طلسم شیطانی (۱)

1402/07/05

قسمت اول: ناله کن کونکَش

  • هشدار:این خاطره کمی طولانی است

سلام خدمت دوستان شهوانی و شهوتی.
این خاطره کاملا واقعیه.اینی که الان میخونید قسمت اول و پر از شهوت و عشق و حال قضیه س.در قسمت بعد هم به تبعاتی که برام داشت براتون میگم.اگه البته مشتاق بودین.بریم سر اصل مطلب.
اسم من مهران و ۳۶ سال دارم.متاهلم و ۸ سال پیش ازدواج کردم.و ساکن یکی از شهرهای خراسان.
همسرم که الهام خانم باشه هم بسیار زن زیبا و همه چی تمومه.
نه توی سکس باهم مشکلی داریم نه به لحاظ اخلاقی و نه مالی.اما داستان من از اونجایی شروع میشه که ۴ سال پیش الهام به واسطه کاشت ناخن با ناخن کار خودش به اسم سپیده دوست میشه.دوستی و رفاقت الهام و سپیده کم کم صمیمی و عمیق شده بود.
اکثرا صحبت و تعریف از سپیده توی خونه مون بود.حدود ۶ ماه گذشت و من هیچوقت سپیده رو ندیده بودم.چون زمان هایی که میومد خونه مون من سر کار بودم و از طرفی هم اینستاگرام نداشتم که بخوام ازون طریق عکساشو ببینم.در کل اصلا هم کنجکاو نبودم.چون واقعا هیچوقت به فکر چشم چرونی یا دوست دختر داشتن یا شیطونی نبودم.
یه روز صبح تا رسیدم سر کار و کیفم رو باز کردم دیدم شناسنامه و کارت ملی و دسته چکم رو که شب قبل گذاشته بودی جلو آینه که صبح بردارم، جا گذاشتم.چون ظهر قرار محضر داشتم برای یه معامله.
با خودم گفتم بعدا تماس میگیرم با الهام که با پیک واسم بفرسته.اما یادم اومد که یک برگ چک رو در وجه حامل نوشتم و امضا کردم ولی جدا نکردم.برای همین معامله.(هنوز چک صیاد قانون نشده بود).خب طبیعتا خطرناک بود و به ریسکش نمی ارزید.گفتم ظهر زودتر میرم اول مدارک رو برمیدارم و بعد میرم محضر.خلاصه ظهر رفتم خونه و کلید انداختم و وارد حیاط شدم.دیدم یه جفت کفش زنانه غریبه جلو در ورودیه.به همین خاطر الهام رو صدا زدم و یالله گفتم.الهام اومد دم در و تعجب کرد که چرا این وقت روز اومدم.گفتم مدارکمو جا گذاشتم و ازش خواستم که بیاره.بهش گفتم مهمونت کیه.گفت سپیده.گفتم اوکی زود بیار که دیرم شد.وقتی که رفت من رفتم زیر سایه درخت وایستادم و داشتم باغچه رو نگاه میکردم که ازپشت سرم یک نفر با صدای بهشتی گفت سلام آقا مهران.خوب هستین؟برگشتم و برای اولین بار سپیده رو دیدم.تا اون لحظه معنی عشق در یک نگاه رو نمیفهمیدم.ولی واقعا تمام وجودم یخ زد.قلبم واقعا ریخت.فقط خیره شده بودم و نگاهش میکردم.با مکث طولانی منم سلام کردمو با احترام برخورد کردم.توی همین لحظه الهام مدارک رو آورد و خدافظی کردم و رفتم.پشت فرمون هیچی حالیم نبود.دیوانه شده بودم.اما بهتون بگم از سپیده.
یک زن ۳۶ ساله.متاهل.با قد ۱۷۸ و وزن ۸۰.بسیار خوش اندام.با اینکه وزنش برای یه خانم بالاست ولی اصلا شکم نداشت و در عوض رانها و لگن و سینه های بزرگ ولی خوش تراشی داشت.موهاش طلایی و مردونه کوتاه.لب های برجسته.پوست سفید.چشمهای عسلی.با اینکه روش به سمت من بود ولی چون یه شلوار جین جذب رنگ روشن داشت کاملا مشخص بود که چقدر کون بزرگ و نرم و خوش فرمی داره.
