هر چقدر تلاش کردم که حامد شوهرم من رو به این سفر ببره افاقه نکرد.
حتی قهر هم کردم که بتونم راضیش کنم اما مرغش یه پا داشت و میگفت نمیام و تا بعدا سر فرصت و … .
بدون اینکه بهش چیزی بگم رفتم و برای تور ثبت نام کردم، جایی که میخواستم برم یه منطقه دیدنی بود تو لرستان به اسم تنگه شیرز که معروف بود به گرند کنیون ایران.
قرار بود چهارشنبه ۷ صبح حرکت کنیم، صبح که حامد خواب بود بیدار شدم و بی سر و صدا بیرون زدم و با وسایلی که از قبل آماده و مخفی کرده بودم، خودم رو به محل سوار شدن به اتوبوس رسوندم.
سوار شدم و روی صندلی خودم مستقر شدم، یک دختر بیست و سه چهار ساله ام صندلی کنار من بود که تا من رو دید گفت: من مرجان هستم، خوشحالم که باهم همسفریم.
منم گفتم: از آشناییت خوشبختم عزیزم، منم ستاره هستم.
دختر خوبی به نظر میومد.
چند دقیقه گذشت و اتوبوس که تقریبا تکمیل شد یه پسر جوون و خوش هیکل اومد بالا و سرپا موند اول اتوبوس و شروع به صحبت کرد:
آقایون و خانوما خیلی خوش آمدین، من احسان هستم، تورلیدر و راهنمای شما در این سفر، تایم رسیدن ما به تنگه حدودا ۴ تا ۵ ساعت هستش که بین راه صبحانه ای رو باهم میخوریم، وقتی برسیم پیاده روی ما برای رسیدن به غار شروع میشه و تا غروب به گردش تو بخش های مختلف تنگه ادامه میدیم و قبل از تاریکی هوا به محلی که چادر هامون رو نصب میکنیم میریم که استراحت کنیم، هر شخص که تو طول مسیر از گروه جدا بشه مسئولیتش به عهده ما نیست و پس لطفا قوانین و اصول اخلاقی رو رعایت کنید تا باهم سفر خوبی رو تجربه کنیم.
صحبتهاش تموم شد روی اولین صندلی که خالی بود نشست و اتوبوس شروع به حرکت کرد.
کمی از مسیر طی شد و مشغول صحبت با دختر بغل دستیم یعنی مرجان بودم که حامد زنگ زد،
جواب دادم: الو سلام
با عصبانیت گفت: کجایی؟
گفتم: تو که منو نبردی با تور دارم میرم
داد زد: غلط کردی، همین الان برمیگردی
گفتم: شرمنده عشقم دیگه خیلی دور شدیم
گفت: باشه تا ابد که اونجا نمیمونی آخرش برمیگردی
قطع کرد و منم بی اهمیت گوشی رو داخل جیبم گذاشتم.
راه رسیدن تا مقصد با شوخی و خنده و موزیک و این چیزا سپری شد تا بالاخره حوالی ساعت دوازده و نیم به تنگه رسیدیم.
از اون چیزی که فکرشو میکردم خیلی زیباتر و قشنگ تر بود و اصلا شبیه عکس وکلیپ هایی که دیده بودم نبود، یک هوای خیلی خوب و عظمت صخره ها و آفتابی که وسط آسمون بود باعث شد انقدر هیجان زده بشم که تو پوست خودم نگنجم.
کوله و وسایلمون رو جمع و جور کردیم و با راهنمایی احسان شروع به حرکت کردیم.
هر نقطه احسان یک سری راهنمایی یک سری تذکر و صحبت ارائه میداد و ما هم مو به مو به حرفاش عمل میکردیم.
یک ساعت که رفتیم به شدت احساس خستگی میکردم چون مسیر سخت و صعب العبوری داشت.
گوشه ای نشستم تا آبی بخورم و نفسی چاق کنم و بعد دنبال گروه برم.
ده پونزده دقیقه ای استراحت کردم و به راه افتادم که برم، هرچی دورتر رو نگاه کردم بچه های گروه رو ندیدم و چپ و راست همینجور خودم به مسیر ادامه دادم تا دیدم یه جای خلوتم و کسی دورم نیست.
