زیر سن قانونی (۱)

1402/07/04

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه.
من اسمم تواین داستان مهدیه اسامی این داستانم عوض کردم .
طبق معمول رفته بودم باشگاه بدنسازی حدودا سه ساله میرم بدن سازی و بدنم چربی نداره اما حرفه ای نیست متوسطه .
داشتم تمرین میکردم که یه پسره بیبی فیس حدودا 17یا 18ساله که بدنی نسبتا لاغر نه زیاد اومد روی سرم و پرسید چند حرکتت مونده که گفتم تازه شروع کردم تنهام اگه میخوای توام بزن با هم میزنیم اونم قبول کرد شروع کردیم اسمشو پرسیدم گفت اسمم ماهانه .ماهان حدودا 65کیلو بود و منم 70 وبخاطر همینم وزنهامون نزدیک هم بود ماهان خیلی سفید و خوشکل بود هنوز ریشو پشمم نداشت چه صورتش چه بدنش یکم مغرور بود مشخص بود تازه هم اومده این باشگاه خلاصه چند تا حرکت و زدیمو تموم شد تایمی که من میرفتم ظهر بود ماهانم همون تایم میومد که همین باعث شد باهم از اون به بعد تمرین کنیم. و این شد باب آشنایی منو ماهان … خلاصه از دوستی ما چند ماهی گذشت و کم کم باهم داشتیم صمیمی می شدیم با اینکه سن من 28 سال بود و اختلاف سنی با ماهان حدودا 10 سال داشتم اما خوب باهم جور شدیم تا این که تو راه برگشت باهم برمیگشتیم و رفته رفته دوستی ما به خارج از باشگاه کشیده شد. ماهان چون خیلی خوشکل و سفید بود از این پسرای فرفری بخاطر همینم دوست دخترای زیادی داشت و دخترای زیادیم بهش پا میدادن منو ماهان چند بار باهم رفتیم سر قرار با دخترا من پرایدی داشتمو ماهان وسیله نداشت بخاطر همین با هم دیگه میرفتیم سر قرار تا این که یروز ماهان گفت یه زید فابریک داره میخواست برسونمشون کافه منم دیدم که میخوام اونارو ببرم خودمم زیدمو بیارم باهم بریم اسم دوست دختر منم که همین یکیم داشتم آرزو بود آرزو 22سالش بود یعنی از ماهانم بزرگتر بود . سفید و یکم تو پر سیناهشم 75 میشد منو آرزو دوساله باهمیم و تو این دوسال چهار بار سکس داشتیم آرزو دختری یکم خجالتی ولی باحالی بود. خلاصه با آرزو هماهنگ کردم که بریم کافه چهار نفری اونم قبول کرد و رفتم دنبالش و سوارش کردم و رفتیم دنبال ماهانو دوست دخترش که تو پارک بودن یهو چشمم افتاد ماهان و زیدش که زیدش حدودا 16سالش بیشتر نبود یه بچه از این تیپ امروزیا بدونه روسری و تیپ لش خوشگل و سفید به تناسب جسمش از هممون ریز تر بود. سوارشون کردیمو باهم آشنا شدیم اسمشم رها بود دختر بازیگوش شاد و شوخ خیلی زود با آرزو دوست شد و رفتیم کافه. خیلی خوش گذشت اون روز از اونجایی که رها با این که سنش کمبود ولی خونشون زیاد پیگیرش نبودن … تا غروب دیر وقت حسابی چرخیدیم. این طور شد که دوستی چهار نفرمون شروع شد چندین بار کافه پارک و بیرون. یه چند ماهی گذشت منو ماهان دیگه همه حرفا وشوخیایی داشتیم که یکروز ماهان به من پیشنهاد مسافرت شمال چهار نفره داد و گفت میریم تفریح عشقو حال من گفتم که زید تو رها سنش کمه مگه میزارن بیاد ماهانم باخیال قرص گفت بابا منو رها تا حالا دو سه بار رفتیم اون پایس خونه گیر نمیدن منم گفتم پس بزار ببینم آرزو قبول میکنه و خونه بهش گیر نمیدن … حقیقتا خیلی دوست داشتم چهارتایی یه شمال بریم که همه پایه هم باشیم
