خواهرزن رویایی من

1400/05/30

سلام دوستان.
امیدوارم حالتون خوب باشه. داستانم واقعیه اما اگه نمیخواین باور کنین دیگه خودتون می دونین. ببخشید اگه لحن و نوع تایپم زیاد خوب نیست. توانم در همین حده.
اسمم آرمان هستش، 29 ساله. ساکن کرج. متاهلم. سه سال پیش ازدواج کردم. خانومم تارا 25 سالشه. خوشگل و خوش زبونه. خیلی دوسش دارم. اونم همینطور. هرچند بعضی وقتا دعوا می کنیم اما دیگه نمک زندگیه. چهار سال پیش رفتم خواستگاری تارا. خیلی خجالتی بودم و عرق کرده بودم و نمی تونستم سرمو بالا بگیرم. خلاصه سر سفره نشسته بودیم و بزرگترها با هم صحبت می‌کردن. منم سرم پایین بود و بعضی وقتا خانومم رو قایمکی دید میزدم. خانومم کنار خواهرش نشسته بود. بعضی وقتا که سرمو بالا میاوردم تا خانومم رو ببینم، چشمم به خواهرش هم میفتاد. خواهر خانومم از خانومم شش سال بزرگتره. متاهله و یه بچه داره. تقریبا هم قد و هم وزن هم هستن. جفتشون واقعا خوشگلن. خواهر خانومم سفیدتر بود و واقعا زیبا. اینا دوتا برادر کوچیکم داشتن که هر کدوم 17 و 14 ساله بودن. خلاصه اون شب با دید زدن های قایمکی خانومم و خواهرش گذشت. شب وقتی رفتیم خونه دیدم خواهر خانومم قبل از خواهرش تو اینستا ریکوئست فرستاده. زود قبول کردم و خودمم ریکوئست فرستادم. عکساشو دیدم. واقعا خوشگل بود. بعدش خودم برای خانومم ریکوئست فرستادم و اونم فرستاد و خلاصه جفتشونو فالو کردم. ناگفته نماند که اون موقع خواهر خانومم رو صرفاً به خاطر اینکه زیبا بود نگاش می کردم و حقیقتا دنبال افکار خاکبرسری نبودم. واقعا عاشق خانومم بودم و هستم و خواهم بود. خانومم هم واقعا زیباست. در واقع هر کدوم یه جوری خوشگلن. عین دوتا گل. خلاصه ما نامزد کردیم و بعدشم ازدواج و ادامه ماجرا. بعد از ازدواج رفت و آمدمون با خانواده باجناقم بیشتر شد. اونا میومدن، ما می رفتیم. روابطمون خیلی صمیمانه شده بود. خواهر خانومم اوایل خجالت می کشید و لباس آستین بلند می‌پوشید و حجاب داشت اما بعداً یواش یواش رو آورد به لباس های آستین کوتاه و حلقه ای. البته منظوری هم نداشت. حقیقتا به خاطر صمیمیت دوتا خانواده بود. هرچند باجناقم از چند سال پیش دوماد این خانواده شده بود و با خانومم راحت بود. شوخی می کردن. خانومم از همون اول آستین کوتاه می‌پوشید و سرلخت می نشست جلوش. من اوایل ناراحت می شدم اما رفته رفته عادی شد برام. چون واقعاً مطمئنم جفتشون فقط به خاطر راحتی و صمیمیت اینجوری هستن و فکر دیگه ای ندارن. بگذریم. من در این مدت یواش یواش فکر می‌کردم یه حس هایی دارم به خواهر خانومم پیدا می کنم. خیلی رفتارهای سکسی نداشت اما واقعا زیبا بود و به خودش می رسید. مغرور تر از خانومم هم بود و کسی نمی تونست روی حرفش حرف بزنه. خلاصه این رفت و آمدها ادامه داشت و حس منم بهش شدید تر می شد. هرچند واقعا عاشق زنم بودم اما به خواهر زنم فقط به دید مسائل جنسی نگاه می کردم. عذاب وجدان هم داشتم راستش. حتی تو این مدت چند بار هم به یادش خود ارضایی کردم. نمی دونم چرا از فکرم نمیره بیرون.
یه روز من بیرون بودم و داشتم خریدهای خونه رو می کردم. یهو دیدم خانومم داره زنگ میزنه. جواب دادم. گفت خواهرش از سر کار اومده بیرون و تاکسی پیدا نمیشه. (یادم رفت بگم، باجناقم حسابدار یه شرکت کوچیکه و خانومش هم توی یه آزمایشگاه کار می‌کنه.) اون روز خواهر خانومم ساعت هفت و نیم کارش تموم می شد. شوهرش هم عصر دست پسر کوچیکشو گرفته و خارج از وقت اداری رفتن شرکت تا کارای عقب افتاده رو انجام بده. زنش هم بهش زنگ زده اما جواب نداده. حالا نمی‌دونم سرش شلوغ بوده، نشنیده یا چی. خلاصه به خانومم زنگ میزنه و خانومم هم میگه اتفاقاً آرمان هم بیرونه. بهش میگم برسونتت.