مهسا دخترخاله

1390/05/11

باسلام خدمت دوستان اين اولين رابطه سكس توزندگي منه وبراي شما ارسال ميكنم خواهشا نظرهم يادتون نره…اين داستان نيست بلكه حقيقته ودارم بخدا راستشو مينويسم حالا ميخواي باور كنيد يا نه…اول خودم مو معرفي كنم من رضاهستم 18سالمه باقد175وخوش چهره باكيري21سانت وعاشق سكسم…داستان واقعي من ازاينجا شروع ميشه يه روز رفتم خونه مامان بزرگم واسه كمك بهشون تا پردها روباز كنم اخه اون روز روزه خونه تكوني بود چون 2روز بعدش عيدنوروزبوداتفاقا اون روز دخترخالم مهسا اونجابود كه16سالشه ولي عجب گوشتيه دختري با قد متوسط وهيكل سكسي كه بهش نميخوره 16سالش باشه من هميشه تو كف اين دختربودم خلاصه بگذريم داشتم ميگفتم من رفتم اونجا ديدم اونجا فقط مامان بزرگم بودو مهسا خيلي خوشحال بودم كه مامان مهسا نيست اخه اگربود ومن نزديك مهسا ميشدم يااون بامن حرف ميزد مامانش بهش گيرميداد مامان بزرگم توي اشپزخونه مشغول شستن ظرف ها بود مهسا جون هم مشغول درس خوندن توپزيرايي بودمنم رفتم پرده هاي پزيرايي رو باز كنم رفتم پيش مهسا نشستم وگرم صحبت بودم وچندتا مسئله هم براش حل كردم بعدرفتم بيرون تاببينم اوضاع چه خبره ديدم مامان بزرگم خوابيده خواب رفته منم ازاين موقعيت استفاده كردمو نشستم كنارمهساجون به بهونه درس يادش بدم اين هم بگم من با يكي از دوستاي مهسا دوست هستم خلاصه درحال درس ياد دادن بودم گفت رضا ميشه بگي چطوري بادوستم دوست شدي منم مكث كردمو گفتم به توچه دوباره پرسيد رضا بگو ديگه منم يه دستي زدم گفتم شرط داره اينم گفت چه شرطي گفتم خودت بهترميدوني اينم گفت نه نميدونم بگوچه شرطي منم گفتم چيزي كه پسرا ازدختراميخوان يهوجاخورد و ساكت شد بعدچنددقيقه گفت نه ميترسم كسي بيادبرام بدبشه منم گفتم باشه فقط در حد ديدن و دست زدن اينم قبول كردو رفتيم توانباري.

اول رو شلوار باهم ور رفتيم بعد كمي لب گرفتيمو بعد خودش شلوارشو داد پايين عجب كس سفيدو بي مويي داشت قلبم داشت تندتندميزد اخه اولين بارم بود كس از نزديك ميديدم بازبون باچوچولشوليس ميزدم احساس كردم داره خوشش ميادهي چنددقيقه يه بار اهي ميكشيدبعدترسيدم يهويه نفربيادسريع جمع كرديمو رفتيم سراغ كارامون بهش گفتم كه شب به يه بهونه اي بخواب كه منم مياموباهم سكس كنيم اينم گفت باشه فقط دعا كن مامانم گيرنده كه شب ببردم خونه بعد يه لب گرفتم ازشو رفتمتاشب دل تودلم نبودخداخدا ميكردم كه هرچه زودتر شب بشه خلاصه شب شودو منم دم مغازه بودم كه ديدم دخترخالم بهم پيام داد مامانم رفته خونه منم شب ميخوابم اونجافقط چنددقيقه ديگه بيا تامامان بزرگ قشنگ بخوابه منم دل تودلم نبود اخ كه اين نيم ساعت برم 10ساعت بودخلاصه سرتونو درد نيارم رفتم تو خونه مامان بزرگم ديدم همه خوابن صداي دخترخالم زدم اونم امدتو پزيرايي خوابيدو منم روش خوابيدمو اول كمي لب بازي كرديمو بعدسينه هاشو خوردم بعدهم رفتم روكسش اينقدر ليسيدم تا صداش درامد بهش گفتم اروم باش تاكسي نفهمه دوباره شروع كردم به ليسيدن كسش تا جيغي كشيدو فهميدم ارضا شد حالا نوبت من بود كيرمو گرفت باهاش ور رفت ولي ساك نميزد خوابوندمش روي مبل وكمي كيرمو تف مالي كردمو گذاشتم دم سولاخه كونش خيلي تنگ بود لامسب نميرفت تو كمي بيشترفشاردادم تا راه بازشدو سركيرمبارك رفت تو بازدن چندبار تلمبه كيرمو تا ته جادادم توش يه ده دقيقه اي شد احساس كردم داره ابم مياد منم با تمام فشار ابمو ريختم توكونش بعدچندتا لب ازش گرفتم ورفت خوابيد منم روي تخت خوابم برد.پايان