خلاصه ازون روز فکر و چهره سپیده از سرم بیرون نمیرفت.بعد مدتی به الهام گفتم یه شب سپیده و شوهرش رو دعوت کن واسه شام و دورهمی.کمی تعجب کرد چون من اصولا اهل مهمونی و رفت و آمد نیستم.ولی چون خیلی با سپیده صمیمی بود استقبال کرد.و من دیگه لحظه شماری میکردم که پنجشنبه بشه و بتونم دوباره عشقم رو ببینم.هر وقت بهش فکر میکردم حشری میشدم و واسه خودمم جالب بود.من اصلا توی این فازها نبودم آخه.دیگه هر شبی که با زنم سکس داشتم فقط سپیده رو تصور میکردم.با اون کون و سینه فوق انسانی.و زیبایی بی نظیرش.پنجشنبه شد و سپیده و شوهرش و دوتا بچه هاش اومدن.من از هر فرصتی واسه دید زدن سپیده جون استفاده میکردم.واقعا دیوونه ش شده بودم.اون شب و شب های بعد گذشت و فکرش از سرم بیرون نمی رفت که هیچ حتی بعضی روزا با عکسش که از گوشی زنم کش رفته بودم جق میزدم.چند ماهی گذشت و من هر آماری که میشد رو در موردش از الهام گرفتم و هر روز مطمئن تر میشدم که سپیده یک زن کاملا متعهد و سالمه.یعنی هیچ رقم راه نداشت که بتونم مخش رو بزنم.توی رفتاراشم این کاملا مشهود بود.
من یه دوست قدیمی و صمیمی دارم به اسم منصور.یه روز قضیه رو واسش تعریف کردمو گفتم نمیتونم بیخیالش بشم.میخوام یک بارم شده به هر قیمتی بکنمش.میدونم گناه بزرگیه ولی دوست دارم این گناه شیرین رو با سپیده انجام بدم.جهنم چه بهشت گونه ست اگر بخاطر کردن سپیده واردش بشم.
بعد از کلی حرف ،منصور گفت اگه واقعا انقدر تصمیمت جدیه و راهی واسه زدن مخش وجود نداره من یه کسی رو میشناسم که میتونی کمکت کنه.ولی درست و غلطش یا عواقبش یا گناهش هرچی هست به من ربطی نداره ها.گفتم من نوکر خر باباتم.فقط یه کاری بکن واسم.کی هست این یارو که میگی.
منصور گفت یک جادوگر و طلسم نویس شیطانی رو میشناسم که میگن طلسماش رد خور نداره و فقط هم طلسم سیاه و شیطانی میده.اگه میخوای آدرسش رو گیر میارم واست.اما من نمیام.خواستی بری روی من حساب نکن.
منم که غیر از رسیدن به کس و کون سپیده هیچی نمیخواستم گفتم باشه.آدرسشو بهم برسون.
خلاصه که آدرس استاد رو گرفتم و راه افتادم سمت یکی از روستاهای اطراف که البته حدود ۵ کیلومتر بیشتر از شهرمون فاصله نداره.
خونه شو پیدا کردمو رفتم در زدم و یه خانم در رو باز کرد.و با کمی تشریفات و چس کلاس خلاصه وارد اتاق مخصوصش شدمو در جا ریدم به خودم.
یه اتاق ۳ در ۴ نیمه تاریک.استاد که فهمیدم اسمش ابو اسحاق هست،روی زمین نشسته با موها و ریش جوگندمی بلند.جلوش یه سینی مسی بود و اطرافش پر بود از چیزای عجیب غریب.چن تا جمجمه و پوست روباه و عروسک های پارچه و عود در حال سوختن و کاغذ ها و کتابهای فراوون و …
مث سگ ترسیده بودم مخصوصا وقتی که سرش رو بالا اورد و دیدم یه چشمش کاملا سفیده و گفت بشین روی این متکا.صدای خش دار و محکمی داشت.گفت خب بگو چی میخوای.
