آنچه دلم خواست نه آن میشود... هرچه خدا خواست همان میشود (۲)

1402/04/01

...قسمت قبل

عادت کرده بودم که هرروز با صدای اومدن سحر از خواب بیدار شم البته سحر خیلی اروم می اومد خونه و نون تازه ای که گرفته بود و میزاشت تو سفره تو همون حال لباساشو عوض میکرد مینشست برا درس خوندن . منم عادت کرده بودم روزهای زیادی حتی زودتر از اومدن سحر بیدار میشدم منتظر اومدنش .یه روز سحر اومد دیدم زیاد حالش خوب نیست . هرچی هم سوال میکردم چی شده اول انکار میکرد و بعدش گفت هیچی چیزی نیست . همینجور که سفره رو مینداخت صبحانه بخوریم گفت که ایمان نمیشه پزشکی رو بیخیال شی لقمه نون تازه تو دهنم بود شوکه شدم مکس کردم .تو چشاش نگاه کردم گفتم چی گفتی ؟ خیلی کم عصبانی میشم شاید یکی دوبار سحر دیده بود .گفتم چی گفتی ؟ گفت هیچی ولش کن گفتم نه بگو چی شده . بلند شدم رفتم تو اتاق گفتم صبحونتو بخور بیا تو اتاق .تا نخوردی هم نیا .در اتاقو زد بیام تو گفتم بیا . بدون حاشیه سریع بگو چی شده . ترسیده بود . خلاصه فهمیدم دوستش زنگ زده کلاااا دلسردش کرده . بحث های تقلب ووووو گفتم مگه نگفتم با کسی در مورد درس خوندنت صحبت نکن . ظاهرا کلاس فوق العاده هایی که میرفت معلمش به یکی گفته بود و خلاصه خبر به گوش دوستش رسیده بود .سریع با مشاورش تماس گرفتم . گفتش یکی دوروز بهش استراحت بدین و بهش دلداری بدین . طبیعیه نزدیک کنکوره داوطلب هایی که رقابتی درس میخونن دچار افت میشن و نقش اطرافیان خیلی مهمه . . خواستم وجودمو بهش بفهمونم .صداش زدم گفتم میتونی امشب و فردا شب خونه نری .گفت مشکلی نداره مامانم که اصلا در جریان نیست بابا هم مشکلی نداره گفتم چمدون از تو کمد دیواری بردار یکی دو دست لباس برا خودت یکی دو دست هم برا من بردار میخوایم بریم کیش . واااااااای سحر رو بگو داشت بال در می آورد .گفتم اول بیا بریم یه جایی رفتیم یه ست کامل لباس شلوار کفش رنگ سفید گرفتم برا سحر گفتم اونجا گرمه . خلاصه دوتا بلیط گرفتیم و هتل شباویز کسایی رفتن میدونن هتل کپریه اصلا گیر نمی دن و خیلی باحاله . برا خودم تنهایی رزرو کردم ساعتای ۲ رسیدیم و رفتیم هتل یه استراحت شبش گفتیم بریم شو شبانه .سحر تیپ سفیدشو زد و و ارایش ملایم .واااای جاتون خالی خیلی خوش گذشت بعد اونم سانس آخر کشتی تفریحی اونجام رفتیم سحر خیلیییییی خوشش اومده بود یه روز بیاد موندنی بود شب اومدیم هتل همین که وارد هتل شدیم سحر شروع کرد دلبری کردن . منو بغل کن . . دستمو انداختم زیر بغلش بلندش کردم چند دور چرخوندمش بعد اون یکی دستم انداختم پشت زانوش کامل اومد تو بغلم . همینجور نگاه میکرد یه دفعه چهرش بهم ریخت خوابوندمش رو تخت و پاهامو گذاشتم دوطرفشو تقریبا روش بودم و بدنش بین دو تا دستام بود . چی شده . ؟؟؟ ایمان نگرانم . نگران چی . اینکه از دستت بدم . گفتم نباش من نمیزارم من تو رو دوست دارم و تو هم منو فقط میمونه یه شرط که اجرا کردنش دست خودته و میدونی که قسم خوردم . شروع کرد حرف زدن که با دوستش حرف زده معلوم بود از حسادت ته دل سحر رو خالی کرده . دیگه کلی باهاش حرف زدم و همونجا زنگ معلم خصوصیاش زدم گفتم شما که چندین ساله کلاس برا کنکوریا میزارین سحر رو چجوری میبینید . همممه استاداش بلااستثنا گفتن به هدفش نزدیکه خلاصه داشتم موفق میشدم که روحیه از دست رفتشو برگردونم خوشحال شد . گفت ایمان من که میدونم تو نمیخوای با من ازدواج کنی چرا اینکارارو میکنی . گفتم دیگه این حرفو نزن .