آلفا

1402/12/08

پدرام:عشقم چطوری؟خونه ای؟
اره عزیزم هستم مامان و پدر رفتن منتظرت بودم میدونستم میای بشین تا برات میوه بیارم.
پدرام:ممنونم خانومم!
میوه رو بردم نشستم بغلش.عاشقشم.موهای جو گندمی بدن خوب و رگ های دستاش.انگشتر نامزدیمون جذابیت دستهای پر رگشو صد برابر میکرد.یه تیپ معمولی زده بود ولی همون معمولیش دیوانه میکرد منو واقعا!ساعد هاش برق میزد آستینشم تا کرده بود.همه چیز داشت این پسر تا منو دیوانه خودش کنه.مات تماشاشم…
پدرام: عشقم حواست هست؟؟دارم باهات حرف میزنما.کجاییی خیلی پرتی(واقعا هر سری میدیدمش محوش میشدم).
جانم مرد من؟ببخشید!
پدرام:دارم میگم کیاوش دعوتمون کرده هستی؟بریم؟
مگه اومده تهران؟
پدرام: نه ما باید بریم اصفهان.مهمونی گرفته برای خواهرش و نودامادشون

اها.والا نمیدونم بزار ببینم خانواده برنامشون چیه.امروزم صبح زود رفتن اداره الانم ظهره هنوز نیومدن
پدرام یه لبخند شیطانی کرد و گفت:بزار برن بهتر تا منم وقت داشته باشم ادبت کنم…
اینو که گفت قلبم سریع تر شروع کرد زدن تو دوسال نامزدیمون هر وقت پیش زمینه سکس رو می چید من دیوانه و مستش میشدم عاشق سکس و میک لاو سافت کورش بودم…
دستشو اورد گذاشت روی رون های سفیدم یکم اروم با انگشتاش فشار داد میدونست یکم بیشتر فشار بده در جا کبود میشه.
با اون دستش انگشتهای پامو اروم ماساژ میداد لباشو اورد نزدیک گردنم چشمامو بسته بودم و اختیارمو داده بودم دستش.روی مبل کوسن گذاشت و اروم خوابوند منو با اون ته ریش تیزش روی شکمم مانور میداد اروم مک میزد عضلات شکممو یه کوچولو گوشت یا همون رحم روی شکم که مد شده تازگیا دارم عاشقشه.اروم رفت رسید به اصل کار کس خیسی که همیشه با دیدنش خیس میشد چه برسه وقتی که مثل الان ۴ تا انگشتش روشه و داره از بالا به پایین نوازشش میده.یکم زبون زد بی اختیار دستمو بردم داخل موهای نرمش و به گفتهی خودش صورتشو قفل کردم روش.خندید و زبون زدنو ادامه داد.یکم زبونشو برد داخل و با زبونش شروع به کردن کرد.زیاد نمی رفت داخل ولی همونقدرشم کافی بود تا منو روانی کنه.(خیلی حساسم توی سکس)یکم با انگشتهای پام کیرشو از روی شلوار مالیدم که زیپشو باز کرد و اون آبنبات همیشه شیرینو با بلند شدن و تنظیم کردنش روی صورتم تقدیمم کرد.

پدرام:با چشمهای خمار عشقم میخوری؟
رعنا:میخورم؟جونمو برات میدم زندگیم
زیر کلاهکشو آروم لیس زدم و چند تا زبون تند با یه خنده ریز که داشتم تو چشماش نگاه میکردم زدم.دیوانه میشد با این کار
چشماشو بست سرشو گرفت بالا و لذت میبرد
سرشو کردم داخل دهنم و آروم شروع کردم به ساک زدن
تو ابرا بود که گفتم نظرت چیه قفل بشیم تو هم؟
با خماری تمام گفت مثبت مثبتم
موقع بردنم روی تخت چندتا اسپنک اروم زد و گفت چنان قفلت کنم که دیگه باز نشه و خنده های شیطانی کردیم جفتمون
منو گذاشت لبه تخت به شکل L زانوهامو جمع کرد و سرمم جمع کرد سمت زانوهام
اروم کیرشو گذاشت لبه ی کسم و فشار داد
این مرد استاد سافت کور بود
عقب جلو کردناش شروع شد و لذتی اتاقو فرا گرفته بود که وصفش نمیتونم بکنم
دیوونه شده بودم
چشم بسته داشتم لذت میبردم که لرزش سنگینی بدنمو گرفت و بله تشک تبدیل به یه تیکه ابر خیس شد.
دو قطره اشک از چشام اومد که دیدم لباشو اورد گونه و اشکامو پاک کرد و ادامه داد کاری که توش استاد بود رو
با خیسی کسم سرعت کردنش هم بیشتر شده بود
با سرعت بالا داشت میکرد که دیدم یه داد خفیف زد و ابشو ریخت روی رون های مثل بلورم که یکمم با آب خودم خیس شده بود
بله عشقم ارضا شد و با ارضا شدنش که بعدش می فتاد بی جان تو بغلم انگار دنیارو دادن به من خیلی دوست داشتم این حالشو و به خودم افتخار میکردم که این حالو می تونستم بهش بدم
یکم استراحت کردیم و با لب خندان از اتاق زدیم بیرون

