برده ۴ تا دختر محجبه شدم

1402/12/02

سلام به همه اسم من کامران هست ۲۴ سالمه این اولین و آخرین داستانی هست که برام اتفاق افتاد گفتم برای شما هم تعریف کنم فقط قبلش یه مقدمه داره

مقدمه: من از سن هفت سالگی شروع به آموزش نقاشی کردم و تعریف از خود نباشه کارم خیلی خوبه و به کلی شاگرد آموزش میدم چون مادر من با اسماء خانم مسئول حوزه خواهران بغل خونمون دوست بود من هفته ای یه بار بعضی وقتا هم ۲ بار به بعضی از دخترای اونجا نقاشی یادم میداد پاییز این اتفاق افتاد کوچه ما تو بن بست سمت چپ خونه ما یه حوزه برای خواهران خیلی کوچیک هست و دوشنبه بود و قرار بود من برم برای آموزش رفتم درو زدم یکی از دخترا به اسم زینب بود درو باز کرد منو می‌شناخت بهم سلام کرد و گفت آقا کامران بفرمایید داخل رفتم تو درو پشت من بست گفتم اسماء خانم نیستن گفت نه یکی همسایشون زنگ زد گفت حال دختر موقع بازی تو کوچه بد شده بردنش بیمارستان بیایید اونم رفت الان من مسئولم بجای اسماء خانم گفت بچه ها منتظرتونن گفتم باشه رفتم توی یکی از کلاسا ۳ ته از دخترا به اسم های کوثر مریم و فاطمه بودن هر سه تاشونو می‌شناختم باهاشون سلام و علیک کردم و رفتم سمت میزمو نشستم رو صندلی و وسایلمو گذاشتم رو میز بعد چند دیقه زینب هم امد تو کلاس و نشست بغل کوثر میز بغلشون هم مریم و فاطمه با هم نشسته بودن همشون با چادر و حجاب کامل بودن
از دخترا بخوام بگم.
اولی(زینب ۱۹ سالش با قد ۱.۷۷ با صورت کشیده و رنگ سفید چشمای کشیده و درشت با دماغ کوچیک و لبای کمی درشت بدن لاغر کشیده)
دومی (کوثر ۱۸ سالش با قد ۱.۷۰ صورت گرد و رنگ سفید چشمای درشت و دماغ و لب کوچیک با بدن تپل)
سومی (مریم ۱۷ سالش با قد ۱.۷۳ صورت گرد و رنگ گندمی با چشمای معمولی و دماغ چاق و لب کوچیک با بدن معمولی نه چاق نه لاغر)
چهارمی (فاطمه ۱۶ سالش با قد ۱.۶۰ با صورت کوچولو رنگ سفید چشمای درشت و دماغ سربالا و لب کوچیک و بدن کوچیک و لاغر)

