شمارهی 256 به باجه 3
پاشدم و رفتم برگه آزماشو گرفتم جرات نگاه کردن بهشو نداشتم میترسیدم از اتفاقی که شاید افتاده باشه… یه راست رفتم مطب دکتر شلوغ بود و این شلوغی اعصابمو بیشتر و بیشتر داغون میکرد دلهره داشتم بالاخره نوبتم شد رفتم تو دکتر مرد میانسالی بود سلام کردمو با ترس و لرز برگه آزمایشو بهش دادم این چند وقت اخیر حالم خیلی بد بود هم روحی هم جسمی داشتم داغون میشدم
-دخترم تاریخ آخرین پریودتون کی بوده
هرچی فکر کردم یادم نمیومد
-دکتر این چند وقته درگیر بودم درست یادم نیست که اصلا پریود شدم یا نه
-شما که امروزی و حتما تحصیل کرده ای چرا همچین بلایی رو سر خودت آوردی متاسفانه باید خبرای بدی بهت بدم
یادمه گفتی مجردی درسته؟؟
-بله مجردم
-آخرین باری که رابطه جنسی داشتی کی بوده؟
-شما و جنینتون مبتلا به اچ آی وی هستید
بعد کلی صحبتو نصیحت و… اومدم بیرون فکر میکردم وضعیتم بدتر نمیشه ولی انگار همیشه اتفاق بدتریم هست که بیوفته…
گوشیم زنگ خورد مادرم بود
-سلام هستی جون خوبی فدات بشم یادت باشه یه حال از ما نمیپرسیا
-سلام مامان جون خوبین شما پدر خوبن ببخشم مامان خوشگلم میدونی که درسام سخت و سنگینه …
بالاخره بعد 5-6 دقیقه مادرم قطع کرد نمیدونستم چجوری برم شهرستان و تو چشای مادر پدرم نگاه کنم منی که با رتبه ی عالی تو یکی از بهترین دانشگاهای ایران درس میخوندم تا باعث افتخار پدر مادرم بشم
حالا با یه بچه تو شکمم و آلوده به ایدز چقدر افتخار آفرین شده بودم…
رفتم خونه م شماره ی امید و گرفتم جواب نمیداد گرفتم و گرفتم تا بالاخره جواب داد
-هان چه مرگته باز نمیبینی جواب نمیدم یعنی مزاحم نشو
صدای ضبط زیاد و قهقه ی چند تا دختر و پسر میومد
-امید …
-ها چیه باز اسم منو از بر کردی چی میخوای
با صدای زنگ به خودم اومدمو رفتم درو باز کردم خودش بود -سلام -سلام و زهر مار مگه نگفتم دیگه بهم زنگ نزن ها
نفسش بوی الکل میداد بردمش تو اتاقو همه چیزو واسش گفتم ولی به جای حمایت کردن عصبی شد
-به به انگار جنده شدی آره به کی دادی جنده خانوم که حالا گند کاریتو میخوای بندازی گردن من من تو رو واسه این میخواستم که چند صباحی باهات خوش باشم تقصیر خودتم بود چون خیلی خوشگلی حالام نه تو رو میخوام نه اون بچه رو ولی میخوام بهت یه درس خوب بدم که دیگه جنده گری نکنی
و با یه حرکت سریع هلم داد رو تخت و شلوارمو در آورد شرتمو وحشیانه در آورد و کیرشو خشک خشک و محکم کرد تو کسم و تلمبه میزد جوری که داغی خونو که از کسم بیرون میریختو حس میکردم
انقدر ددرد داشتمو شک شده بودم که حتی نمیتونستم یه کلمه اعتراض کنم چشمم ابتاد به قاب عکس فلزی کنار تخت برش داشتم بالاتر از سیاهی که رنگی نیست و محکم کوبیدمش تو سر امید خون از سرش مثل شیر آب میریخت تلو تلو خورد و افتاد رو زمین دیگه واینسادم ببینم چی میشه میدونستم تو ماشینش همیشه بنزیزن داره سوییچو کبریتو برداشتمو رفتم پایین بنزینو برداشتم تو ماشین نشستم درارو قفل کردم بنزیزنو ریختم رو خودمو کبریتو زدم…
پایان
-دوستان عزیزم از اینکه داستان طولانی شد واقعا معذرت میخوام فکر کردم بهتره داستان اول تک قسمتی باشه تا بیشتر سبک نگارشمو نشون بده تا اونجا که تونستم سعی کردم غلط املایی نداشته باشم ولی اگه بود بازم شرمنده
هرکجا هستید شادو سربلندو پیروز باشید
نوشته: مهسا
Dastane khubi bud maloome nevisande mitune az pase neveshtane dastan haye behtar az inam bar biyad, ba rahnamayi haye dustane dast be ghalame in site hatman movaffagh mishi, edame bede. Merci
آخرشو خراب کردی
هر کی هندونه میخوره پای لرزش هم میشینه
می بایست از آقا امیدت شکایت می کردی دادگاه بعد قاضی نامه می داد پزشکی قانونی آزمایش دی ان ای و بقیه ماجرا
نه اونو میکشتی نه خودتو
در هر صورت خدا رحمتت کنه یه ایدزی کم شد.
ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺧﻴﻠﻲ ﺗﺨﻴﻠﻲ ﺑﻮﺩ
ﻧﻮﻉ ﻧﮕﺎﺭﺷﺖ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﻲ ﻃﺮﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﻭ ﺭﻳﺸﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻧﻮﺷﺘﻨﺖ ﻧﻴﺴﺖ
به نظر من خوب بود.نگارشت روون بود و هیچی کم نداشت. موضوعش هم آدمو تا خط و کلمه ی آخر به راحتی دنبال خودش میکشوند تا ببینه چه اتفاقی میوفته.
دستت درد نکنه :)
تواگه بنزین رو خودت ریختی وخودکشی کردی پس عمه جندت این داستانو داره مینویسه اولش خوب بود ولی آخرشو خراب کردی
سلام دوست خوبم داستانت زیباست و دارای پیام برای خوانندگان(البته خوانندگان،نه…) .نوع نگارشت پیوسته و روان؛با جمله بندی مناسب البته یکی دو قسمت بقول اهل موسیقی فالش زدی یا خارج خوندی اما سریع برگشتی رو خط .شخصیت پردازی که یکی از استراکچر مهم در داستانت اگر کمی عمیقتربود خیلی به نظر من جذابتر بود. با هنرمندی تلنگری به ذهن خواننده با پیام مستتر دربکراند داستانت کمی انسان رو دچار چالش میکنه و وظیفه هر هنرمندی همینه حتی یکنفر و ازت سپاسگزارم که به بینش و هوش خوانندگانت تو داستانت احترام گذاشتی
بازهم ممنونم ازت ادامه بده و موفق باشی
بهترین آرزوم برات
امیداوارم از نقد و منتقد همیشه استقبال کنی و از شون استفاده کنی
الآن تو مردی ؟؟ میدونستم ارواح وجود دارن … :D
قابل توجه کسانی که میگن روح وجود نداره … :>
برو بابا. چي چي شايد براي شما هم اتفاق بيفتد??!" اچ اي وي??! خدا نكنه. زبونتو گاز بگير
:-|
داستانت معمولي بود .نه خوب ,نه بد. اخرش ولي خيلي بد و الكي تموم شد.
خوب بود…بلدی چطوری بنویسی…ولی کار زیاد داری…محتوای داستانت شبیه مجله خانواده سبز بود با سانسور کمتر…ترشی کمتر بخور یا یه مدت اصلا نخور…بازم بنویس…این اتیش گرفتنت چه صیغه ای بود…
kash tulanitar mishod va joziate bishtari tozih dade mishod,dastane badio say kon kheili behtar benevisi va va3 jam kardanesh azash nazani,movafaq bashi
جناب سارق اون خربزه هستش که میگن هرکی میخوره پا لرزش هم باوس بشینه
واما راوی
خدا رحمت کند خیر ونسا را
شب جمعه سفا میداد کسا را
در ضمن گذشته از غلط هات خیلی از واژه هارا چسبان نوشته بودی واژنت دهنم رعایت کن عزیزم
انا لله و انا الیه راجعون
بازگشت همه به سوی اوست
بدین وسیله در گذشت نویسنده ای جوان دختر حاج اقا کیان دوست دختر شیرجوان و فامیل مهندس جان
مرحومه مغفوره مهسا بانو را به اطلاع اقوام و اشنایان میرسانیم…
در همین جهت مراسم بزرگداشتی در تاریخ بووووووووق از ساعت بوووووق الی بوووووق در منزل ان مرحومه منعقد میباشد از کلیه دوستان و اشنایان دعوت میگردد با تشریف فرمایی خود روح ان مرحومه را قرین رحمت قرار دهید
ضمنا وسیله ایاب و ذهاب مهیا میباشد
ادرس منزل مرحومه : خیابان بووووق کوچه بوووووقوم پلاک بوووووووق
از طرف سامی شهوتی و دوستان شهوتی!!
داستان تا نصفه خیلی خوب بود
همه چیو خوب توصیف کرده بودی
ولی مثه سریالای آبکی ایرانی، انگار که خسته شده باشی، آخرشو زود تموم کردی!
انگار آخرشو زدی رو دکمه تند!
راستی، خدا بیامرزدت!