رعنا:عشقم بشین برات غذا گرم کنم
پدرام:ممنونم خانومم چقدر خوشحالم که تورو برای ادامه زندگیم انتخاب کردم
فدات شم
تلفن زنگ خورد…
پدرام بعد از اتمام صحبت:عشقم کیاوش بود چی بگم بهش گفت تا ۱۰ دقیقه خبرش بدم
رعنا: بزار با پدر حرف بزنم زود خبر میدم…
الو پدر سلام خوبی
سلام دخترم جانم
پدر برنامتون برای عید چیه کار خاصی دارین انجام بدین؟با پدرام چند روزی شاید بریم اصفهان
والا دخترم کارهای سفارت تموم شد احتمال قوی بریم سوئیس.حالا تا عید که مونده دو هفته مگه چقدر میمونین؟
فک نکنم بیشتر ۴ روز بمونیم پس اوکیه
باشه دخترم سلام به اون پسرک خوش شانسم برسون
صدات رو اسپیکره پدر خودش شنید داره میخنده
پدرام:خب پس ایول ردیفه
رعنا:معلومه که ردیفه!!!
کیاوش دوست چند ساله پدرام بود که ساکن شاهین شهر اصفهان بود و انگار میخواستن با پدرام توی بیزینس خارج شریک بشن که این مهمانی یه چند منظوره بود که رفتن ما هم تصویب شد.
رعنا:پدرام برای خواهرش چی بخرم؟چی ببریم که دست خالی نریم؟
پدرام:نمیدونم شما خانوما بهتر سلیقه همو میدونین ولی برای عشق و حالمون من منبعشو پیدا کردم و خیالم راحته.
رعنا:کدوم عشقو حال؟؟؟؟
مشروب دیگه!
اها کی هست حالا منبع شما؟؟؟
یه ارمنی که یکی از رفیقام معرفی کرده و تست اورد یه بار حرف نداره مشروبش
رعنا:امیدوارم خوب باشه من حالم بد نشه دوباره
خیالت راحت…
رسیدیم شاهین شهر و برای اینکه دست خالی نریم پدرام به دوستش زنگ زد
دوستش هم با همون پسر ارمنیه اومدن و مشروب رو اوردن
دوست پدرام که پیاده شد با هم روبوسی کردن منم دست دادم باهاش که دیدم راننده پارس(همون پسر ارمنیه)پیاده نشد
احوال پرسی و تعارف و این داستانها تموم شد ما سوار ماشین شدیم که دیدم پسره پیاده شد از صندوق یه چیزی بر داره.شیشه هاش دودی بود ندیده بودمش اونم تقریبا دیدی به ما نداشت
ما در حال حرکت بودیم که یه لحظه باهاش چشم تو چشم شدم.
عجیب این پسره جذبه خاصی داشت
قدش بلند بود هیکلی بود و یکمم شکم داشت با ریش مشکی و ابروهای کشیده.صورتش اخم خاصی داشت همینطور نگاهش
تو لحظه چشم تو چشمی با اخم و ابهت خاصی نگاه کرد منو که میتونست درجا تسلیمم کنه.انسجام لیدر اراده رو تو چشماش دیدم.
سریع خودمو جمع کردم و حواسمو پرت کردم
من عاشق پدرام هستم و هیچ جوره راضی به خیانت نمیشم
دختری هم نیستم که قدر پسر خوب و با محبتو ندونه که پدرام همه ی اینارو داشت و من اصلا یه لحظه هم فکر کلاس گذاشتن یا زده شدن ازشو نداشتم
حاظر بودم جونمم برای پدرام بدم
بگذریم…
توی مهمونی:
کیومرث(برادر کیاوش): رعنا جان ایشون دوست دخترم مهرنوش هستن
خیلی خوشبختم مهرنوش خانم
مهرنوش:منم خوشبختم اقا پدرام عجب سلیقه ای دارن با خنده
پدرام دستشو روی کمرم میکشه و با قاطعیت تمام:بله ایشون ماه و دلیل زندگی من هستن
یه بوس کوچیک از لبای پدرام میگیرم و میرن دوستاش
