گاییدن زن سکسی و ناز همکارم به اصرار خودش

1401/11/30

سلام خدمت همه دوستان شهوانی.
دوستان من نویسنده نیستم و هیچ ادعایی هم در رابطه با نویسندگی و دست ب قلم بودن ندارم.
پس اگر یه موقعی داستانم ایرادی داشت ، گذشت کنید
اسامی رو تغییر دادم ، بابت داستان آبرو و این صحبت ها.

من فرید هستم ۳۴ سالمه.یه پسر جوون که از بچگی یعنی تقریبا ۹ سالگی مشغول به کار شدم و توی یه کارگاه نجاری ب عنوان پادو شروع به کار کردم و همزمان درسم رو هم میخوندم.
تو دوران مدرسه که همیشه بعد تعطیلی مستقیم میرفتم سر کار بعدش هم که دانشگاه و بقیه مراحل و سربازی.
کنار کار و درس همیشه باشگاهمم میرفتم.
اما نه آمپولی زدم نه آنچنان پودر و دارویی مصرف کردم.
توی سن ۲۴ سالگی شدم مدیر فروش یه شرکت تولیدات مصنوعات چوبی ، که ۲ تا فروشگاه خیلی بزرگ هم داشتن.
یکیش توی بازار مبل یافت آباد بود یکیش توی گلسار رشت بود. یکی از مناطق پولدار نشین و با کلاس رشت هستش.
من کلا هم به کارخونه و هم به دو تا فروشگاه سرکشی میکردم. هر از گاهی با هزینه ی خود شرکت میرفتم ترکیه برای دیدن طرح های جدید و نمایشگاه های ابزارالات نجاری که علمم رو بروز کنم و برای شرکت مفید تر باشم.
توی همین دوره یه بنده خدایی رو معرفی کردن که بیاد و توی یکی از فروشگاه ها مشغول کار بشه.
یعنی بچه های بازار بهم معرفی کردن. اما بهم گفته بودن که هیچ سر رشته ای از کار چوب نداره . قبلا تو کار فروش لباس زنونه بوده. اما سر زبون خیلی خوبی داره و بچه ی تیز و بزی هستش.
خلاصه یه روز که تو قسمت بالکن فروشگاه بودم بچه ها صدام کردن که آقا فرید یه بنده خدایی اومده میگه از طرف آقای سلیمی اومده و با شما کار داره. منم چون از قبل تو جریان بودم گفتم بگید تشریف بیارن بالا .
بعد چند ثانیه یه آقای ۲۶ یا ۲۷ ساله اومد بالا و سلام کرد . منم بلند شدم و بعد جواب سلام تعارف کردم که بشینه رو صندلی روبروی میز خودم.
خودش رو علی معرفی کرد و خلاصه با هم مشغول صحبت شدیم. واقعا هیچ چیزی از چوب نمیدونست و اتفاقا خیلی هم سر زبون نداشت. آخه دوستم گفته بود که سرزبون خوبی داره . ولی همچین زبون دار نبود واقعا.
آخر مکالمه من بهش گفتم عزیز جسارته من نمیتونم شمارو ب عنوان فروشنده قبول کنم و از روی فروش بهتون درصد بدم. چون منم مسئولم و باید طبق خواسته مدیریت نیرو جذب کنم. اما میتونم یه حقوق ثابت با بیمه و اینا برات رد کنم که تو همین فروشگاه کنار بچه ها کمک دست باشی و اگه ایشالاه کار رو کامل گرفتی و اوکی بودی بعد درباره ی درصدش حرف میزنیم. که اونم خیلی زود قبول کرد.
با اینکه من انتظار نداشتم ، ظرف دو سه ماه تونسته بود فول فول بشه و قشنگ رو کارش تسلط پیدا کنه.
یه روز اومد بهم گفت که ماه گذشته فروشش از دو تا فروشنده ی قدیمی ما بیشتر بوده و منم وقتی آمار فاکتورهارو در آوردم دیدم بله عالی بوده.
بهش ب شوخی گفتم الان درصد میخوای ؟
که گفت اگه قصد متاهل شدن نداشتم خیلی مهم نبود ولی وجدانن در شروف ازدواج هستم . هوامو داشته باش آقا فرید‌.
خلاصه من یه درصدی واسش تعیین کردم و ادامه همکاری صورت گرفت . طبق گفته ی خودش یکی دو ماه بعد با یه جعبه شیرینی اومد سر کار و گفت شیرینی نامزدیشه و چون خیلی جمع و جور بوده من رو دعوت نکرده . منم کلی بهش تبریک گفتم. بعد چند وقت ی روز بهم گفت آقا فرید اجازه هست فردا خانومم بیاد اینجا و یه روز تو فروشگاه کنارم باشه؟
خوب خیلی وقت ها خانم های بقیه بچه ها هم میومدن پیش همسراشون . منم دم ناهاری بهشون میگفتم پاشید دست زنتون رو بگیرید و برید رستوران یاران یه ناهاری دور هم بخورید مهمون من. به مجتبی یا حاج محمد بگید که بزنه تو حساب من.
دقیقا برای علی هم همین رو گفتم. گفتم اشکالی نداره فردا پنج شنبه هست قدمشون رو چشم. ناهار هم برید یاران مهمون من.
فردا من تقریبا ساعت ۱۱ اینا بود که رسیدم فروشگاه و وقتی پام رو گذاشتم تو دیدم یه خانومی روی لبه یکی از تخت ها نشسته و پشتش به در ورودی هستشش. از بقیه بچه ها حتی خود علی هم خبری نبود. سلام کردم که خانومه یهو پاشد و برگشت سمت من که جوابم رو بده. وای نمیتونم توصیف کنم اون لحظه رو ، تو کل عمرم همچین حسی رو تجربه نکرده بودم. که بخوام تا این حد درگیر یه دختری بشم و تو نگاه اول هوش و هواسم رو ببره.
یهو یادم افتاد که علی گفته بود قراره با زنش بیان فروشگاه. اما ته دلم همش دعا میکردم که این همون زن علی نباشه.
من سلام کردم و خوش آمد گفتم.
اونم یهو انگار برق گرفته باشتش با یه حالت دست و پاچه شدن جوابم رو داد. بعد دید من خیلی آروم ازش احوالپرسی کردم و خودم رو معرفی کردم. اونم یخورده از استرسش کم شد. گفتم ببخشید معرفی میکنید. گفت من مژگان هستم خانوم آقا علی
بعد دستش رو آورد جلو برای دست دادن.
منم بر حسب احترام دیگه نتونستم دست ندم و دستش رو گرفتم و دوباره احوالپرسی کردم. و خوش آمد گویی.
گفتم از بچه ها خبر ندارید؟ گفت والا من که نمیشناسم کسی رو ولی یک ساعتی میشه با علی فروشگاه رو باز کردیم علی ی خورده نظافت کرد و بعد ب من گفت تو بشین هواست باشه تا من برم پایین طی رو بشورم بیام کف فروشگاه رو طی بکشم. منم برای اینکه جلو زنش کلاس گذاشته باشم براش. گفتم علی چرا رفت طی بشوره آخه. این کارها کار علی نیست که. اونم گفت نه بابا چ حرفیه. بلاخره باید فروشگاه همیشه تمیز باشه دیگه.
از مژگان بگم، یه دختر تقریبا سفید . با موهای خرمایی و چشم های عسلی و خیلی ناز. از بدن هم که نگم براتون . انگار خدا با حوصله نشسته این دختر رو یک سال سمباده نرم زده .
یه کت جلو باز پوشیده بود تقریبا رنگش آبی آسمانی بود‌. یه نیم تنه سفید خیلی خیلی نازک که دقیقا فقط تا بالای نافش رو پوشونده بود یه شلوار پارچه ای تنگ که ست همون کت تو تنش بود.
شلوار کوتاه دقیقا تا ده سانت زیر زانو و یه کتونی سفید.
روی ساق یکی از پاهاش هم یه تتو خیلی ناز زده بود که هر مردی رو دیونه خودش میکرد.
بیشتر که دقت کردم دیدم سمت راست شکمش هم باز یه تتو داره. واقعا تیپ و استایل و بدن خیلی فوق العاده ای داشت.