داستان اصلی: من مشغول آموزش نقاشیم شدم کوثر و مریم و فاطمه درحال تمرین بودن و زینب هم یه گوشه داشت با گوشیش ور میرفت بعد یه ساعت بهشون یه استراحت دادم بعد من هم نشستم و با گوشیم ور رفتن اوناهم داشتن باهم صحبت می‌کرد بعد دیدم کوثر دره گوش زینب یه چی گفت و خندیدن بعد دره گوش فاطمه و مریم هم گفت و اونا هم خندیدن بعد زینب شروع کرد ازم سوال کردن آقا کامران شما زن دارید منم بهش یه لبخند زدم و گفتم نه بابا زن ندارم پرسید چرا گفتم بخاطر خیلی چیزا گرونی و از این چیزا که باید یه خونه حتما داشته باشم و قیمت خونه هم که میدونی خیلی زیاده بعدش پرسید دوست دختر چی گفتم نه اهل این چیزا نیستم بیشتر دوست دارم تمرکزم تو کارم باشه بعدش چند تا سوال های اینجوری گفت ببخشید آقا کامران شما میایید یه بازی با ما بکنید گفتم نه شرمنده بعد گفتن آقا کامران بیایید دیگه منم گفتم حالا چون اسرار میکنید باشه حالا چه بازی هست کارت بازی گفتن نه از اونم بهتر زینب پاشد از کلاس بره بیرون گفت الان بر میگردم بعدش کوثر و مریم و فاطمه از جاشون بلند شدن اومدن سمت من بعد فاطمه یه تیکه پارچه آورد گفت باید چشمتو ببندی مارو پیدا کنی من اولش برام مسخره امد گفتم آخه این چه کاریه این چه بازیه گفتن اذیت نکنید دیگه آقا کامران بیاد حداقل یکی دو دست بازی کنیم منم گفتم اگه یکی دو دست باشه کوثر امد پشتمو چشم بندو بست پشتم بعد هر کدومشون رفتن یه وری بهم گفتن حالا بگرد مارو پیدا کن من برای اینکه یدفعه نخورم به میزا یواش با احتیاط دستمو گرفتم جلوم یواش دورو برمو میگشتم بعد چند ثانیه یدفعه دختره پریدن روم بعد کوثر دست انداخت تیشرتمو از تنم درآورد بعد دستای منو گرفتن و منو خوابوندن روی میز کوثر روی دستام نشسته بود فاطمه و مریم هم روی شکمم نشسته بود بهشون گفتم دخترا این چه کاریه میکنید نزدیک بود بخورم زمین گفتن این جزئی از بازیمونه بعد کوثر کشید چشم بند منو درآورد بعدش زینب از درآمد با چند سانت طناب و یه بسته دستمال کاغذی بعدش گفت بچه ها بالاخره خوابوندینش بعد امد سمتمو دستمال کاغذی هارو گذاشت میز کناری بعد گفتن باید دستاتو از پشت ببندیم کوثر به زینب گفت دره ورودی رو قفل کردی گفت آره همون اول که امد قفلش کرد منم هیچ مقاومتی نمیکردم گذاشتم هرکاری میخوان بکنن راستش خوشمم هم میومد بعد به بغل چرخیدم و گذاشتم دستامو ببندن بعد زینب دست کشید رو شکمم و تا رسید به گردنم بعد صورتمو گرفت شروع کرد اول گاز گرفتن گوش و گردنم بعد شروع کرد ازم لب گرفتن حسابی لبمو می‌خورد منم نامردی نکردمو حسابی لبشو میخوردم بعدش لب گرفتنشو متوقف کرد نوبت کوثر شد تو همون حین زینب هم از فاطمه و مریم لب می‌گرفت بعدش کوثر مریم امد بعدش فاطمه هر کدوم که میومد اون طرف اون یکی ها از هم لب میگرفتن بعدش کوثر از کیفش یه پلاستیک زیپ دار در آورد که توش یه قرص آبی بود کوثر گفت اینو از کشو مامان بابام کش رفتم و یدونه برداشتم هم من میدونستم اون قرص چیه هم خودشون بعد دخترا زدن زیر خنده که زینب به کوثر گفت اینو بزاریم برای بعد همشون رفتن رو میز شروع کردن درآوردن کفشاشون زینب یه پوتین بلند پوشیده بود تا زیر زانو با یه جوراب مشکی بلند تا زیر زانوش کوثر یه کتونی سفید پوشیده بود با جوراب مچی مشکی مریم یه کفش زنونه پوشیده بود با جوراب پاریزین مشکی فاطمه هم یه کتونی سفید با جوراب سفید بعد درآوردن کفشاشون اونارو گذاشتن زیر پایین میز اومدن سمتم دست می‌کشیدن رو بدنم نوک ممو فشار میدادن ازم لب میگرفتن بعد زینب به فاطمه گفت بیا تو از همه کوچیک تری فاطمه امد نشست رو شکمم بعد پاهاشو گذاشت رو صورتم کوثر بهم گفت باید پای تک تکمونو لیس بزنی و تمیز کنی فهمیدی ازشون پرسیدم سایز پاهاتون چنده گفتن.
زینب ۴۰
کوثر ۳۷
مریم ۳۹
فاطمه ۳۶
