زندگی متفاوت

1400/05/22

داستان از اونجایی شروع میشه که شروع میکنم به کراش زدن روی دختر عمم ولی دختر عمم میترا همسن من نوجوون ۱۹ ساله نبود ۳۶سالش بود که بچش دنیا با ۱۵ سال سن با من هم بازی برعکس دختر زشتش که اصلا باهاش حال نمیکردم خودش یک پارچه کس بود ورزشکار موی بلوند ولی ارایش خیلی ساده سینه ها برجسته سایز هفتاد کون بزرگ یکم شکم خیلی بگو بخند داشت اخلاق دوست داشتنی و چیزی که منو بیشتر حشری میکرد پاهاش بود چون فتیش پا هم داشتم داستانم فوت فتیشی نیست فقط قسمت هایی داره .

من که خیلی کم میدیدم دختر عمه رو ولی همیشه ازش عکس شکاری میگرفتمو سوژه جقم بود چه از پاهاش چه از کون خوش فرمش حجابی نبود در حد شال معمولی لباس های فیت میپوشید شوهرش کارمند بود.

دیپلم رو گرفتمو رفتم به سوی خدمت سال دوم طرفای اخر خدمتم شنیده بودم که میترا با خوانوادش همسایه ماشدن کلی پشمام ریخته بود گفتم ایول حداقل تو کوچه میتونم ببینمش منی که اصلا از سرم افتاده بود به شوق اون به خونه برگشتم که بیشتر ذوق مرگ شدم فهمیدم بابام طبقه دوم رو بشون اجاره داده منم که تو کونم عروسی بود.

از اون روز میترا همیشه با مامان من که میشه زن عموش گشت گذار میکردن خرید خونه از این جور داستانا روز اولی که من اومده بودم مهمونی گرفتیم میترا با یک پا بند طلا جوراب اسپورت سفید شلوار جین سکسی چسبون و یک تیشرت بلند شال انگار نه انگار که دوسال گذشته مثل شراب سکسی تر شده بود شوهرش نبود منم حسابی با چشمام خوردمش .

میترا زیاد به من محل نمیداد ولی فهمیده بودم از روزی که برگشتم زیاد رابطش با شوهرش خوب نیست خیلی کم شوهرشو میدیم یا خونه خواب بود یا سرکار میترا هم با دخترش همیشه بیرون بودن پیاده یک روز عصر بیکار بودمو کلید ماشینو پیچوندم تا با رفیقام برم بیرون که دیدم میترا داره میره بوق زدم گفتم برسونمت گفت نه میرم تاکسی میگیرم میرم گفتم مگه میشه میرسونمت حتما از اصرار من راضی شد ولی مثل اینکه دلش نبود تو رودربایستی قرار گرفته باشه بوی عطر سکسیش ماشینو پر کرد که چیزی نگذشت که شق کردم پشت موبایل رفیقامو پیچوندم چون فهمیدم مسیرش دوره و ترافیکه ارایش سکسی شلوار جین که سر زانوش یکم پاره بود سفیدی پاهاش داشت دیونم میکرد از اون طرف هم پاهای سکسیش تو کتونی مشکیش .

ازش پرسیدم حالا فضولی نباشه چرا اونجا گفت من که میگم تاکسی یگیرم شلوغه رضا جان گفتم نه دختر عمه در خدمتم بابا ناراحت میشه گفت راستش میرم خونه دوستم تولدشه خیلی دست پاچه بود نمیدونم چرا بعد تو مسیر برام سوال شد که همیشه دخترش باهاشه الا تنها میره قضیه چیه ولی نمیدونستم خلاصه نزدیک ساعت هشت رسوندمش سر یک خیابونی گفت دیگه همینجا پیاده میشم میرم منم اوکی دادم پیاده شد ؛ ولی من ول کن ماجرا نشدم خیلی فضولیم گرفته بود ماشینو پارک کردم اروم دنبالش کردم رفت تو کوچه که ساختمون پنج طبقه داشت درو بست گفتم خواستم برم که دیدم دوسه تا دختر داف پلنگ با ماشین اومدن زنگ همون واحدو زدن پشمی برام نموند بعدم ماشین پسرا اومد پنج شیش تا پسر بودن با ماشین رفتن تو پارکینگ دستشون پر خرید که معلوم بود مزه عرقه .