شکم تخت تخت اما پرو پا و ساق دست و پا و رون و باسن قشنگ فرم دار و برجسته.
وجدانن من تو کل عمرم هیچ‌ وقت به زن یا خواهر رفیق ها یا حتی کارمندهایی که باهام کار میکردن دقت نکرده بودم. ولی این یدونه اصلا یه چیز عجیبی بود. هر چی تو دلم ب خودم لعنت میدادم که نامرد این زن همکارته نباید تا این حد زوم کنی روش . ولی انگار یه چیزی تو وجود من وول وول میکرد که دوباره نگاهش کنم و واسه نگاه کردن هم هی مجبور میشدم یه حرفی بندازم و باهاش هم صحبت بشم.
در حین صحبت کردن بودیم که علی طی ب دست اومد.
سلام کرد و گفت شرمنده آقا فرید چون خانومم نمیتونست خودش تنها بیاد من دیگه از اول وقت با خودم آوردمش. منم سلام و احوالپرسی کردم و گفتم خوب کردی علی جان. در ضمن طی شستن که کار شما نیست . بذارش کنار و بیا زنگ بزن یه بستنی آب میوه ای چیزی بیارن از خانومت پذیرایی کن.
خوب معمولا نظافت فروشگاه رو یه بنده خدایی میومد هفته ای یک بار کامل انجام میداد.‌ ولی صبح ب صبح علی یه طی جارو رو میزد. اما اونروز من خواستم جلو زنش دست ب طی نشه. که البته از نظر من چیز بدی هم نیست ، طرف داره مردونه کار میکنه.
اما علی گفت نه آقا فرید امروز پنج شنبه است و گل بازار هستش، میخوام خودم طی بکشم که مغازه برق بزنه. منم گفتم مغازه خودته هر جور راحتی. بعد علی به خانومش گفت عزیزم میشه لطفا تو بری بالا تو بالکن بشینی که من طی میزنم و کف زمین خیسه رد کفشات نیوفته. کارم تموم شد منم میام بالا.
وای منم دل تو دلم نبود نمیدونستم باید چیکار کنم . از بس که ذهنم درگیر قشنگی و خوش بدنی این دختر شده بود. تعارف کردم مژگان راه افتاد از پله ها بره بالا . منم صبر کردم دو سه تا پله فاصله گرفتیم و پشتش راه افتادم. ی لحظه سرم رو بردم بالا چشمم افتاد به پرو پاش واقعا داشتم راست میکردم. اما از یه طرف هم هی تو دلم لعنت میفرستادم ب خودم که بی معرفت این ناموس همکارته.
خلاصه تو بالکن نشستیم و اونم نشست رو یه مبل راحتی تک نفره پاش رو انداخت رو پاش که باعث شد تمام پرو پاچش تو چشم باشه و دمپای شلوارش قشنگ تا زیر زانوش بیاد بالا.
یخورده حرف زدیم که من از رو عذاب وجدان پا شدم و گفتم من باید تا یه بانک برم و برگردم، اینجوری شما هم راحت ترید.
حرفم تموم نشده مژگان گفت آقا فرید اگر واقعا کار دارید که هیچ ، اما وجدانن اگر بخاطر راحتی من دارید میرید بیرون لطفا نرید چون من اونجوری همش کلافه میشم و فکرم میمونه پیش شما.
من خواستم بیخیال شم رفتن رو اما تهش بازم گفتم نه برم بیرون بهتره.
تو جواب حرفش گفتم نه عزیزم واقعا کار دارم.
اونم با یه لبخند خیلی ناز جوابم رو داد و گفت پس مواظب خودتون باشید.
به علی گفتم علی جان من میرم تا جایی و برگردم. از خانومت پذیرایی کن. مجتبی و رادمهر هم اگر اومدن بهشون بگو امروز نفری ۲۰۰ تومن جریمه شدید. پاساژ ساعت ۹ صبح باز میشه . الان تقریبا ساعت ۱۲ هستش ولی هیچ کدوم سره کارتون حاظر نیستید. زدم بیرون و یه چرخی تو پاساژ زدم و یخورده نمونه کارهارو دید زدم و رفتم فروشگاه یکی از بچه ها که با هم خیلی رفیقیم. جاتون خالی ناهار رو اونجا بودم و بعد دو سه ساعتی گوشیم زنگ خورد یه شماره ایرانسل که ناشناس بود برام. وقتی جواب دادم یه خانومی گفت آقا فرید تشریف نمیارید ؟ من و علی میخواستیم بریم ناهار من دوست داشتم شما هم باهامون بیاید. من یه جورایی شوکه شده بودم نمیدونستم جواب چی بدم ، گفتم راستش دارم میام سمت فروشگاه و قطع کردم.روم نشد پشت تلفن بگم من ناهار خوردم.
تا فروشگاه همش تو این فکر بودم که چرا مژگان ، نامزد علی باید من رو دعوت کنه که برم تو جمع دو نفرشون باهاشون ناهار بخورم. اصلا چرا با خط شخصی خودش بهم زنگ زد، اکثر نامزد ها عاشق اینن که دوتایی با طرفشون برن بیرون. هی فکرم میرفت سمت یه چیزایی و هی خودم خودم رو دعوا میکردم که چرا انقدر بی جنبه شدی. بابا طرف نامزد داره ، حالا یه ناهار دعوتت کرده دیگه. چرا ذهنت میره جاده خاکی.
رسیدم و دیدم بقیه بچه ها هستن. واسه اینکه خودم و ذهنم رو جمع کنم و همه چیرو عادی جلوه بدم یه غری سره دوتا فروشنده ی دیگه زدم که این چ وضع سرکار اومدنه اونم پنج شنبه . از فردا هر کدومتون حتی علی آقا رسیدید فروشگاه باید یه زنگ ب من بزنید ، همه گفتن چشم آقا فرید. که منم گفتم البته زنگ زدنتون از تلفن فروشگاه باشه. بعد مژگان پرید تو حرفم و با دست به شکمش اشاره کرد که گرسنمه بریم؟ منم که دوباره چشمم افتاد به شکم نیمه لختش واقعا حالم ی جوری شد و دیگه نتونستم حرفی بزنم ، گفتم بریم بریم شرمنده دیر شد. آخه مثلا تو راه تصمیم گرفته بودم وقتی رسیدم حضوری بهشون بگم که من ناهار خوردم و خودتون برید مزاحمتون نمیشم. ولی با حرکت مژگان و لبخند علی نتونستم حرفم رو بزنم و موندم تو عمل انجام شده.
ما رفتیم رستوران یاران توی خیابون شاندیز بازار مبل .
یکی از رستوران های قدیمی اونجاست.
اسم صاحب اصلی رستوران حاج محمد هستش و از رفیق های قدیمی بابامه.
از طرفی هم چون من زیاد میرم اونجا دیگه بچه های اونجا همه باهام اوکی هستن و خیلی بهم لطف دارن.
جاتون خالی ناهار رو خوردیم و در حین غذا خوردن راستش من خیلی خیلی به مژگان نگاه کردم. حتی یکی دوبار خودم حس کردم زیاده روی کردم ، و سریع تو صورت علی نگاه کردم ببینم متوجه نگاه های من شده یا نه. اما علی اصلا انگار نه انگار. تازه هر بار که من با خود علی حرف میزدم . خودش جوری حرف میزد که مژگانم بیاد قاطی صحبت هامون.
برگشتیم فروشگاه و من رفتم بالکن و یه سیگار روشن کردم. در حین کام گرفتن از سیگار بودم که مژگان اومد بالا و گفت آقا فرید امری با من ندارید ؟ با اجازتون من دیگه رفع زحمت کنم.
منم گفتم چ زحمتی. این چ حرفیه.‌