کل قصه رو واسش تعریف کردم.گفت اسم خودش و اسم مادرش رو میخواد.منم که نمیدونستم اسم مادرش چیه.گفت کاری نمیتونم بکنم.باید اسم مادرش رو بدونی حتما.گفت برو هروقت تونستی بفهمی بیا.گفتم استاد تاثیر طلسمی که انجام میدی تضمینیه.که گفت صد در صد بدون هیچ خطایی کارت انجام میشه.اما حتی منی که طلسم شیطانی مینویسم بهت میگم که اگه انجام ندی بهتره.میل خودته.
خلاصه میکنم که طولانی تر نشه.با یه نقشه ای خلاصه اسم مادر سپیده رو پیدا کردم و حدود ۱۰ روز بعد مجدد رفتم پیش ابو اسحاق.
گفت این استکان رو بگیر و برو توی توالت جق بزن آبتو برام بیار.
انجام دادم.بعد گفت باید مقداری ازت خون بگیرم.دستم رو گرفت روی ساعدم رو با تیغ برید و حدود ۵ سی سی از خونم رو با آب کیرم توی استکان مخلوط کرد و با تیغ خارپشت(ازین سیاه سفید بلندا) روی سه تیکه کفن میت یه طلسماتی نوشت.تا زد و بهم داد.گفت یکی رو میبری توی قبرستان کهنه دفن میکنی و پشت سرتو نگاه نمیکنی.یکی رو توی دل گوسفند میزاری و میدی یه سگ سیاه بخوره و پشت سرتو نگاه نمیکنی.سومی رو هم غروب آفتاب میری توی بیابون آتش درست میکنی و ۱۵۱ مرتبه میگی یا ابلیس و میندازی توی آتیش و به سمت مغرب از آتیش دور میشی و پشت سرتو نگاه نمیکنی.
منی که یک انسان سر به زیر و مرد خانواده بودم بخاطر عشق و هوس سپیده تمام این کارارو انجام دادم.ابو اسحاق گفت بعد از اتمام این کارها تا سه شبانه روز بعد حتما به مرادت میرسی.مطمئن شو که توی این سه روز طرفت بهت دسترسی داشته باشه.اگه توی مسافرت یا جایی باشه که نتونه بهت برسه بعد از ۷۲ ساعت، حتما میمیره.من احمق فقط یه چیز میخواستم.اونم سکس با سپیده.
دو روز گذشت و نزدیک ظهر گوشیم زنگ خورد.
الو آقا مهران سلام.سپیده م.
وای خدای من باورم نمیشد.۱۰ میلیونی که هزینه کردم حلالت باشه ابو اسحاق.
سلام کردم و گفتم در خدمتم بفرمایید.
س:.میدونم سر کاری ولی همین الان باید ببینمت.لطفا چیزی هم به الهام نگو.
هیچوقت نشده بود با من انقد راحت صحبت کنه.همیشه با فعل جمع منو خطاب میکرد.
من:باشه حتما.کجا بیام.؟
س:دارم از خونه میام بیرون بیا توی فلان خیابون جلو فلان مغازه.
من:اوکی ۲۰ دقیقه دیگه اونجام.
سریع مرخصی گرفتم و از همکارم که اعتیاد داشت یه نخود شیره گرفتم و گفتم مادرم زنگ زده از پا درد داره به خودش میپیچه واسه اون میخوام.شیره رو خوردمو و راه افتادم.سر راه از داروخانه یه بسته سیدنافیلد گرفتم و یکی خوردمو و خودمو رسوندم سر قرار.از نظر مکان هم خیالم راحت بود.طبقه بالای خونه بابام خالی بود.فقط واسه مهمون از راه دور میومدن استفاده میشد.ورودی مجزا هم داشت.
بوق زدم و سپیده اومد صندلی جلو سوار شد و برو از محل دور شیم.
خودمو زدم به اون راه که چیزی شده سپیده خانم؟نگران شدم.
س:آره چیزی شده مهران.گفتنش برام سخته ولی نمیتونم تحمل کنم.
من:ای بابا من مردم که بگو دیگه.
س:دو شبه خواب ندارم.فکرت از سرم بیرون نمیره.هر جا رو نگاه میکنم فقط تو رو میبینم.نفسم بند میاد دیگه.
همینطور که داشت اینا رو میگفت دستمو گرفت و می بوسید و اشکاش میومد.