اصلا از میترا همچین انتظاری نداشتم که قاطی مهمونیا بشه صدای اهنگشون کم کم زیاد شده بعدم اهنگ تولد پخش شده منم فقط میخواستم بدونم چه خبره ولی کاری از دستم بر نمیومد گفتم میترا صد درصد ساعت یازده باید خونه باشه اگه شوهرش گیر نده بهش مهمونی طرف ساعت یازده نیم تموم شد که‌دیدم میترا زد بیرون یکم شلخته میخواست بره تاکسی بگیره پشت یک ماشین نشسته بودم میدیدمش دیدم یک پسر خوشتیپ هیکلی گفت وایسا چرا انقدر زود میترا گفت امیر جان باید زود برم خونه منتظرمن پسره که اسمش امیر بود گفت باشه عشقم اسنپ میگرم برو پسره بهش میخورد خیلی کوچیک تره میترا باشه

متوجه شده بودم که میترا خیانت کرده ولی اصلا دربارش همچین فکرایی نمیکردم با اینکه بگو بخند داشت وای حیاش سر جاش بود
تا اون رفت پشت بندش ماشینو برداشتم رفتم خونه ؛ کم کم ماجرا برام عادی شد با خودم میگفتم ای امیر دهن سرویس دختر عمه مارو بلند کردی از اون روز خیلی پیگیر تر میترا شده بودم قدم به قدم دنبالش بودم کاری جایی نداشتم با بیست یک سال سن بگذریم

اتاق من مشرف به کوچه بود تا صدا پا از پله ها میومد سریع کوچه رو نگاه میکردم باز میترا بعد مدت ها تنها رفت تیپ خفن زده پاشنه بلند های صورتیش قد کوتاهشو بلند کرده و مانتو رنگ بنفش جلو بازش ولی خیلی یواشکی میرفت
سریع لباس پوشیدم دنبالش رفتم موتور دستم گرفتم از اون طرف کوچه رفتم سر خیابون خداروشکر کسی خونه نبود شهرستان بودم راحت به کارگاه بازیم میرسیدم اون وسط خیابون بود دیدم بله امیر با دنا پلاس زد کنار سوار شد موتور روشن کردمو سوسکی دنبالشون رفتم رفتن طرفای بالاشهر کنار یک کافه ایستادن خواستم برم ازش عکس بگیرم ولی نمیشد چون شیشه ها کافه دودی بود تو هم نمیتونستم. برم .

منتظر شدم بیان بیرون تو هین سوار شدن چندتا عکس تخمی با دوربین تخمیم گرفتم نمیدونستم چرا عکس میگرم شاید ناخداگاه ذهنم نقشم بود دیدم دور خیابون ها هی دارن تاب میخورن از شیشه عقب یکم معلوم دارن بحث میکنن امیر ساکت شد دیدم داره میره به طرف پایین شهر همینطوری عین چی میرفت بعد از چند دیقه رسیدیم به اتوبان ترسیده بودم قلبم تند میزد چون با میترا بحث میکردن هنوز
داشتین میرفتن که دیدم دست امیر رفته طرف صندلی میترا میترا هم سرش طرف پنجرش بود .امیر رفت به سمت یک جایی که پر از کوچه پس کوچه بود تو اون منطقه همش مکانیکی ماشین سنگین بود اون موقع شب هیچکسی نبود که رفت اخر کوچه اونجا سگ فقط بود بس موتور تکیه دادم به دیوار اونا ته کوچه بودن منم که دیرتر رفتم تو طول کشید پیداشون کنم سر کوچه امیر پیاده شد.

گفت ببین میترا اینجا مگس پر نمیزنه میترا پیاده شد گفت امیر به خدا ابروم میره اصلا اشتباه کردم من شوهر دارم گفت کار من زود تموم میشه فهمیدم ماجرا چیه دلم میخواست وارد قضیه شم ولی خوشبختانه راضی نشدم امیر رفت طرف میترا میترا بغض داشت اروم اروم از گوش دیوار نزدیک رسیدم به نزدیک ترین بریدگی نور خیلی کم بود ولی شروع کردم فیلم گرفتن امیر کمر میترا رو گرفت اروم بردش عقب عقب به سمت دیوار تکیش داد گفت فقط چندتا بوسه میترا دیگه داشت هق میزد با حرفای امیر راضی شد لب داشت ازش میکرفتو منم با شق درد فیلم میگرفتم میترا تو بد اون بی حرکت بود بی میل شروع کرد باسنشو مالیدن وحشیانه لباشو میخور خواست مانتو شو در ییاره که میترا گفت تورو خدا نکن یکی میاد ابروم میره امیر صداشون کم بود ولی کوچه خلوت صداشون در حدی بود که به گوش برسه امیر گفت جهنم بیا برام ساک بزن .