بعد خداحافظی مژگان رفت و منم دیگه همونجوری سرم رو گذاشتم رو میز و ب شدت رفتم تو فکر رفتارهای علی و مژگان. واسم جای تعجب داشت که چرا این دختر انقدر با من راحت بود . البته من گذاشتم روی اجتماعی بودنش. ولی خوب منم بنا ب کارم کم با دختر و زن برخورد نداشتم اون خیلی باکلاسه و خیلی روشن فکرش هم تا این حد نیست ، که هی بخواد از عادت های شخصیش که موقع خواب حتما باید یه چیزی لای پام بذارم رو تعریف کنه. تازه شوهرشم بگه آره فرید من رو تو این چند وقت نامزدی شبها مچاله کرده و زنه برگرده بگه آره آقا فرید خلاصه رس کارمندتون رو تو تخت خواب کشیدم.
همش ته قلبم یه حس عجیبی داشتم از برخورد علی و مژگان. ولی سعی کردم از تو ذهنم بیرونش کنم.
یه یکی دوماهی گذشت و اینا خیلی زود عروسی مختصری گرفتن و رفتن سره خونه زندگی خودشون. عروسیشون هم من و دو سه تا از همکارها دعوت بودیم.
یه چند شب بعد عروسیشون . دقیقا سه شنبه شب بود که گوشیم زنگ خورد و جواب دادم .
یه خانومی با یه صدای خیلی ملوس که مشخصه از قصد صداش رو بیشتر کش میده گفت، سلام آقا فرید گل . خوبی؟ عزیز دل؟ سلامتی؟
منم گفتم سلام ب لطف شما . ب جا نیاوردم . گفت بله دیگه بیمعرفتی دیگه. نه زنگی نه احوالپرسی. نه اینکه حتی شماره ام رو ذخیره کرده باشی‌ ، من که قبلا با همین خطم بهتون زنگ زدم و ناهار دعوتتون کردم. یهو یادم اومد و گفتم مژگان خانوم شمایید؟ که یهو برگشت گفت اه انقدر ب من نگید مژگان خانوم. آدم احساس غریبگی میکنه. همون مژگان، یااااااااا یاااااا همون مژگان جون ، البته اگر دوست داشتید.
من واقعا از این نوع برخورد گیج شده بودم.
گفتم خوب جانم مژگان جان بفرمایید. امری داشتید. گفت امر که نه ولی زنگ زدم واسه پنج شنبه شب دعوتتون کنم خونمون برای شام دور هم باشیم.
من موندم جواب چی بدم . گفتم آخه پنج شنبه تایم کاسبی فروشگاهه. میدونید دیگه ما حداقل تا ۹:۳۰ دره مغازه ایم.
گفت اقا فرید شوهر منم همونجا پیش شماست دیگه. از تایم کاریها خبر دارم. ولی قدمتون رو چشم. تازه میتونید با خود علی با هم بیاید که اونم هزینه ی اسنپ نده.
من تا بخوام حرفی بزنم ، گفت خوب فرید جون منتظرم. پنج شنبه شب میبینمت خدافظظظظ، قطع کرد.
اولش خواستم بپیچونم گفتم با رفتارهای این دختر بعد واسم دردسر میشه. ولی بعدش گفتم این داره میگه با علی با هم بیاید. پس مشکلی نیست. شاید کلا مدل رفتارش انقدر خودمونیه.
راستش ته دلم خیلی دوست داشتم برم. بی شرف چهره و اندامش بد جوری ذهنمو درگیر کرده بود. فردا اول وقت اومدم مغازه تا برخورد علی رو ببینم. سلام دادم علی هم طبق معمول با همون سبک همیشگی سلام داد و بعد واسم یه قهوه ریخت آورد.
تشکر کردم و گفتم علی جان چرا زحمت کشیدی آخه . من دوست ندارم مزاحمتون بشم. اونم گفت نه آقا فرید چ مزاحمتی.
من باید ی جوری جبران کنم لطف شمارو. من تو بحث فروشندگی لوازم چوبی هیچ سر رشته ای نداشتم اما شما ب من لطف کردی و قبول کردی که واستم کار کنم. حالا هم که به این سرعت برام درصد فروش در نظر گرفتی. خواهشا دعوتمون رو رد نکنید.
گفتم آخه من مجردم اینجوری حس معذب بودن بهم دست میده. گفت این چ حرفیه ما منتظریم.
منم گفتم اوکی مزاحم میشم.
وقتی علی از پله های بالکن رفت پایین یه لحظه ب خودم اومدم دیدم دستم از رو شلوار رو کیرمه و کیرم خیلی عجیب غریب راست کرده.
سریع خودم رو جمع و جور کردم و با فاکتورها خودم رو سرگرم کردم که از اون حالت بیام بیرون. تا آبروم نرفته.
تا حالا تو محیط کاری تو همچین شرایطی قرار نگرفته بودم.
خلاصه پنج شنبه شد و من دم غروبی ب علی گفتم علی جان تو اگه دوست داری زودتر بری برو مشکلی نیست. منم سعی میکنم زودتر بیام.
علی هم تشکر کرد و رفت و بعدش منم رفتم بیرون که یه کادویی چیزی بگیرم براشون که دست خالی نرم.
رفتم دو تا شیشه ادکلن کوبیسم ست زنونه مردونه خریدم . برا مژگان و علی . یه ست هم مشروب خوری توی یه پک و جعبه چوبی با کلاس دیدم اونم خریدم و رفتم.
راستش ته دلم همش حس میکردم این یه مهمونی ساده در حد یه شام و پذیرایی نیست. تو مسیر تو همون امام زاده حسن یه عطاری هست که آشناست. رفتم پیشش گفتم آقا مرتضی یه دو سه تا از اون قرص های نمیشگیت بده ، گفت به به خبریه. گفتم قطعی نیست ولی احتمال داره. میخوام آماده باشم.
اونم نامردی نکرد. دو سه تا قرص داد و گفت یکیش رو همین الان بنداز. یکی دو تاشم وقتی مطمعن شدی. یک ساعت جلوتر. اینارو جدید آوردم ، مطمعن باش راضیت میکنه.
گرفتم و راه افتادم. خونشون خیلی فاصله نداشت توی خیابون آزادی تقاطع اسکندری بود ، تقریبا بیست دقیقه بعد رسیدم. از روی پیام علی پلاک رو زنگ رو دیدم و زنگ زدم. دره پایین رو علی باز کرد و منم رفتم تو و داخل آسانسور. دیوث همش کیرم راست میکرد و هی سعی میکردم تو شلوارم درستش کنم. مشغول ور رفتن با فاق شلوار بودم که کیرم رو جمع و جور کنم که یهو دره آسانسور باز شد و من تو همون وضعیت راست شده کیرم مقابل مژگان قرار گرفتم. واقعا دست و پام رو گم کردم. اونم متوجه شد. یهو قبل سلام دادن و هر چیزی گفت ولش کن ، بچه رو خفه کردی ، بذار راحت باشه کوچولوی خوشمزه مون. بعد گوشه لبش رو یه گاز هوس دار گرفت و دست دراز کرد که دست بده‌ ‌. من واقعا قفل کرده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم. جوابی بابت اون حرف و لب گاز گرفتنش ندادم و بهش دست دادم و وارد خونه شدیم. درب ورودی خونشون دقیقا چسب آسانسور بود. واسه همینم انقدر راحت با اون لباس های باز اومده بود تو راهپله.
یه تاپ نیم تنه ی لیمویی تنش بود. دیوث سوتین هم نبسته بود. یه شلوارک لی از این پاره پوره ها. با یدونه از این دمپایی فانتزی ها که پشمی و مدل هاپو هستن.‌
وای من دلم میخواست تو همون حالت بچسبونمش به دیوار و از پشت بغلش کنم و تک تک قسمت های بدنش رو لیس بزنم و بخورم. ولی خوب علی تو گلوم گیر کرده بود.
تعارفم کرد که بشینم رو مبل و گفت الان میام پیشت فرید جان. رفت سمت آشپزخونه . بعد یهو علی از تو اتاق خواب اومد بیرون و سلام علیک و کلی تحویل گرفتن و خوش. آمد گویی.
گفت لباس راحتی برات بیارم آقا فرید گفتم نه عزیز راحتم. در ضمن انقدر نگو آقا فرید ، گفت آخه ، منم گفتم آخه نداریم، اینجا که محیط کار نیست. همون فرید حله عزیز دل
