من و خانم کارمند مخابرات

1390/09/18

قبل از همه چیز باید بگم این داستان یا احتمالا داستانهای بعدی که توی این سایت میذارم کاملا حقیقیه و خاطرات من با دوست دختر هام یا کسانی هست که به نحوی کارم باهاشون به سکس کشیده.
با جزئیات کامل نوشتم و امیدوارم حوصلتون سر نره
من پایان هستم. 31 ساله از گرگان . از بچگی بسیار کنجکاو بودم و خیلی زود سر از سکس و مسایل مربوط به زن و مرد در آوردم. خاطره ای که اینجا میارم مربوط به حدود 6 سال پیشه که به صورت اتفاقی با یه دختر سن بالا آشنا شدمو با هم 3 بار سکس داشتیم.
یه شب که خونه مادرجونم بودم دختر داییم که خیلی شیطونه یه آی دی بهم داد و گفت که واسه یه دختر سن بالاست و اون 2ماهه که داره باهاش به عنوان یه پسر چت میکنه! خیلی تعجب کرده بودم و ای دی رو ازش گرفتم و ساعتی که معمولا میومد توی چت رو ازش پرسیدم . بهش گفتم پس دیگه با این آی دی نیا تا من آی دی خودمو بهش بدم. یه سری مشخصات و اطلاعات هم ازش گرفتم تا گند کار در نیاد .دختر داییم به من گفت این دختره توی مخابرات کار میکنه و وقت اداری همیشه آنلاینه.
خلاصه من همون شب رفتم تو نت و واسش آفلاین گذاشتم که من علی(اسمی که دختر داییم رو خودش گذاشته بود) هستم و این آیدی جدیدمه . از این به بعد با این آی دی با هم چت می کنیم.
فرداش دیدم که بععععللللله. خانم آف گذاشته که : خیلی بی معرفتی . 2هفته است که ازت خبری نیست و ازین جور حرفا …
سرتونو درد نیارم. بعد از چند جلسه چت کردن گفتم دیگه وقتشه که همو ببینیم. اولش مخالفت می کرد ولی کم کم رام شد . میگفت اگه منو ببینی ازم خوشت نمیاد . من یه خورده تپلم. چادری هم هستم . بهش اطمینان دادم که برام مهم نیست و هر طور که راحتی بگرد و این جور چرندیات. خلاصه یه روز غروب که کلاس (آموزش ضمن خدمت) داشت باهاش قرار گذاشتم . از شانس من کلاسش هم با خونه ی ما فاصله ی چندانی نداشت. خلاصه قرار شد که کلاسو بپیچونه و بریم باهم یه گپی !!! بزنیم. خیلی می ترسید و نمی خواست کسی ببیندش. 4 سال از من بزرگتر بود و به خاطر اینکه کارمند قراردادی بود دوست نداشت واسش دردسری پیش بیاد. منم از این واهمه ی اون استفاده کردم و بهش گفتم یه جایی رو سراغ دارم که می تونیم بریمو راحت با هم حرف بزنیم. بعد از کلی اصرار بالاخره قبول کرده بود که با هم بریم اونجا. مکان و از قبل هماهنگ کرده بودم. خونه ی یکی از دوستام بود که زیر خونه آرایشگاه خواهرش بود ولی خواهرش مدتی بود که کار آرایشگری رو ول کرده بود و شوهر کرده بود رفته بود سر خونه و زندگیش.
خلاصه ما رفتیم سر قرار و بعد از چند دقیقه خانم تشریف آوردن. اسمش لاله بود. همونطوریکه گفته بود چادری بود و تپل که چه عرض کنم، سینه های بزرگش کاملا از زیر چادر هم به چشم میخورد . با احتیاط زیادی توی راه پله یه پاساژ همون اطراف با هم صحبت کردیم و قرار شد که من جلو برم و اون از پشت سر دنبال من بیاد. خونه دوستم نزدیک بود . خلاصه به هر ترفندی بود خانومو کشوندیمش تو آرایشگاه. رنگش شده بود مثه گچ دیوار. دستاش کاملا میلرزید و پشیمونی رو تو چشماش می شد دید.
یه چند دقیقه ای با یه خورده فاصله ازش نشستمو بهش اطمینان دادم که اینجا امنه و مشکلی پیش نمیاد. یه خورده راجع به کلاسش با هم صحبت کردیم و یواش یواش خودمو بهش نزدیکتر کردم. به من گفت از اینکه با من دوست شدی پشیمون نیستی؟ تو 4 سال از من کوچکتری؟ از قیافم بدت نمیاد؟ (قیافش خیلی معمولی بود و اهل آرایش هم نبود) یه خورده چرندیات تحویلش دادم و یواش یواش دستشو گرفتم. از گرفتن دستم ابایی نداشت ولی صورتش به شدت سرخ شده بود . در حین صحبت متوجه شدم که اصالتا روستاییه و خانواده مذهبی داری. بیرون اومدن براش سخته و فقط به بهونه کلاس میتونه تنها بیاد بیرون. موقع حرف زدن زیاد تو چشام نگاه نمی کرد. یواش یواش کف دستش عرق کرد و من بهش گفتم چرا راحت نیستی. چادرو مانتوتو درار خب.
لاله: نه راحتم . مرسی . همینجوری بهتره.
من: مگه اومدی مصاحبه بدی؟ از من خجالت می کشی؟
لاله: نه . آخه
من: دیگه آخه نداره که. راستش من اینجوری معذبم. احساس میکنم با من راحت نیستی
خلاصه با کلی اصرار چادرشو درآورد و با مانتو و مقنعه کنارم نشست. خودمو بهش نزدیکتر کردم و دستمو انداختم دور گردنش و آروم لپشو بوسیدم. یه خورده خودشو کنار کشید و گفت : نکن . من اومدم اینجا با هم حرف بزنیم