مهمانی تموم شد و منم مست بودم رفتیم توی یکی از اتاق های بزرگ خونه که بخوابیم
خونه های چوبی شاهین شهر متراژ های بزرگی داره و حیاط بزرگی ام داره
خوابم نبرد اومدم تو حیاط یه هوایی عوض کنم و یکمم با هاپوی با مزشون بازی کنم که پدرامو پشتم احساس کردم با مستی خاصی داشت گردنمو میخورد که من نتونستم ادامه بدم گفتم مستم و دیگه واقعا رفتیم که بخوابیم
قبل خواب همش این پسره توی ذهن من بود و امانمو بریده بود
صبح زود طبق معمول پا شدم و پدرام خواب بود
دیدم مادر کیاوش هم بیداره بعد از سلام و صحبت های زنانه پرسیدم اینجا سوپری داره که الان باز باشه ساعت ۷ صبح؟
گفت اره و ادرسشو توی بلد برای من زد
کرمم گرفته بود گفتم برم محله ی این پسره یه امار بگیرم(رازی بود محله اگه اشتباه نکنم اخه اکثر محله های شاهین شهر اسم شعرا و عارفان رو داره)
ناکام موندم طبق معمول و برگشتم
خریدارو کردم و چند روزی اونجا بودیم و پدرامم میرفت اصفهان برای کارهای شرکتش با کیاوش که من طرفای ظهر بود زدم بیرون رفتم همون محله که ببینم چیزی پیدا میکنم…
رسیدم اونجا دیدم یه ماشین مشکوک به ماشین خودش اونجاس پارک شده
یکم اروم تر رفتم که دیدم بله خودشم ایستاده توی پیاده رو با یکی داره حرف میزنه…
عالیییی شد…
مغزم دستور نمیداد چکار کنم یهو به ذهنم رسید بزنم به ماشینش
اروم به بهونه ی پارک کردن زدم به سپر ماشینش ولی صدای ضربه قابل توجه بود که دیدم بله اومدش
قلبم داشت میومد تو دهنم که زد با انگشت روی شیشه…
شیشه رو دادم پایین گفتم بله بفرمایین؟
(اسم مستعار میزارم براش چون شهر کوچیکی هست اونجا و از نظر اخلاقی درست نیست)
پیتر:من بفرما ام؟؟شما زدی به ماشین!!!
قفل نگاهش شدم چه اخمی داشت چه قاطعیتی داشت توی حرف زدنش.قشنگ نگاهش می گفت رئیس منم اینجا چی میگی؟؟؟؟؟
رعنا:ببخشید آقا اتفاق بوده هزینشو میدم مشکل نداره!
پیتر:از همین شما پولدارا بدم میاد که فکر میکنین همه چی با پول درست میشه!!!
تو فکرم ::چی داره میگه این پسر؟این کیه که به خودش اجازه میده با من اینطور حرف بزنه؟چرا به من نمیگه عزیزم؟چرا نمیگه قربونتون فدا سرتون؟چرا اینقدر این ادم سرکشه؟چرا مثل پرنسس باهام رفتار نمیکنه؟چرا چاپلوسی نمیکنه؟؟؟؟؟کیه این مگه؟
رعنا:اقا کنترل کنین خودتونو(حالا اصلا چیزی نگفته بود بیچاره😂)
پیتر:من که چیزی نشد ماشینم شما به فکر باش برا خودت
رعنا:اشکال نداره شما یه شماره کارت و یه شماره تماس بدین من واریزو انجام میدم هر چقدر که خسارت تعیین کردن(خدایا شمارشو بهم میده؟لطفا؟؟؟)
و بله شمارشو گرفتم و تک زدم قرار شد بره تعمیرگاه هزینه شو بپرسه و اطلاع بده.
رفتم خونه:پدرام:وای رعنا مردم از خستگی امروز و خبر بد دارم.باید بمونیم یه هفته دیگه.
رعنا:وا چرا چی شده؟(تو دلم غوغا بود تو پوستم نمیگنجیدم از خوشحالی که قراره بمونیم)
پدرام:هیچی کارهای اداره طول میکشه ولی تا قبل پروازت میرسیم تهران
رعنا:اوکی