فاطمه پاهاشو می‌مالید به صورتم جوراباش حسابی بو میداد و می‌گفت بجنب لیس بزن بقیه معطلن منم دهنمو باز کردمو فاطمه جورابشو گذاشت تو دهنم منم شروع کردم انگشتاشو میک زدن و لیس زدن بعد چند دقیقه لیس زدن مریم امد که جورابای پاریزین مشکی پاش بود بعد شروع جورابای اون شد بعدش کوثر که جوراب مچی مشکی پاش بود امد یه پاشو تا نصفه کرد تو دهن منو می‌گفت آفرین سگ من لیس بزن و با بقیه میزدن زیر خنده بعد نوبت زینب رسید پاهای بزرگ کشیدشو گذاشت رو صورت منو منم کل جورابشو لیس زدم بعد چند دیقه زینب هم از روم بلند شد و شروع کردن درآوردن جوراباشون بعد دوباره از اول از پای فاطمه شروع کردم تا زینب همرو دوباره لیس زدن بعدش بلند شدن شلواراشونو درآوردن شرتاشونم همینطور اما چادر و مانتو روسریشون سرشون بود بعد این دفعه زینب اول امد نشست رو صورت من گفت حسابی کص و کونمو لیس بزن منم با کمال میل با تمام وجود شروع کردم به لیس زدن لیس مزدم از بالا تا پایین از کصش تا کونش لیس میزدم میک میزدم زبون مینداختم تو که بعد از چند دیقه زینب لرزید ارضا شد و از رو من بلند شد بعد کوثر نشست اونم همینطوری بعدش مریم امد و فاطمه هرکدوم یکی بعد دیگی ارضا میشدن و بلند میشدن بعد دوباره زینب امد نشست رو صورتم و تا ارضا بشه و تا فاطمه بیاد نزدیک ۴ بار هرکدوم نشستن تا من کص و کونشونو لیس بزنم و هر ۴ دفعش هم ارضا شدن انقدر کص و کونشو لیس زده بودم که صورت خیس خیس شده بود زینب چند تا دستمال کاغذی آورد صورتمو پاک کرد بعدش به فاطمه و مریم گفت شلوارشو در بیارید اون دوتا اول کفشا و جورابمو دراوردن بعد هم دست انداختن شلوارمو درآوردن شرتم مونده بود فقط کیرم هنوز نیمه سیخ بود اوناهم هم دست مینداختن کیرمو از رو شرت می‌مالیدن بعد زینب رو به کوثر کرد و گفت اون قرص و از پلاستیک در بیار بیارش اینجا کوثر قرص آورد داد به زینب زینب هم گفت دهنتو باز کن منم دهنمو باز کردم قرص گذاشت دهنم بعد چند دیقه کیرم شروع کرد سفت شدن طوری که داشت شرتمو پاره می‌کرد بعد فاطمه و مریم دوتایی دست انداختن شرتمو هم درآوردن بعد دیدن کیرم سیخ سیخ شده مثل سنگ سفت شده زینب دوباره نشست رو صورت من کوثر و مریم و فاطمه هم رفتن سراغ کیرم میگرفتن دستشونو می‌مالیدن می‌خندیدن و میگفتن چقدر خوبه بعد زینب گفت برید کنار همون حین که نشست بود رو صورت من خم شد شروع کرد کیرمو ساک زدن اولش فقط سره کیرمو میک میزد بعد شروع کرد آروم آروم ساک زد کیرم تا نصفه می‌خورد و اوق میزد بعد چند دیقه خوردن گفت کوثر نوبت توعه بعد کوثر امد بخوره بعد چند بار خوردن یدفعه زینب سره کوثر و نگه داشت رو کیرمو یه چند ثانیه نگهش داشت و کوثرم یواش جیغ میزد بعد ول کرد سرشو کوثر امد بالا و اوق میزد بعد به زینب گفت عوضی داشتم خفه میشدم کثافت زینبم خندید گفت خب حالا که نشدی بعد کوثر کشید سمت خودشو شروع کردن از هم لب گرفتن تو همون حین هم فاطمه و مریم هم دونفری کیرمو از بغلا میخوردن بعد چند دیقه زینب پاشد و کوثر نشست رو صورت من بعد امد از فاطمه و مریم شروع کرد لب گرفتن و کیر منو مالیدن بعد چند دیقه کوثر هم از صورت من بلند شد و بعد پیرهنشو داد بالا سینه های تپلش افتاد بیرون بعد شروع کرد سینه هاشو به کیر من مالیدن تو همون حین زینب و فاطمه و مریم از هم لب میگرفتن بعد چند دیقه پاشد ‌کوثر بعد به مریم گفتن تو بیا اونم پیرهنش داد بالا سینه های بزرگی داشت بعد اونم شروع کرد به مالیدن سینه هاش به کیر من بعدش فاطمه امد که سینه های کوچیکی داشت که اونم سینه هاشو مالید به کیرم بعدش فاطمه امد خوابید رو من کیرمو گذاشت لای پاهاش شروع کرد به لاپایی من که خوابیده بودم به کمر همه کارارو خودش انجام می‌داد بعد چند دیقه فاطمه ارضا شد بلند شد بعدش مریم امد دوباره چند دیقه هم اون کیر منو گذاشت لاپاش بعد چند دیقه مریم هم ارضا شد بعد کوثر امد بعدش زینب امد اونم خوابید رو منو کیرمو گذاشت لاپاشو شروع کردیم به لاپایی زینب صورت منو لیس میزد و ازم لب می‌گرفت و بعضی جاها لبامو هم گاز می‌گرفت بعد چند دیقه هم من هم زینب باهم ارضا شدیم و آب من ریخت روی کون زینب تو همون حین که زینب روی من خوابیده بود مریم و فاطمه و کوثر شروع کردن لیس زدن کون زینب و خوردن آب کیر من زینب هم تو همون حالت از من لب می‌گرفت بعد از روی من بلند شد شروع کردن ۴ تایی از هم لب گرفتن بعدش دستمو باز کردن و شروع کردم به پوشیدن لباسام اما هنوز کیرم سیخ بود و اثر قرص هنوز نرفته بود دخترا به کیر من نگاه میکردن و میخندیدن یجوری که معلوم نشه کیرم راسته کیرم تو شلوارم جا کردم بعدش شروع کردم به ادامه درس نقاشی و بعد تموم شدن کلاس از بچه ها خداحافظی کردم و رفتم قبل رفتن بچه ها گفتن بازم بیا آقا کامران من هم گفتم حتما بعد اون روز من وقتی میومدن برای آموزش اگه شرایط اوکی می‌بود یه حالی میکردیم اگه نبود که هیچی امیدوارم که خوشتون آمده باشه خداحافظ

