از اوان کودکی پی به دو خصیصه بنیادین وجودیم بردم.
نخست شهوتی تند و آتشین بود که همیشه و همه جا زبانه میکشید و دوم تمایلم به پسربچه ها و مردان جوانتر از خودم.
زمانی که یک دختربچه بودم تقریبا همه پسران فامیل و همسایه را سوار خودم کرده بودم و ازشان کام گرفته بودم تا اینکه یکی ازین پسرکان ماوقع را با مادرش در میان گذاشت و مادره هم منو گوشه ای گیر انداخت و سخت تهدیدم کرد.
در عین حال انسانی ترسو و محافظه کار بودم و از همان وقت روابط جنسیم در عالم واقع پایان یافت و به جهان تخیل پناه بردم.
بعد از ازدواج با یکی از همکاران بیماری جنسی من نه تنها بهبود نیافت بلکه افسردگی و استرس و گوشه گیری هم به آن اضافه شد.
بارها شوهر مرحومم وادارم کرد روی میز روانکاو و روانشناس ها دراز بکشم اما همه آنها را فریب دادم تا قادر به تشخیص و درمانم نباشند چون راز من تابو و نگفتنی بود و این نخستین باری است که ناشناس قادرم آن را اعتراف کنم.
در بیستمین سال خدمتم اتفاقی برایم افتاد که تا حدی زندگی شخصی و خانوادگیم را بهبود بخشید.
از مدارس دخترانه به پسرانه منتقل شدم و مدیر یک دبستان پسرانه شدم.
اکنون گرچه قادر به تصاحب هیچکدام و دست از پا خطاکردن نبودم ولی صرف بودن در بهشتی از آلت های جوراجور برایم اکتفا میکرد.
بعد از فوت شوهرم گزینه های خوبی برای ازدواج اظهار تمایل کردند ولی همه رو بدون درنگ رد کردم چون قادر به همخوابگی با هم سن و سالان خودم نبودم.
سن بازنشستگی شغلی و یائسگی جسمی هم فرا رسیدند ولی شهوتم زبانه هایش تندتر شد و به مشکلی بزرگ برایم تبدیل شده که دیگر خیار و سوسیس هم جوابگو نیست.
تنها فرزندم در شهرستانی دیگر شوهر کرده و آنقدر در کودکی از من بی مهری دیده که بزور در هفته یک تماس ساده میگیرد.
ازدواج و مادر شدنم تنها برای همرنگ جماعت شدن و ترس از انگشت نما شدن بود.
اخیرا یک گوشی هوشمند خریده ام و یادگرفته ام آن را به تلویزیون متصل کنم. از سایت های پورن چند فیلم هماغوشی زنان بالغ با پسران نوجوان را سیو کرده ام.
وقتی این فیلم ها در حال پخش است برهنه در خانه راه میروم و از شدت شهوت تنم شروع به لرزیدن میکند و قطرات ادرار و شهوت بی اراده بر ران هایم جاری میشود.
جمعه روزی بود که برای رهایی از تمنای نفسانی دست به تمیزکاری در آشپزخانه زدم. بعد به صرافت افتادم کل وسایلش رو بیرون بکشم و از نو بچینم. برای جابجایی وسایل سنگین مجبور بودم از پارسا پسر خواهرم کمک بگیرم.
به بالکن رفتم. در آن ساعت کسی در کوچه و خیابون نبود جز یک مشت بچه. پسرها دوچرخه سواری میکردند و دخترها به خرگوش های توی دستشون غذا میدادند.
پارسا را بین دختران پیدا کردم. ازون فاصله حس کردم چیزی در حال اتفاق افتادن است و پارسا در حال دستمالی یکی ازآن دختران است و خودش را به پشت دختره میمالد.
بیشتر که دقت کردم مطمئن شدم پارسا و باران یک سر وسری باهم دارند.
پارسا رو صدا کردم گفتم بیاد بالا و باران رو هم باخودش بیاره. چند تا از دخترها گفتند خاله منم بیام؟ گفتم نه عزیزم زیاد کار ندارم.
این بچه ها از خداشون بود برام کاری انجام بدن چون انعامم نقد و پر و پیمون بود.
با پارسا و باران شروع به تمیزکاری کردیم. روزی که قرار بود از تحریک جنسی دور باشم بیشتر از هر روزی تحریک شدم. تا پشتمو میکردم پارسا و باران همو بغل میکردن و منم شورتم خیس و داغ شده بود.
