خاطرات کون دادن من به افعی

1402/11/07

اولین بار پسر عموم لاپایی زد بهم توی گاراژ خونشون وقتی کلاس پنجم ابتدایی بودم ، اما توی دبیرستان احساس دخترونگیم شروع شد و خودم رو اوپن کردم اما برا اولین بار وقتی پشت کنکور بودم وقتی با دوست صمیمی ام کل کل کردیم و میدونستم قراره ببازم و شرط کردم هرکی باخت باید کونشو نشون بده
و طبق پیش بینی ته کل کلمون باختم و قرار شد بره کرکره مغازه رو بکشه پایین، منم تا برگرده کشیدم پایین و پشت کردم بهش و وقتی یه کون برجسته و پهن به آدم قد بلند رو دید ، از هوش رفت، اصلا فکر نمی‌کرد بکشم پایین، اومد دست زد و من دیگه شل شدم واااا دادم و گفتم هر جوری خودش پیش بره. و همونجا انگشت کرد داخل و یکم سفت کردم که شک نکنه و با یه تف بدون اجازه گرفتن… همه چیز شروع شد. بهترین اتفاقات سکسی، جوری که واسه کردنم اومد شهری که دانشجو بودم، شب عروسی خواهرش منو برد خونشون و وقتی داگی با تخم های آویزونم داشتم کون میدادم ، زن مستاجر که توی خونه خودشون منتظر بود عروس بیاد و درب رو باز کنه نگو داشته تماشا میکرده که چطوری تا قطره آخر تو کونم خالی شده… چند روز بعد خبر از بگا رفتنمون اومد که مستقیم به خود دوستم گفته یا میاری پیش خودم می‌کنی و من تماشاگر، یا میرم لو میدم، با تموم خجالتی بودنم خیلی راحت رفتم و کشیدم پایین و دوستم نتونست سیخ کنه از استرس و زن مستاجرمون با انگشت و خیار ترتیبم رو چنان با سیلی و فحش و حقارت داد که من برای اولین بار حین کون دادن، ارضا شدم ارضای واقعی. در حالی که کیرم اندازه هسته خرما بود .سکس زیاد داشتیم توی کوه و جنگل و… کیرش یه اندازه ای بود که به کون یه ابنه ای واقعا حال میداد بدون دروغ و افتخار ۱۳ سانت بود کیر بزرگ اصلا مناسب نیست و افتخار هم ندارن کمر سفت افتخار داره‌. آخرین بار … وقتی خونشون خالی بود،رفتم و خفت منو تو آشپزخونه گرفت … و من نشستم روووش، چنان حشری بود که وقتی آبش اومد از هر سری بیشتر بود و من خواستم از فشار حجم زیاد شده کیرش از بغلش که رو صندلی نشسته بود پاشم کمرم و لمبر های کون پهنم رو گرفت ، اون از لذت و خالی شدن داد زد من از درد زیاد فشار آب یا حجم بزرگ شدن یهویی کیرش داد زدم … همون حین پدر و مادرش نگو اومدن و دیدن لحظه ارضا شدن رو و ما بگا رفتیم… . و از اون روز دیگه نشد که سکس کنیم و تا مدت ها همو ندیدیم، شانس آوردم که به خانوادم چیزی نگفتن، که بعد ها دوستم گفت، ظاهراً زن مستاجر جریان شب عروسی و جریان گاییدن من رو گفته به خواهر کوچیکه و هربار خواهرش منو میدید میخندید، همون بوده 😊😍😍

نوشته: امیرحسین


👍 8
👎 12
13001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

968622
2024-01-28 12:53:06 +0330 +0330

این خاطره واسه منه 😊😊

1 ❤️

968655
2024-01-28 22:33:42 +0330 +0330

حالا که کوچیک دوس داری همین خاطرت از پهنا تو کونت

0 ❤️

968718
2024-01-29 04:01:48 +0330 +0330

خوب بود ولی یکم طولش میدادی بهتر بود
خیلی خلاصه وار تمومش کردی،
لو رفتنات لذت بخش تر بود

1 ❤️

968788
2024-01-29 18:00:16 +0330 +0330

چقد کیری نوشتی

0 ❤️

968805
2024-01-29 22:37:59 +0330 +0330

همه عادت کردن به داستان های دروغ ، وقتی یکی یه واقعه واقعی رو داره بیان میکنه، کسی خوشش نمیاد .

0 ❤️

969458
2024-02-03 23:11:41 +0330 +0330

وات

0 ❤️