میترا از اجبار گفت باشه بریم تو ماشین میترا رفت تو ماشین پسره هم کمر بندو باز کردو رفت تو ماشین دلم میخواست اون صحنه رو ببینم ولی چطوری دیدم دیوار ها کوتاهه خشتی خودمو از تیر چراغ برق کشیدم بالا نزدیک لبه دیوار شدم به راحتی رفتم روی سقف دقیقا بالا سرشون بودم میترا موهاشو بسته بود امیر صندلی خوابنده بود میترا چقدر خوب داشت ساک میزد چراغای داخل ماشین روشن بود شروع کردم فیلم گرفتن امیر سر میترا رو گرفت شروع کرد تلمبه زدن
یهو تو دهنش ارضا شد میترا از ماشین پیاده شد شروع کرد استفراغ کردن امیر پیاده شد گفت اه زنیکه جنده دیگه طرف من پیدات نشه سوار ماشین شد کوچه رو دور زد رفت میترا داد زد وایسا وایسا میترسم ولی محلش نداد دلم خیلی برای میترا سوخت میترا نشست شروع کردگریه کردن .

من خوابیده بودم داشتم نگاهش میکرد کوچه خیلی تاریک شد نور ماشین هم نبود میترا از ترس گریه میکرد واقعا مونده بودم برم طرفش یا نه ولی از ترس استرس فقط داشت گریه میکرد دیگه واقعا مونده بودم پریدم از دیوار پایین که میترا جیغ کشید رفتم سریع پیشش گفتم نترس منم که انکار اب یخ ریخته باشن روش سریع منو بغل کردو شروع کرد گریه کردن بهش گفتم نترس بیا بریم بردمش سوارموتورش کردمو نزدیک اب میوه فروشی نگه داشتم نشستیم لب جدول اب میوه بهش دادم رنگ صورتش مثل دیوار شده بود سرش پایین بود چیزی نمیگفت ساعت دوازده بود به گریش قطع شده بود بعد چندتا خوردن به اصرار من ابمیوه رفتیم دم مسجدی لباسامون تمیز کردیمو رفتیم به سمت خونه دیدم صبر کرد گفتم چرا نمیای گفت اخه من با این وضع برم خونه شوهرم … ادامه نداد گفتم خب یواشکی بریم خونه ما صبح هم بگو خونه دوستت بودی خانوادم شهرستان بودن اروم کفشامون دراوردیم رفتیم سمت خونه

رفتم دوش گرفتم اون فرستادم دوشی بگیره لباسی نداشتم بهش بدم یک تیشرت خودمو بهش دادم لباسای خودش خاکی بود بعدش بهش گفتم بخوابه روی تخت من چون شلوار نداشت روی پاش پتو کشید لباساشو شستم انداختم بند وقتی برگشتم دیدم داره گریه میکنه واقعا اون لحظه فکر خیال سکسی نداشتم بهش گفتم چی شده گفت امیر اگه تو نبودی من به صبح نمیکشیدم گفتم نه خدا نکنه از جور حرفا
بعد یکم حرف زدن دلداری دادن گفتم بخوابه گفت پاهان به خاطر پاشننه بلندا درد میکنه رفتم براش مسکن اوردم بهش دادم .

شیطونیم گل کرد گفتم بزار یکم پاهاتو ماساژ بدم پاهاش از استرس یخ زده بود ولی تا شروع کرد ماساژ کف پاش کیرم بلند دونه دونه انگشتای کشیدشو دلشتم لمس میکردم کف پای پنبه ای نرمشو که دیدم خوابش برد خودمم اروم صورتمو نزدیک پاهاش کردمو شروع کردم جق زدن که سریع ابم پاشید یواشکی جمع کردمو خوابیدم .

دوستان این داستان ادامه داره دوست داشتین لایک کنید بدونم خوشتون اومدن براتون بزارم خیلی ممنون ببخشید اگه طولانی شد یا غلط املایی داشتم یا خیلی سکسی نبود ولی قسمت بعد به داستان اصلی میرسیم

نوشته: رضا


👍 58
👎 19
59701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

825856
2021-08-13 00:33:47 +0430 +0430

واقعا چه قهرمان بزرگی زنا رو نجات میده که خودش بکنه!! بتموبیل تو کونت!!