کمی اونطرفترم آب بود و ظاهرا راه عبور نبود و اشتباه کرده بودم.
اومدم که برگردم پام روی یک سنگ رفت و زمین خوردم، زانوم محکم به زمین خورد و ار درد به خودم میپیچیدم و اشکم دراومده بود.
داد میزدم: کمک کمک
اما انگار انقدر مسیرم پرت شده بود که کسی نمیشنید.
چون یه لگ نازک پام بود زانوم کمی زخم شده بود.
کتونی هامو درآوردم و از تو کوله دستمال درآوردم که مختصر خون روی زانوم رو پاک کنم و همچنان داد میزدم: کمک کمک
کمی گذشت که یه صدا داد میزد: خانوم فتحی خانوم فتحی
منم بلند داد زدم: کمک من اینجام
تا بالاخره تورلیدر احسان بالا سرم رسید و گفت: چی شده چرا از گروه جدا شدین؟
ماجرا رو براش توضیح دادم
کوله پشتیشو زمین گذاشت و یه جعبه کمک های اولیه درآورد و گفت: پاتون باید ضدعفونی و پانسمان شه.
گفتم: خب چیکار کنم من لباسمو که نمیشه دربیارم.
گفت: خب این تشکچه رو زیر پاتون پهن میکنم دراز بکشین خودتون انجامش بدین من میرم اونطرف راحت باشید.
گفتم: نه من نمیتونم همون شما انجام بده.
تشکچه رو پهن کرد و دراز کشیدم و آروم پامو از لگ بیرون کشیدم، چون تنگ بود نمیشد مثل شلوار بالا بردش و مجبور بودم درش بیارم پامو.
احسان اومد و با بتادین و گاز استریل و این چیزا مشغول کارش شد.
دستش که رو پام میخورد بدنم مور مور میشد، تجربه برخورد بدن یا دست کسی غیر شوهرم به بدنم رو نداشتم.
چشمامو بسته بودم و حامد با زانو و پاهام ور میرفت و من کمی آخ و اوخ میکردم.
سرمو بالا آوردم که ببینم چیکار داره میکنه، دیدم کیرش چنان شق شده که داره شلوارک ورزشیش رو جر میده!
خواستم چیزی بگم ولی بهش حق دادم که با این بدن سفید و گوشتی من تحریک شده باشه.
گفت: تموم شد میتونین لگتون رو بپوشین یا کمکتون بدم؟
من که از سایز کیرش بدم نیومده بود و هوس کرم ریختن کردن کرده بودم گفتم: میشه یکم مالشش بدین اطرافشو؟
احسان هم شروع به مالیدن پام کرد و من که کم کم داشتم مغلوب حشریت میشدم، اون یکی پام رو روی کیر احسان گذاشتم.
وای خدای من
یه کیر گنده که همون مالیدنش با پاهم برام جذاب بود.
جفتمون سکوت کرده بودیم که احسان شلوارکشو پایین داد و کیرشو حالا بهتر حس میکردم.
چند دقیقه گذشت که احسان لگ و جورابامو کامل درآورد و شورتمو بیرون کشید و پاهامو باز کرد و سراغ کصم رفت.
من خودم هنوز باورم نمیشد دارم با یه غریبه انقد راحت راه میام!
زبونشو لای کصم کشید و گفت:باکره که نیستی کص تپل؟
با صدای پر شهوتم گفتم:نه
شروع به لیسیدن کصم کرد و انگشتش رو هم تو کصم کرد و من بلند آه میکشیدم.
تندتند زبونشو لای کصم میکشید و انگشتشو تو کصم حرکت میداد و من با دست سرشو بیشتر به کصم فشار میدادم و میگفتم: آخ آه
احسان خیلی حرفه ای و کاربلد بود و با لیس زدنش داشت دیوونه ام میکرد،
زبونش لای کصم کشیده میشد و لب هاش هم هر از گاهی لبه های کصمو مک میزد.
گفتم: بکن دیگه تا کسی نیومده بکن
بلند شد و کیرشو جلوی دهنم آورد و گفت: اول نوش جان کن.
همونطور که دراز کشیده بودم کیرشو با دست تو دهنم گذاشتم و نصف بیشترشو تو دهنم جا دادم و لبامو روش میکشیدم و زبونمو دور کلاهکش میچرخوندم و آه میکشید.
