سلام داستان و خاطره واقعی مال ۴سال پیش.
داستان از اونجایی شروع شد که تو شهرمون اعلام کردند جمعه صبح همایش ورزش صبحگاهی با پخش زنده تلویزیون و با کلی جایزه.
من هم صبح جمعه ای حرکت کردم برای همایش پیاده روی و ورزش😏😏 با نیم نگاهی به جوایز و هدایا.
کل مسیر دو سه کیلومتری یک کم دویدم یک کم پیاده تا رسیدیم به آخر مسیر پیاده روی همه مردم جمع بودن مجری در حال اجرای برنامه و من هم ایستاده بودم و ته برگ برگه قرعه کشی دستم بود شاید اسمم دربیاد.
همانطور که ایستاده بودم تو فشار و شلوغی جمعیت دوتا دختر افتادن جلوی من و همش باهم شوخی میکردن . یکهویی یکیشون تو فشار جمعیت اومد عقب به دودولم فشار آورد و خودش چسبوند بهم دودول من هم بی جنبه بازی درآورد و راست شد.
ترسیدم و خودم کشیدم عقب که به هم نخوریم و ضایع نباشه ولی اون ول کن نبود یکبار دیگه اینکار کرد،من دیگه عقب تر برم نمیتونستم تو جمعیت اونم فشار میداد به دودولم و کونش بالا پائین و چپ و راست می برد.
نمیدونستم چیکار کنم. یک دفعه متوجه شدم مانتوش داده بالا و تنظیم کرده دقیق رو چاک کونش و از رو شلوار داره میماله به کونم واقعا داغ کرده بودم قلبم تند میزد اینقدر بالا پائین و چپ و راست کرد که آبم اومد،موقع اومدن آب کونش چسبوند به دودولم و فشار داد تا آبم کامل تخلیه بشه.
بعد یک دقیقه جدا شد مانتوش داد پائین. خودش جابجا کرد و رفت.
نگاه کردم دیدم تمام شلوارم خیس، مونده بودم با این آبروریزی چکار کنم.
بطری آب دستم بود یکجوری آب ریختم رو صورت و لباس بعدش شلوارم انگار که مثلا عرق کردم و خودم شستم و خیس شدم.
هرطور بود از جمعیت اومدم بیرون تا برم خونه.
دیدم یک گوشه ایستاده و داره به صورت و لباس و شلوار خیسم نگاه میکنه و میخنده.
منم لبحند و چشمکی زدم و رفتم خونه.
این خاطره واقعی بود
ببخشید داستان نویسی بلد نیستم ومتنم عامیانه نوشتم
نوشته: jd
کار ندارم که اصل داستان چیز دیگهس و از قضا، کِریم سیمان از پشت بهت چسبونده بود، قرعهکشی چی شد؟ برنده شدی یا تخمای کِریم نصیبت شد؟
اتفاقا منم همونجا بودم
از پشت چسبونده بودم بهت
یادته شلوارتو کشیدی پایین !! لای جمعیت گذاشتم در کونت !!
ای شیطون کجا بودی تو !!
دنبالت میگشتم
مگه نمیگی شلوغ بود سریع مینداختیش بیرون ابتو میریختی رو کونش حالا اون کونش پاره میشد تمیزش کنه
چرا زحمت کشیدی داداش؟ اس ام اس میدادی خب