خاطرات من و زهرا مستاجرمون

1401/01/16

با سلام به همه دوستان، این دستانی که تعریف میکنم امیدوارم خوشتون بیاد
من مدیر مشاور املاک هستم
سال 1396 بود، دیدم یه مشتریم، زن و شوهر وارد دفترم شدن
یه نگاه بهشون انداختم دیدم شوهره یه مرد لاغر اندام. ولی زن یه هیکل سکسی و باسن خیلی خوش فرم و بزرگ، و خیلی تو چشم بود
وقتی روشون رو به میز مشاورم کردن برای سوال کردن خونه ای اجاره ای، نیم‌رخ، رو به میز من قرار گرفتن.
وقتی بیشتر به سن زنه نگاه انداختم، دلم رفت، همون لحظه پیش خودم گفتم میشه یه روزی دست های من به این برسه
خلاصه تو این فکرا بودم و تو رویاهام.

مشاورم دیدم یه آپارتمان بهشون معرفی کرد، برد نشونشون بده، وقتی بعد از دیدن خونه برگشتن و حدودا بیست دقیقه گذشته بود.
به هر حال خونه رو پسند کردن
بعد مشاورم رو به من کرد گفت آقای فلانی صاحب خانه این ملک هماهنگ کنید برای نوشتن قرارداد
من از این زن و شوهر درخواست کردم بنشینند خلاصه با صاحب خانه ملک هماهنگ کردم
در همون هماهنگی صاحب خانه ملک نگاه ملیحی به زنه مینداختم، اونم با نگاهش یه جورایی از من خوشش اومده بود
خلاصه، خونه رو اجاره کردن، بعد از این قضیه چندین بار زنه از کنار دفترم رد شد، و باهاش سلام علیک میکردم، تا جایی میتونستم، میخواستم نظرشو جلب کنم، ولی موفق نمی شدم
خلاصه چهار سالی بود که تو کفش بودم
یک روز دیدم تلفنم زنگ خورد، جواب دادم، شوهرش بود، جواب سلام محسن جان، خوبی از این حرفا، و سلام علیک… گفتم جانم محسن جان گفت کد رهگیری میخوام برای تعویض پلاک گفتم مشگلی نیست مدارک بیار برات بگیرم، گفت من شرکتم نمیتونم بیام، مدارک را می دهم به همسرم برایتان بیاورد خلاصه همسرش غروب مدارک را برای من آورد تعارف زدم گفتم بفرمایید گفتم تا شما بشینید من کد رهگیری را برای شما حاضر می کنم کسی نبود فقط منو زهرا بودیم خلاصه اینجا به ذهنم رسید که دلت رو ببرم به هر حال کلی صحبت باز نتونستم مخشو بزنم.
حدوداً چهار سالی بود گذشته بود که اومده بودند برای خانه اجاره کردن دنبال خونه بودن و خوشبختانه واحدی که من نشستم طبقه پایینی برای پدرم گفتم طبقه پایینی خونه خودم برای اجاره است برای پدرمه
خلاصه هماهنگ کردم و آوردم نشون دادم، بعد از بازدید گفتن بهتون خبر میدیم
بعد از چند روز دیدم اومدن دفترم گفتند آقای فلانی ما خونه رو میخوایم قرارداد بنویسیم
خلاصه قرارداد نوشتمو بعد از حدوداً بیست روز اساس اوردن
روزی که اساس آورده بودند.
شب که رسیده بودن به من زنگ زدن
گفتم آقای فلانی تشریف بیارید پایین، گفتم چی شده. گفت بیایید پایین کارتون دارم
خلاصه رفتم پایین گفت امکانش هست ما خونه را نخواهیم گفتم چی شده؟ گفت این چیزا رو نداره خونتون، چون ما روز اول دقت نکردیم
گفتم بعد از این همه هزینه کردن اسباب کسی واقعا می خواهید برید از این خونه؟؟؟
گفت اشگالی نداره، مقصرم خودمون هستیم باید هواسمون رو جمع میکردیم.
گفتم کمبود خونه چیه، بگید شاید من بتونم رفع کنم
و دیدم چند تا ایراد جزئی گرفتند گفت فلان چیز رو نداره
منم توی دلم گفتم چند سال انتظار کشیدم به هر قیمتی شده نمیزارم برید
گفتم اشکالی نداره خودم براتون انجام میدم و حتی برید خرید کنید به سلیقه خودتون، تمام هزینه رو خودم میدم
خلاصه گذشت اون روز …
چند ماهی میگذشت
به بهانه های مختلف همدیگه رو میدیم (یعنی منو زنش) بیشتر اوقات تو راپله ها
چون اون طبقه اول بود، من طبقه دوم
همیشه از سرکار اومدنی، از راه پله میخواستم برم بالا، در خونشون باز بود
همدیگه رو میدیدیم سلام علیک میکردیم
یا چیزی خراب می شد به من میگفت، من می رفتم درست میکردم، و وقتی هم می رفتم، اروم و با صدای اهسته بهش میگفتم، همسرم خونس، نمیخوام بدونه من اومدم اینجا بهشون چیزی نگو، هر چیزی هم خراب میشه به خودم بگو بیام درست کنم، حتی به محسن هم نگو