تو همین حرف ها بودیم که مژگان با یه شلوارک اومد و با خنده گفت علی جان ، عشقم لباس راحتی بیارم یعنی تعارف کردن، خوب معلومه دیگه مهمونتم میگه نه.!
باید بیاری و ب مهمونت بگی پاشو عزیز اینجوری من حس غریبگی میکنم . تو اتاق خواب عوض کن. شلوارک و داد دست من و رفت سمت آشپزخونه. منم دل و زدم ب دریا و گفتم فرید این تو دلشه امشب بده. خوب تو هم دیونگی نکن ،امشب نکنی تو حسرتش میمونی. علی هم که ماشالاه بوق بوق تشریف دارن‌ . پس امشب رو از دست نده ،رفتم شلوارک رو پوشیدم و اومدم.
مژگان گفت عزیز عرق کشمش خوب داریم و یه شیشه راکی . کدوم رو بیارم . منم گفتم فرقی نمیکنه من پایه جفتش ام هر کدوم عشقته بیار.
دیگه سعی میکردم لحن حرف زدنم رو عین خودشون کنم، خیلی خودمونی و راحت،
بعد چهار پنج دقیقه علی رفت دستشویی و همون لحظه مژگان از تو آشپزخونه علی رو صدا کرد که ی دقیقه بیا ، منم گفتم مژگان جون علی رفت دستشویی ، اگه کمک میخوای من بیام. اونم گفت مرسی فرید‌. اگه بیای که عالی میشه. رفتم پیشش تو آشپزخونه و گفتم جون دلم ، اونم گفت میشه از تو کابینت اون فنچون سفید هارو بهم میدی، منم ورداشتم و گذاشتم رو صفحه کابینت.
باورتون نمیشه بوی بدنش داشت دیونم میکرد. یه بویی شبیه ب بوی پاستیل میداد و همین باعث شده بود مچتمام وجود من رو شهوت بگیره.
قشنگ معلوم بود مژگانم عین من حالت عادی نداره.
.وسایل و آوردیم تو حال و رو میز جلو مبلی چیدیم و علی هم که اومد ، جاتون خالی شروع کردیم مشروب خوردن. بعد چهار پنج تا پیک لپ های مژگان قشنگ گل انداخته بود و سره شده بود.
تقریبا نصف یک و نیم لیتری رو با هم خوردیم ، تمام بدن و کله هر سه تامون داغ داغ شده بود ، چشمای مژگانم که نگو همینطوریش آدم رو دیونه میکرد. چ برسه ب حالا که مشت هم بود و کاملا چشم ها شهلا و شهوتی شده بود. یخورده سره حرف کشیده شد به اینکه من چرا زن نمیگیرم و این حرف ها ، که یهو مژگان گفت علی ب نظرت فرید بیکاره زن بگیره. علی گفت بلاخره فرید هم ی سری نیاز ها داره دیگه، که اونم برگشت گفت والا الان جوونی به شیک بودن ، با این موقعیت شغلی و درامد و تیپ و هیکل هر وقت نیازی داشته باشه دور ورشون خیلی ها هستن که بر طرفش کنن.
مگه نه فرید جوون.؟ منم با خنده گفتم همه این تعریف و تمجید ها واسه من بود؟
الان که من سرم گیج میره. همه خندیدیم و یهو مژگان گفت علی جون قرار بود این ساعت بهت یاداوری کنم یه سر بری بیرون و اون امانتی رو بگیری بیاری. علی هم گفت آخ أخ راست میگی عشقم خوب شد یادم انداختی، پرسیدم جایی باید بری؟ گفت آره یه امانتیه باید برم بگیرم، اگه الان نرم داستان میشه.منم گفتم خوب لباس عوض کنیم و دوتایی بریم.
که علی گفت نه بابا من سریع میرم میام. همینطوریش زشته من دارم میرم. چ برسه تو رو هم ببرم. دیگه میشه آخر مهمون نوازی دیگه.
منم دیدم علی اینجوری گفت و از ی طرف هم واقعا دوست داشتم تو این حالت مستی با مژگان یخورده تنها باشم و لاس بزن زود قبول کردم و گفتم خوب حداقل سوییچ رو بردار با ماشین برو علی جان. اونم گفت ممنون . باشه ورمیدارم.
خلاصه علی رفت و من موندم با یه فرشته ی ناز و خوش بدن و تو دل برو.
یکی دو دقیقه گذشته بود که مژگان گفت فرید لطفا این پیک رو تو بریز و انصافا این پیک رو خیلی سنگین بریز. منم گفتم چشم خوشگل خانوم . اونم انگار قند تو دلش آب شد. پیک و برداشت و گفت سلامتی خودمون. سر کشیدیم و من سریع بهش یه مزه دادم . موقع خوردن مزه ، بی شرف نوک انگشتم رو‌ گاز گرفت و منم خندیدم.
یهو گفت فرید میشه ی دقیقه چشم هات رو ببندی؟ گفتم چشمامو ببندم؟ گفت جون مژگان ببند تا نگفتم باز نکن.
گفتم باشه فدات شم . بستم خوبه؟ یکی دو دقیقه تو همون حالت بودم که گفت خوب فرید جون اول یه قولی بهم بده و بعدش میتونی چشمات رو باز کنی فدات شم. منم گفتم چ قولی؟ گفت اینکه فقط آروم باشی و آرامشت رو حفظ کنی. گفتم باشه قول میدم. و اونم گفت خوب حالا باز کن.
چشمام رو باز کردم و ی لحظه دست و پام رو گم کردم. اما یهو مژگان اومد طرفم و انگشت اشاره اش رو گذاشت رو لبام و با همون وضعیت نشست روی پام روی مبل.
آخه همین که باز کردم دیدم مژگان لخت لخته و فقط یدونه شرت پاشه . که اونم از این لانتزی ها بود که پوشیدن نپوشیدنش خبلی فرقی نمیکنه.
تا اومدم حرفی بزنم که خوب اومد نشست و جلو دهنم رو با ناز و ادا و انگشتش گرفت. و یه هییییس آروم و سکسی بهم گفت و دست انداخت پشت سرم و صورتم رو کشید طرف سینه هاش و صورتم رو گذاشت لای سینه های سفت و شق شده اش. بهم گفت فرید جون هیچی نگو تا کاملا آروم بشی و بعدش حرف میزنیم.
منم که ی جورایی از اولش حس کرده بودم این امشب قراره ب من بده دیگه بد قلقی نکردم و دستم رو از پشت گذاشتم رو لپ های کونش و شروع کردم چنگ زدن.
و نوک سینه هاش رو با لبام گاز گاز کردن.
یه چهار پنج دقیقه ای تو همون حالت سیینه و گردن و لباش رو خوردم. ولی یهو ب خودم اومدم و گفتم عه مژگان پاشو بپوش تو رو خدا الان علی میاد داستان میشه.
که مژگان خندید و گفت پنج دقیقه است داری منو میخوری تازه یاد علی افتادی؟
از رو خودم بلندش کردم و گفتم مژگان تو رو خدا واسه من داستان درست نکن. پنج دقیقه است دارم میخورمت اره، هر کسی جای من بود نمیتونست جلو خودش رو بگیره. ولی شرمنده من نیستم. الانم علی میاد کیر خر میشه واسم.
اما مژگان خیلی خونسرد ب نظر میرسید.
بعد چند ثانیه سکوت بهم گفت فرید جون تو تا چند ثانیه پیش که لبات رو سینه های من بود داشتی بزرگترین آرزوی علی رو برآورده میکردی، حالا یهو ضد حال نزن دیگه.
منم قفل کردم و گفتم آرزوی علی؟ گفت آره عزیزم. خراب کردی دیگه ،قرار بود یهو بیاد تو خونه و تو توی عمل انجام شده قرار بگیری ، ولی خوب یهو وسطش همه چیرو قطع کردی.
منم گیج و منگ واقعا نمیدونستم جریان چیه و هاج و واجدمونده بودم.
گفتم مژگان جان فرید درست بگو ببینم چیه داستان. که گفت فرید از نوجوونی توی برنامه های رابطه جنسی یه سری فانتزی واسه خودش داره که باعث تعجب خیلی ها میشه.