‌ منم که تقریباً نصف خریدها رو کرده بودم. بهش گفتم باشه میرم دنبالش. محل کارشو می دونستم. خلاصه رفتم دنبالش و سوارش کردم. اونم کلی معذرت خواهی کرد. منم گفتم این چه حرفیه. نزدیک خونشون که شدیم شوهرش زنگ زد. زنشم قضیه رو توضیح داد. شوهرش گفت که اگه آرمان نزدیک خونست، تعارف کن بیاد تو. منم آخرای کارمه و میرم دنبال تارا و باهم میایم تا شب بشینیم و بگیم و بخندیم. اولش گفتم نه مزاحم نشیم و… اما تهش قبول کردم. رفتیم تو و خواهر خانومم لباساشو عوض کرد و رفت حموم. منم با تلویزیون مشغول شدم. خلاصه چند دقیقه ای گذشت و خواهر خانومم طبق معمول با یه پیراهن آستین کوتاه و سر لخت در حالی که موهاش نیمه خیس بود اومد تو هال. گفت ببخشید همینجوری رفتم حموم و چایی ندادم و پذیرایی نکردم. سریع رفت تو آشپزخونه. منم که چند مدتی بود فانتزیم شده بود ایشون. خلاصه تا می تونستم دید میزدمش. خیلی خوشگل و جذاب شده بود. بوی موهاش پیچیده بود تو خونه. یهو نتونستم خودمو کنترل کنم. یه ندایی از تو دلم گفت برو آشپزخونه پیشش. دلمو زدم به دریا و رفتم اونجا. گفت راحت باش و بشین خودم کارا رو انجام میدم. گفتم نه بذار کمک کنم. خلاصه به بهونه کمک یه جورایی طبیعی دستمو میزدم به دستش یا پاهامو می مالوندم به پشتش. خونشون آپارتمانی بود و آشپزخونشم کوچیک بود. اونم فکر کنم یه چیزایی دستگیرش شده بود اما به روی خودش نمیاورد. خودمم نمی‌دونستم قراره چیکار کنم. فقط داشتم از همون لحظه استفاده می کردم. از طرفی هم می ترسیدم که مبادا یهو ناراحت بشه و اعتراض کنه. یا یهو باجناقم سر برسه. خلاصه یکی دو دقیقه مثلاً داشتم کمک می کردم و در اصل ریز می مالوندم. کیرمم که نگم. سیخ سیخ شده بود اما از روی شلوار لی سعی می کردم خیلی معلوم نباشه و جابجاش می کردم. یه لحظه دیوونه شدم. خواهر خانومم جلوی اجاق گاز بود که یهو از پشت رفتم محکم بغلش کردم. نفهمیدم چطور این کارو کردم. آدم ترسویی بودم اما اون لحظه همه توانمو جمع کردم. گرمی تنش و بوی خوشش مستم کرد. خواهر خانومم چند ثانیه خشکش زد. واقعا انتظار این کار رو نداشت. بعد از چند ثانیه دستامو از هم باز کرد و برگشت سمت من. گفت آرمان این چه کاریه که کردی. خجالت نمی کشی؟ منظورت از این کار چی بود؟ منم که به ترس و لرز افتاده بودم، با صدای لرزان گفتم ببخشید دست خودم نبود. یهو شیطانی شدم و از دستم در رفت. جفتمون چیزی نداشتیم بگیم و از اتفاق پیش اومده شوکه بودیم. همینطوری به هم زل زده بودیم که یهو باز جوگیر شدم. نسبت به چند دقیقه پیش جرئتم بیشتر شده بود. این بار از جلو حمله کردم سمتش و جوری محکم بغلش کردم که نتونه دستامو باز کنه. چند ثانیه تو همین حالت موندم. اونم تکون نمی خورد و هیچی نمی گفت. شوکه شده بود. بعد از چند ثانیه یهو زبونم کار کرد و گفتم تو خیلی خوشگلی. عین ماهی. بوی گل‌‌ میدی. هر کی باشه جذبت میشه. منم نتونستم جلوی خودمو بگیرم. ببخشید. معذرت می‌خوام. بعد ولش کردم. یه نگاه به صورتش انداختم. همچنان می شد شوکه شدن و خجالت رو توی صورتش دید. اما از طرفی هم مشخص بود که از تعریفایی که ازش کردم خوشش اومده بود و ناخودآگاه یه لبخند ریزی زد. همه اینا توی چند ثانیه اتفاق افتاد.‌ منم دیگه قبل از اینکه کار بدتری ازم سر بزنه از آشپزخونه زدم بیرون و رو مبل نشستم. ده دقیقه بعد باجناقم اینا اومدن و تا سه چهار ساعت نشستیم. شب عجیبی بود.‌ کل تنم رو عرق سرد پوشونده بود. اون شب حال عجیبی داشتم. خواهر زنم هم رفتارش زیاد نرمال نبود و دستپاچه بود. چند بار شوهرش به شوخی پرسید چته؟ که اونم گفت چیزی نیست سر کار یکم فشار اومد بهم. خلاصه اون شب گذشت و من همچنان تو کف خواهر زنمم. می دونم فکرم نسبت بهش شاید درست نباشه اما وقتی یه چیزی توی دل و فکر آدم میفته دیگه بیرون نمیره و میشه خوره روح و فکرت. خیلی دوست دارم یه روز به بدن ناز و خوشگلش برسم و بتونم اونو حتی برای یکی دو ساعت هم که شده مال خودم کنم.
دوستان ببخشید اگه سرتون رو درد آوردم.