دلم به حال این دو پرنده عشق سوخت. گفتم بچه ها من حالم خوب نیست میرم طبقه بالا یه چرت بزنم. شما همه ظروف رو دستمال بکشید تا برمیگردم. چون خونه دوبلکسه از پله ها بالا رفتم تا به اتاق خواب برسم. یه چهارپایه زیر پام گذاشتم و از شیشه بالای درب توی هال رو دید زدم. پارسا باران رو بغل کرده بود و سینه های کوچولوش رو میمالید. یه دستش هم بین پاهاش بود. باران روی مبل دراز کشید و پارسا خوابید روش و از هم لب میگرفتند. بدنهاشون در هم پیچیده بود و اطرافو فراموش کرده بودند. از مبل پایین اومدن و باران بین پاهای پارسا زانو زد. شلوار پارسا رو کشید پایین و کیر بزرگش عین فنر بیرون جهید. همچین کیری برای پسری در سن بلوغ عجیب بود. هم سایزش دراز و کشیده بود و هم کلاهکش کامل و بزرگ بود. کس و کونم برای کیرش آتیش گرفت. حاضر بودم هرچی دارم رو بدم جای باران باشم. از زیر خایه ها زبونش رو حرکت میداد و تا کلاهکش رو میلیسید و دوباره این کار رو تکرار میکرد. تحریک پارسا به اوج رسیده بود چون باران رو گرفت و بطرف دسته مبل هولش داد. دامنش رو کشید پایین و شروع به لیسیدن کسش کرد. یه تف سر کیرش گذاشت و لای پای باران گذاشت. باران قشنگ یه دو متر به جلو پرید. فکر کنم سیر کیر پسره رفته بود تو کونش . از چهارپایه پایین اومدم. پاهامو باز کردم و روی دیوار گذاشتم. به محض اینکه انگشتم داخل کسم شد منفجر شدم و بدنم بشدت لرزید.
چند رورزی گذشت.کیر پارسا شده بود فکر و ذکرم. بارها با پارسا تنها بودیم و فرصت داشتم خودمو تسلمیش کنم ولی نتونسته بودم. اما کس دیگری این کار رو کرده بود و این وسط سر من بی کلاه مونده بود.
کسم دیگر به خودارضایی جواب نمیداد و طلب کیر پارسا رو میکرد.
عصر پنجشنبه بود که خواهرم زنگ زد. گفت ریاضی پارسا خیلی ضعیفه و نگرانم کرده. فکری مثل برق از سرم گذشت. گفتم درس تخصصی من ریاضیاته. بگو بیاد و کتابشو با خودش بیاره. یه دوش گرفتم و مختصر آرایشی کردم. بدنمو با عطر و پودر خوشبو و خواستنی کردم. یه دامن کوتاه و نازک پوشیدم و بالاش یک تیشرت چسبون پوشیدم. از آیینه به خودم نگاه کردم بزرگی کون و برجستگی سینه هایم توی چشم بود و کسی نمیتونست نادیده اش بگیرد. از بدو ورود سرش توی کونم بود هرچند سعی میکرد زیاد تابلو دید نزند.
بدنهامون به هم چسبیده بود و بدنم غرق لذت شده بود. کسم مرتب ترشح میکرد و خوشحالی میکرد.
چون کرست تنم نبود سینه هامو تا نصفه در معرض دیدش میزاشتم و موفق شده بودم کیرشو شق کنم جوری که شلوارش باد کرده بود.بوسم میکرد و میگفت خاله جون خیلی دوستت دارم. منم بوسش میکردم و میگفتم منم دوستت دارم پسر خوشگلم.
پارسا جونم میخواست شب پیشم بمونه و ازم مواظبت کنه منم طبیعتا مخالفتی نکردم. به مادرش زنگ زد. شب جمعه بود و مادرش هم از خدا خواسته آنی موافقت کرد.
