه ردش کردم،گفتم خب چرا ردش کردی میرفتین خونه باغ ما،مهسا هم با خنده گفت دیوانه اونجا که بدتر به گا میرم گفتم خب واسه گاییدنت میاد دیگه خب تو خونه باغ هم امنه هم راحتین،معلوم بود خوشش اومده از این پیشنهادم ولی الکی طاقچه بالا میذاشت که نه بابا من اینو نمیشناسم و چرا باید بهش بدم و از اینحرفا ولی مطمعن بودم تو دلش واقعا میخواد باهاش بخوابه،منم اصرار کردم تا خودشو لو داد و قبول کرد که مهدی رو ببره خونه باغ ما ولی گفت فردا میرم اپیلاسیون و آرایشگاه پس فردا باهاش قرار میذارم و همین کارم کرد…فرداش بعد اپیلاسیون رفتم دنبالش کلید خونه باغو بهش دادم و تو مسیر مثل همیشه کوس سفید و تپلشو مالیدم و گفتم که فردا این کوس یه کیر جدید قورت میده و باید حسابی آمادش کنم،اونم میگفت آره باید حسابی حشریم کنی تا بتونم کیر کلفتشو تو خودم جا بدم…
ساعت یازده صبح با مهدی قرار گذاشته بودن،مهسارو به محل قرارشون رسوندم،کمی دورتر از ماشین من پیاده شد رفت سوار ماشین مهدی شد و راه افتادن…فوق العاده خوشگل و سکسی شده بود،مهسا یه زن خوشگل و هات وایف به معنای واقعیه.
وقتی داخل باغ شدن حدود ده دقیقه داخل ماشین موندن از دوربینها داخل ماشین معلوم نبود نمیدیدم چکار میکنن،بعد ده دقیقه پیاده شدن مهدی میخواست مهسارو بغل کنه ببوسه که مهسا نذاشت و افتاد جلو رفتن داخل ساختمون،مهسا میدونست که تو محوطه باغ دوربین کار گذاشتم ولی خبر نداشت که داخل ساختمون هم دوربین دارم،خدا خدا میکردم یه جایی باهم سکس کنن که تو دید دوربین باشه…تا داخل ساختمون شدن مهدی مهسارو از پشت گرفت کشید بغلش لباشو گرفت تو لباش و شروع کرد به مالیدن کونش،با دوتا دستاش کونشو محکم گرفته بود از رو شلوار میمالید و لباشو میخورد،مهسا ازش جدا شد مانتو و شالشو درآورد مهدی هم کاپشنشو درآورد و باز سرپایی شروع کردن لب بازی،مهسا پشتش به دوربین بود ولی معلوم بود مهدی سینه های مهسا و درآورده و داره اون نوکهای صورتی ممه های سفیدشو میخوره و میماله،بعد مهسا نشست جلوی مهدی کمر شلوارشو باز شورتشو کشید پایین و کیر مهدی رو درآورد تو دستاش گرفته بود و نگاش میکرد معلوم بود کلفته و خوشش اومده از کیرش،بعد شروع کرد به ساک زدن و مهدی هم از موهاش گرفته بود بیشتر سرشو فشار میداد به کیرش…بعد چند دقیقه بلند شدن یه چیزایی بهم گفتن و خندیدن ولی من صداشونو نداشتم بعد مهسا رفت نشست رو کاناپه مهدی هم همونجا شلوار و شورتشو کامل درآورد اومد وایستاد جلوی مهسا و پیرهن مهسارو درآورد یخرده با سینه هاش بازی کرد و کیرشو گذاشت لای ممه هاش شروع کرد تلمبه زدن بعد دوباره گذاشت دهن مهسا و شروع کرد گاییدن لبای خوشرنگ و گوشتی مهسا،بعد مهسارو بلند کرد شلوار و شورتشو باهم کشید پایین نشست جلوی پاهاش همونجوری سرپایی شروع کرد به لیسیدن کوس سفید و تپل مهسا که تازه دیروز براش اپیلاسیون کرده بود،داشتم دیوونه میشدم با دیدنشون،قبل هم سکس مهسارو با شوهرش و یکی دیگه دیده بودم و این واقعا خیلی حشری کنندست برام.مهسا نشست رو کاناپه پاهاشو باز کرده بود مهدی هم با ولع داشت کوسشو لیس میزد و با دستاشم ممه هاشو میمالید،مهسا تو اوج حشر بود سرشو تکون میداد و با دستاش موهای مهدی رو گرفته بود بیشتر به کوسش فشار میداد،بعد چند دقیقه مهسا دراز کشید رو کاناپه پاهاشو کامل باز کرد و مهدی رو کشید رو خودش پاهاشو کامل داده بود بالا مهدی لای پاهاش خیمه زده بود و داشت تو کوس ناز مهسا تلمبه میزد،گاهی همزمان با تلمبه زدن لباشو میخورد گاهی دستشو مینداخت دور گردن مهسا و وحشیانه تلمبه میزد،یه چند لحظه تو همون پوزیشن مهسارو گایید بعد بلند شد مهسارو چهاردستو پا کرد رو مبل و از پشت گذاشت تو سوراخ کوسش و شروع کرد تلمبه زدن،دلم میخواست صدای ناله های مهسارو زیر اون کیر کلفت در اونلحظه میشنیدم معلوم بود هم درد داره هم حال میکنه،بعد چند دقیقه مهدی آبش اومد و ریخت لای کون مهسا،مهسا همون جور بی حال ایستاده بود،مهدی براش دستمال آورد تا آب کیرشو از لای کونش پاک کنه،بعد کنار هم نشستن رو کاناپه مهدی دستشو انداخته بود دور گردن مهسا داشت با نوک سینش بازی میکرد مهسا هم کیر مهدی رو دستش گرفته بود بازی بازی میکرد،باهم حرف میزدن و گاهی هم مهدی لبا و نوک ممه های مهسارو بوس میکرد…بقیش رو بعدا سر فرصت مینویسم.