و اینکه ما تو این ۳ سال دوستیمون خیلی درباره اش حرف زدیم و من قبول کردم. البته که من خودمم بدم نمیاد تنوع داشته باشم.
اما شرطم واسه علی این بود که طرف رو خودم انتخاب کنم.
اون روز که اومدیم فروشگاه من تو همون نگاه اول از تو خوشم اومد. از یه طرف هم این یه جریانیه که نمیشه با هر کسی انجامش داد.
منم گفتم نه مژگان جان الان من تا دو دقیقه پیش داشتم به همکارم خیانت میکردم که یهو از رو گوشی که روی میز جلو مبلی بود صدای علی اومد که گفت آقا فرید این خیانت نیست ، لطف توعه در حق من. تو رو خدا خرابش نکن. من تمام حرف هاتون از اون ثانیه ای که مژگان روی پات نشست رو شنیدم تا همین الان.
ممنون که ب فکر این بودی که به من نارو نزنی. ولی خوب بعد اینکه مژگان بین صد نفری که من پیشنهاد کردم و دیگه داشتم نا امید میشدم تو رو انتخاب کرد. من خودم همه این برنامه هارو چیدم ، پس اسمش خیانت نیست.
حالا اجازه میدی بیام بالا . تو ماشینت جلو در نشستم.
من زبونم لال شده بود. مژگان بلند گفت علی بیا فرید رو از تو شوک در بیار ، من مردم آخه.
علی زنگ رو زد اومد بالا سلام داد و نشست رو مبل روبرویی من.
نه اون حرفی میزد نه من.
من قفل قفل و بی تحرک نشسته بودم. اما با حرکت دست مژگان از رو شلوارک روی کیرم بخودم اومدم. رو زانو نشسته بود جلوم.گفتم چیکار میکنی مژگان. زل زد تو چشمام گفت مرگ مژگان خرابش نکن. شاید درک نکنی ولی الان میتونی بزرگترین لذت جنسی رو به علی بدی.
نگاه به علی کردم و با چشماش بهم گفت انجامش بده.
منم دل و زدم ب دریا و تو همون حالت خودم رو لش کردم رو مبل و یخورده پاهام رو بازتر کردم.
یهو مژگان گفت جووووووون. کیره فریدم خوردن داره
دست انداخت عین وحشی ها شلوارک و شورتم رو یهو کشید پایین. کیر منم یه جورایی نیم خیز شده بود.
بدون اینکه دست بهش بزنه سره کیرم رو گرفت ب لباش و یه تف گذاشت روش و شروع کرد فقط کله کیرم رو مک زدن.
خدا میدونه این دختر انقدر ناز بود که با هر لمسی که انجام میداد من استرس اینو داشتم که آبم بیاد‌. یهو یاد قرص افتادم . من یدونه خورده بودم دیگه . دومی رو باید یخورده قبلش از شروه میخوردم.
گفتم علی پاشو یه لیوان آب بیار این قرص رو بخورم که بتونم امشب زنت رو تا صبح واست بکنم و لذت ببری.
خلاصه قرص رو خوردم
تا اون لحظه من هنوز کاری نکرده بودم و فقط مژگان داشت ساک میزد و ور میرفت با کیرم.
اما یهو پاشدم و گفتم علی آزادم ؟ گفت هر کاری دوست داری بکن ، مژگان از وقتی دیددت هر شب کسش خیسه،
منم دست مژگان رو گرفتم و بلندش کردم . بهش گفتم رو مبل واسم قمبل کنه . اونم گفت جووووون . چه شبی بشه امشب. هممون مست مست و شهوتی، قمبلش کردم رو مبل و شلوارکش رو از پاش دراوردم. شورتش انقدر ناز و فانتزی بود که دلم نیومد همون اول کاری درش بیارم.
دستام و گذاشتم رو قمبل های کونش و شروع کردم مالوندن و هی تکون تکون های آروم میدادم تا کون خوشگلش واسم بلرزه و لذت ببرم.
بعد یه دستم رو کردم زیر شرتتش و انگشتم رو رسوندم به چوچول کسش و شروع کردم چوچول کسش رو مالوندن. با مالیدن کسش آروم آروم ناله های مژگان شروع شد و تازه انگار یخ سکسمون باز شد. یهو دست انداختم شرتش رو تو همون تنش جر دادم که مژگان گفت جوووووون ، عاشق این دیونه بازیهام.
بعد دستم رو ی جوری روی چاک کونش تنظیم کردم که انگشت شصتم روی سوراخ کونش باشه و ما بقی انگشت ها روی کسش باشه و شروع کردم هم زمان کس و کونش رو مالوندن و با دست چپم هم موهاش رو چنگ زده بودم. هر چی که فشار دستم و رو کس و کونش بیشتر میکردم صدای ناله ها و آه و اوه و چرخش کون و رقص کون مژگان بیشتر میشد و یکسره حرف های سکسی و شهوتی میزد و قوربون صدقه من و شوهرش میرفت.
در حین در مالی کردن کس و کونش زرنگی کردم و آروم آروم یه بند انگشت شصتم رو کردم تو سوراخ تنگ و داغ کونش ، که ی خورده جا باز کنه و اگر وسط های کار خواستم از کون بکنم و اونم راه داد اذیت نشه.
همین که انگشتم رفت تو سوراخ کونش سرش رو برگردوند و گفت فرید خیلی بلدی، همه ی کارهات تو سکس با برنامه است. منم خندیدم و گفتم نه وجدانن. فقط چون تو خیلی نازی دلم نمیخواد زود تمومش کنم و هی دارم از خودم پوزیشن های درمالی اختراع میکنم.
یخورده دیگه مالیدم که یهو صدای مژگان دراومد و گفت فرید تو رو خدا کشتی من رو . بکن دیگه نامرد. منم گفتم چچشم جنده کوچولوی ملوس خودم. پا شدم پشت قمبلش واستادم که موقع گاییدن قشنگ مسلط باشم. یه دو سه تا چک آبدار زدم دره کونش که موژی گفت آخ چیکار میکنی . منم گفتم گاییدن کس سفید زمانی لذت داره که جای دستات رو باسن طرف نقش ببنده.
آروم سره گیرم رو گذاشتم رو کسش و یکی دوباری لای چاک کسش بالا پایین کردم‌ . آخه انقدر کسش رو مالونده بودم و رو سوراخ کونش تف ریخته بودم که خود کس و کون خیس و لزج بود و با کشیدن کیرم لای چاک کسش ، قشنگ کیرم آماده فرو رفتن و گاییدن مژگان شد. کیرک رو گرفتم تو دستم و سرش رو تنظیم کردم رو سوراخ داغ و تنگش و آروم آروم سور خورد و رفت تو . تو همون حین مژگان یه آه آروم و سکسی کشید که من شهوتم ده برابر شد و شروع کردم ب تلمبه زدن و هر ثانیه سرعتم رو بیشتر میکردم.
انقدر صحنه سکسی و قشنگی شده بود که علی اومده بود و با یه حس و حال باحالی نگاه میکرد کس دادن زنش رو.
گفت فرید میشه از این پوزیشن فیلم بگیرم حیفه وجدانن از امشب خاطره ای نداشته باشیم.
منم گفتم علی بگیر ولی وجدانن از چهره من نگیر.
اونم گفت باشه فرید جون. شروع کرد فیلم گرفتن و مژگانم همش جلو دوربین آه و ناله میکرد و هی قوربون صدقه کیرم میرفت.
بعد مژگان گفت فرید جون میشه تو بشینی و من بیام روت.