ساعت یازده شد. پارسا روی زمین دراز کشیده بود و فوتبال جام جهانی نگاه میکرد. منم روی مبل نشسته بودم و دامنم رو جمع کرده بودم تا ران های سفید و برهنه ام جلو دیدش باشد. سرمو تو گوشی کرده بودم و خودمو به حواس پرتی زده بودم. پاهامو جوری باز کرده بودم که اگر شرت تنم نبود کسمو هم میدید. دیگر آشکارا به وسط پاهام زل زده بود. منم تحریک شده بودم و وجودم آتیش گرفته بود. به پارسا گفتم میرم طبقه بالا بخوابم. گفت میخای تلویزیون رو خاموش کنم؟ گفتم نه عزیزم داروهای من خواب آوره به محض اینکه بخورم بیهوش میشم. از پله ها رفتم بالا. پارسا مجبور بود بالاخره برای دیدن بقیه نمایش و لمس کس خوشگلم بیاد توی اتاق خوابم. دامن و شرتم رو پرت کردم کف اتاق و یه شلوار کشی راحتی پوشیدم و به شکم روی تختم دراز کشیدم. مدتی گذشت و تلویزیون خاموش شد. ساعت حوالی یک بود که در اتاق خوابم باز شد. اولش فقط کنارم دراز کشیده بود و یکبار هم اسممو صدا کرد که خودمو به خواب زدم. صورتشو جلو صورتم گذاشت و با احتیاط چند بار بوسم کرد. بوسه های عاشقانه و در حین حال شهوانی. با تردید دستشو تو موهام فرو کرد و نازشون کرد. بدنم گر گرفته بود. پر از تمنا و شهوت شده بودم. هربار که دستش به پوستم میخورد طپش قلبم بالا میرفت و گر میگرفتم. اونم تحریک شده بود و تو حال خودش نبود. وقت بوسیدن لباش پر از حرارت بود و بدنش میلرزید.
بالاخره خوابید روم و بدن کوچکش روی بدنم انداخت. اولش بی حرکت بود و بعد شروع به حرکت کرد. کیرش سفت شده بود و از چاک کونم تا کسم را مالش میداد. دستشو از زیر آرنجم به سینه ام رسوند و پستونم رو گرفت. شروع به فشار دادن بدنش روی بدنم کرد و گردنمو بوسید. آنقدر غرق لذت بودم که نفهمیدم چجوری دستشو توی شلوارم کرد. با اولین تماس خیس کردم و پاهامو باز کردم تا خوب دستمالیم کند. سعی داشت شلوارمو پایین بکشد که با تکان دادن کمرم کمکش کردم و کون برهنه شدم زیرش . چراغ شب روشن بود و نور نصفه و نیمه ای اتاق رو نیمه روشن کرده بود. شروع به بوسیدن باسنم کرد. بیشتر داشت بدنمو عبادت میکرد. هربوسه داغی که روی رانهایم میگذاشت حالمو بدتر میکرد و میخواستم از شدت لذت گریه کنم. بزور جلوی خودمو گرفته بودم که هوار نکنم. چاک کونم رو با دو دستش باز کرد و سوراخ کونم رو لیسید. بهشت در تخیلات من جایی بود که یک پسرک کس و کونم را بلیسد و حالا به آرزویم روی تخت خودم رسیده بودم. وقتی زنی در آغوش مردی میخوابد هر مقدار مرد حرارت داشته باشد و از عمق وجودش زن را نوازش کند به همان نسبت زن لذت میبرد و آماده دخول میشود. زبان کوچکش لذتی بهم داد که در عمرم تجربه نکرده بودم و بال پروازی بهم داد که از زمان و مکان جدا شدم و به دنیای ناشناخته لذت های ممنوعه و داغ قدم گذاشتم.
به همان نسبتی که کونمو دوست داشت و بوسه بارونش میکرد منم برای کیرش له له میزدم و در آتش انتظار ورود مردانگیش میسوختم. بالاخره کلاهک کیرش را بین پاهایم حس کردم.
نخستین تلاشش برای دخول به کونم جواب نداد چون کونمو سفت کرده بودم و راه ورودش را مسدود کرده بودم. آنقدر کیرش رو روی سوراخم فشار داد که بالاخره لغزید و وارد کسم شد. به محض دخول فشارش رو بیشتر کرد و همه کیرشو داخلم کرد. تمام کیرش داخل کس آتشینم بود. هر مرد دیگری بود که داخل چنین کس داغ و خیسی میکرد ارضا میشد ولی خوبی پسری در این سن و سال این بود که نه تنها خبری از اومدن آبش نبود بلکه بشدت و بسرعت کسمو تلمبه میزد.
