سلام من نوید هستم الان هم 23سالمه کون دادنم بر میگرده به 8سال پیش که15سالم بود من از قیافه بسیار زیبا و خوشگل هستم تو محل منو با انگشت نشون میدادن داستان برمیگرده به8سال پیش که سوم راهنمایی بودم یه روزی از مدرسه که میومدم همش میرفتم بقالی سر کوچمون بهم نوشابه وکلوچه مجانی میداد همش و میگفت منو دوست داره بهمون خاطره نگو که نقشه برام داشته روزی از روزها که اومدم مغازش دیدم تو مغازه نیست صداش زدم گفت این پشتم بیا اینجا منم رفتم دیدم داره با یه گونی برنج ور میره بهم گفت بیا کمک کن بذاریم این پشت منم رفتم سر گونی را گرفتم گذاشتیم و اون نشست گفت خسته شدم بیا کنارم بشین منم نشستم بعد دستشو گذاشت روی رون من دید چیزی نگفتم شروع کرد به مالیدن منم نمیدونستم چرا اینجوری میکنه یکم که گذشت دستشو برد به طرف دودولم که اون موقع دودول بود شروع کرد به مالیدن که من بلند شدم گفتم عمو چیکار میکنی گفت هیچی بابا خواستم بدونم سر جاشه یا نه گفتم اره مگه قراره جایی بره گفت ببینمش منم گفتم زشته اومدم بیرون و رفتم خونه بعد یکی دوساعت مامانم گفت برم زرد جوبه بگیرم منم رفتم مغازه تا منو دید خوشحال شد رفت سر یخچال یه نوشابه اورد باز کرد داد بهم منم نوشیدم گفتم عمو خونه رفتم دیدم سر جاش بود نگران نباش گفت تا نبینم باور نمیکنم که منم بدم نمیومد نشونش بدم گفتم بیا پشت نشونت بدم رفتم پشت شلوارمو دادم پایین گفتم ایناها دستشو اورد کیرمو گرفت گفت وای قربونش برم چقدر هم نازه گفتم خب مال شما هم سرجاشه گفت نمیدونم بذار ببینم درش اورد راست کرده بود بزرگ گفتم واااااا دهنم باز مونده بود گفت ترسیدی گفتم اره چقدر مال شما بزرگه گفت نترس بهش دست بزن مال منم نازه منم بی اختیار دستمو بردم طرفش گرفتم دستم داغ بود همونجوری که داشتم بهش دست میزدم اونم مال منو میمالید یهو دیدم مال منم راست شده گفت دوست داری بخورم برات گفتم برای چی گفت حال میکنی نگاه کن کرد تو دهنش یه حسی بهم ست دادیکم که خورد من حال کردم گفتم الان مامانم نگران میشه بذار بعدا میام زرد جوبه را گرفتم اومدم خونه همش به اون فکر میکردم فردا که از مدرسه رها شدم فوری اومدم مغازش تا ببینم چیکار میکنه با کیرم گفت اومدی در مغازه را از تو بست منو برد پشت شلوارمو داد پایین گفت فقط نگاه کن منم راست کرده بودم اونم داشت برام میخورد اونقدر که داشت ابم میومد گفتم عمو ابم میاد گفت بذار بیاد بریز تو دهنم دوست دارم مال تو را بخورم گفتم کثیفه گفت نه بابا تو بریز تو دهنم ابم اومد ریختم تو دهنش وشورتمو شلوارمو کشیدم بالا اومدم خونه منتظر فردا بودم که بازم برم برام خوش گذشته بود فرداش بازم رفتم باهم رفتیم پشت مغازه گفت تو هم مال منو بخور دیگه گفتم من ابتو نمیخورما گفت باشه ابمو نخور یه جایی میریزم که خوشت بیاد یکم کخ خوردم گفت برگرد ابم میاد بریزم لا کونت گفتم چرا گفت تا کونت بزرگ بشه منم گفتم باشه کیرشو گذاشت لای کونم ابشو ریخت سوراخ کونم داغ بود خیلی بهم حال داد بعد اون روز هر روز کارم شده بود به اون دادن اخر سر یه روز منو خوابوند گفت میخوام بکنم توش که بیشتر حال کنی گفتم باشه تا سرشو کرد تو انگار کونمو جر دادن داد زدم درش اورد گفت ببخشین کونت هنوز اماده قبول کیر من نیست یک سال طول کشید تا کیرشو تو کونم جا بده الان هم که هستم باهاش بهش میدم قراره هم دخترشو بهم بده که فامیل بشیم و همدیگه را بکنیم ببخشین دیگه اگه اشکالی داشتم اونم مرده هم سنشو بگم اون موقع52سالش بود ولی خوب بهم حال میداد و الان هم کونی اون هستم فقط ممنون از خوندنتون بهم فش ندین لطفا

نوشته: نوید