س:مهران تو رو خدا راجع بهم فکر بد نکنی.ولی از عشقت دارم دیوونه میشم.میشه یه جای خلوت نگه داری؟
من فقط نگاش میکردم مثلا شوکه شدم.یه کوچه خلوت نگه داشتم و تا اومدم چیزی بگم لباشو گذاشت رو لبامو و پشت گردنمو فشار میداد.منم دیگه کس کلاس رو تموم کردمو سریعا دستمو رسیدم به سینه هاش و شکمش و لا پاش.
لبامو جدا کردمو گفتم سپیده میدونی چند وقته در حسرت این سینه و کون لعنتی ام.
س:جووون فدات شم پس چرا نگفتی بهم عزیزم؟مهران میخوام الان.دارم میمیرم .کیییییر میخوام.
من پشمام ریخته بود.اون زن مودب و با کلاس کجا این جنده حشری کجا.توی دلم درود و احسنت فرستادم به ابواسحاق و گفتم:
بریم خونه بابام؟
س:برو عزیزم برو عشقم هر جا میری برو.فقط زود که کسم داره آتیش میگیره.
وارد خونه شدیم و هنوز در رو نبسته بودم که چسبیدیم بهم و شروع کردیم به لب خوری.
وحشیانه لبای همو میخوردیم و تند تند لباس های همو در حین لب گرفتن در آوردیم.یه لحظه از خودم جداش کردم و خیره شدم توی چشای عسلیش.
من:عاشقتم سپیده قربون خوشگلیت بشم
س:منم همینطور مهران جون ولی الان فقط میخوام منو بگایی زود عشقم
من:همچین امروز گاییده بشی که هیچ وقت یادت نره.
کشوندمش توی اتاق و روی فرش ولو شدیم.شلوار سفید نرمش رو توی یه حرکت کندم و الان کسی که رسیدن بهش محال بود با شورت و سوتین ارغوانی زیر خوابیده بود.و منم با تن لخت و شلوار جین روش افتاده بودم و داشتم گردنشو میخوردم.
صورتمو فرو کردم لای سینه هاش و میلیسیدم.وای که باورم نمیشد.مثل بلور و برف بود.نرم و گرم و سفید و بزرگ.خودشو جابجا کرد و سوتینشو باز کرد.نوک سینه هاش قهوه ای کمرنگ بود که در کنار سفیدی تنش دیوونه کننده بود.یه سینه ش توی دهنم بود.با ی دستم موهای پسرونش رو نوازش میکردم و دست دیگه مو رسوندم به کسش.وای خدایا زیر شورتش غوغا بود.یه کس کاملا صاف و لیزر شده داغ و خیس.انگاری ۲۰ نفر آب کیرشونو توی کسش خالی کرده باشن.
س:اووووووف مهران دارم میمیرم بمالش تو رو خدا دارم میشم.
سریع دستمو از کسش کشیدم بیرون و گفتم: نخیر ازین خبرا نیست.باید با زبونم آبتو بیارم که همشو بخورم.
شورتشو در آوردم و رفتم واس کس خوری.آخه مگه میشه انقد یه کس خوشگل.سفید و جمع و جور با لبای صورتی.افتادم به جون کسش و هی زبون میزدم و میمکیدم.طعم بی نظیری داشت.یه دقیقه نشد که محکم سرمو فشار داد و با سر و صدای زیاد توی دهنم ارضا شد.خوشمزه ترین چیزی که روی زمین وجود داشت رو مث جارو برقی هورت کشیدم.
بیحال شده و رفتم روش خوابیدم و لباشو میخوردم.
س:آخ فدای اون زبونت بشم که آتیش کسمو خاموش کردی.مهران جون من که گفتم بهت.کییییر میخوام میفهمی؟
من:پس باید خودت بهش برسی.
توی یه حرکت منو خوابوند زمین و کمربند و دکمه شلوارمو باز کرد و شورت و شلوارمو باهم کشید پایین.کیرم مث فنر پرید بیرون.
(کیرم مث بقیه که داستان مینویسن ۲۰ سانت نیس.معمولی و کلفت)
تا چشمش به کیر سفتم افتاد چشماش کاملا رفت بالا و یه جووووووووون گفت و کرد توی دهنش.روی ابرا بودم.اون لبای درشت و قرمزش که آرزوی من بودن الان دور کیرم حلقه زده بودن.