گفتم خب داریم با هم حرف میزنیم دیگه. حالا چی شده مگه؟ یه بوس کوچولو که اشکالی نداره. اگه ناراحت میشی خب دیگه نمی بوسمت. یه خورده تریپ ورداشتمو یه کم ازش فاصله گرفتم که مثلا بهم برخورده. تریپم خیلی زود جواب داد و خودش اومد نزدیک تر و اروم گفت: ناراحت شدی؟ گفتم: نه! خب لابد از من خوشت نیومده دیگه؟ مشکلی نیست . من گفتم بیای اینجا تا با هم راحتتر باشیم. پیش خودم میگفتم تو مثه این دخترای 16 یا 17 ساله نیستی و بلدی چطور با یه پسر برخورد کنی که ناراحت نشه. ما که دیگه بچه نیستیم . میدونیم چه کار کنیم و تا چه حد پیش بریم که باعث دردسر نشه. بلاخره ما دوست داشتنمونو باید یه جوری به هم ثابت کنیم دیگه(استدلالو دارین؟). من چند ماهه که دوست داشتم تو رو از نزدیک ببینم و ببوسمت ولی مثل اینکه تو راحت نیستی. اوکی. از این به بعد فقط با هم چت میکنیم که تو هم ناراحت نشی.
لاله: نه . نه … من … من فقط … آخه می دونی چیه. من تا حالا هیچ مردی رو نبوسیدم. من ازین کارا بلد نیستم. نمیخوام از من نارحت بشی.
من: خب این نشون میده که تو دختر خوبی هستی و و من عاشق همین سادگی و صداقتتم. من که نمی خوام اذیتت کنم . بذار از کنار هم بودن لذت ببریم عزیزم.
همینطور که این حرفا رو میزدم خودمو کاملا کنارش کشیدمو دوباره دستمو انداختم پشت گردنش. دیگه اصراری به درآوردن مانتو و مقنعه ش نکردم. دوباره لوپشو بوسیدم . اینبار مقاومتی نکرد. چشماشو بسته بود و منم با جسارت بیشتری اینبار لبشو هدف گرفتم و با دست راستم آروم آروم روی سینه های بزرگش مانور دادم. خدایی لب دادن هم بلد نبود! یواش یواش سینه هاشو می مالیدم . بعد از چند لحظه متوجه شدم که دیگه حالش داره خراب میشه. لپ های تپلش به شدت گل انداخته بود و دست منو روی سینه هاش فشار میداد ولی همچنان چشماش بسته بود. یه خورده مقنعه شو دادم کنار و لاله ی گوشش رو که کاملا سرخ شده بود میک زدم و در همین حین دکمه های بالای مانتوشو باز کردم و از توی تیشرت دستمو بردم تو و سینه های فوق بزرگشو تو دست گرفتم. فکر میکنم سایز سینه هاش از 80 یا 85 بود و نوک کاملا برجسته شو داشتم لمس میکردم. یواش یواش مانتوشو درآوردم و بعد از یه خورده اصرار تیشرت و سوتینشم در آوردم. خوابوندمش روی کاناپه ای که توی آرایشگاه بود و خودم روش خوابیدم. وقتی سینه هاشو میخوردم سرمو رو سینه هاش فشار میداد ولی صداش در نمیومد. کاملا حشری شده بود ولی نمی ذاشت برم سمت شلوارش. منم اصراری نداشتم. دوست داشتم اونقدر تشنه بشه که خودش ازم بخواد. پامو وسط رونای چاقش گذاشتمو با زانو به کسش فشار میاوردم. از بالا هم سینه هاش تو دهنم بود. یواش یواش دستمو از تو شلوارش کردم تو و از روی شورت به کسش رسوندم. شورتش خیسه خیس بود ولی نمیذاشت دستمو تو شرتش بکنم. بی خیال شدمو تصمیم گرفتم که از سینه های معرکه ش نهایت استفاده رو ببرم. شلوارمو که در آوردم دیگه براش مسلم شده بود که تا ارضام نکنه دست از سرش برنمی دارم. برای ساک زدن هیچ پیشنهادی بهش ندادم. کسی که لب دادن بلد نبود چطوری ازش بخوام که برام ساک بزنه؟ سریع روی شکمش نشستم و کیرمو خیس کردم و گذاشتم لای سینه هاش. با دستام سینه هاشو گرفتم و شروع کردم به حال کردن . باورتون نمیشه! با دستاش چشماشو بسته بود و حتی به کیر من نگاه هم نمی کرد ولی از نفس نفس زدناش مشخص بود که داره حال میکنه. بعد از چند دقیقه آبمو با فشار لای چاک سینه هاش خالی کردم و سریع بلند شدم که لباسمو بپوشم. وقت چندانی برام نمونده بود ولی لاله بی حال روی کاناپه دراز کشیده بود . به شدت حشری بود و تو چشماش هم التماس رو میشد دید و هم ترس و نگرانی. کمکش کردم که لباسشو بپوشه و یه خورده ناز و نوازشش کردم. سریع جمع و جور کردیمو اول لالهو راهی کردم 5 دقیقه بعد خودم اومدم بیرون. کلیدو به رفیقم دادم و تشکر کردم. شب همش فکر میکردم که یا پشیمون میشه و دیگه سراغی از من نمیگیره یا کلا خوشش اومده و از این به بعد دهن ما رو سرویس میکنه. فردا ساعت نه و نیم صبح وقتی یاهو رو باز کردم دیدم که آنلاینه و چند تا آف هم واسم گذاشته! سریع پی ام داد ولی روش نمیشد چیزی از دیروز بگه . قرار بعدی رو همون روز تو چت با هم گذاشتیم و …
اگه از این خاطره استقبال بشه جریان قرار بعدی و خاطرات دیگه خودمو هم تو این سایت براتون میذارم.