منم گفتم اوکی ناز گل سکسی من بیا بشین رو صندلیت که واست جک بزنم بری بالا و بیای پایین. نشستم و قشنگ تکیه دادم به پشتی مبل و کیرم رو گرفتم تو دستم و شروع کردم باهاش بازی کردن و تکونش دادن. مژگان خیلی با ناز اومد و یه بوس آبدار از سره کیرم گرفت و اومد رو مبل و پاهاش رو باز کرد و کیرم رو تنظیم کرد رو ورودی کسش و با یه ناله سکسی همه اش رو تو خودش جا داد. و بعد از یه لب یک دقیقه ای شروع کرد بالا پایین کردن. منم خواستم تلمبه بزنم که گفت نه فرید تو نزن. تو فقط سعی کن کیرت رو شق شق نگه داری دوست دارم آروم بالا پایین کنم که کیرت همه جای کسم رو لمس کنه و لذت ببرم، مژگان خودش شروع کرد تلمبه زدن و منم دیدم بیکارم ، افتادم به جون سینه هاش‌ . با دستام سینه هاش رو فشار میدادم و نوکش رو مک میزدم واسش. اونم انقدر داغ کرده بود و شهوتی شده بود که هی به علی میگفت عشقم خوشت اومد؟ الان اوکی هستی؟ راضی شدی ؟ قشنگ نگاه کن ببین مدیرت چجوری داره کس زنت رو پاره میکنه‌ ببین داره با سینه هام چیکار میکنه. چرا دور نشستی پاشو بیا از نزدید باز شدن کس مژگانت رو ببین. مگه همیشه تو سکس اینارو نمیگفتی؟ مگه همیشه آرزوت نبود گاییده شدنم رو ببینی؟ الان وقتشه بیا ببین و لذت ببر.
علی هم اومد نزدیک ما اول یه لب از مژگان گرفت و بعد نشست رو جلو مبلی و به جق زدنش ادامه داد .
منم دیگه انقدر شهوتی شده بودم که ی جورایی از خود بیخود شده بودم و با تمام توانم داشتم تو کس مژگان تلمبه میزدم. ی جورایی هر جفتمون در حال تلمبه زدن بودیم اما جوری تنظیم کرده بودیم که همزمان باشه و همزمان کیر و کس رو ب سمت هم فشار بدیم. تا حدی ضرب تلمبه مون زیاد شده بود که من حس میکردم سره کیرم داره میخوره به انتهای رحم مژگان . همینطوری وحشی داشتم میگایدم کسش رو که یهو مژگان چنگ انداخت به موهای سینم و صدای ناله اش بیشتر شد و هی با التماس گفت بکن فرید تو رو خدا بکن جرم بده . تو همین حرف ها بود که یهو تمام بدنش شروع کرد لرزیدن و خودش رو سفت کرد و ارضا شد.
بعد ولو شد رو سینه ی من . یه چند ثانیه ای تو همون حالت رو سینم بود که من در گوشش گفتم خانوم خوشگله من موندما. هنوز ارضا نشدم. اونم بوسم کرد و گفت میدونم عزیزم‌. با یه لحن خیلی شهوتی گفت تو تا صبح هم من و بکنی من در خدمتم. از رو خودم بلندش کردم و رفتم پشتش و با دستم سرش رو هول دادم به سمت پایین. خودش متوجه شد منظورم اینه که واسم قمبل کنه. اما گفت فرید بریم رو تخت. دوست دارم هر وقت با علی هم سکس میکنم یاد کس دادن ب تو هم بیوفتم.
بعد ب علی گفت عشقم تو هم بیا ببین. اینجوری که ب نظر میاد این آقا تا صبح ول کن زنت نیست.
اونم گفت نوش جونش واسه همین کار آوردیمش دیگه. که پاره ات کنه.
نزدیکای تخت بودیم که یهو هولش دادم رو تخت ، تا افتاد رو تشک از مچ پاهاش گرفتم و کشیدمش عقب و بهش گفتم آب بیار من زود قمبل کن که دارم میمیرم…
اونم سریع حالت قمبل گرفت و به مصخره گفت اینم خدمت شما فرمانده. یه کس آبدار و داغ و تنگ،
منم دو تا چک زدم رو لپ های کونش و کیرم رو گذاشتم رو کسش و یه ضرب همه رو تا دسته کردم تو. شروع کردم تلمبه زدن انصافا جوری میکوبیدم که تمام تخت و خودش داشتن میلرزیدن. دوباره مژگان داغ شد و شروع کرد جیق زدن و ناله کردن و حرف زدن با من و علی. راستش در حین گاییدن کسش یه لحظه چشمم افتاد به سوراخ کونش و فکر کردم شاید الان که دوباره داغ شده بتونم کونشم بکنم و لذتم رو تکمیل کنم. انگشت م رو گذاشتم روش و شروع کردم مالوندن و نرم کردن سوراخ کون نازش. توله سگ قملا خیلی خوشگلی داشت، چون کمرش باریک بود و کون و پرو پاش فرم دار بودن. قمبلش عین یه قلب بر عکس شده بود و وقتی من تلمبه میزنم لای کونش باز و بسته میشد که همون من رو هوایی کرد که کونشم بکنم. تو اوج شهوت هر جفتمون بودیم ، کیرم رو از تو کسش دراورم و یه چند باری کشیدم لای چاک کسش. یه بار آبش اومده بود خیلی لزج شده بود. قشنگ کیرم رو خیس کردم و بدون هیچ حرفی آروم سر کیرم رو گذاشتم روی سوراخ کونش. گفتم اگر اعتراض کنه نهایت نمیکنم دیگه. ولی اون بنده خدا هم هیچ حرفی نزد و تازه یخورده پاهاش رو باز تر کرد که لای کونش بازتر بشه. منم آروم و بدون عجله سرش رو با بازب بازی دادم تو. یه آخ کوچولو گفت ، که منم گفتم جوجم اگه اذیت میشی نکنم . اونم گفت نه عزیزم بکن فقط مرگ من اولش رو آروم بکن . بعد که آروم شدم تند بکن. گفتم چشم خوشگلم. در حین همین حرف ها بودیم که من کل کیرم رو جا کرده بودم تو کونش و با دستام داشتم پهلو هاش رو چنگ میزدم. آروم آروم خودش شروع کرد عقب و جلو کردن و با دستش هم کس خودش رو میمالید. وای شاید میتونم ب جرات بگم بهترین سکس کل عمرم رو داشتم تجربه میکردم. این دختر انقدر قشنگ بلد بود چیکار کنه که من هر مدلی هر کاری میخواستم انجام بدم انگار از قبل میدونست یا اینکه قشنگ ذهن من رو میخوند که تو اون لحظه ازش چی میخوام. همونطور که اون کسش رو میمالید و من تو کون داغش تلمبه میزدم علی اومد بالا سره مژگان و یه حالت وحشی گری و شهوت زیاد داشت جق میزد و با لذت به گاییده شدن زنش نگاه میکرد. هی میگفت فرید بکن دوست دارم بعد تموم شدن سکستون مژگان از درد نتونه راه بره. وای این حرف های علی من و مژگان رو دیونه وار شهوتی کرده بود و جفتمون از شهوت شده بودیم خیس عرق.
خلاصه با تمام توان داشتم میکردم تو کون مژگان که یهو انگار با حلقه سوراخ کونش دوره کیرم رو فشار آورد و شروع کرد بدنش رو منقبض کردن متوجه شدم داره ارضا میشه، و دیگه تلمبه نزدم به دو ثانیه نشد که شروع کرد به لرزیدن و تکون های ریز ریز خوردن. همون انقباض سوراخ کونش و دمای بالای بدنش باعث شد که منم به حد ارضا برسم و با یه داد تمام آبم رو تو کون داغش خالی کردم و تو همون حالت هولش دادم و همونطوری که کیرم توش بود خوابیدم روش. و جفتمون داشتیم تند تند نفس نفس میزدیم.
بعد علی هم اومد و آبش رو ریخت کف دست های مژگان و شروع کرد با موهای زنش بازی کردن و هی سر زنش رو میبوسید و ازش تشکر میکرد. تو دلم خندیدم و گفتم ، مژگان کس و کونش رو ب من داده بعد علی داره ازش تشکر میکنه.
بعد چند دقیقه رفتیم دوتایی دوش گرفتیم و اومدیم شام خوردیم. خواستم برم که گیر دادن شب بمون. جاتون خالی شبم رو تختشون سه تایی خوابیدیم و مژگان وسط من و علی بود. نصف شب هم من و مژگان کلی شیطونی کردیم و بعدش سرش رو گذاشت روسینم با موهای سینم بازی کرد و خوابش برد.‌ صبح هم بعد صبحونه من و علی رفتیم سرکار.
الان یه جورایی من شدم شوهر مژگان و هفته ای دوبار باهاش سکس دارم. تازه شده با خود علی دوتایی هم کردیمش.
ممنون از دوستانی که وقت گذاشتن و خوندن.