نوشته: رضا


👍 1
👎 0
62952 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

291890
2011-08-02 20:47:57 +0430 +0430
NA

چرا هركى كه مونده تو كف يه نفر مياد شهوانى و روياهاشو اينجا مينويسه؟ فقط با گفتن يه جمله طرف پا داد،جنده هم اينطور نيست.
ده دقيقه از كون كرديش،اونم موقع ارضا شدن جيغ كشيد ولى هيچكى بيدار نشد؟خواب زمستانى نبودن؟

0 ❤️

291891
2011-08-02 23:56:09 +0430 +0430
NA

مستی جان:
خواب زمستانی نبود این داستان شباهت فراوانی به داستان شنل قرمزی داره در اونجا پیرزن قصه گوشش و چشمش خوب کار نمیکرده و نویسنده خودشو مثل آقا گرگه فرض کرده که پیرزنو میخوره و بعد لباسای پیرزنو میپوشه و شنل قرمزی رو گول میزنه و میخوردش ببخشید میکنتش.
شنل قرمزی هم یه پا مرده میدونی چرا :
یه کیر 21 یک سانتی رفته به ماتحتش صداش در نیومده ببین عمق تحمل رو؟ شنل قرمزی خدائی ایول داری.

0 ❤️

291892
2011-08-03 00:10:31 +0430 +0430
NA

فری151
پس اصلاحیه چی شد ؟ این داستان می خواست ها :d

0 ❤️

291893
2011-08-03 01:24:13 +0430 +0430
NA

اصلا چه اصراری داری که بگی راسته ها؟؟؟؟؟
تا دو روز قسم و قرآن بخوری من یکی تو کتم نمیره که این داستانت حقیقت باشه حالا این به کار یه دوره کامل جمله بندی رو برو حتما جمله بندیت افتضاح بود دیگه هم وقتت رو تلف نکن داستان بنوسی برو دختر خاله و بقیه دخترای فامیلتونو بکن بدو عزیزم که دیر نشه