تف میکردم رو کیرش و دوباره تو دهنم میذاشتمش و لبهامو روش میکشیدم و کلاهکشو با زبونم لمس میکردم.
بعد از چند دقیقه ساک زدن کیرشو از دهنم بیرون میکشید، بین پاهام رفت و کیرشو لای کصم کشید.
گفت: شوهرت میدونه اومدی تور کص بدی؟
گفتم: نه بکن منو بکن توروخدا
کیرشو آروم تو کص داغم فرستاد و ناله بلندی از من به هوا رفت.
آه میکشیدم و احسان آروم کیرشو تو کص من حرکت میداد و میگفت: جنده خانوم چه کصی داری.
منم با آه و ناله میگفتم: بکن منو آره بکن منو
پاهام رو دورش قفل کرده بودم و احسان کیرشو به خوبی توی کصم جا میداد.
کم کم سرعت تلمبه هاش بیشتر شد و با شدت تو کصم میکوبید و من یه ریز آه میکشیدم و ادامه دادنش موجبات ارضا شدن من رو فراهم کرد و رعشه ای کردم و ارضا شدم.
انقد غرق در لذت بودم که زخم زانوم یادم رفته بود.
احسان کیرشو بیرون کشید و گفت: به پهلو دراز بکش و من هم همین کارو کردم.
اون هم پشت سرم دراز کشید و کیرشو بعد از کمی مالیدن لای کصم وارد کصم کرد و ناله من رو مجددا به عرش رسوند.
قربون صدقه اش میرفتم و ازش با شهوت خواهش میکردم به گاییدنم ادامه بده و اون هم جانانه همین کار رو میکرد.
هر از گاهی هم کیرشو بیرون میکشید و دوباره تو کصم میکرد و حالا سرعت تلمبه هاش به حدی رسیده بود که صدای برخوردش با بدنم به گوش میرسید.
چند دقیقه ادامه داد و کیرش رو بیرون کشید و آبش رو روی کونم خالی کرد و جفتمون آه میکشیدم.
آبش سرازیر شد و لای کونم رفت و من از جنده بازیم رضایت کامل داشتم.
احسان کمکم کرد لباس پوشیدم و خودمو مرتب کردم و خندید و گفت: بیا بریم که الان بقیه گروه هم میفهمن و همه میخوان بکننت.
راه افتادیم و به گروه رسیدیم که مشغول خوردن ناهار بودن.
نوشته: ابرو زخمی
پس کلا منظور از رفتنت گردش نبوده .کوس و کونت میجنبیده 😎
جووووووووون چه خوب کس دادی ماشالا به این جندگی و هرزگی کست 😍 🤤 🤤
تور لیدرم نشدیم ،
جنده ام منم دوستان من ،
کسکشه جنده
سلام خانم خانمها
طبق معمول خوب بود.
دستات طلا عزیزدل.
فقط
اگه امکانش هست،
لطف کن طولانیتر بنویس جونم.
❤❤😘😘😘😍😍😍❤❤❤💛💛💚💚💙
💅💅💅💅💅💅💅
خیلی قلم خوبی داری و شیوا و روان نوشتی ، خیلی خوب بود
اون دره خزینه هست که معروفه به گرند کنیون ایران
مثل همیشه خوب نبود اصلا
انگار فقط نوشتی که نوشته باشی
فقط میخواستی ی چیزی بنویسی ابرو زخمی جان
کیفیت را فدای نوشتن کردی
مثلا بهت گفت باکره نیستی … بعد یهو گفت شوهرت میدونه اومدی تور کوس بدی؟
تو بهتر از اینها میتونی باشی
همون بهتر تو جقی باشی
مردی که تو گیرش بیای زندگیش به باد میره
من کلی داستان سکسی ازت خوندم که به خیلیا کس دادی
بعدش میگی اولین باری بد که یه غریبه به جزشوهرم بهم دست میزد
کلا بجای اینکه پشت هم داستان بدی
رو یکیش وقت بزار کامل بده
این یکی هیچ جزئیات اصلا نداشت
خسته نباشید
نویسنده قابلی هستید ولی هربار که داستان مینویسید یک جاش میلنگه
یه بار غلط املایی یه بار علائم نگارشی و …
مثلا این داستان منطقش مشکل داشت پسر از دختره پرسید باکره هست یانه
و جلوتر پسره به دختر گفت شوهرت میدونه اومدی کص بدی؟
این پاردوکس ها داستان رو خراب میکنه لطفا داستان رو قبل انتشار بخون
ابرو زخمی ، واقعا قلمت روان و خوبه ، اصلا نیاز به تف و روان کننده ندهره ، داستان هایی که مینویسی خوندنش آب آدمو در میاره .