نوشته: فرید


👍 81
👎 22
285801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

915887
2023-02-19 01:46:24 +0330 +0330

جالبه دو تا کارگاه داره بعد با من میاد تو شهوانی بجفه


915899
2023-02-19 02:51:18 +0330 +0330

نظر ما اینه که خیلی کص گفتی

3 ❤️

915903
2023-02-19 03:12:09 +0330 +0330

تا اونجایی خوندم که گفتی نه آمپولی زدم و نه پودری مصرف کردم .
به احترام همون‌ آمپولی گوشتی که درت زده شد ولی گردن نگرفتی دیگه ننویس


915905
2023-02-19 03:16:04 +0330 +0330

زن شوهردار خوشگل انصاف نیست محدود به شوهر باشه و باید حداقل یک دوست پسر یا پارتنر داشته باشه

4 ❤️

915906
2023-02-19 03:21:14 +0330 +0330

خیلی خوب بود

3 ❤️

915908
2023-02-19 03:33:27 +0330 +0330

خیلی جالبه مژگان لخت میشه با شرت لانتزی .فانتزی ن لانتزی.
میاد میشینه رو پای اقا
بعداین موجود ملجوق بعد یع روب دوباره شلوارک از پاش
مژگان بدبخت در میاره
این چجوری میشه؟؟


915920
2023-02-19 05:58:30 +0330 +0330

شاندیز از کجا اومد یهو تو رشت و تهران مگه نبودی کستان نویس جقی

2 ❤️

915926
2023-02-19 07:03:37 +0330 +0330

خواب دیدی خیر باشه

2 ❤️

915937
2023-02-19 09:20:35 +0330 +0330

چرا مغازه من همش سیبیل کلفتا میان؟؟هیچکدومصونم ازین فاتتزیا ندارن😐فانتزیشون بیشتر شبیه اینه بگیرن منو بکنن😐😐🤦🏻‍♂️تفففف به این بی عدالتی😂


915939
2023-02-19 09:44:32 +0330 +0330

کسشعر جقی

2 ❤️

915948
2023-02-19 11:04:39 +0330 +0330

کاش خانوم منم پایه بود تا سکسش رو با دوستم میدیدم و دوستم و خانومش که پایه هستن باهم ضربدری میزدیم

5 ❤️

915953
2023-02-19 11:35:10 +0330 +0330

مطلب اول داستان با جزییات نوشته شده پس کار آدم مبتدی نیست و آدرس کوچه محل رستوران میدی تا خواننده اعتماد کنه !
اما وقتی همچین ذوق زدگی داری از دیدن دختره و اینا طبعا غیرمنطقی دور از ذهن هستش شماره ش ذخیره نکنی!
بنطرم بهتر بود روی همون شماره تلفن مانور میدادی که بهت پیام می‌داده چت میکرده و اینا !. چشمت ببند تا نگفتم باز نکن ! حرف نزن تا آروم نشدی بنظرم کلاس و لول کار رو آوردی پایین

