مادر منو جنده صدا کن

1401/07/18

سلام به همه
من فرهادم، 17 ساله و بچه کونی تهران. خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم از اتفاق عجیبیه که برای زندگیم افتاد. اینکه فکر کنید واقعی هست یا نه اصلا برام مهم نیست، چون هدف من فقط نوشتن عجیبترین اتفاق عمرمه.

من یه فامیل دارم که باهم خیلی رفیقیم و اسمش محمده. محمد پسر 23 ساله، با پوستی سیاه و هیکلی گندس که قیافش شبیه اسکلاس. من با محمد خیلی صمیمیم درحدی که بهش کون میدم و درمورد مامانم باهام سکس چت میکنه. منم از فکر اینکه مامانم زیر کیر سیاه و کلفت محمد گاییده میشه نهیت لذت رو میبردم ولی هیچوقت فکر نمیکردم واقعی بشه. درضمن مامان من لیلا، یه زن 36 ساله با پوستی سفید، ممه های 75 و کون کمی برجسته و خوش فرمه. دلیلی که نه تنها محمد بلکه همه مردای فامیلمون چشمشون به دنبال مامان خوشگل منه، لباسای تنگ و باز پوشیدنشه که به قول خودش چون آزاده که هزچی میخواد بپوشه، پس واقعا هرچی که بخواد میپوشه!
قبل از عید و روز چهارشنبه سوری، همه ما خونه محمدینا جمع شده بودیم و داشتیم چهارشنبه سوریمونو میگذروندیم. مامان من یه شلوار استرج مشکی پوشیده بود که رون و کونشو کلا انداخته بود بیرون. بولیز هم یه پیرهن سفید تا بالای پستوناش بود که تو بدنش خیلی سکسی بود. یه مانتوی مشکی کوتاه هم پوشیده بود که کلی جیگر شده بود. بگذریم، محمد و پسرعمه من کلی ترقه جورواجور خریده بودن تا بترکونیم و خوش بگذرونیم. قبل از شام همه رفتیم تو کوچه و مشغول آتیش بازی شدیم که منِ خر گفتم همگی بیاید عکس دسته جمعی بگیریم. گوشی رو دادم دست یکی از فامیلامون و خودم بخاطر قد بلندم رفتم تا عقب تر از همه وایستم. جلوی من یه نفر بود، سمت چپش مامانم و سمت چپ مامانم هم محمد بود و دست محمد رو کمر مامانم بود. پسرعمه احمقِ من، از پشت من اومد بره کنار محمد وایسته که پاش گیر کرد به پشت پای من، داشت میفتاد که از دست محمد گرفت تا نیفته و دست محمد رفت رو کون مامانم! همه این اتفاقا تو کمتر از دوثانیه افتاد. بعد از اینکه همه کامل واستادن تا عکس گرفته شه، دست محمد هنوز رو کون مامانم بود. تا اون ادم عکس بگیره،محمد دستشو روی کون مامانم میچرخوند و مامانم هم صداش درنمیومد! منم که از دیدن این صحنه ها پشمام ریخته بود هیچی نمیتونستم بگم و فقط نگاه میکردم. دست محمد آروم رفت لای کون مامانم و یه انگشت ریز کرد که مامانم کمی خودشو تکون داد. بعد از اینکه عکس گرفته شد، دیدم که مامانم دم گوش محمد یه چیز گفت و چشمای محمد برق زد. بعد اتیش بازی همه رفتیم خونه تا شام بخوریم. مامانم تو آشپزخونه داشت با مامان محمد کمک میکرد که محمد هم رفت آشپزخونه و منم داشتم نگاهش میکردم. دیدم که از پشت مامانم رد شد و کامل چسبوند بهش. مامانم برگشت یه لبخند به محمد زد و محمد هم بهش خندید. نمیفهمیدم چه اتفاقی داره میفته ولی هرچی بود، محمد داشت مخ مامانمو میزد.
اون روز کامل گذشت تا اینکه عید شد. روز سوم عید اینبار خانواده محمداینا شام خونه ما مهمون بودن و قرار بود ما پشت بودم جوجه بپزیم. بابای من و بابای محمد رفتن بالا ذغال ردیف کنن و تو خونه من و مامانم و محمد و مامانش موندیم. من خواستم کبابارو ببرم که محمد گفت تو برو من میارم. من به خیال اینکه مامانم محمد هم خونمون هست رفتم بالا پیش بابامینا و بعد دو دیقه دیدم که مامان محمد کبابارو اورد! گفتم خاله محمد کو؟ گفت موند پایین. فهمیدم چه اتفاقی قراره بیفته. دلم تاپ تاپ میزد.نزدیک پنج دیقه چهارتایی همونطوری وایستادیم و من خواستم برم پایین نزدیک خونه که شدم آروم و با دقت رفتم که بفهمم دارن چی کار میکنن. نزدیک در خونه که شدم دیدم صداشون داره از آشپزخونه میاد:

  • بسه؟ الان میانا
  • کارشون طول میکشه. به خوردنت ادامه بده خوشگله. جووووووون
    معلوم بود مامانم داره برای محمد ساک میزنه. خشکم زده بود، نمیتونستم جلوتر برم و فقط گوش میدادم:
    +بلند شو. وقت گاییدنته.
  • نه الان نمیشه.
    +نترس لیلا جون. زود تموم میشه.
    -نه نمیکنم. الان نه، شب.
  • اگه امشب بهم ندی درمیارم جلوی همه میکنمتااااا
  • باشه عشقم. امشب بهت یه حال اساسی میدم
    صدای بسته شدن کمربند محمد که اومد برگشتم بالا. گیج بودمو هیچی نمیفهمیدم. بعد از شام، مامانم کلی بهشون اصرار کرد که شبو بمونن و من دلیلشو میدونستم ولی هیچ گوهی نمیتونستم بخورم. بعد کلی اصرار، خانواده محمد قبول کردن که بمونن. من و بابام و محمد و باباش قرار بود تو پذیرایی بخوابیم و مامانم و مامان محمد تو اتاق مامانمینا. از اتفاقی که قرار بود شب بیفته خبر داشتم ولی چون خایه نداشتم جلوشو بگیرم، خواستم حداقل ببینم چی میشه اخرش. ساعت یک اینا بود که خواستیم بخوابیم و همه چراغارو خاموش کردیم. من تا ساعت دو اینا بیدار موندم ولی هیچ خبری نشد، تا موقعی که من بیدار بودم محمد هم بیدار بود ولی خبری از مامانم نداشتم. کم کم چشام سنگین شد. یهو از خواب پریدم دیدم ساعت سه و نیمه و محمد کنارم نیست. به خودم که اومدم یادم افتاد محمد قرار بود مامانمو بکنه ولی گیج و منگ خواب بودم. مکان های خالی خونه آشپزخونه و اتاق من و حموم دستشویی بودن. رفتم آشپزخونه دیدم هیچکس نیست چراغ حموم و دستشویی هم خاموش بود(صدای هواکشش نمیومد) و فقط مونده بود اتاق من که گوشه خونه کنار آشپزخونه بود. رفتم سمت اتاقم که دیدم صداهای خیلی ضعیفی داره میاد. در کیپ بود(کامل بسته نشده بود) و من یه مقدارشو باز کردم در حدی که بتونم داخلو ببینم. چراغ اتاق هم خاموش بود ولی محمد و مامانمو دیدم. محمد دراز کشیده بود و مامانم روی کیرش داشت سواری میداد. همه تلاششون این بود که صدایی از خودشون درست نکنن که بقیه بیدار شن.
    مامانم هی کیر محمدو تا ته غیب میکرد و درمیورد و دوباره این کار انجام میداد. محمد یه اسپنک به مامانم زد که مامانم گفت نکنننن دیوونه بیدار میشن. محمد مامانمو رو شکم خوابوند رو تخت و خودش از پشت افتاد به جون کصش. آروم ولی وحشیانه داشت میکرد تو کص مامانم و ناله های ریز مامانم که معلوم بود خودشو به زور نگه داشته داشت میومد بعد پنجدیقه تلمبه سنگین که تقریبا جونی برای مامانم نذاشته بود، محمد دوباره خوابید و اینبار مامانم براش ساک میزد. تو همین حین محمد هم بیکار نمیموند و مامانمو انگشت میکرد. مامانم برگشت و کیر محمدو گذاشت لا پستوناش و دوباره شروع کرد به خوردن . محمد داشت دیوونه میشد و گفت آبم داره میاد. مامانم همون لحظه از خوردنش دست کشید و گفت نه من هنوز با این کیر کار دارم خیلی وقت بود اینطوری کیری توم نرفته بود. مامانم رو کمر خوابید و پاهاشو هفتی باز کرد و گفت کیرتو بده تو وجودم. محمد هم کاملا افتاده بود رو مامانم و کیرشو تا ته میکرد تو کص مامانم و بعد دو دیقه گفت دیگه آبم داره میاددددد و مامانم گفت بریز توم میرم میشورم. محمد چن تا تلمبه با تموم وجود زد و آبشو کامل ریخت تو نطفه مامانم. محمد بیحال افتاده بود رو مامانم داشت پستناشو میخورد. مامانم گفت خیلی وقت بود سکس به این خوبی نداشتم و میخوام از این به بعد منو همیشه بکنی. محمد هم گفت انقد میکنمت تا سیر شی جنده خانم. هرچند بعید میدونم این کص سیرمونی داشته باشه. بعد این حرفا من اومدم خودمو زدم به خواب، مامانم رفت دستشویی و بعدش رفت خوابید محمد هم اومد سر جاش خوابید.
    بعد از اون چن باری محمد و مامانم تنها شدن که مطمئنم محمد تقه مامان خوشگلمو انداخته. منم دیگه به این جور چیزا اهمیت نمیدم چون دفعه اولش برام خیلی عجیب بود ولی دفعه های بعد برام مهم نبود. فک کنم علاوه بر مادرجنده شدن بیغیرت هم شدم چون گاییده شدن مامانمو دیدم و کاری نکردم