7 ❤️

825857
2021-08-13 00:36:30 +0430 +0430

یه سوال دارم
کاری به هیچ کجای کسشری که نوشتی ندارم
فقط بهم بگو چجوری مامان تو شد زن عموی دختر عمه ات؟


825879
2021-08-13 01:21:05 +0430 +0430

به این میگن مردانگی فیتیش دار🤣🤣🤣

1 ❤️

825888
2021-08-13 02:21:25 +0430 +0430

باگ زیاد داشتی ولی لایکت کردم دیـــــوث

0 ❤️

825903
2021-08-13 03:39:46 +0430 +0430

نوشتت خیلی شبیه حرف زدن قاضی پور نماینده ارومیه بود

ز گهواره
تا گور دانوش

#هشتگ فارسی را پاس

3 ❤️

825915
2021-08-13 06:59:14 +0430 +0430

لنگه کفش در بیابان نعمت است.
لایک کردم نه بخاطر خوب بودن داستانت ها، فقط میخوام ببینم تهش چه کسشعری میخوای تفت بدی.
والا ما تا سی سالگی خانوادمون نمیذاشتن تا دستشویی هم تنها بریم، بعد اینارو ول میکنن میرن شهرستان.
خب اون جنده خانومم اگه میتونست شب خونه نره و بگه خونه دوستم بودم بجای ساک زدن بین مکانیکا، با امیره میرفت خونشون مثل اسب تا صبح بهش با خیال راحت میداد و بعدشم میگفت خونه دوستم بودم دیگه.
زیده مایه دارشم ول نمیکرد بچسبه به توی گوزو.
اینارو گفتم که تو ادامه لحاظ کنی.

6 ❤️

825916
2021-08-13 07:01:04 +0430 +0430

راستی قانونن مادر تو باید زن دایی اون جنده خانوم باشه و تو پسر داییش.
اشتباهی نری یکی دیگه رو بکنی داستان بشه

6 ❤️

825925
2021-08-13 09:29:59 +0430 +0430

می‌خوام بدونم ازت نپرسید چرا تعقیبش می‌کردی؟ چرا قبل از ساک‌زدنش، سوپرمن‌بازی درنیاوردی؟ می‌ترسید از شوهرش و جنده بود؟ خداروشکر که می‌ترسید. 😜
امیرخان مکان نداشت، بردش بیابون؟
اصلش اینه که چون دخترعمّه‌ت پریود بود و جز تو هم، کس دیگه‌ای دم دست امیرخان نبود، به‌خاطر تاوان کارآگاه‌بازی‌ت، جور دخترعمّه رو کشیدی و چون از بس گشاد شده بودی که توی ماشین جات نمیشد، سوارتون نکرد.
ننویس دیگه و این ورا هم پیدات نشه.
میل‌لنگ تموم ماشین سنگینای همون تعمیرگاه‌ها حواله‌ت بادا ابله بی‌سواد مزخرف کونی داغون الدنگ!

4 ❤️

825945
2021-08-13 13:22:56 +0430 +0430

کله کیری کص مغز مامان تو چجوری میشه زن عموی دختر عمت؟ عموت کونت گذاشته مغز واست نمونده

0 ❤️

825966
2021-08-13 16:09:13 +0430 +0430

zede.haaaaal عزیز و گرامی!
دوست محترم بنده! اینکه پایان این داستان مزخرف، کاملاً مشخّصه و الکی داره مثلاً هیجانی‌ش می‌کنه، بر همگان آشکاره. اینکه مثلاً هم با اون کاراش، می‌خواد طرف رو به زور، مجبور کنه که بهش از همه سوراخاش بده هم، همین‌طور.
سوالم اینه دختره چرا هیچ نپرسید پسره این موقع شب و وسط یه جای پرت، چرا تعقیبش می‌کرده و یه‌دفعه پیداش شده؟ خب به‌شدّت بی‌منطِقه. البتّه که نمیشه از تخیّلات و توهّمات کودکانه، توقّع بیشتری داشت.
شاد باشی! ❤🌹

1 ❤️

825986
2021-08-13 21:13:26 +0430 +0430

این بیمار از جق بیش از حد رنج میبرد.

مرکز جقولوژی دکتر حیاتی 😂

0 ❤️

825988
2021-08-13 21:24:51 +0430 +0430

تو جقتو بزن😂😂😂

0 ❤️

825993
2021-08-13 22:15:26 +0430 +0430

وقتی مامانت میشه زن عموی دختر عمت
حتما بابای جاکشتم میشه پسر خاله دختر داییت
عن اسهالی تو ذهن جغیت

0 ❤️

826066
2021-08-14 06:59:46 +0430 +0430

کاری به داستانت ندارم!
دیس کردم بخاطر اینکه زن عموی دختر عمت شده مامانت :/

0 ❤️

826168
2021-08-15 00:03:46 +0430 +0430

بقیه‌اش:با فیلم و عکسایی که تو گوشیم ازش گرفته بودم مجبورش کردم باهام سکس کنه و خلاص!..هنوزم معتقدم،مردم مردای قدیم!

0 ❤️

826405
2021-08-16 08:57:12 +0430 +0430

بقیه هیچی، واسه خودت ارزش قائل باش و این خوزعبلاتی که مینویسی رو حداقل یکبار بخون.

0 ❤️