3 ❤️

915954
2023-02-19 11:37:25 +0330 +0330

https://shahvani.com/profile/%d8%b3%db%8c%d8%a7%d9%88%d8%b4
چون ندیدی وایت قابل باور نیست ! دوتا زوج همین شهوانی آشنا شدم البته سالهای ۹۲ و ۹۳ که با یکیشون سلام علیک داریم هنوز ، یه زوج جفتشون استاد دانشگاه یکی دیگه از زوج آقا معاونت یکی از ادارات فلان ! این نوع نگاه که طرف شهوانی هستش پس قطعا بیکاره ژرف فکر درستی نیست

1 ❤️

915965
2023-02-19 14:22:21 +0330 +0330

خیلی حال کردم جالب و با جزییات کامل نوشتی دمت گرم یاد تجربه خودم افتادم با دوستم و خانومش 😘

2 ❤️

915978
2023-02-19 16:51:16 +0330 +0330

خوبه بااین فیتیشا توفیلم معلوم نبودی.عمویه جایی داری لاف میزنی که بقیه همه عند خآرکسده های عالمن👎

1 ❤️

915982
2023-02-19 17:32:01 +0330 +0330

یا شورت لامبادا فقط پاش بود، بعد تو شلوارکشو درآوردی؟
داشت جق میزد یهو چی شد دوتایی تلمبه میزدین؟؟

1 ❤️

915989
2023-02-19 20:13:30 +0330 +0330

این سرعت از اشنایی تا سکس برای سکس‌با جنده پولی هم قفله
از لحظه اراده برای سکس با جنده پولی تا رسیدن به تختخواب و شروع سکس هیچی‌نباشه دو ساعت طول میکشه‌ولی قهرمان داستان ما …

1 ❤️

916015
2023-02-19 23:59:48 +0330 +0330

معجون کیر بز کوهی و شاخ کرگدن آفریقایی و عاج فیل هندی و نوک پستون گاومیش عربی و ساق پای شتر دوکوهان تربتی و مهره های زرافه آفریقایی تو کون دروغگوت کنند که یهویی مثل غورباغه از وسط سبزه های مرداب انزلی از این گروه بپری

1 ❤️

916017
2023-02-20 00:06:00 +0330 +0330

بابا عمو جانی مشخصه تو یافت اباد پادویی زیاد کردی و آرزوی رفتن به رستوران هم داری نکنه تو همون فرید هستی که پادو بازار پاسارگاردی که همه میشناسن بخصوص که فیلم جق زدندت تو آسانسور رو همه دیدن برو بچه کم جق بزن فقط اونجاش که فقط با ی شورت نخ در بهشت اومد نشست رو پات بعد چی شد شلوراکش رو در آوردی جغور بغور

1 ❤️

916098
2023-02-20 14:41:57 +0330 +0330

داستانتو باور نمیکنم فقط واس خاطر اینکه ایت حجم از جندگی در اون زن ایرانی و اون بی غیرتی تو ی مرد ایرانی غیر قابل باوره
واقعا ی مرد چقدر باید حرونزاده باشه بزاره زنش اینجوری بره حیابون.واقعا مملکت شده جنده خونه.بعضی اوقات فک میکنم میبینم چه اشتباهی کردیم رفتیم خیابون و شعار دادیم
خودمون ناموسمون رو داریم حراج میکنیم واس بقیه
ضریب جندگی داره رو به بی نهایت میره
تاسف تاسف تاسف

1 ❤️

916104
2023-02-20 15:58:52 +0330 +0330

فقط یادت رفت که فقط شورت پاش بوده گفتی شلوارکشو در اوردم
ولی نگارشت عالی بود

1 ❤️

916128
2023-02-20 21:24:04 +0330 +0330

خداشانس بده مگه میشه؟ مگه داریم؟

1 ❤️

916132
2023-02-20 22:26:48 +0330 +0330

تا اواش خوندم دیدم پریودمغزی یه کونی چرت و پرت بود ابله اتفاق افتادن این عمل یک میلیاردم درصد هم وجودنداره

1 ❤️

916133
2023-02-20 22:37:09 +0330 +0330

خوش به حال سه تاتون، من فانتزی عمرم هست این مدل سکس ❤️

1 ❤️

916139
2023-02-20 23:54:40 +0330 +0330

با شورت فانتزی بود ولی تو شلوارکشو تو حالت مشت در اوردی برو کسکش چرت نگو

1 ❤️

916192
2023-02-21 09:23:59 +0330 +0330

استاد کارگاه دار ,ای مژگان از کون و کوس بکون ,ای هلو ,ای خوشتیپ , اره نجاری پدر ژپتو و دماغ دراز چوبی پینوکیو لای کون آدم دروغگو ,کوصکش جق زند ,گشنه یه شماره حساب بفرست یه پولی بریزم بحسابت بری یه دس چلوکباب بخوری ایقده از آرزوهای عقده ایت نریزی بیرون کون سیاه

1 ❤️

916199
2023-02-21 10:54:40 +0330 +0330

اونایی که میگن واقعیت نداره پس به اجتماع آشنایی ندارن من خودم با یه جنده پولی قرار گذاشتم وقتی رفتم خونش شوهرش داشت پرده به پنجره میزد از استرس کیرم بلند نشد ولی مجبور شدم پولشو بدم و برم

1 ❤️

916260
2023-02-22 01:10:49 +0330 +0330

دو‌مورد
اول اینکه منم زن یکی از کارمندای شرکتم رو جلو رو خودش گاییدم. البته هر دو شون کارمند شرکت خودم بودند

دوم اینکه ، چه عجب یکی از انال سکس نوشت ، گیر نداد به درد و اخ و داد ،

اینقدر این مسيله درد رو تو داستان بزرگ می کنند کل اروتیک داستان از بین میره

1 ❤️

916715
2023-02-26 01:32:34 +0330 +0330

فقط چجوری چشاتو بستی کاملا لخت بود موقع کردن شلوارک دراوردی ؟ دوباره پوشیده بود از شوهرش حیا میکرد یا تو یتقان زده بودی ؟

1 ❤️

917077
2023-03-01 00:54:01 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

917210
2023-03-02 00:00:36 +0330 +0330

تو. یه شاگرد. نجاری بیش نیستی که اوستات هرروز کونت می‌زاره و از. دسته مغار بعنوان بات پلاگ استفاده می‌کنه برات

1 ❤️

917623
2023-03-04 20:19:31 +0330 +0330

اونجایی کهع گفتی چشماتو بسته بودی و مژگان بهت گفت چشماتو باز کن گفتی لخت شده بود و فقط یه شورت پاش بود ولی در ادامه گفتی روی موبل قنبل کرد و تو شلوارکش رو در آآوردی. مژگان کی شلوارکشو پوشید؟

0 ❤️

917707
2023-03-05 16:36:01 +0330 +0330

کیرم تو توهمات کارگاهیت.مرتیکه چوب مغز.کون خواهرتو گاییدم

0 ❤️

918656
2023-03-13 08:38:56 +0330 +0330

نکتش این بود که علی دیوث بود نه مژگان جندهههههههه خانوم💋💋💋

0 ❤️

921827
2023-04-04 13:13:02 +0330 +0330

عالی وخوردنی وکردنی

0 ❤️