خلاصه تو همین دوران، فهمیدم با محسن مشگل داره
همیشه خونه بودم، صدای دعواشون تا بالا خونه من می اومد.

یک روز داشتم از راه پله ها می آمدم بالا دم دم دره آپارتمان وایساده احوالپرسی کردیم
گفتم راستی دیشب چی شده بود دعوت شده بود دوباره با محسن، گفت اره
گفتم قضیتون چیه همش دعوا دارید باهم
گفت داستانش خیلی مفصله، یک روز با حوصله باید برات تعریف کنم
منم گفتم باشه
رفتنی طبقه بالا گفتم کی خونه تنهایی بیام
گفت فلان روز محسن شیفته، نیست بیا، گفتم باشه
چند روز که گذشته بود، و همسره منم خونه مادرش بود
ظهر بود
از دفترم برگشتنی، کلید انداختم اومدم تو راپله ها
رسیدم دم در اپارتمانشون، در زدم
گفت بیا تو، رفتم، نشستم رو مبل برام شربیت ، شکلات، بیسکویت اورد، خلاصه هنگام خوردن این چیزا، داستان رو تعریف کرد، کل شوهرش بهش خیانت میکنه و اینم چندین بار مچش رو گرفته و خلاصه اخرش ختم شده به دعواهایی که سر صداشون بالا می اومد
بعد از صحبت هاش گفت خیلی آروم شدم باهات صحبت کردم و من اینجا کسی رو ندارم درد دل کنم منم در جواب گفتم، گفتم هر وقت خواستی با کسی درد دل کنی من هستم دیگه نیاز به کسی نداشته باشیم
خلاصه اون روز گذشت.

چند روزی بود گذشته بود تلفن هم دیدم زنگ خورد دیدم زهراست گفتم جانم زهرا خانم گفت میتونی بیاین باهم دیگه صحبت کنیم
منم بهش گفتم، فردا صبح موقع رفتن سرکار
میام پایین اگه محسن نیست من بیام
گفت اتفاق محسن خونه نیست فردا صبح
فردا صبح شد من رفتنی پایین درب آپارتمان شو آهسته زدم
در و باز کردم طبق معمول رفتم روی مبل نشستم نشستیم با هم صحبت کردیم کلی درد و دل
آروم آروم که داشتیم صحبت میکردیم
خودمو نزدیکش بردم به بهونه این که دستش رو ببینم دستشو گرفتم گذاشتم کف دست خودم آروم با یکی دست راستم دستشو نوازش می دادم گفتم که دست های نرمی داری واضح بود از نگاه هاش که دلش رفته بود.
خلاصه آروم آروم بغلش کردم
چند دقیقه از بغل کردنش گذشت. بهش گفتم بریم رو زمین بشینیم
و دستشو گرفتم، کشیدم، و اونم خجالت میکشید به چشم نگاه کنه
دم همون مبل یه بالش بود تیکه دادم به مبل
دستمو انداختم رو شونه هاش
اروم فشار دادم سمت زمین گفتم بریم دراز بکشیم
کلی خجالت میکشید
وقتی دراز کشیدیم، پشت کرد بهم، از پشت بغلش کردم
چند دقیقه همینجوری میگذشت، گفت همسرت نفهمیده اومدی اینجا، اروم درگوشش گفتم دیونه ای بزارم بفهمه، اونم کی زنم، پدرمو در میاره
اروم دستمو انداختم رو باسنش، دست کشیدم روش
تو دلممممممم گفتم وای به آرزوم رسیدم، چه کونی داری، قربونش برمممممم من
اروم دستمو انداختم دور کمرش، به سمت سینه اش بردم، سینه شو گرفتم، اروم باهاش بازی میکردم، ولی سینه اش زیاد تعریفی نبود، کوچیک بود، ولی خلاصه از کونش نگم براتون، هر کی می دید دلش می رفت
خلاصه در همین حال تو دلم گفتم، الان وقتشه بری سراغ کس خشگله، نری، سری بعد فرصت نمیده حتی نزدیکش بشی
تیر خلاص رو بزن، سری بعد هم بتونی پیشش بیای
دست انداختم تو شلوارش، با ناز نگفت نکن، پایین تمیز نیست
گفتم اتفاقا مو دار دوست دارم