با هر تلمبه اش صدای سکس آبدارمون توی اتاق میپیچید. بالشو گاز گرفته بودم و خودم را رها کردم تا برای دومین بار ارضا شوم. آبم اومد وقتی که کیر بزرگ و سفتش داخلم بود. هنوز هم داشت میکرد و شدت حرکاتش تند شده بود. یدفعه کارش رو متوقف کرد و بیرون کشید. نه توی کسم نه روی بدنم داغی آبش رو حس نکردم. یکبار دیگر کیرشو بین پاهام گذاشت و شروع به فشار دادن کرد. بازهم کیرش افتاده بود روی سوراخ کونم. همه عضلاتم رو شل کردم و کیرش تا خایه رفت تو کونم. کیرش با آب کسم خیس شده بود و راحت توی کونم عقب جلو میکرد. توی کونم نتوانست بیشتر از دو دقیقه دوام بیاورد و با یک ضربه محکم چند قطره منی ریخت توی عمق وجودم.
کیرش کوچک شد و از بدنم جدا شد. همچنان رویم خوابیده بود و گردن و موهامو میبوسید. غرق عرق شده بودم و مغزم از جستجو و اضطراب تهی شده بودم. پرنده ای سبک بال بودم که در آغوش جفتم به آرامش رسیده بودم. وقتی صدای خروپفش بلند شد من هم چشمام سنگین شد و زیرش بهترین و راحت ترین خواب زندگیم را تجربه کردم.
نوشته: لینا خانوم
ایول بهترین داستان تخیلی بود که توی این چند سال خوندم. عالی بود قلمت.
عالی بود ای کاش یکی مثل تو با من بیاد تو رابطه لینا جان
دختر چادری اینجا نیست؟ اگر هست پیام بده بهم🌹❤️
چرا زور میزنی متن دستان سکسیو ادبی کنید
خودمونی بنویسید دیگه شاهنامه نیس ک
واااای عالی بود
لینا جان بهم پیغام بده کارت دارم
میخوام راجب یک مورد مشابه باهات مشورت کنم
متن نگارش خوب
ولی فضا سازی ضعیف
رویداد ها تلاش میکردی زود جلو بره
بهتر بود به رویداد ها بیشتر می پرداختی
وقتی پارسا اوردی تو نقشش تو کوچه دیدی
بهتر بود معرفیش میکردی کی هست
اسم داستان از قصد طوری انتخاب کردی بازدید بخوره
ولی بهتر بود ی اسم بهترانتخاب میکردی
به این محتوا زیبا خلق کردی بخوره
لایک42تقدیم بهت
منم مث توام به سن پایین علاقه دارم و خواهرزنمم تو 16 سالگی کردم و الانم برادرزنم 15 سالشه و دو هفته ایه دارم بهش حال میدم
سکس با زیر ۱۸ سال مصداق کودک آزاری هست. چرا شعورتان نمیرسد؟ همه جای دنیا شما تبه کار حساب میشید، چه انجامش بدید، چه داستانش بنویسید
منم از بچگی تو کف خالنم بودم چون همیشه پر و پاچش بیرون یود و خیلی تپل و سفیدو من براش خیلی جق زدم ولی افسوس جرات نکردم بهش نزدیک بشم
هرچند قلمت خوب بود اما
به محض اینکه رسید به داروهای خواب آور دیگه نخوندم
همون اول میتونستی از قضیه اون دختره که بهش داده بود سواستفاده میکردی و کوس و کونتو بهش میسپردی اما از اونجایی که جقی هستی و کوسشعر میگی حتما باید به قرص و اینا پناه ببری تا جزعبلاتت رو درخورد خواننده بدی
قشنگ بود . خیلی واقعی به نظر نمیاد ولی خب حرارت داشت . دمت گرم
جالب بود اما اون قسمتت آخرش قابل باور نیست پسر بچه ای در آن سن و سال که تازه بالغ شده باشه قادر به ارضا کردن خانمی در سن و سال شما نخواهد بود، اما در مجموع بسیار قابل احساس بود، موفق باشید بانوی محترم.
موضوع رو دوس نداشتم ولی سبک نوشتن خیلی عالی بود و لایک دادم
داستان قشنگی بود فقط چند چا قلمبه سلمبه اش کردی که تمرکز آدمو به گا میداد ، ولی کلا سکس با کسی که اختلاف سنیش باهات زیاد باشه چه بزرگتر چه کوچکتر خیلی حال میده من دقیقا با یه زنه سکس کردم ۱۸ سال از خودم بزرگتر بود و با یه دختری سکس کردم که ۱۶ سال از من کوچیکتر بود هردوتاش فوق العاده هست لعنتی اگه کارشونو بلد باشن
خوب بود حداقل یه قسمت دیگه بنویس …
فرداش چی شد ؟؟
خیلی عالی اصل جنسی،تو رو خدا بیا من سنم از تو کمتره قول میدم روزی سه بار سیر بکنمت،کیرم مثل دست کلنگ کلفته حال بهت میده
سلام،
۱- سپاس بابت زحمتی که **برای تنظیم و تایپ داستان **کشیدی.