با آرزو در میان گذاشتم اونم راضی شد اما گفت باید خونه رو راضی کنم دو هفته ای گذشتو که آرزو یروز بهم گفت پدرم قراره بره مسافرت چند روز منم از مامانم اجازه گرفتم سه روز بیام مسافرت اما نگفتم با پسرم گفتم اکیپ دخترونس …تا این که روز موعود فرا رسید ماهان یه خونه قبلش ردیف کرده بود مثل این که ویلایی داییش بود منو ماهان رفتیم حسابی خرید کردیمو لوازم سفر و جفتو جور کردیم و رفتیم دنبال آرزو و رها هم سوار کردیمو زدیم به جاده
حدودای ساعت 1ظهر بود رسیدیمو بساط جوجه تو ویلای دایی ماهان براه کردیمو بزنو. بکوب و رفتیم جنگل و حسابی چرخیدیم غروب ساعت 9شب رسیدیم خونه ماهان با چشمک بهم اشاره داد دیگه یواش یواش وقت اینه که زیدامونو برداریمو بریم تو اون استخر کوچیکشون شروع کنیم مخ زدن شب عملیاتی با زیدامون داشته باشیم دخترا رفتن لباسارو عوض کنن گفتم ماهان رها بچس بدبختمون نکنی گفت نه اون اوپنه و خندید گفتم دهنت سرویس مراقب باش ماهانم گفت خودت مراقب باش منم گفتم من با تجربم حواسم هست و با خنده رفتیم استخر و بعد چند دیگه تو استخر بودیم دیدم رها و آرزو اومدن با یه شلوارک و نیم تنه چشم به رون سفید آرزو افتاد داشتم دیونه میشدم رها هم با اون سن کمش دست کمی از آرزو نداشت اومدنو پریدن تو آب کنار ما شروع کردیم آب بازی من آرزو غرق میکردم و ماهانم رهارو که این وسطا یکی دوبارم ماهان آرزو غرق کرد اخه خود آرزو اول سر به سر ماهان گذاشت منم دنبال فرصت بودم رهارو بگیرم یکم آبش بدم خلاصه همینطور ماهان رهارو آب میداد حواسم بود داشت بدنشم میمالوند یه جاهاییم دست مینداخت تو پای ها بلندش میکرد مینداختش تو آب رها سینهاش مشخص بود کوچیکه و نوجوانه زیر نیم تنه نوک سینهاش معلوم بود منم یواش یواش آرزو رو میمالوندم آرزو شلوارکش پارچه ای بود و شرتم پاش نبود آب خورده بود بهش همه کوص و کونش معلوم بود یه جاهاییم منم شیطنت میکردم و دست میزدم به کوصش اونورم ماهان همش باشوخی میزد رو کون رهاو میخندیدن آرزو با این که خجالتی بود اما مثل اینکه خجالتو کنار گذاشته بودو حسابی شوخی میکرد منم به تلافی این که ماهان دو بار آرزو غرق کرده بودرفتم از پشت رها رو گرفتم قشنگ تو بغلم جا شد و بلندش کردم و غرقش کردم کیرم قشنگ خود رو کونش رها هم میخندیدو به روی خودش نیاورد یهو ماهانم دست انداخت بین پای آرزو بلندش کرد و غرقش کرد البته من پشتم بهشون بود ولی وقتی اومدن رو آب دیدم دست ماهان روی کوص آرزو بود یهو سری دسشو ماهان برداشت منم دیگه رفتمو چسبیدم به آرزو رها رو ول کردم یجوری هم دلم لرزید هم یه حسی بهم دس داد آرزوهم یکم خجالت کشید معلوم بود لپاش قرمز شد. ماهان به روی خودش نیاورد و خنده کنان رفت سراغ رها شروع کرد لب گرفتن و دست رها رو گرفت و برد و رفتن بیرون آب و دوشی گرفتن و رفتن تو سالن که ماهان مشخص بود کیرش زیر شلوارک سیخ شده بود اونا خنده کنان رفتن شروع کنن منم که فضا دیگه آماده بود شروع کردم لب گرفتن و مالوندن کوص آرزو آرزو هم آماده شده بود و کیرمو میگرفت کیر منم سیخ شده بود گفتم بریم آب اومدم بیرون وای کوص آرزو از زیر شلوارکش قشنگ معلوم بود اون کوص پفیش. خودمونو خشک کردیم تو استخر یکم سرد بود میخواستیم بریم تو اتاق که باید از سالن رد میشدیم ماهانم که تو سالن رها رو گرفته بود یه جورایی تو دلم دوست داشتم ببینم ماهان چطور رهارو میکنه یه دخترک 16 ساله تو بغل جاشو .اما نمیشد شاید آرزو دوست نداشته باشه گفتم آرزو زود رد شیم برم اتاق مزاحم این دوتا قناری نشیم. .