زهرا رو پشتت رو، رو به زمین خوابوندم، خودمو انداختم لای دوتا پاش، اروم از رو شلوار، کیرم به کسش که هنوز شلوارشو در نیاورده بود می مالوندم، و دیدم ساکته، شکه شده
صورتمو بردم زیر گلوش شروع کردم، زیر گوشش و لبشو خوردن، دیدمممممم صداش در اومده، همینجوری که داشتم لیس میزدم، رفتم سراغ شلوارش
شلوارشو داشتم میکشیدم پایین،
دیدم دستمو گرفت، گفت نکن
گفتم چرا؟
گفت خجالت میکشم، گفت ول کن زهرا دلم داره میره
شلوارشو کشیدم پایین
دیدم یه کس سفید خشگل جلوی چشممه
کیرم سیخ سیخ شده بود، انقدر سیخ شده، بود
تا حالا کیرمو اینجور سیه کلف ندیده بودمش
خلاصه گذاشتم لب کسش فشار دادم، لامصب انقدر تنگ بود نمی رفت.
اروم اروم کردم تو، نصفشو
بعد تو همین حین، دستمو بردم زیر سرش، خودمو انداختم روش
مطمئن شدم کسش خیس ابداره
یه دفع فشار دادم تو، دیدم یه آهی کشید، بعد شنیدن این صدا، تن تن عقب جلو کردم، به یک دقیقه نکشید آبم دیدم داره میاد، کشیدم بیرون ریختم رو شکمش، کلی ابمو ریختم رو شکمش
بعد کنارش دراز کشیدم یه کم لب بازی کردیم
دستمال کاغذی کنار اوپن بود، برداشتم شکمش رو تمیز کردم، لباس هامون رو پوشیدیم، دیدم رفت سمت آشپزخونه، یه دفع زد زیر گریه، گفتم چرا گریه میکنی، گفت هیچی، چند باری پرسیدم، دیدم جواب نمیدیده بغلش کردم، محکم فشار دادم به خودم، دیدم اروم شد، با دستام اشکاش رو پاک کردم، گفتم نبینم دیگه گریه کنیا. خنده ریزی کرد گفت باشه، چشم
خداحافظی کردم، اومدم سمت مغازه

اگه خوشتون اومده، تو نظرات بگید، از داستانهای بعدی که با هم داشتیم براتون تعریف کنم.

این داستان از طرف مرد: هنرمند خوش صدا

نوشته: یک مرد هنرمند و خوشصدا


👍 16
👎 25
58101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

867060
2022-04-05 01:04:09 +0430 +0430

کیرم تودهنت

0 ❤️

867071
2022-04-05 01:28:04 +0430 +0430

ب نظرت باید باور کنم ک مشاور املاکی این همه هزینه میکنه واس سکس؟؟؟

1 ❤️

867075
2022-04-05 01:36:55 +0430 +0430

نه خوشمون نیومد

0 ❤️

867086
2022-04-05 01:53:19 +0430 +0430

از همون شربیت گفتنت فهمیدم چه کاره ای
واقعا هنرمندی که با این مغز کوچیکت این اراجیف بی سرو ته و‌اینجوری میریزی تو‌داستان چرتت
خوش صدا هم‌هستی چون گوزویی ریدی…
جقی