نوشته: آرمان


👍 13
👎 28
69801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

827300
2021-08-21 00:42:05 +0430 +0430

تو کل شهر یه تاکسی یا اسنپ نبود که تو باید میرفتی دنبال خواهر زنت؟؟ بدبخت همش نقشه باجناقت بوده که بتونه بره خونتون!!


827301
2021-08-21 00:42:09 +0430 +0430

تو کل شهر یه تاکسی یا اسنپ نبود که تو باید میرفتی دنبال خواهر زنت؟؟ بدبخت همش نقشه باجناقت بوده که بتونه بره خونتون!!

3 ❤️

827324
2021-08-21 01:03:26 +0430 +0430

اره بگو بیاد تو خونه حالا که اومدی یه حمومم برم 😅😅😅
توهم بیا بمال و برو😂😂😂

1 ❤️

827345
2021-08-21 01:44:26 +0430 +0430

بزن بووو بیبیم به کجو میرسی

0 ❤️

827347
2021-08-21 01:51:28 +0430 +0430

آرمان کوس باز کوسکش قاب باز گوزو مگه دهه چهل زندگی میکنید الان چیزی که زیاده تاکسی اینترنتی بعد زنت بهت گفت چی گفت برو دنبال خواهرش شوهرش جواب نمیده ببو گلابی بعد شوهرش گفت من میرم زنت رو میارم تا بخندیم هنوز نفهمیدی پاچلاقت تو خونت داشته ترتیب زنت رو میداده تو رو فرستاده بادمجان سیاه بگیری