گفتم من بهت قول میدم من پا پس نکشم . اگر جدایی هم باشه از طرف تو است . پس یه چیزی ازت میخوام گفتم چی گفت کاری که یکسال و نیم گذشته نکردی . گفتم اون برا دل خودمه .کفشاشو در آوردم دکمه های لباس باز کردم تی شرت نپوشیده بود فقط یه سوتین بنفش خیلی خوشگل تنش بود اونم داشت دکمه های پیرهن منو باز میکرد .شلوارشم از پاش در اوردم اونم از منو . شورت و سوتینش جذب بود هوا هم گرم بود با عرق کامل چسبیده بود به تنش یه نگاه عمیق یه لب عمیق و دوست داشتنی دستای من مثل زنجیر از دو طرف سحرو گرفته بودم بدنامون کامل به هم چسبیده یه غلط زدم سحر اومد رو کامل گرفتمش تو بغلم . سرشو گذاشت رو سینم منم یه دستم رو کمرش یکی هم تو موهاش .عاشق این کار بود . .بعد چند دقیقه احساس کردم سحر خوابه آروم نگاش کردم . چه عاشقانه خوابه چقدر جذاب چقدر معصوم با اینکه خسته شده بودم ولی تکون نخوردم به نوازش موهاش ادامه دادم . بیدار شد به پهلو رو برو هم خوابیدم . دستم کمرشو ماساژ میدادم .ماساژ که نه بهر حال . گه گاهی هم دستمو میبردم پایینتر رو کونش . کون سفتش و با فرمی که داشت حشریم میکرد .با دستم بند سوتینشو باز کردم سینه هاش خوش فرم نوکشون بالا . یکم فاصله گرفتم قشنگ بتونم سینه هاشو ببینم . با دستم یکی سینه شو گرفتم اون یکی سینشو یه کوچولو زبون زدم . انگار برق سحرو گرفت بدنش لرزید و یدفعه از این روبه اون رو شد . انگار با این کار خیلی حشری میشد هرچی بیشتر زبون میزدم ،حشرش بیشتر میشد . یه جایی دیگه طاقت نیاورد و از رو شورت دستشو گذاشت رو کیرم و خیلی زود دستشو برد زیر شورت خیسی کیرم شدت حشرشو بیشتر میکرد . من دستمو از رو کونش برداشتم گذاشتم رو کوسش از رو شرت .شورته کاملا چسبیده بود به تنش کوسش یه کوچولو برامدگی داشت.شورت منو دراورد منم کم کم شورتشو در اوردم لخت روبروی هم . پیش خودم گفتم بذار یکم اذیتش کنم . دست شکمشو میمالوندم همین که به روی کوسش میرسید از بغل کوسش رد میدادم میرفتم رو رونش . چشماش کااااااملا خمار بود بعد یه تایمی متوجه شدم همین که دستم نزدیکای کوسش میشد بدنشو تکون میداد که دستم بخوره به کوسش ولی نمیخورد .دیگه گفت چرا اینکار میکنی بگیرش دیگه . ارووووم دستمو بردم وسط کوسش همین که اوردم بالا دستم خیسه خیس بود . خیلی اب ازش اومده بود . چشمای خمارش بهم گفت ایمان امشب بیا بکن توش گفتم نه التماس میکرد گفتم حالتو نمی خوام خراب کنم اصرار نکن . راستش خودمم خیلی دوست داشتم گفت باشه قرار بود روحرفت حرف نزنم .یه خورده فکر کردم گفتم بذار بیاد ماندنی شه .من حتی وقت هایی که توش نمیکردم کاندوم میپوشیدم . کاندوم دادم دست سحر گفتم بیا خوابیدم کاندوم باز کرد چشای منم خمار شده بود .