اگه شیره نخورده بودم تا الان ۳ بار آبم اومده بود.
به حرفه ای ترین شکل ممکن داشت ساک میزد و خایه مالی میکرد.
سرشو گرفته بودم و تلمبه میزدم.دیگه طاقت نداشتم.
من:سپیده جون بسه دمر بخواب که دارم از عشق کون بزرگت له له میزنم.
س:کونم مال خودته دیگه.هر لحظه بخوای تقدیمت میکنم.
دمر خوابید و چشمم افتاد به کون لختش که لنگه نداره واقعا.سفید نرم هم پهن هم قلمبه.خدایا دیگه چی میخوام آخه.
لای کونشو باز کردمو با صورت پریدم توش.حالا نخور کی بخور.
سوراخ کونش صورتی پر رنگ و تنگ.بوی بهشت برین رو میشد حس کرد.سرم لای کونش و با دستام کونشو میمالیدم.صدای آخ و ناله ش و بوی سکس و شهوت کل خونه رو گرفته بود.
اون زمان مد نبود وگرنه حتما بهش میگفتم:
ناله کن کونکش😜🤪
ناله میکرد و التماس میکرد که بکنم مهران کیرتو بکن توی وجودم میخوام با تو جر بخورم.
برگردوندمش و پاهاشو خودش داد بالا.کیرمو گرفتم جلو صورتش و گفتم خیسش کن عشق جنده من.
س:جووووون آره من جنده تم.
و کیرمو با آب دهنش لیز کرد.
رفتم لای پاشو با یه فشار تمام کیرمو تا بند خایه فرو کردم توش.
س:آخخخخخخخ لعنتی جر خوردم وااااااااای همه کسم پُر شد بکن عشقم سپیده جنده خودته .همچین بزن که خارم گاییده شه
۱۰ دقیقه تلمبه زدمو و لب و گردن و سینه هاش و میخوردم.
من:سپیده جون میدونی که عاشق کونتم.برگرد و کونتو تقدیم صاحبت کن
س:چشم عمرم.تو فقط بگا منو
من:به شوهر حرومزاده تم کون میدی؟
س:ازین به بعد اگه تو بگی نده،من گوه میخورم بهش کون بدم.تو صاحب منی مهران.تو شوهر منی.تو بکن منی.
من:پس برگرد که قراره بد گاییده بشی
س:جوووووون
به حالت داگی شد و سوراخ کونشو لیسیدم.انگشت کردم دیدم از شهوت زیاد سوراخش باز شده.
سر کیرمو با آب کسش خیس کردم و روی سوراخ کونش فشار دادم.
سرش رفت توش.آه و نالش بلند و شد خودشو کشید جلو که کیرم در بیاد اما غافل از اینکه منم باهاش خودمو دادم جلو و کاملا روش خوابیدم .تا آخر رفت بیخ کونش و جیغ زد.
من:جنده خانم الان ننه بابام میان بالا.خفه شو
س:آخخخخخ کلفته خیلی مهران.کیر شوهرم اینقدر درد نداره
من:حالا که اسم اون کسکشو آوردی ی جوری جرت میدم که ریدن واست کابوس بشه
س:غلط کردم نفسم ببخشین .به جنده ت رحم کن
آهسته و پیوسته میکردم و پشت گردن و صورت و گوشاشو میلیسیدم.
من:سپیده جون آبم داره میاد دوس دارم بخوری
س:چشم فقط یه دقه طولش بده تا کسمو بمالمو و منم بشم
دستشو برد زیرش کسشو شروع کرد به مالیدن.ناخناش بلند بود و زیر کیرم لمس میشد و به اوج تحریک رسیدم.صداش بلند شد و آه و اوه میکرد تا با لرزش شدید ارضا شد.کونشو سفت کرد و کیرم داشت میترکید.سریع کشیدم بیرون برگردوندمش و روی سینه ش نشستم و کیرمو فرو کروم ته حلقش و با تمام وجود آبم اومد.
من:تا قطره آخرشو بخور نفسم.
س:بیا اووووم.اینم قورت.تا آخرش.مرسی مهران.بهترین لحظات عمرم بود.
بلند شد بره دستشویی که یهو کونش درد گرفت و ناله کرد.