4 ❤️

827356
2021-08-21 02:19:04 +0430 +0430

نزن در کسی رو که میزنن درت رو

3 ❤️

827363
2021-08-21 02:35:12 +0430 +0430

خانومم تارا 25 سالشه. خوشگل و خوش زبونه. خیلی دوسش دارم؟ناموصا؟کیر کردی مارو؟اگه زنتو دوست داری چرا اسم داستانت باید باشه خواهرزن رویایی من؟از خط 8 به بعد رو نخوندم(دیگه ننویس🙏)

0 ❤️

827368
2021-08-21 03:00:33 +0430 +0430

با توجه به اینکه خیلی ها میگن تاکسی اینترنتی و این حرفها هست و درست هم میگن بالاخره کرج شهر بزرگیه و حتما هست…ولی داستانت اگه واسه یه شهر کوچیکتر بود باورش اسونتر بود😊

0 ❤️

827387
2021-08-21 06:49:41 +0430 +0430

باز بگو خیلی خوشگل بود دوباره بگو خیلی خوشگل بود

آخه بچه کویخول مارو گاییدی با گفتن کلمه خوشکل

0 ❤️

827397
2021-08-21 07:53:31 +0430 +0430

ک ی رم دهنت
همین

0 ❤️

827398
2021-08-21 07:53:46 +0430 +0430

چطوری میشه انقد خزعبل بهم باخت؟

0 ❤️

827418
2021-08-21 10:42:21 +0430 +0430

فکر کنم میکردیش تازه با باجناق جان مساوی میشدی الان صد صفر عقبی

1 ❤️

827432
2021-08-21 12:49:00 +0430 +0430

یعنی خانومت و باجناقت خیلی قشنگ سناریو چیندن واسه فرستادنت تو دنبال نخودسیاه باجناق رفته مثلا دنبال بچه اش بعد رفته شرکت بعد جواب زن خودشو نداده که بره دنبالش چون رو کار بوده خونه شما بعد زنت دیده که تو از خرید کردن داری میای و سکسشون نصفه میمونه گفته این ازگل کاری ازش بر نمیاد میفرستیم بره با خواهرزن حال کنه ولی دریغ از این که فکر نمیکنه سرش کلاه رفته و به خاطر یک نگاه کردن و چسبوندن به خواهرزنش باجناق کس کون زنش گزاشته .

2 ❤️

827488
2021-08-21 21:55:31 +0430 +0430

آرمان جان یه سر برو لای کس زنتو باز کن و بو بکش میدونی بویه چی میده؟؟؟؟؟!
بوی آب کیر باجناقتو میده
آرمان سرت کلاه رفت 😂

0 ❤️

827493
2021-08-21 22:38:56 +0430 +0430

کیر باجناق ات تا دسته توی کونت

0 ❤️

827509
2021-08-21 23:43:19 +0430 +0430

در خیالات یه جقی اگه با اسنپ هم میومد اخر داستان باید یه جوری داستان با گایدن خواهر زن ختم می شد . پس دوستان اینقدر نگن چرا اسنپ نگفته.صورت دیگه داستان …من بعد از ظهرها در اسنپ به صورت پاره وقت کار می کردم و خواهر زنم اسنپ گرفت و به صورت بسیار اتفاقی من بهش بر خوردم و بقیه داستان…