دستت طلا
هعی ،ببین توروخدا کیا قلمشون شده عالی،روان،خوشبحالتون والله،اینی ک نوشته بود اصن شبیه هیچی نبود ،کسلیسای عزیز لطفا قبل از کسلیسی یکم تو ذهنتون تجسم کنید کس شعرایی ک مینویسن،بعدش خودتونو تو اون موقعیت قرار بدین ببینید اصن میشه این اتفاق بیوفته یان؟اخه چرا اینقد در مقابل جنس مخالف ذلیلید،حال ادمو بهم میزنید بخدا با این کسلیسی،والله من هرجورحساب میکنم میبینم هیچ رقمه نمیشه اقا نمیشه ایشون حتی نتونسته تو متن خاطره دروغش ک برگرفته از ذهن ی جلقی هس کامل جزییاتو بیان کنه قشنگ معلومه،خب یکم فک کنید نزارید این مختون اکبنپ بمونه،ی زن همیشه قدرت تخیلش بالاس و همبشه ب ریزترین جزییات اطراف دقت داره والله من تواین کستان توجهی ب جزییات نمیبینم .و ی نکته دیگ سکسی ک تو محیط بیرون از خونه انجام میشه بسیار پراسترس و خیلی سریع تو یک حالت یا پوزیشن انجام میشه چون هرلحظه احتمال دیده شدن هس ایشون ماشالله ی سکس کاملو انجام داده ک تو خونه ادم حوصلش نمیگیرع،بقول دوستمون کاش ادم یکم روراست باشه و اولش بنویسه فانزی و توهم،دیسلایک
و یک نکته دیگ خدمت همه دوستای گلم،اگ میخواین واقعا داستان بخونید،برید تو قسمت سرچ گوگل البته با فیلترشکن بنویسید لذت واقعی سکس خانوادگی …نوشته ایلونا ی زمانی تو همین سایت بود و مینوشت،بخدا اگ بخونید اصن دیگ هیچ داستانی رو نمیخونید ینی قلم این دختر معرکس و دیوانه میکنه ادمو
میگم آ از بس راحت میدی و هرزگی میکنی آدم تو فکر میره که تو خودت ابرو زخمی هستی یا استاد زخمی کردن شوهرات هستی
آخه لامصب تو کستانات اینقدر راحت جندگی میکنی که آدم انگشت به دهن میمونه مهم هم نیست طرف کی باشه دخترت شوهرت یا … میتونی اسمت ثبت کنی تو رکورد جنده ترین هرزه شهوانی
دوستی چندین خط توضیحات ارائه دادن.اما بنظرم بیخودی وپوچ.گفتین اول بامنطق فکرکنید بسنجید بعدخودتون رو توی موقعیت قراربدین.خب عزیز من اینجا محیطی هست که هرکس میاد خودشو باخوندن داستان شهوتی کنه یا ارضابشه.مهم هم همین قسمته واصلانیازی به فکرکردن ومنطق نداره چکاربه واقعی بودن یا دروغی و فانتزی بودنش دارین.هرچی باشه اقاشمانظرمیدی معیارت اندازه تاثیری باشه که بهت لذت میده.نه اینکه دنبال اثبات دروغی بودن داستان.
اینجا اگه همه زن ها و شوهرها وبقیه شخصیت هاپای بند رابطه و وفاداربودن که خب عزیز دیگه داستان سکسی درکارنبود بخوای بخونی چون اتفاقی قرارنبودبیافته.اینجا برخلاف اصول حاکم توی هرداستان بری تمام شخصیت ها یا دادن یاکردن یابی غیرتن یاهرزه وجنده وهرکدوم که جنده گی بیشتری بکنه تاثیرگزارترهست.
