سلام من فیروزه ام ۱۹ سالمه و میخوام از اتفاقی که ۳ ماه پیش برام افتاد بهتون بگم .
من یک دوستی دارم به اسم ساناز هر دو مون امسال پشت کنکوری بودیم ی روز ساناز زنگ زد گفت برادر شوهر خالم معلم تجربی و قراره بیاد باهام تجربی کار کنه اگر دوست داری توام بیا خیلی خوب درس میده منم اجازه گرفتم از خونه و رفتم .
رسیدم خونشون درو باز کرد گفت بیا تو فیروزه آقا مهرشاد هم تازه اومده خلاصه من رفتم سلام علیک کردم بعد سانار گفت فیروزه جان قراره تا غروب خونه در اختیار مون باشه تا آقا مهرشاد باهامون کل تجربی سه سال کار کنه توام که با مانتو و شلوار لی اذیت میشی اگه دوس داری لباست عوض کن راحت باشی اولش تعارف کردم ولی با یکی دوبار اصرار ساناز و مهرشاد قبول کردم گفت تا لباس عوض کنی یک چای بیارم بخوریم لباسم عوض کردم فکرشو میکردم تایمش زیاد باشه یک پیراهن آستین بلند زیر مانتو پوشیده بودم اما یک شلوار هم از ساناز گرفتم و خلاصه بعد خوردن چای درس شروع شد و تا حوالی ساعت ۸ غروب درس داد پنج درس باقی مونده بود که گفت اگر دوست دارین فردا بیایین خونه ما پنج درس هم تموم بشه ماهم قبول کردیم .چون خونه منو ساناز از هم دور بود فرداییش زنگ زدم به ساناز آدرس داد رفتم .
مهرشاد درو باز کرد وقتی دیدم با تاپ و شلوارکه تعجب کردم اما سلام علیک کردیم رفتم تو دیدم ساناز نیست گفتم ساناز نیست چرا نیومده باید زود تر از من میرسید گفت پاشنه کفش ساناز در رفته سر پله ها پیچ خورده پاش درد گرفته حالا گفته اگر پدرش زود بیاد قراره بیارتش . گفتم باشه پس ما بریم سر درس اگر اومد من بهش توضیح میدم خودمم میفهمم چقدر درس جا افتاده .
خلاصه رفتیم تو اتاق یک صندلی گذاشته بود و وایت برد کوچیک یکم درسو توضیح داده بود توی درس انسان موجود پیچیده بودیم داشت اعضای بدن انسان توضیح میداد و درباره کالری و ویتامین و پروتئین هایی که هر قسمت از اندام ها به خودشون میگیرن حرف میزد بعد من اجازه گرفتم رفتم دسشویی گفت مانتو رو بکن راحت باش اینجوری سختت میشه منم مانتو رو در اوردم یک پیراهن سفید آستین سه ربع پوشیده بودم طرح پیراهن عروسک میکی موس داشت خلاصه رفتم و برگشتم بعد یک ساعت دیگه درس تموم شده بود اومد بغلم نشست گفت سوالی هست بپرس منم چند تا سوال پرسیدم اونم همزمان با جواب دادن هی دستش بهم میخورد بعد یکدفعه دیدم شلوارکش تکون میخوره نگاهش کردم اونم نگاهم کرد یکدفعه لبمو بوس دادخودم زدم کنار گفتم چکار کردی خجالت بکش اومد دست منو گرفت به زور منو نشوند سر صندلی گفت ببین من الان چند وقته عاشقتم از عروسی علی و معصومه . (عروسی پسر خالم) که دیدمت دلمو بردی . اومد خم شد رو سینه هام ی چک زدمش یکدفعه دوتا دستای منو گرفت پیچ داد هلم داد رو زمین افتاد روم منم عملا زیرش هیچکاری نمیتونستم بکنم گردنمو لیس زد گوشام خورد دوباره سرشو فرو کرد تو گردنم انقدر لیس زد و خورد که شل شدم خودم لب دادمباهاش خیلی لذت بخش بود دیگه حدودا ده دقیقه گذشته بود و من هم حشری شده بودم اصلا دست خودم نبود اونم حسابی سو استفاده کرد لباسام کند و خودشم انگار آماده بود چون زیر شلوارک هیچی نداشت کیرشو گذاشت دهنم به زور یکم خوردم بعد درازم کرد گفت تا الان هرچی لذت بردی وللش میخوام بیهوشت کنم یکدفعه سرشو برد لای پام و کصمو حسابی خورد رو هوا بودم اصلا تو حال دیگه ایی داشتم سیر میکردم که یهو چشام سیاهی رفت جیغ کشیدم جلو دهنم گرفت گفت هییسسسس دیگه زن خودم شدی من از درد زیاد گریه میکردم کیرشو درآورد دراز کشیدکنارم چند لکه خون روی کیرش بود با دستاش کصم مالوند و لب و گردنمو خورد و بعدشم سینه هامو دوباره گر گرفتم رفت پایین بالای کصمو حسابی کیس زد و خورد بعد یواش یواش کیرشو دوباره کرد تو کصم خیلی درد داشت اما چند بار اینکارو کرد یکم دردش کمتر شد خلاصه به زور آبشو آورد ریخت روی شکمم بعدش منو هم ارضا کرد وقتی آتیشم خوابید تازه فهمیدم چه بلایی سرم اومده کلی گریه کردم تو راه خونه و چند روز توی خودم بودم تا اینکه هفته بعدش مامانم گفت خاله زنگ زده گفته برادر شوهرم از فیروزه خوشش اومده میخوان بیان خاستگاری . خلاصه اومدنو مارو فرستادن مثلا حرف بزنیم اما یک دست ساک براش زدم تو اتاق و گفت فیروزه من بخاطر جبران کارم نیومدم خاستگاری واقعا عاشقتم نه نگو خلاصه با کلی اصرار جواب مثبت دادم الان یکماهه رسما زن و شوهریم خدارو شکر میکنم که قضیه ما به خیر ختم شد وگرنه معلوم نبود آیندم چه میشه آها راستی مهرشاد ۲۶ سالشه و تازه سال دوم تدریسش توی مدرسه هست . اینو گفتم یوقت فکر نکنید با یک مرد سن بالا ازدواج کرد.