نوشته: فرهاد


👍 36
👎 30
213901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

898463
2022-10-10 01:20:46 +0330 +0330

پشمام واقعا عجیبه

2 ❤️

898466
2022-10-10 01:51:39 +0330 +0330

واقعا زشته ادم با دوست پسرش سگس کنه

1 ❤️

898480
2022-10-10 03:08:11 +0330 +0330

جالب اینجاست که میگه فک کنم.اول داستان گفتی ازاینکه مامانت زیرش بخوابه لذت میبری بعد میگی وقتی مامانمو کرد فک کنم بی غیرت شدم؟
نتیجه اخلاقی:بعضی وقتا هیچی نگفتن بهتر از کص گفتنه.

0 ❤️

898496
2022-10-10 06:47:40 +0330 +0330

عالیه اذت ببر

2 ❤️

898510
2022-10-10 08:54:12 +0330 +0330

با این موارد سکس زیاد روبرو شدم و شنیدم. اتفاقات عجیبی توی این نوع روابط رخ میده

0 ❤️

898512
2022-10-10 09:38:57 +0330 +0330

دوباره خیالات و فانتزی هاشون واسه عزیز ترین و باشرفترین عضو جامعه نوشته فقط حقته از کون دارت بزنن و کیرت را نیز با گیوتین بزنند دوباره داستان تخمی تخیلی شروع شد

1 ❤️

898527
2022-10-10 13:07:15 +0330 +0330

باو کیرم دهنت کصشعرای داخل مغز کیریتو نپاش تو سایت جقی اوبنه ای بیغیرت حرومخور

2 ❤️

898549
2022-10-10 21:05:16 +0330 +0330

گوه تو این دوسال که برا امنیت تو و مامان سگت پست بدم تو برجک

3 ❤️

898550
2022-10-10 21:06:35 +0330 +0330

گوه تو این دوسال که بخاطر امنیت تو باید رو برجک پست بدم🤦🏻‍♂️

3 ❤️

898552
2022-10-10 22:16:10 +0330 +0330

نگران نباش عوضش اینجا کلی کصشر سکسی میزنی بر بدن تو برجک با کیرت ور میری صفااا

1 ❤️

898564
2022-10-11 03:12:53 +0330 +0330

اولا این که سلامتی همه سربازها .
با بقیش کاری ندارم .
برجک این سربازه تو کونت

0 ❤️

898565
2022-10-11 03:39:06 +0330 +0330

منم یه شوهر خاله داشتم که مامانمو میکرد. منم بچه بودم فک میکردن حالیم نیس. ولی قسمت حالیش اینه که بعدا که بزرگتر شدیم پسرخاله ام هم مامانمو گایید. یعنی پدر و پسر هر دو کوس مامانمو گاییدن. البته پسر خاله ام به من می‌گفت و چنبارب هم جور کرد من یواشکی نکاه کنم کوس دادنه مامان حندمو

1 ❤️

898573
2022-10-11 04:40:16 +0330 +0330

کامنتها خیلی از خود داستان باحالتر هستن

1 ❤️

898579
2022-10-11 08:42:23 +0330 +0330

جفت کن منم تقه ممامانت را بزنم

0 ❤️

898590
2022-10-11 13:30:42 +0330 +0330

من حس میکنم تمام این داستان ها نوشته ی یک فرد هستش تا بتونه ترویج بی غیرتی و حرامزادگی بکنه تو سایت و فجیع ترین کار ممکن رو عادی جلوه بده.دوستان خیلی حواستون باشه

4 ❤️

898612
2022-10-11 22:57:21 +0330 +0330

چقدر دروغ

0 ❤️

898689
2022-10-12 10:03:58 +0330 +0330

باز اول مدارس شد و مامانا اسباب بازی بچه ها رو جمع کردن ، تخم حروم بیناموس این چی بود نوشتی ، کونی خاک بر سر
جقت و بزن دیگه شهوانی نیا ، ادمین به سن و سال نگاه کم لطفا

0 ❤️

898717
2022-10-12 16:52:20 +0330 +0330

عااااالی

0 ❤️

898849
2022-10-13 21:00:20 +0330 +0330

واقعو ایران با این کونی‌ها و بیغرت ها بهش میگن کنام شیران

0 ❤️

900606
2022-10-28 11:48:33 +0330 +0330

ابم اومد با داستانت دمت گرم
پ.ن:(اقای آ.ع نترس منم م.ع کِی میشه جفتتونو باهم ب…نم)

0 ❤️

912284
2023-01-26 11:14:16 +0330 +0330

عزیزم پایین تنه هرکس مال خودشه ،اسمش بی غیرتی نیست ،دوست داشته کوس خودش داده به محمد

1 ❤️