0 ❤️

291895
2011-08-03 05:17:48 +0430 +0430
NA

بسم ا…
اینجانب دختر مرد جسور،به نیابت از ایشان اصلاحیه ای که نویسنده تحت قالب ایمیلی برایم فرستاده بود را برایتان کپی میکنم:
دختر خاله من را؟؟؟(منظور نویسنده اینه که دختر خاله منو میکنییییییی؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟؟)
با سلام خدمت دوستان عزیز و فحش دهندگان قدر و کنندگان جان!همین اول کاری التماستون میکنم!زجه میزنم!خواهش میکنم تورو خدا باور کنین داستانم واقعیه!داستان نیست یعنی واقعیه و به خدا دارم مینویسمش که خدا هم بخنده!به هر حال زنگ تفریح هم لازمه!
من رضا هستم،1.5(یک و نیم) سالمه،با 17.5 سانت قد و یه قیافه ی خوشگل کیری با صورتی اسبی به درازای 21 سانت!از خدا که پنهون نیس!از شما چه پنهون عاشق سکسم ولی…!کسی محل سگ هم بهم نمیذاره!اینه که عقده ای شدم!خب بریم سر اصل ماجرا!یه روزی روزگاری عید بوووووووود!مامان بزرگم هم طبق معمول زورش به من میرسید و منو حمال خودش کرده بود!بگذریم!رفتم اونجا دیدم دختر خاله م هم هست!اول یه تصور از دختر خاله م بهتون میدم
یه دختر 16 ساله ی چااااقققققق!تپلللللللللل!!!با هیکل مشتی و توووووپپپپپپ!!!بازو داره قد هیکل من!آدم خوفش میاد!سبیلاشم که چرلی چاپلینی میتراشه!خلاصه خیلی جیگره!اصلا هم بهش نمیخوره دختر باشه ها!رفتم و دیدم خدا رو شکر مامانش نیست!چون اگه بود اونم هوس میکرد منو بکنه!حالا چون عاشق مهسا بودم مشکلی نداشت که به اون بدم!ولی مامانش آخرین باری که دیلدو کرد تو کونم تا یه ماه نمیتونستم درست راه برم!رفتم پرده های پزیرایی(منظورش پذیرایی بوده ها)رو باز کنم!مهسا هم نشسته بود پایین صندلی که روش وایساده بودم و از اون پایین هی انگشتم میکرد!چند تا سوال ازم پرسید منم گفتم به شرطی انجام میدم که برام یه کاری کنی!گفت چی؟گفتم تورو خدا منو نکن گفت متاسفم!اگه نتونی جواب بدی میکنمت!خلاصه سوالا رو پرسید و نتونستم جواب بدم!وااااااایییییییی!حالا دیگه وای به حالم بود!دودولمو گرفت و منو کشون کشون برد تو انباری!لخت شد و کس پشمالو و خرکی شو کرد تو دهنم!وای نمیدونین چون عاشقش بودم کس حال به هم زنش برام مثل بهشت بود!مدام میزد تو سرم و میگفت جوووون محکمتر!لعد که دید دلش خنک نمیشه دسته بیلی که گوشه ی انباری بود رو برداشت و تا بیخ کرد تو کونم!یهو یادش اومد که تو خونه ی مامان بزرگم هستیم و ممکنه الان یکی بیاد و منو بکنه و به اون نوبت نرسه!گفت بریم شب بیایم یه حال اساسی به کونت بدم!منم گفتم باشه عشقم!
رفتیم و ساعت 10 شب بود که بهم زنگ زد و گفت بیا میخوام از خجالتت در بیام!منم رفتم و همون جلوی در گرفت و همون دسته بیلو کرد تو کونم!منم کلی جیغ میزدم ولی صدام در نمیومد!یهو دیدم یه چیزی از تو دهنم داره درمیاد!خوب که نگاه کردم دیدم دسته بیله س!
بعد یهو تلفنش زنگ زد و رفت تلفنو جواب بده!منم از فرط خستگی همونجا خوابم برد!بیدار که شدم دیدم دسته بیل تو کونمه و همه ی فامیل کیر به دست و خانوماشونم بیل به دست وایسادن بالای سرم…!!!
پایان

0 ❤️

291896
2011-08-03 05:18:22 +0430 +0430
NA

دوستان معذرت میخوام اگه به خوبی اصلاحیه های مرد جسور و فری نبود!اینم به خاطر قولی که به عزیزترین دوستم دادم نوشتم

0 ❤️

291897
2011-08-03 05:34:24 +0430 +0430
NA

dokhmale-naznazi
مرسی عزیزم =d>

0 ❤️

291898
2011-08-03 05:40:30 +0430 +0430
NA

فداي تو ساراي نازم :)

0 ❤️

291899
2011-08-03 07:40:13 +0430 +0430

جونم اصلاحیه =D>
دخمل دمت گرم

0 ❤️

291900
2011-08-03 07:42:43 +0430 +0430
NA

مستي جون كار خودم بود!
از مرد جسور كه صاحب امتياز اين كاره اجازه خواستم!

0 ❤️

291901
2011-08-03 07:54:27 +0430 +0430
NA

دخمل گل کاشتی
داستانو که نخوندم ولی اصلاحیه خیلی توپ بود

0 ❤️

291902
2011-08-03 07:56:22 +0430 +0430
NA

بله دخمل جون ويرايش كردم.