نوشته: کامران


👍 3
👎 42
41201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972039
2024-02-22 00:04:08 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت


972040
2024-02-22 00:10:29 +0330 +0330

خواهر مغز

4 ❤️

972044
2024-02-22 00:55:31 +0330 +0330

عنوان و خوندم اومدم بگم کص نگو کصمغز


972046
2024-02-22 01:07:18 +0330 +0330

تخیلاتتو با خواهرای بسیجی نوشتی برادر

4 ❤️

972050
2024-02-22 01:19:33 +0330 +0330

توهمات خالص

3 ❤️

972076
2024-02-22 03:31:23 +0330 +0330

قشنگ مشخصه کونت میخاره بچه ها فحشت بدن که اینو نوشتی

5 ❤️

972081
2024-02-22 05:13:42 +0330 +0330

حتی اگرم سعی میکردی کسشر بنویسی اینقدر کسشر نمیشد

4 ❤️

972101
2024-02-22 08:46:35 +0330 +0330

تعداد لایک و دیس لایک خودش گویاست. یعنی خودت چطور انتظار داری کسی این سطح از اراجیف رو باور کنه؟؟

4 ❤️

972106
2024-02-22 09:26:54 +0330 +0330

قشن‌گ کس گفتی درسته این ۴ تا دختر هستن ولی انقدر تو فکرشونی دشت به کیر یه داستان کسشعر نوشتی دیوس خان

