سکس خواهرم با بابک خرکیر

1394/04/01

سلام.امير هستم 25 ساله اين خاطره که ميخام براتون بگم مربوط ميشه به عيد سال قبل چون خیلی جالب بود برام و یه جورایی خنده دار گفتم مکتوبش کنم .يه خواهر دارم اسمش الهام هست 30سالشه اينطور که خودش ميگه 157قدش هست و 66کيلو هم وزنشه.رنگ پوستش سفيدهست سايز سينشو نميدونم ولي سينه هاي درشتي داره که گرد و خوشفرمه باسن بسيار شهوت انگيزي هم داره که نه بزرگه نه کوچيک وخيلي خوش فرم هست.از حدود 3سال قبل يه بابک سر کوچمون يه سوپرمارکت باز کرد که خريدامونو اونجا ميکرديم و کارمونو راحت کرده بود بعد از مدتي باهاش رفيق شديم پسر خيلي باحال و با مرامي بود. 27سالش بود هيکل لاغر و قشنگي داشت قد بلند بود و پوست سبزه داشت.بعد يه سال بابک تو همون شهرکمون يه اپارتمان کوچيک خريد که همه کف کردن که اين چقدر درامدش خوبه سر يه سال خونه خريد خودش ميگفت خانوادش کمک کردن ولي حالا هرچي که بود مکان براي کس اوردن ما جور شد من و دوستم مازيار کس جور ميکرديم و ميبرديم خونه بابک ميکرديم در همين دوران بابک به خاطر کير دراز و کلفتش به لقب خرکير مزين شد که البته افتخار واسه خودش ميدونست و پز ميداد کيرش به گفته خودش 20سانت طول داشت حسابي هم کلفت بود .اتفاقاتي افتاد که اين اقا بابک با الهام ازدواج کرد و تا چند وقته ديگه صاحب يه پسر کاکل زري ميشن داستاني که ميخام بگم مربوط به قبل ازدواجشونه .الهام 20سالش بود با يه همکلاسي دانشگاش ازدواج کرد که بعد 5سال جداشدن در همین گیرو دارجدایی الهام مادرم فوت کردو حال هممون بیش از پیش گرفته شد بعداز مراسم سالگرد پدرم وایمان برادرم همش اصرار ميکردن که ازدواج کنه از اونجا که خيلي خوشگل بود خواستگارهاي خوبي داشت ولي قبول نميکرد ظاهرا د در حين همين خريد کردن ها از سوپر مارکت اقا بابک،بابک خان که عاشق دخترهاي تپل و سفيد مثل الهام بود گلوش گير کرد و بعد مدتي مخ الهام رو ميزنه و تورش ميکنه حالا چقدر الهام رو کرد ديگه نميدونم من از جايي متوجه قضيه شدم که الهام رو ازم خواستگاري کردمن همه چيو به خانوادم واگذار کردم خلاصه خانوادش اومدن خواستگاري و بله رو از الهام گرفتن اون زماني که خاطره اتفاق افتاد الهام و بابک تقريبا يه چيزي تو مايه هاي نامزد بودن قرار بود بعد عيد عقد کنن 13 به در بود خانواده بابک اومده بودن تهران و خونه بابک بودن قرار بود 22فروردين جشن عقدشون باشه خونه ما هم همينطور برو بيا بود 13به در براردر بزرگترم ايمان اومد خونمون و پدرم رو برد اوشون خونه برادر زنش الهام هم از صبح با بابک زده بودن بيرون من هم بخاطر سردرد ميگرني لعنتي نتونستم همراه ايمان و پدرم برم سيزده به در رفتم تو اتاقم و بعد از خوردن مسکن خوابيدم ظاهرا به الهام زنگ ميزنن که دارن ميرن اوشون در مورد خونه بودن من هم چيزي بهش نميگن الهام هم شرايط رو براي کس دادن به بابک مهيا ميبينه و ميان خونه من تو اتاق خودم خواب بودم اونم چه خوابي ولي اينقدر صداي خنده و قهقه بلند بود که بيدار شدم ديدم به به صداي بابک مياد که داره قربون صدقه الهام ميره کيرم شق شد خواستم در اتاقمو باز کنم ببينم چه خبره ولي گفتم ميفهمن صداشون هم قطع شده بود فهميدم رفتن تو اتاق الهام که ربوبروي اتاق من بود صداي بسته شدن درو هم نشنيدم حسابي ذوق زده شدم فقط کافي بود از اتاقم بيام بيرون ببينم وضعيت چه طور با ترس زياد يواش درو باز کردم اروم رفتم جفت ديوار شدم و توي اتاقو ديد زدم ديدم الهام لخت لخت به پشت خوابيده بابک هم روش خوابيده مشغول خوردن سينه هاي الهام هست وضعيتشون طوري بود که الهام نميتونست منو ببينه منم از گردن به پايينشو ميديبدم ولي بابک اگه سر شو ميچرخوند ممکن بود من ببينه ولي کجا بود که برگردونه محو سينه هاي خوشگل الهام شده بود يه دفعه ديدم از رو الهام پاشد سريع خودمو کشيدم عقب که اگه سرشو برگردوند نبينتم بعد چند لحظه الهام يه آي آي بلند گفت فهميدم که کيرشو گذاشت تو کس الهام سرمو اوردم جلو ديدم الهام روناشو باز کرده بابک روش خوابيده و مشغول کردنه بابک عاشقه اين پوزيشن بود الهام هم دردش ميومد هي ميگفت يواش تر درد مياره چنان کير گنده اي داشت که جنده هاي کارکشته رو به مشکل مينداخت واي به حال الهام متاسفانه نتونستم کس و کيررو ببينم چون يه حالت تقريبا اريب نسبت به زاويه من داشتن حدود يک ربع الهام رو کرد همين که گفت ابم داره مياد سريع پريدم تو اتاقم درم يواش بستم يه کف دستي زدم و خوابيدم بيدار که شدم ديدم هيچکي خونه نيست فکرکنم اصلا نفهميدن که من خونه بودم .