دیدم آرزو گفت اونا تو حال خودشونن ما مزاحمشون نیستیم نترس و خندید منم گفتم اره والله رفتیم تو سالن دیدیم ماهان رهارو خابونده رو کاناپه پاهاشو داده بالا و داره از جلو میزاره کوص رها صحنه خیلی سکسی بود رها ی سفید و ریزه داشت زیر کیر ماهان تکون میخورد کیر وکوص این دوتا معلوم نبود چون ماهان خوابیده بود روش ولی سینه های صورتی رها معلوم بود آرزوم چشمش افتاد به این صحنه یکم خجالت کشید ولی به روی خودش نیاورد آرزو خودشو خشک کرده بود حوله دورش بود دست منو سفت گرفت منم گفتم بچها خسته نباشید راحت باشید راحت که ماهانو رها یه خنده کوچیک زدن و گفتن ما راحتیم شما راحت باشید منم که شهوت تمام وجودمو گرفته بود آرزو بغل کردم ببرم بالا یهو حوله آرزو باز شد و سینه هاش افتاد بیرون اون سینه های گوشتی و سفتش دیگه آرزوم دست نبرد درستش کنه و بیخیال حوله شد داشتم. میبردمش تو اتاق که گفت همینجا منم تعجب کردم از حرفش ولی بدمم نیومد برگشتمو آرزو رو انداختم رو اونیکی کاناپه حوله هم دیگه کاملا کنار رفت وای چی میدیدم کوص سفید و تپل آرزو خیلی وقت بود ندیده بودش کیرم سیخ شده بود همیشه کیرم 14سانت میشد اما اینجا انگار خیلی بزرگ تر شده بود سینهای آرزو واقعا خیلی جذاب بود ماهان یه نگاه انداخت به ما و قشنگ کوص و ممهای آرزو رو دید زد معلوم بود چشمش گرفت گفت به به خوش اومدید شما هم راحت باشید آرزو دیگه سکوت کرده بود اما رها با شیطنت می خندید و گفت مهدی مراقب دوست دخترت باش منم گفتم مراقبم آروم میزنم. اینو گفتم آروم کیرمو گذاشتم دم کوس آرزو خیلی تنگ بود ولی با یکم اینور اونور کردن رفت تو آرزو یه آه سکسی کشید و گفت مهدی آروم بکنیااا منم گفتم باشه که آروم آروم شروع کردم تلمبه زدن .بعد دیدم ماهان رها رو بلند کردو داگی گذاشتش دیگه کوص رهارو هم دیدم وای چه کوص کوچیکو سفیدی
چطور با اون کوصش داشت کیر ماهانو میکرد تو کیر ماهانم تقریبا همون اندازه کیر من بود ولی کیر سفید و خوش تراش واقعا ترکیبش با کوص رها خیلی سکسی بود منم برای اینکه از نزدیک ببینم آرزو رو بلند کردم داگی گذاشتمش کنار رها کوص گوشتی و سفید آرزو در کنار کوص کوچیک و صورتی رها. کون آرزو هم سفید و گنده کون رها هم نسبتا کوچیک تر و سفید ماهانم همینطور که میکرد با سیلی میزد رو کون رها. سکس اونا پر شور تر از سکس ما بود چون آرزو همش میگفت مهدی اروم تر ولی رها خیلی با ماهان همکاری میکرد. … همینطور می کردیم که ماهان با چشمک به من یه سیلی زد رو کون آرزو آرزو یه تکون خورد و هیچی نگفت منم ادامه دادم به کردن دیدم ماهان دوباره یه سیلی زد رو کون آرزو رد دستش افتاد و با دستش لپ کون آرزو رو گرفت آرزوهم هیچی نمی گفت من می ترسیدم نکنه آرزو ناراحت بشه اما انگار زیادم بدش نمیومد ماهان دستمالیش کنه البته حقم داشت ماهان خیلی خوشگل و سفید بود دل همه دخترارو برده بود منم یه دونه زدم رو کون رها رها گفت وای اقا مهدی چه دست سنگینی داری و خندید … دیدم ماهان داره به من اشاره میکنه که دوس داری رهارو بکنی. من که استرس داشتم آرزو بدش بیاد گفتم این آرزوو. ماهانم با چشمک گفت بزار الان درستش میکنم. دیدم ماهان دستشو آوردو زیر شکم آرزو و چوچولشو مالید آرزو یکم اول خودشو جمع کرد ولی هیچی نگفت آروم خودشو شل کرد دوباره که ماهان دستشو برداشت و دوباره زد رو کون آرزو آرزوم سکوت