نوشته: فیروزه
حالا فکرش رو بکنین کسی که بدون پرسیدن نظر طرف مقابل بهش تجاوز میکنه معلم مدرسه میشه چه شاگردهایی میخواد تحویل جامعه بده و چه کثافت کاریهایی که نمیکنه!!
ضمنن شما هم خر خودتی!!حتی وقتی زن و شوهر رسمی بزور باهم سکس میکنن هیچ لذتی برای خانم نداره چه برسه به تجاوز!!
سلام
وقتتون بخیر
حتما در اینده بهتر خواهی نوشت جونم.
💅💅💅💅💅💅💅
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
فکرشو میکردم تایمش زیاد باشه یک پیراهن آستین بلند زیر مانتو پوشیده بودم اما یک شلوار هم از ساناز گرفتم و خلاصه بعد خوردن چای درس شروع شد و تا حوالی ساعت ۸ غروب درس داد
ما یکونیم ساعت نظام قدیم درس میخوندیم کونمون وا میشد چطور از صبح تا ۸ درس خوندی؟ بعدشم کُسی خانم اون کونی خانم که پاهاش پیچ خورده نباید با گوشیش یزنگ بتو میزد که نمیاد که تو نری تو تله ی کیر فرشاد؟؟؟؟
بعدشم اون برغدر شوهر خاله فرشاد بود چطور تو نمیشناختیش و میگی تو عروسی دیده بودتت؟ ببین کسی خانم یا اقای جقی!
کستانت تخمی بود جاکش!
من نظر خاصی ندارم نه خوب بود نه بد اما دهنت سرویس در امتداد شب پاره شدم با این فوش هایی که دادی🤣😂😂
توجنده ای،چون یه دخترتنهایی پاشوازدرخونه غریبه تونمیذاره .مضافأدختراگه نخوادبده امکان نداره اجازه بده کسی بهش دست بزنه.اگه هم نتونه ازحودش دفاع کنه خودشومیکشه واین تازه میشه اول دام دام.
همون جلسه اول پسره رودیدی کوصت خیس شده باچشمک وابروک جوری که سانازنفهمه باپسرک قرارفرداروگذاشتی.ساناز هم پاش پیچ نخورده شماپیچوندینش تاتوراحت کوص بدی.
شوهرتم قواده.قوادتو.چون ازدواج بادختری که بااطلاع ازشرایط خونه واردخونه میشه وبعدشم کوص میده توجیه عقلی نداره.
شغل جدیدتان منبسط
تنها فکری که درباره ات می کنیم اینه که یه جقی تهی مغز هستی همین
ناموسن امدم بگم ک هنوزم داستان میخونید 😂
ینی نمیدونید اینا کصشعره🤣🤣🤣
راستی…پای ساناز چطوره؟
پاش خوب شد؟خخخخخخ
سلام برسون بهش جاکشو
به گفته ی شما یعنی ما هرکی رو تو خیابون بگیریم دوتا بوس از لباش کنیم و گوشاش رو بخوریم قاعدتا باید وسط خیابون شل بشه و یادش بره کجاست و چیکار میکنه و ما با خیال راحت کونش بذاریم دیگه.
دوستان توجه داشته باشید اگر موقعیت جور نبود و براتون ساک نزد میتونید برید خواستگاری ساکم اونجا بزنه، نهایت آخرش میگید ما بریم یه دور بزنیم برمیگردیم و دیگه برنمیگردید دیگه.
متجاوز متجاوزه،حالا اگرم شما رو گرفته باشه در قبح کاری که کرده هیچ دفاعی وجود نداره
فیروزه کوس داد شد رفوزه
فیروزه کوسو ب کیر میدوزه
فیروزه پشم کوسش نسوزه(اینو خودمم حال کردم🤣)
فیروزه کیر میخوره میگوزه
فیروزه کیر نبینه میسوزه
فیروزه پفیوزه🤣🤣🤣🤣🤣🦋🦋🦋🦋
معلومه انقد کمبود شوهر حس کردی که به اولین خری که بهت رسیده پا دادی
یعنی از فردا کس دادنت شروع میشه دیگه؟؟؟؟
ولی واقعا کسدان خوبی نبود
مگه این معلمه برادر شوهر خاله ساناز نبود؟؟؟ پس تو عروسی پسر خاله تو چه گهی میخورده؟
من ذهنم کلاً درگیر شده؛
مهرشاد مگه برادر شوهر خاله دوستت نبود!
چرا آخر داستانت برادر شوهر خاله خودت شد؟
دومی هم داره ولی اول موردی که گفتم رو یه توضیح کوچیک بده تا بعدش اونم بگم.
منتظرم
عجب…،🤔🤔
فقط… تو کرونا مراسم عروسی نگیرید که خطرناکه…!!😐💔🤦♂️😂😂