دستشو از پایین کیرم کشید تا بالا یدفعه دیدم کیرم داغ شد دیدم کرده تو دهنشو تند تند مک میزنه گفتم چیکار میکنی ادامه میداد دیگه آروم گرفتمش تو بغلم گفتم سحر جان برا سلامتی و شخصیت خودت میگم . چرا این کارو کردی .گفت خواستم متفاوت باشه . گفتم لابد تو هم دوست داری . گفت نه نمیخواد . دروغ میگفت . گفتم پاهاتو باز کن . گفت نمیخواد باز کرد .بار اولم بود بدم می اومد ولی دیدم کوسش بو نمیده و مزه خاصی نداره حسابییی براش خوردم و بد حالش خراب شده بود . دستمو گرفت گفت بیا بالا لبتو می خوام لب گرفت گفت ایمان فقط امشب بکن دیگه تا شب عروسی نمیخوام . تو چشاش نگاه کردم گفتم مطمئنی .گفت خیلی بدی . خیلی . زود باش منو مال خودت کن … کوسش از هر نظر اماده بود سر کیرمو چندبار کشیدم رو کوسش کاملا خیس بود سرشو گذاشتم رو سوراخش . گفتم اماده ای سری تکون داد و لبشو گاز گرفته بود . ارووووووووم اروووووووم کیرمو فرو کردم دیدم داره درش میاد آوردم بیرون .گفتم نمیخواد . گفت نه جان من . بکن . چنگ مینداخت رو سینم گفتم نفس عمیق بکش دستامو گذاشتم زیر باسنش دیدم خودشو سفت کرده گفتم شل کن یکم شل کرد کم کم متوجه شد کامل بدنشو شل کرده لبشو گاز گرفته و چشاشو بسته بود دوباره همین که سرشو اومدم بکنم تو کوسش دردش اومد . محکمممممم گرفتمش تو بغلم . گفتم سحر منو داری اذیت میکنی اگر فکر میکنی با کردن من خوشحال و یا لذت میبرم اشتباه میکنی بذار مثل قبل انجام بدیم قبول کرد و با دستم کوسشو میمالیدم چوچولشو که بین دو تا انگشتام میذاشتم انگار برق می گرفت اونو دیوانه میشد خلاصه خیلی زود ارضا شد . کیر منم تو کاندوم از بس که پیش اب اومده بود دیگه رو کیرم نمیموند و کندش گفت بیا به شکم خوابید و کیرمو همین که گذاشتم وسط پاهاش گفتم سحر داره آبم میاد سریع برگشت گفت بریز رو سرو صورت و سینم خودش اروم کیرمو جلو عقب میکرد انگار حشری شده بودم اب چندین بار با فشار ریخت رو صورت و گردن و سینه سحر . تا حالا هیچوقت اینقدر اب ازم نیومده بود سحر صورتشو پاک کردو همونجوری گرفتمش تو بغلم بدنامون کااااااامل بهم چسبیده بود . و یه خواب عمیق فرو رفتیم شب تا صب مرتب یا من سحرو میبوسیدم یا سحر منو و مرتب به هم نزدیک میشدیم تا خود صبح لخت تو بغل هم . صبح دوباره یه سکس دیگه … بدن سفید و خوش فرم سحر منو دیونه میکرد بهش گفتم سحر میشه یکم برقصی برام یه اهنگ شاد و دلبری کردنای سحر سینه های خوش فرم کون بالا انداختنش دوباره سبب شد یه سکس دیگه . تو اون دو روی که کیش بودیم شاید ۱۰بار سکس کردیم و کلی هم خوش گذروندیم و من کاملا به هدفم رسیدم و با برگشتمون به تهران سحر با انگیزه بیشتر داره به خوندن ادامه میده و امیدوار به آینده . روزهای عاشقانه به تک تکتون آرزو میکنم

نوشته: ایمان


👍 1
👎 11
8501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

934407
2023-06-23 01:20:14 +0330 +0330

اگر جدایی هم باشه از طرف تو است
این جمله برای بار دوم میبینم تو داستانای امشب
آیا فکر میکنین اتفاقیه؟؟؟؟

2 ❤️

934440
2023-06-23 03:00:08 +0330 +0330

آنتن هایی که هست ریشه های درختان که در آبجوش بگذارند صدای هیاهو هست

0 ❤️