نوشته:‌ امیر


👍 1
👎 1
145812 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

464752
2015-06-22 08:41:51 +0430 +0430

کسخلن ملت اومده داستان خانوادگشینو نوشته ما چکار کنیم ک کی اومد گی رفت خواهر تو با کی ازدواج کرد تاریخ عقدشونو میخایم شاف کنیم؟دست بردار بابا چرند نویسین

0 ❤️

464753
2015-06-22 09:58:09 +0430 +0430

خوش به حالشون

0 ❤️

464754
2015-06-22 14:48:56 +0430 +0430
NA

اخه کونی اینجا شهوانیه اومدیم داستان سکسی بخونیم . این کسشعرا فقط تو کس ابجیت شاف کن.

0 ❤️

464755
2015-06-22 16:30:29 +0430 +0430
NA

ای کیر ابول قاسم تو کون خودت با خواهرت کجا این داستان خنده دار بود کونی جز کوس شعر و چرند پرند چیزی نبود خواهرت قبلا اینقد کوس و کون داده بود که کیر بابک براش چیزی نبود تو خبر نداری اگر شک داری از بابک بپرس دور سوراخ کونش سیاه و کبود شده و گشادیش چقدر هست در کل داستانت کیری بود کونی از کون دادن خودت به بابک برا مون بنویس ///

0 ❤️

464758
2015-06-23 05:35:14 +0430 +0430

ولی من اینقدر جق و زدم. و مالیدم و دید زدم که بالاخره بعد از ۴ سال آبجیمو از کون کردم والانم با هم دانشجو هستیم که خواهرم توی کرمان داشجو بود من توی زنجان که انتقالی گرفتم رفتم کرمان که خانواده هم خیالشون راحت باشه و هم منو خواهرم پیش هم و لی اینقدر از کون کردمش فقط که ارزش اینهمه چند سال در به دری و جق زدن وانتظار را داره کیرمو تا خایه تو کونش میکنم. ولی نمیدونم کونش چیه که هر روز دیونتر میشم برای کردنش ولی کونش خیلی بزرگ شده وتابلو که الان رژیم گرفته لاغر شه نمیدونه که چقدر من آب کیر خرج کونش کردم

0 ❤️

464759
2015-06-23 09:19:28 +0430 +0430
NA

are?

0 ❤️

464760
2015-06-24 11:22:43 +0430 +0430

دمت گرم دیگه ننویس…

0 ❤️

464761
2015-06-24 14:07:45 +0430 +0430

چقده ملت کسخل شدن، مغزت فقط یک میلی گرم وزن داره

0 ❤️

464762
2015-06-25 00:34:59 +0430 +0430

آبجیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی crazy

0 ❤️

464768
2015-06-25 10:37:39 +0430 +0430
NA

مزخرف sad

0 ❤️

464769
2015-06-26 13:41:55 +0430 +0430
NA

اقا این داستاناتون خیلی بلندن میشه خلاصه تر بگید
احمد هستم از اهواز

0 ❤️

464771
2015-09-10 16:25:21 +0430 +0430
NA

کسشر تعاونی نگاییدم
کونی اینقدر جق زدی مغزت زنگ زده ، غیرتت ب فاک
رفته، ب این داستان کیریتهم میگی باحال
کیر بابک خر کیر هم تو کونت
داستان خودتو با بابک خر کیر هم بذار

0 ❤️