نوشته: Alishunam
جناب الان شما بکن زن دوستت هستی یا کوسکشی زنش رو میکنی؟؟؟
خدایی عجب خر تو خریه!!!
ضمنن تو که از دیدن گاییده شدن زن دوستت که یه جورایی دوست دخترت هم حساب میشه اینقدر کیف کردی زن خودت رو بدی بکنن فکر کنم از لذت یه ضرب میری اون دنیا😂😂😂
مهسا همون زن تو ست نه 😂😂😂😂😂😂خیلی خیلی بیغیرتی سیب زمینی
واقعا یه عده میان اینجا داستان خاطره میخونن خودشونو میمالن همون لحظه بعد اومدن ابشون نمیدونم فاز غیرت و حاج آقایی بخودشون میگیرن،اخه پلشت تو که با یه آب اومدن دین و دنیات بهم میریزه دیگه نیا اینجا کوس بگو،بگو جقمو زدم راحت شدم الان اومدم دارم دم از غیرت و شرف میزنم
بجز اسامی تمام این داستان واقعی بود،به تخمم نیست نظر بقیه چیه،شمایی هم دارین کوس شعر تلاوت میکنین مطمعنا آرزوی همچین خاطره ای دارین ولی خب دهن گربه به گوشت نمیرسه میگه حرومه 😉
دیوص گفتم حالا خودتم میکنی نکو پشت مانیتور جغ میزدی
بقیه رو بعدأ سر فرصت مینویسم چون الان دیگه آبم اومده
کوس نگو جقی تو خودت کون تشریف داری
یه ساعت راه بود صبح راه افتادید ساعت 12رسیدید کوس کش خان با دست چپ نگارش نکن خو کونی
یعنی آدم یه کسشعرهایی توی سایت میبینه که دلش میخواد از فرط عصبانیت کیر خودشو با ساطور قطع کنه .
آخه منی چ خان اینم شد داستان
خب حداقل اسم داستانت را میزاشتی کوسکش خان
آقای نویسنده
در پیاما نوشتی که همه همچین آرزوی داشتن همچین خاطره ای دارن
فکر کنم لفظ عام به کار نبری بهتره
چون خیلیا تمایلاتشون با جنابعالی صد درصد فرق داره
من خودم اصلا درک نمیکنم اینکه پارتنر آدم بره بایکی دیگه سکس کنه چه لذتی داره
البته خب اینم یه جورشه،شما دوست دارین ولی مطمئنا خیلیا متنفرن
شما تو روستا زندگی میکنی که برای خرید به شهرهای نزدیک میری
خدا پدر مادر جمهوری اسلامی رو بیامرزه همه جارو آباد کرده تو هنوز نمیدونی دوهفته پیش بوده یا سه هفته که دوستت بهت زنگ زده ،بعد تو قبول کردی برید خرید؟چون گفتی زیارت احتمالا رفتی قم اونجا هم سعید طوسی خفتت کرده معلومه که کوس شعر نوشتی
خاک بر سر توی جاکش و شوهر کوس کشش
که دو تایی هم نتونستید یه زن و سیر کنید
ناچار شده نفر سوم و بکشه رو خودش
آب نویسنده در بین نوشتن اومد و گفت بقیشو بعدا میگم
بقیهی چیو میخوا بگی؟! مهسا رو گائید رفت پی کارش بقیه نداره 😁
کسکشه کی بودی تو؟!؟!