1 ❤️

827510
2021-08-21 23:58:38 +0430 +0430

سلام اینکه تجربه خودت و با ما اشتراک گذاشتی ، اما دوست من فراموش نکن اینکه اگر یک خانم با شما راحت باشه و یا با دیگران و یا به حجاب گذاشتن اعتقاد نداشته باشه دلیلی بر این نیست که شما فکر کنید هرزه باشه ، خیلی از مردهای ما حتی بعضی از خانم های ما هنوز نمی‌توانند درک درستی داشته باشند ، دلیل این هم بر میگردد به نوع فرهنگی که در خانواده خودشان داشتند . توجه کنیم به این نکته مهم که با رفتاری که داریم کاری نکنیم که یک خانم مجبور باشه بخاطر حفظ امنیت اخلاقی و رفتاری خودش ، مجبور باشه اجباری خودش و در حجابی که اعتقاد نداره بپوشاند ، من خوب میتونم درک کنم که افرادی هستند که می‌توانند بفهمند چی میگم اما باز همان رفتار را میکنند چون دوست دارند اینطور فکر کنند که طرف هرزه هست و اینها هم میخواهند سکس کنند با این شخص که حجاب نگذاشته . اما از طرفی دیگر هم هستند خانم های زیادی که حتی در حجاب کامل هستند ولی با هرکسی دوست دارند وارد رابطه شوند و این خانم ها حجاب هم اگر دارند اجباری هست از ترس شوهر یا ابرو مثلاً که این ابرو را در این میدانند که شوهر بفهمد یا خانواده او را روسپی بدانند که این دسته هم مانند همین آقایون هستند که با دیدن یک زن که حجاب ندارد فکر میکنند بخاطر اینه که میخواهد اینها را تحریک کند . اما یادمون باشه یک زن مانند ما مردها که دوست داریم مورد پسند خانم ها باشیم و سعی میکنیم به چشم بیاییم آنها هم سعی میکنند زیباتر دیده شوند برای اینم چون به چشم بعضی از آقایون زنی که تحریک آمیز باشه و بی حجاب باشه بهش بیشتر توجه میکنیم زنها نیز با این تصور اینکار و میکنند یعنی سعی میکنند بیشتر دیده شوند. اما فراموش نکنیم هر کسی که حجاب نداشت تصور نکنیم هرزه هست .

2 ❤️

827511
2021-08-22 00:05:24 +0430 +0430

عه نزدیک خونس تعارفش کن داخل منم میرم دنبال تارا
پسرم باجناق شما چند سال بیشتر از تو وقت داشته تا مخ زنت رو بزنه. تازه اون موقع زنت مجرد بوده و راحتر بهش پا می‌داده

1 ❤️

827514
2021-08-22 00:11:58 +0430 +0430

دیگران هم همش افکار مسخره دارند مگه اگر باجناق این آرمان خان میخواست برود سراغ همسر این شخص زمان دیگه ای نبوده که بخواهند اگر با هم باشند که این فکر و کردید ؟ از این افکار خارج شوید و به دیگران آنقدر راحت انگ نزنید . ضمنا یک خاطره بوده تعریف کرده ، لازم نیست قضاوت کنید فقط بخوانید . رسم بدی هست که فوری بدیگران هزار جور بد و بیراه بگید . این دوستان یکبار بیان چیزی بنویسند و با نظرات دوستان دیگه مواجه بشوند فکر کنم بفهمند رفتار خیلی زشتی هست که رسم شده هرکسی توهین کند به نویسنده .
اما اگر در حد شوخی بتونید حرفی بزنید که دیگران بخندن و سرگرم شوند اشکال ندارد اما توهین کردن نشانه بی فرهنگی و بی شخصیتی هست نه زرنگی و خوب بودن ‌ خصوصا اینکه کسانی این جوری حرف میزنند که مشخص هست هم کم سن و سال هستند که اگر رودر روی نویسنده باشند جرات نمی‌کنند بد حرف بزنند هم اینکه افرادی که در جامعه به آنها توجه نمی‌شود اینطور خودشون و خالی می‌کنند . منظورم با کسانی هست که به نویسنده ها بی دلیل توهین میکنند .بود نه به همه . شب همگی خوش باشه .

0 ❤️

827754
2021-08-23 00:55:31 +0430 +0430

گاییدی خودتو اینقدر گفتی زنم خوشگله خواهرش خوشگله خب بده ما هم بکنیم تو رفتی فقط بغلش کردی اما باجناق جونت لنگهای خواهر زنش رو دوشش بود چند روز دیگه بابا میشی

0 ❤️