۲- این اتفاق، چون معمول نیست، بنابراین کمی دور از ذهن و واقعیت بود ولی در عوض همین موضوع، اون را به داستانی با **سوژه خاص و غیر تکراری و جذاب **تبدیل نموده بود.
۳- مشکلی که مشهود بود، در جایی آورده بودی که درس تخصصی ام ریاضیات هست و چون مدیر مدرسه هست و بنابراین تحصیلاتی دارد، بهتر بود اینگونه می آوردی که « رشته تحصیلی ام یا رشته دانشگاه من ریاضی بوده »
۴- در نهایت دست مریزاد و با توجه به خاص بودن داستان، نمره ات بیسته بیسته
ادبیات مزخرف
“اخیرا یک گوشی هوشمند خریده ام و یادگرفته ام آن را به تلویزیون متصل کنم.”
تا همینجا خوندم
حس به بچه های دبستان برای یک زن یائسه چندشه
کافیه اینجا نویسنده داستان خودش رو زن معرفی کنه
همون منتقدین فحاش میشن یک کوس لیس مهربون
سریع لایک می کنن
واقعا خیلی چرت بود، تعجبم از اون ۱۲۲ نفریه ک لایک کردن
اینکه چقدر از این داستان واقعیه رو نمیدونم اما این حد از حشریت رو واقعا درک میکنم چون باهاش طرفم.
با یک خانمی که پرستاره ۵،۶ ساله رفیفم. همسن خودمه. ۴۴،۴۵ سالشه، قبلا هفته ای حداقل ۲ شب با هم بودیم اما الان چون فاصله افتاده بینمون،هفته ای یکبار که برای کلاس آموزشی طب سنتی میاد ، بعدش میاد پیشم.
حداقل ۵،۶ بار به ارگاسم میرسه و گاهی فقط نوک سینه شو که میگیرم قاطی میکنه و حشرش چنان میزنه بالا که دختربچه ها بعید میدونم اینمدلی باشه!
موقع ارضا شدن چنان از خود بیخود میشه و حرکات ناگهانی و تند و قوی داره که باید سفت بچسبمش و بغلش کنم! یه بار چنان با زانو زد که اگه تو تخمم خورده بود رفته بودم برا خودم.
بهش میگم تو الان اینی ، ۲۰ سال پیش چی بودی؟
مگه نامه اداری مینویسی کصکش حقی
چطور تو اون سن و سال آب نداشت ولی ریختش تو کونت
حداقل خودت یه بار جقتانتو بخون بعد آپلو کن
خدا شانس بده. من تو نوجونی تو سوراخ دیوار هم میکردم. اگه هر کدوم از خاله هام اون موقع بهم پا میدادن به هفت طریق سامورایی چنان از شب تا صبح میکردم شون که آب شهوت از گوش شون بزنه بیرون. ولی حیف.
در کل خوب بود فقط اینکه مردها در نوجنوونی و جووونی اتفاقن چون حشریترن آبشون زودتر میاد بر عکس چیزی که شما نوشتین و شاید چون شوهر مرحومتون زودانزالی داشتن فکر کردین مردها در سنین کم دیرتر ارضا میشن
موضوع قرص خواب آور زیادی دیگه کلیشه ای بود
خیلی زیبا و جذاب بود… کاش ادمه میدادی و دفعات بعد با پوزیشن های دیگری بهش حال میدادی…و خودت را به خواب میزدی…سوژه قشنگی بود… تجربه ش را داشتم
از اوان کودکی پی به دو خصیصه بنیادین وجودیم بردم.
نخست شهوتی تند و آتشین بود که همیشه و همه جا زبانه میکشید و دوم تمایلم به پسربچه ها و مردان جوانتر از خودم.
از کودکی فهمیده به مردهای جوان تر از خودش تمایل داشته حتما سوار ماشین زمان بوده ضمنا شنیده بودم یائسه ها دیگه تعطیلن این که دوشیفت کار میکنه
عالی