3 ❤️

972115
2024-02-22 10:50:24 +0330 +0330

واقعا توی تخیل وخواب هم این کسشعرها قفله

4 ❤️

972126
2024-02-22 12:47:56 +0330 +0330

شرط می‌بندم تاحالا قرص مصرف نکردی 🤣🤣

2 ❤️

972127
2024-02-22 12:49:47 +0330 +0330

کاش اون شب کذایی بابات خواب میموند.
پدسگ از هفت سالگی آموزش میدادی!!!
یا ضمن آموزش ، میدادی

2 ❤️

972129
2024-02-22 13:10:24 +0330 +0330

چه توازنی بر قرار بوده سن 19
18
17
16

2 ❤️

972131
2024-02-22 13:14:30 +0330 +0330

مردتیییییکه غزت گاییده شده

2 ❤️

972132
2024-02-22 13:27:52 +0330 +0330

عالی بود

2 ❤️

972136
2024-02-22 13:40:19 +0330 +0330

کصکش اینا تو پورنهابم قفله

2 ❤️

972139
2024-02-22 13:43:35 +0330 +0330

16
17
18
19
بازخوبه کلاست چهارنفربود

2 ❤️

972143
2024-02-22 14:33:27 +0330 +0330

تبریک میگم بهت سرعت کسشر گفتنت با سرعت نور برابری میکنه🤚

2 ❤️

972144
2024-02-22 15:26:54 +0330 +0330

عن تمام خواهرای بسیجی تو مغزت با تین کسشرات

2 ❤️

972160
2024-02-22 19:30:00 +0330 +0330

نخوندم
با توجه به عنوان داستانت
کیر سگ برات اضافیه

2 ❤️

972178
2024-02-22 23:37:47 +0330 +0330

خلاصه ای از داستان:بعد ،بعد، بعدش،بعد،بعد،بعدش،نشمردم ولی شاید هزار بار گفت بعد کسکش

0 ❤️

972230
2024-02-23 05:32:08 +0330 +0330

کی.رم تو مغزت ! احمق واقعا خودت برای این همه وقتی که گذاشتی خجالت نکشیدی؟! معلومه زندگیت تخمیه که اینقدر وقتت بی‌ارزشه!! آخه که چی؟! فقط یه دلیل میتونه داشته باشه ؛ یه بار یه یکیشون یه کلمه حرف زدی کونت گذاشتن! وگرنه دلیل دیگه‌ای نداره ! 😂😂

1 ❤️

972255
2024-02-23 09:14:37 +0330 +0330

کیرم تو تخیلاتت

1 ❤️

972263
2024-02-23 11:17:56 +0330 +0330

تیم بسکتبال بسیج بود همه قدها بالای ۱٫۷۰

0 ❤️

972273
2024-02-23 14:36:45 +0330 +0330

داستانو نخوندم اما اومدم بگم که دخترای محجبه حشری ترینن
معمولاً مقاومت میکنن در برابر مسایل جنسی تا جایی که دیگه نمیتونن
و کلی حس جنسی و شهوت انباشته شده دارن
یهو منفجر میشن و دائم دنبال سکسن
اولین کیری که باهاش برخورد می‌کنن برده‌ش میشن

0 ❤️

972289
2024-02-23 16:39:25 +0330 +0330

قاعدتاً باید کونت میزاشتن 🤣

0 ❤️

972297
2024-02-23 17:21:46 +0330 +0330

ننویس عامو زیادم فیلم سوپر نبین شماره کفشاشونو پرسیدم بچه کیرم تو مغزت

0 ❤️

972351
2024-02-24 02:38:37 +0330 +0330

ماشالله جقی

0 ❤️

972719
2024-02-26 16:43:47 +0330 +0330

کیر تو مغزت

0 ❤️

973600
2024-03-04 01:40:14 +0330 +0330

حوزه خواهران
نقاشی ؟! اونم تو حوزه علمیه ؟!
عجب !!!
داداش تو برو همون نقاشیتو بکش

0 ❤️

975683
2024-03-18 19:28:20 +0330 +0330

خار بنگو گاییدم این کسشرات از کجا اومد

0 ❤️