پس شمایی که میگی هرزه وجندگی ازت میباره هرکی ازراه بیاد حال میکنی،داستان روی شما تاثیرداشته که این طورمیگی.
اون دوستان که غیرت ومردانگیشون اجازه نمیده این چیزا روبخونن وتحمل ندارن جای شما توی این فضانیست.وفحش دادن اینکه چقدر هرزه هستی درواقع یک تعریف ازداستان هست نه فحش.
نیومدین مستند وزندگی نامه بخونین ونقدوبررسی صحت یادروغی بودن کنید.هربارازاین دسته نظرات هستند توی داستان ها.عزیزان که دم از منطق میزنین شاید بهتره زاویه دید خودشون رو تغییربدن.شاید نظراتتون درست باشه وحق بگین اما باید ببینید این نظرروکجا دارید بیان میکنید.
برای حس شهوت بیشتر ولذت باید تامیشه چیزای غیرممکن که درحالت عادی نمیشه انجام داد گفته بشه تاحداقل درافکاری که ازاده هرطور خواست فکرکنه بدون محدودیت باشه.اما هربارپیله میکنین چرت گفتی کص گفتی.بیخیال این حرفابشین خدایی.
سلیقه هرکس متفاوته اگر باب میلت نیست وخوشت نمیادبرو داستان دیگه.حتمانبایدحرفی زده باشین.بزاراونایی که خوششون اومده لذت ببرن.
توی دنیا هیچ چیزی غیرممکن نیست ودلیل نمیشه چون فضای زندگی شما همچین اتفاقی محاله بیافته برای دیگران هم همینطورباشه.ودرنظرات تاکیدنکنید محاله راست باشه هیج جایی اینطورنیست.شما از خودت واطرافیانت خبرداری اما هرکس دیگه هم مثل شما زندگی خاص واتفاقات خاص خودش.بارها خوندم گفتن فلان چیزهیچ جای دنیا اتفاق نمیافته امابنده خودم عیناهمون چیز رو دیدم یاتجربه کرده بودم.پس فقط اون نبوده بوده اتفاقات شبیه اون که بیخبربودید.هر داستانی رو بامغز خودت مقایسه میکنی وجواب از طرف کل ادما میدی که کاراشتباهی هست.
احسان اومد و با بتادین و گاز استریل و این چیزا مشغول کارش شد.
دستش که رو پام میخورد بدنم مور مور میشد، تجربه برخورد بدن یا دست کسی غیر شوهرم به بدنم رو نداشتم.
چشمامو بسته بودم و حامد با زانو و پاهام ور میرفت و من کمی آخ و اوخ میکردم.
سرمو بالا آوردم که ببینم چیکار داره میکنه، دیدم کیرش چنان شق شده که داره شلوارک ورزشیش رو جر میده!
من نفهمیدم احسان چرا تبدیل به حامد شد یه لحظه ؟!!؟
کسی که تو یه پیاده روی سخت باشه کسش عجیب خوردنی میشه نکنین این کارا رو
من نمیدونم چجوریه که هرکی یه زن و میکنه وسط کار بهش میگه چنده خانم زنه هم تشویقش میکنه
حالا بریم سر ضد ونقیض های داستان اول داستان تورلیدر میگه هرکی از گروه جدا بشه مسئولیتش با ما نیست بعدش پا میشه میاد دنبال طرف
شروع سکس احسان به ستاره میگه باکره که نیستی ولی زمانی که داره میکنه میگه شوهرت میدونه اومدی تور کس بدی؟
خوب بود…کاش ادامه میدادی…شوهرت چکار کرد؟ این کار تکرار شد؟
منم عاشق این تور ها هستمم چون صد در صد ی کیر گیرت میاد 😍
خداییش کسشر بود دیگه… وسط تنگه… معلوم نبود جاشون چقدر خِفته، ی بار کاحسان شد حامد… اون ددوستت چی شد نفهمیدیم…
واقعا این تورها خیلی باحالن. من ی بار تنها رفتم ۹۰ درصد مردای تور بهم پیشنهاد دادن. خیلی ها هم همونجا تو اتوبوس مشغول شدن
لعنتی ترین ابرو زخمیه دنیا😅❤️