کرده بود و میگفت مهدی آرومتر … یهو ماهان کیرشو از کوص رها در آورد و گفت مهدی جون بیا اینور ببینم کوص گوشتی چه حالی میده منم آروم کشیدم بیرون و اومدم اینطرف برم سراغ کوص کوچیک رها که دیدم ماهان با بیرحمی تمام کیر سفیدشو کرد تو کوص آرزو. منم کردم تو کوص رها مشغول شدم که دیدم آرزو کونشو قشنگ قنبل کرد و کوصش کامل زد بیرون که ماهان راحت تر بکنه ماهانم از خدا خواسته محکم تلمبه میزد دیگه آرزو هم غر میزد آروم بکن . ساکت وایساده بود و لذت میبرد ماهانم محکم با سیلی میزد روکون آرزو لپ کون آرزو دیگه قشنگ قرمز شده بود که رها گفت مهدی بریم رو اون کاناپه رفتیم اونور رها دراز کشید و طاق باز وایستادو گفت اینطوری بکن مهدی منم مشغول شدم به کردن دیدم ماهان کیرشو تا خایه کرده تو کوص آرزو آرزوم صداش در نمیاد و فقط داره با آه و ناله کردن لذت میبره ماهانم اون یکی انگشتشو کرده بود تو کون آرزو. آرزوهم بجای اعتراض داشت میگفت ماها جون بکن منو منو جر بده کوصمو جر بده کوصم فقط مال توه ماهانم بدتر حشری میشد و میکرد منم داشتم رها رو محکم میکردم که آبم داشت میومد گفتم رها آبم داره میاد کجا بریزم گفت هرجا دوس داری منم در آوردم ریختم رو ممه های صورتی و گرد رها رها هم گفت جووون چه آبی و یه لب گرفتو از زیرم اومد بیرون منم افتادم رو کناپه و ادامه سکس ماهان و آرزو رو نگاه میکردم ماهان کیرشو در میاورد و دوباره میکرد تو کوص آرزو کوص آرزو هم حسابی باز شده بود . بعد آرزو گفت ماهان تو دراز بکش من بیام رو کیرت. ماهانم دراز کشید و آرزو نشست رو کیر ماهان. آرزو با تمام جونو دل داشت به ماهان کوص میداد انگار خیلی وقته تو‌کف کیر ماهانه … محکم شیک میزد رو کیر ماهان رها هم رفتو کون آرزو رو دستمالی میکرد دیدم آرزو افتاده بین رها و ماهان دارن نهایت لذتو ازش میبرن ماهانم دستشو دراز کرده بود و انگشتشو کرده بود تو کون آرزو. آرزو هم هیچی نمیگفت با این که اصلا تا حالا اجازه نداده بود من دست به کونش بزنم ماهان گفت آرزو بلند شو از رو کیرمو دراز بکش رو کاناپه طاق باز آرزو هم سریع تو اون پوزیشن وایساد و پاهاشو باز کرده بود ماهانم‌ که داشت محکم تلمبه میزد گفت رها ممهای آرزو رو نگهدار میخوام بریزم رو سینه های سفتش رها هم نوک ممه های آرزو رو چسبونده بود به هم که ماهان کشید بیرون و آبشو ریخت رو ممه ای آرزو چقدرم زیاد بود آبش آرزو با لذت داشت نگاه میکرد و ماهان شروع کرد لب گرفتن …
… ادامه دارد …
ا

نوشته: مستعار مهدی


👍 16
👎 9
31901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

949767
2023-09-26 23:40:04 +0330 +0330

مشکل اینجاست که داستان‌ها باورپذیر نیستند. مثلا شما دو سال با آرزو خانم دوست بودی و کلا چهار بار با ایشون سکس داشتی، ولی اینقدر حشری و پایه بود که خودش پیشنهاد سکس موازی میده و بعد هم بدون هیچ اعتراض و اکراهی یکهو موازی تبدیل به ضربدری میشه. نمیگم که داستان دروغ هست، فقط برای من باورپذیر نیست. موفق باشید.


949783
2023-09-27 00:25:54 +0330 +0330

هر ۴ تاتون رو گاییدم

0 ❤️

949803
2023-09-27 01:32:12 +0330 +0330

من اونجا بودم ماهان رو میکردم

1 ❤️

950555
2023-10-01 08:05:18 +0330 +0330

منکه فقط میام کامنتارو بخونم برم! دم بچه های شهوانی هم گرم واقعا زحمت میکشن موجب خنده های ما میشن😂

0 ❤️