شب شد پیام نداد.فرداش شد پیام نداد…
کجاس این بشر؟؟خودم پیام میدم…
سلام اقا سوال کردین؟یک ساعت و ۱۳ دقیقه بعد…
پیتر: سلام اره چیز مهمی نیست راحت باشین.
یعنی چی چیز مهمی نیست؟مگه دست توئه؟باید خسارت بگیری!!!تو فکرم داشتم اینارو مرور میکردم که نوشتم…
اقا نمیشه که اینطوری شما خسارت دیدین باید هزینه شو بگیرین.
پیتر:منم گفتم اوکیه اشکال نداره جزئی هست و اصلا خرج نداره
غلط کردی که خرج نداره!!! این کیه؟چرا اینقدر کم محلی میکنه به من لامصب همه چیشو بلده.قشنگ بلده چطور یکیو به التماس بندازه.
رعنا:مطمئنین؟
پیتر:نظرم عوض شد میگم بهتون و اصولا نظرم عوض نمیشه پس منتظر نمونین و راحت باشین خسارتی نبوده.
عوضی اه!!! چجور میتونم بحث رو ادامه بدم؟؟؟؟؟اها فهمیدم!!!
رعنا:مشروب بخوام چی؟؟
پیتر با تعجب:مگه من عرق فروشم؟؟
رعنا:والا به ما که فروختین!!
پیتر:کی؟
مکث کردم که خودش باز پیام داد
پیتر: اها فهمیدم بگم قیافت اشناس.عکستو دیدم الان با کلی فشار به مغزم یادم اومد
رعنا:مگه عکسمو باز نکرده بودین قبلش؟
پیتر:نه مگه حسابی باهات دارم که عکستو باز کنم
دروغ میگفت قشنگ می فهمیدم همه چیمو فهمیده ولی دیوث بلد بود😃
رعنا:خیلی خب کی بیام ببرم؟
پیتر:تو نمیای من میارم.
رعنا:زحمت نشه؟
پیتر:زحمت که هست ولی میارم
چقدر این بشر کفرمو در آورده بود توی نیم ساعت
یه حس خاصی داشتم بهش میخواستم جلوش زانو بزنم با التماس نگاهش کنم با اون اخمش سرورم بشه
مشروب رو آورد برای اینکه ضایع نشه همشو ریختم و رفتم خونه
به بهانه های مختلف باهاش چت میکردم زندگی سکسیم هم با پدرام عالی میگذشت ولی خلا داشتم
خلا اونو…
عید تمام شد از سفر برگشتیم و زندگی روزمره میگذشت که دیدم یه روز پیام داد…
بعد از حدود ۲ هفته غیبت…
پیتر:سلام کجایی؟
رعنا: سلام خوب هستین؟چرا باید به شما بگم کجام؟
پیتر:بگو کار دارم
رعنا:یه جایی امرتون؟
پیتر:هر وقت از اون یه جایی اومدی میگم امرمو
وااااااای دوباره این منو کفری کردد خدایا فقط نپره لطفا!! غلط کردم!!
رعنا:خب برگشتم بفرمایین
جوابمو نداد تا دو روز بی شرف😃
روز سوم
پیتر:باید بیام تهران کار دارم تو فلان جا آشنا نداری؟
رعنا:تهران؟(دلم درجا ریخت)چرا اشنا دارم!!(اصلا نمیدونستم چیه اونجا)
پیتر:باشه میام زنگت میزنم شمارشو بده.
وای الان چکار کنم؟دروغ گفتم نمیخوام از دستشم بدم!
اومد و زنگ زد و من گفتم الکی اون جواب نمیده و اینم یکم ناراحت شد ولی بعدش گفت میخوام برم سفره خونه قلیون بکشم بپوش دارم میام دنبالت
چی؟؟بپوشم بیای ؟هول شده بودم دست و پامو گم کرده بودم پدرامم هی زنگ میزد
پوشیدم و با هزار ترس و لرز ادرس جای پرت دادم و اومد دنبالم اونجا.
سوار ماشینش شدم…
اخ ادکلنش دیوونم میکرد.بوی تلخ و خنک …
تو راه یکم حرف زدیم و نمیدونست نامزد دارم برگشتیم همون ادرس پرت و من اومدم خونه که دو روز بعد گفت من دارم برمیگردم خسارتو کی میخوای بدی؟
رعنا:کدوم خسارت؟
پیتر:ماشینم
رعنا:تو که گفتی بیخیال شو
پیتر:گفتم پول نده نگفتم که هزینه نداره