0 ❤️

867088
2022-04-05 01:57:16 +0430 +0430

حیف نونایی که پدرت دادت

0 ❤️

867091
2022-04-05 01:59:49 +0430 +0430

لامذهب شهوانی هم شده ریاست جمهوری.هر داستانی که می‌خونی معلومه نویسنده بیشتر از شش کلاس سواد نداره بعد همه هم دکتر و مهندس و …فکر کنم آدمین شرط سواد گذاشته بالاتر از ششم قبول نمیکنه😂😂😂😂

1 ❤️

867098
2022-04-05 02:16:45 +0430 +0430

جقی تو داستانی شما چقدر زود زنای شوهر دار نامیدن
باید یاد بگیرم اینجور نمیشه مامانت کو

0 ❤️

867117
2022-04-05 03:09:34 +0430 +0430

شاهد کستانی دیگر هستیم

0 ❤️

867124
2022-04-05 03:40:16 +0430 +0430

کیر تو دهنت کوس کش خان جلقو

0 ❤️

867128
2022-04-05 03:59:40 +0430 +0430

من نمیدونم چرا همسایه را کردن بده ولی به شاگرد اتوبوس دادن خوبه، از دست شما ملت

0 ❤️

867156
2022-04-05 09:33:17 +0430 +0430

این بده
دادا چی میزنی به منم بگو توهمات رو دوس دارم

0 ❤️

867163
2022-04-05 11:14:51 +0430 +0430

الان ادمینو فحش بدی میاد اکانتتو ب چوخ میده
بابا خب برای چی میذاری داستان تکراری کپی کنن از اول آپلود کنن تو چرا بارگذاری میکنی تو سایت

0 ❤️

867196
2022-04-05 16:07:23 +0430 +0430

نوش جونت بزن تا نفت در بیاد

0 ❤️

867230
2022-04-05 20:59:39 +0430 +0430

دیدی؟؟؟دیدم؟؟؟؟دید…

0 ❤️

867241
2022-04-05 22:31:02 +0430 +0430

وقتی یکی اساسی به دلت میشینه باید برای رسیدن بهش همه جوره هزینه و تلاش کرد والا پشیمونی اش تا آخر عمر ولت نمی کنه، سر خودم این پشیمونی اومده که میگم

0 ❤️

867296
2022-04-06 04:11:44 +0430 +0430

طرف یک زن خوش گوز تو روحت برین نبود خود شیفته؟

0 ❤️

867302
2022-04-06 04:58:47 +0430 +0430

کسی که از مشکلات یه زن سوء استفاده کنه مرد نیست

0 ❤️

867307
2022-04-06 05:19:09 +0430 +0430

مدیر مشار املاک؟؟؟؟
ببین رئیس اتحادیه املاکم نمیگه مدیر مشاور املاک که تو گفتی!
از داستان خوشمون اومد؟ نه خوشمون نیومد و دیگه ننویس لطفاً!
هنرمند خوش صدا؟!! هنرت رو در نگارش و غلط املایی و سناریوی کسشر نشون دادی!
انقدر خودتو ابزار خنده نکن و برگرد سر درس و مشقت.

0 ❤️

867375
2022-04-06 17:56:03 +0430 +0430

اساس کشی؟ کیرم تو قسمت ادبیات مغزت

0 ❤️

868187
2022-04-11 01:32:13 +0430 +0430

من نمیدونم این داستان بود یا خاطره ولی امکانش هست واقعیت داشته باشه،چون شنیدم از کسی نه به این وضوح که این آقای جلقی تعریف کرد.میتونستی طولانی ترش کنی با جزيیات،بهتر میشد.افتخار نداره با زن شوهر داررابطه داشتن.
هیچ زنی بعد فهمیدن خیانت همسرش نمیمونه،حتی وقتی هیچکسو نداشته باشه.
بقیه شم بنویس با جزییات بیشتر ،بیارش خونه خودت که استرس نداشته باشی آبت زود نیاد.
یه بیوه بود یه یکسالی میرفتم پیشش پسرش 17سالش بود از ترس پسرش که نیاد خونه زود ارضا میشدم از استرس،بعد یک

سال اومد خونه مجردی یه سکس درست کردیم.
اینو گفتم که ببرش تو فکرت تو خونه که شاید داستانت داستانت
قشنگ بشه

0 ❤️

870598
2022-04-25 03:28:51 +0430 +0430

4 5 سال ناتوانی در مخ زدن
برام قابل درک نیس

0 ❤️