0 ❤️

291903
2011-08-03 07:57:45 +0430 +0430
NA

اين داستان ركورد بيشترين تعداد اصلاحيه رو زد!
همشون خوب بودن مخصوصا آخريش كه كار دخمل بود.
دخمل نازنازى دست مريزاد.

0 ❤️

291904
2011-08-03 08:01:52 +0430 +0430
NA

سعيد جون خداييش اوني نشد كه بايد ميشد ها :دي

0 ❤️

291905
2011-08-03 10:32:19 +0430 +0430
NA

:P
:p
:p

0 ❤️

291907
2011-08-03 17:39:32 +0430 +0430
NA

به افتخار دخمل نازنازی و یو جیز بزن اون کف قشنگرو…
ولی برای نویسنده ی این داستان.خداییش من تا حالا تو این سایت به کسایی که داستان مینویسن فحش ندادم.ولی تو یکی دیگه خیلی نوبری.بازم فحش نمیدم.فقط میگم رجوع کنید به کامنتای قبلی…
دیگه هم طرف داستان پردازی نرو.

0 ❤️

291908
2011-08-03 19:28:40 +0430 +0430
NA

ای بابا !
دخمل گفتم که نمیخواد بنویسی!!!
حالا درسته که بهم قول داده بودی،ولی متونستی به قولت عمل نکنی
هرچند ،حرفی بزنی پای حرفت وامیستی
مرسی که اصلاحیه زدی
=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))
هیس ،چیزی نگو حرفی نزن
:d

0 ❤️

291909
2011-08-04 02:22:24 +0430 +0430
NA

داداشي شرمنده ولي بايد بگم :d
به درخواست ساراي نازم بود,شما فداكاري نكن :d

0 ❤️

291910
2011-08-04 07:14:51 +0430 +0430
NA

دمه هرکی نظر داده گرم ولی ان نویسنده ی بدبخت آرزو سکس داشته یه چیزی نوشته حالا شما 100 نفری ریختین سرش دارین میکونینش…

0 ❤️

291911
2011-08-04 08:56:40 +0430 +0430
NA

یه کار خوب و درست و حسابی واسه همه
http://daramadsms.blogfa.com

0 ❤️

291912
2011-08-04 09:49:19 +0430 +0430
NA

عالی بود، دمت گرم بابت داستانت که تونستم اینقدر اصلاحیه توپ بخونم،اعتماذ به نفستو حفظ کن وهمچنان ادامه بده…

0 ❤️

291913
2011-08-06 16:25:47 +0430 +0430
NA

داستان که رفت لای کاغذ فاکتور…
ولی اصلاحیه… دمتون گرم… یعنی محشر بود… ولی دم داستان نویسم گرمه ها… کونی آخه چه کری که اینقد واست اصلاحیه باحال زدن؟! ها؟!
نمی دونم، به پیر به کیر هنوز نمیدونم چرا یه عده خواهر کیبورد و چشم و هزینه مصرفی برق خانوار و انگشتای کیری و در نهایت امر کس گندیده ننشون رو میگان واسه چی؟! واسه اینه بگن من=ان؟…
به قول یه جوانمردی که تو یه داستان دیگه نظر داده بود، آخه ماده سگ هم باشه طرف اینجوری پا نمیده که این مهسا خانوم شما کون داده…

بشین یه دی-وی-دی پورن بذار تو پلیر، بی دردسر بشین جقتو بزن دیگه… اینقدرم فحش هم نخور… به خداوند خوبیت نداره آخه کس کش… به خاطر تو ان دماغ ببین چقدر نوشتم کون سیاه… کون بنفش… کون سرمه ای… مدادرنگی تو سوراخ دماغت…

0 ❤️

291914
2011-08-08 06:56:08 +0430 +0430
NA

ببین برو جق بزن چکار داری این داستانا رو بیای اینجا بنویسی باشه چون فردا میای میگی خواهرت حشری بود کردیش =)) =)) =))

0 ❤️