کاش با صدای بلند بهش میگفتم:
ناله کن کونکش

دوستان از اینکه خاطره م طولانی بود ببخشید.اگه دوست داشتید قسمت دوم رو که البته سکسی نیس رو براتون مینویسم.

ادامه دارد…

نوشته: آقا مهران


👍 30
👎 5
33501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

949972
2023-09-28 00:33:49 +0330 +0330

عالی بود مرسی

0 ❤️

950021
2023-09-28 03:18:21 +0330 +0330

بعد سالی ی داستان خوب ادامه بده

1 ❤️

950028
2023-09-28 03:53:18 +0330 +0330

کیر ابو اسحاق دهنت

لاقل یه کسشری مینوشتی که قابل باور باشه

4 ❤️

950030
2023-09-28 04:18:15 +0330 +0330

خوب بود ارزش خوندن داشت آفرین

1 ❤️

950033
2023-09-28 05:10:38 +0330 +0330

کسشعربه این حجم تابحال نشنیده ونخوندهدبودم
درسته داستانه،لااقل تاحدودی باید قابل باورباشه یانه!؟

3 ❤️

950043
2023-09-28 07:00:48 +0330 +0330

یا ابواسحاق! داستانت عالی بود. سپاس

1 ❤️

950048
2023-09-28 07:55:13 +0330 +0330

به طلسم سیاه میگن طلسم سُبی ، اگه انجامش دادی بدون خارت گاییده است

3 ❤️

950114
2023-09-28 19:55:47 +0330 +0330

حتما بنویس ادرس دعانویستم میخام منم از عشق یکی دارم جون میدم شب و روز

1 ❤️

950255
2023-09-29 14:46:49 +0330 +0330

داستان جالبیه و بشدت منتظر ادامش هستم چون تو سبک خودش منحصر به فرده دمت گرم خوب مینویسی ادامه بده با قدرت

1 ❤️

950304
2023-09-29 21:47:24 +0330 +0330

فقط هرچی مینویسی لطف کن بوی سوراخ کون طرف روبه بهشت تشبیه نکن.کلمات دیگه استفاده کن.
واقعاشما بهشت رودرچی تصور میکنیدکه یه سکس واندام جنسی یک زن روبه بهشت تشبیه میکنید.لذت دنیوی رو به زیبایی های قابل وصف این دنیا وقابل درک توصیف کنید.

3 ❤️

950316
2023-09-29 23:20:48 +0330 +0330

آدرس رمال رو میفرسی

1 ❤️

951497
2023-10-06 19:16:13 +0330 +0330

داشتی مینوشتی جق میزدی جقی پوفیوز

0 ❤️

951608
2023-10-07 09:47:00 +0330 +0330

بعدش بزار

0 ❤️

951912
2023-10-09 02:42:14 +0330 +0330

داستانت خوب بود ولی استفاده از کلمات رکیک توی سکستون بخصوص در اولین دیدار و با شخصیت‌های معرفی شده یه جورایی داستان رو غیرقابل باور کرده

0 ❤️

952338
2023-10-12 10:28:31 +0330 +0330

بزار ادامه رو

0 ❤️

952375
2023-10-12 15:32:56 +0330 +0330

چرا اینقدر قسمت دوم رو دیر میزاری که اون حسی که داستان ایجاد کرده خراب بشه دوست عزیز زودتر بزارش قسمت دومش رو مرسی. 👍 👍 👍 👍

0 ❤️

975025
2024-03-14 09:34:22 +0330 +0330

خیلی شهوتی و با حال بود دمت گرم ابو اسحاق شیطانی

0 ❤️