درجا فهمیدم منظورش چیه و خودمو زدم به اون راه هر چند خودشم فهمید که فهمیدم ولی گرگ دو کله به رو خودشم نیاورد!!!
پیتر:حداقل یه پذیرایی که میتونی بکنی مشروب بیارم؟
دلم لک زده بود و فقط میخواستم احساسش کنم
رعنا:بیرون میریم مهمون من
پیتر:بیرونو منم بلدم گفتم پذیرایی نه که مهمونم کنی
هزار جور کلنجار رفتم با خودم و دلو زدم به دریا گفتم باشه
شب موعود فرا رسید و من نفرت داشتم از خودم هم بابت اینکه پدرام نمیدونه و هم اینکه دارم خیانت میکنم
خونه خالی بود ولی نه تمام شب نزدیکای ۲ میومدن خانواده
رسید و اومد بالا
پیتر:سلام به به عجب خونه ای
رعنا:قابلتونو نداره
پیتر:باز زدی تو کانال تعارف؟بیا بشینیم میخوام زود برم
بری؟کجا بری؟تازه اومدی!!تو ذهنم همش اینارو میگفتم
مشروب خوردیم وسطای مشروب داغ داغ بودم که دستش اروم اومد روی رونم منم شدید روی رون هام حساسم…
یه تکونی خوردم فک نکنه با خراب طرفه که یکم از موهامو گرفت و اومد در گوشم و با اون صدای خشنش اروم گفت
پیتر:ببین هرچی هستی برای خودتی امشب مال منی امشب اربابت منم صاحبت منم رئیست منم آروم لاله ی گوشمو گاز گرفت
وایییی خدا داشتم دیوونه میشدم قشنگ انگار میدونست از روز اول میخوام بهش بدم
چرا این برعکسه پدرامه؟؟؟؟قربون صدقم نمیره؟؟؟چرا میگه صاحب منه؟؟چرا خشنه اینقدر؟؟؟
موهامو یکم تاب داد و بلند شد دو تا چک نه آرومم نه محکم به صورتم زد و یکم بغض گرفت منو اشکمو که دید گفت فک کردی من دلم برات میسوزه؟فک کردی اولین بارمه یکیو اینجور میبینم؟
میخواستم التماسش کنم!!!اره تو ارباب منی ولی چیزی نگفتم
کیرشو در اورد دوتا زد رو صورتم با کیرش.از کیر پدرام یکم کوچیکتر بود ولی کلفتیش خوب بود
پیتر:دهنتو وا کن ببینم!!!
ناخودآگاه گفتم چشم ارباب واقعا کنترلم دستش بود
اینو که شنید یهو هل داد داخل حلقم داشتم خفه میشدم بار اولم بود دیپ تروت
شروع کرد تو دهنم عقب جلو کردن گفتم دارم بالا میارم گفت اشکال نداره عادی میشه برات
چند دقیقه همینجوری حلقمو جر داد عاشق این حس شده بودم انگار داخلم مخفی بود حسی که ارباب داشته باشم
صدای عوق عوقم خونه رو برداشته بود که کمربندشو باز کرد انداخت دور کردنم
فوق العاده هاردکور برعکس پدرام!!!
مثل سگ مطیعش بودم کمربندشو کشید کیرشو تا اخر کرد تو حلقم دستاشو گذاشت روی سرم و فقط من شکمشو میفهمیدم که به سرم میخوره داشت حلقمو پاره میکرد علنی!!!
برم گردوند و شروع کرد اسپنک به باسنم زدن
سرخ سرخ شده بود باسنم رونهامو چنگ میزد اسپنک میزد که دوتا انگشتش رو همزمان کرد توی کسم.وایییی داشتم میمردم عرق کرده بودم بلندم کرد برد تو اتاق با کمر انداختم روی تخت موهامو گرفت و دوتا انگشتاشو قلاب کرد و کرد داخل کسم تند تند تکون میداد انگشتاشو که یه جیغی کشیدم فک کنم همه ی آپارتمان فهمیدن و ارضا شدم قشنگ شستمش لباساش خیس خیس بود
دوباره گردنمو گرفت چسبوندم به تخت و کیرشو کرد داخل کسم داغ داغ بود بوی ادکلنش و یکمی هم بوی مشروبی که از دهنش میومد دیوونم کرده بود.
شروع کرد تلمبه زدن.با وحشت کامل داشت میکرد رحم نمیکرد بهم و منم عاشق حسم شده بودم.چشمامو بسته بودم لذت میبردم که یهو دوبار همون لرزش و جیغ چنان لرزش کمری گرفتم و پرش عضلات که گفتم الانه که فلج بشم و با قدرت فوق زیادی ارضا شدم دوباره.همینجور که داشت می کرد گردنمو فشار میداد به سینه هام اسپنک میزد دستهای قوی داشت قشنگ قفلم کرده بود.منم یه دختر نحیف مامانی بودم که تو بغل این گرگ درنده داشتم لذت میبردم.داشت تلمبه میزد که سینه هامو فشار داد موهامو گرفت و نشوندم رو زانو.سرورم دستور داد نگام کن زانو زده زبونم بیرون بود و داشتم نگاهش میکردم با التماس…
بریز توروخدا بریز روم بزار احساسش کنم اینارو که گفتم یک داد خفیف کشید و بله آبی که از عمق وجودش از اون کوه آتشفشان در میومد و ریخت روی صورتم و واقعا مجبورم کرد با دهنم کیرشو پاک کنم و منم با لذت و میل تمام انجامش دادم🙃🥰😋
بر خلاف پدرام که بعد سکس نوازشم میکرد از موهام بلندم کرد و گفت اینم از بدهیت
منم یه لبخند رضایتی زدم و واقعا خوشحال بودم که به دستش اوردم
ددی من شده بود
تا اینکه برگشت شاهین شهر و همون یک بار هم سکس بینمون اتفاق افتاد و الانم عاشق زندگیم با پدرام هستم حتی بیشتر از قبل سکس های با پدرامو با دنیا عوض نمیکنم ولی اون یه چیز دیگه بود…
براش مهم نبود من کی ام چکارم چی میگم.من مطیعش بودم میگفتم چشم و اونم دستور میداد🥰
البته بعد از اینکه فهمید نامزد دارم خیلی ناراحت شد و اصلا جوابمو نداد دیگه
همیشه ته دلم اون سکس میمونه و خیلی خوشحالم که ضربه ی روحی نخوردم و تا موقعی که حضوری نبینمش دوباره شاید بتونم فراموش کنم
ولی ته قلبم اون سکس موندگار شد و بعضی وقتها بهش فکر میکنم ولی اصلا دلیلی برای خیانتم به نامزدم نمیشه همون یه بار بود و مدتها بعدش هم با اینکه شهوت انگیز بود برام ولی حس تنفر داشتم به خودم و خوشحالم با هاردکور اینجوری آشنا شدم و الان با پدرام داریم تمرین میکنیم که سکس های هاردکور داشته باشیم خواستین تعریف میکنم از آماتور بازیامون و خنده بازاری که داریم تا راه بیوفتیم😃

ممنونم از پدرامم که داره سعی میکنه با وجود روحیه سافت کورش به خاطر من هارد کور هم تمرین کنه جونمم براش میدم
ممنون از وقت گرانبهاتون که خوندین
و بله این بود پیتر
مرد و گرگ الفای من🐺😃

نوشته: Blues


👍 7
👎 9
21501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972863
2024-02-27 23:26:59 +0330 +0330

چقد کوص گفتی زن ته سافت و هاردو بگم اینکه هی تو دلت زر میزدیو نوشتیو میگم

1 ❤️

972893
2024-02-28 01:14:25 +0330 +0330

فاطی سه پستون رویا بافی دیگه بسه پاشو دوتا تخم مرغ نیمرو کن الان کرمعلی شوهرت با موتور گازی میاد گشنه اش

6 ❤️

972936
2024-02-28 10:00:27 +0330 +0330

به این میگن جنده درون

1 ❤️

973039
2024-02-29 03:49:59 +0330 +0330

جنده میگی خیانت محسوب نمیشه چون یبار بوده؟ تو اون پسره صد بارم بخواد میکنتت تو هم بش میدی جندههه جنده ای جنده

2 ❤️