نوشته:‌ پایان


👍 5
👎 3
151569 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

306456
2011-12-09 07:45:01 +0330 +0330
NA

خوب بود. باقيش رو هم بنويس

0 ❤️

306457
2011-12-09 07:51:14 +0330 +0330
NA

Ma Pesara Che Mojodate Koskeshi Hastim :D

0 ❤️

306458
2011-12-09 09:08:33 +0330 +0330
NA

داستانت بد نبود
چند تا موضوع که یه خورده مبهمه:
اول اینکه چطوری این خاطره را بعد از 6 سال با این جزیئاتش یادت مونده
دوم اینکه ما تا شنیدیم ودیدیم کارمندهای مخابرات وقت سر خاروندن هم ندارن
چه برسه که تمام وقت اداری توی چت روم انلاین باشن و …
سوم اینکه این خانم باید خیلی شاسکول باشه که متوجه نشده شما
اون کسی که 2 ماه باهاش چت میکرده نیستید
در کل ماجرایی که تعریف کردی یک نوع فریب ( شما بخونین کس کش بازی ) وربطی به یک سکس دو طرفه نداره
اگر چه اون خانم ممکنه شما رو اسکل کرده باشه که بعد از 31 سال هنوز نمیدونه یه مرد
برای چه یه زن رو میبره توی خونه؟
"
بهش گفتم یه جایی رو سراغ دارم که می تونیم بریمو راحت با هم حرف بزنیم. بعد از کلی اصرار بالاخره قبول کرده بود که با هم بریم اونجا "
در ضمن لازم نیست مدام به خواننده یاد آوری کنی که اون زن خوشکل نبود
ولی کلا خوب بود…

0 ❤️

306460
2011-12-09 10:28:36 +0330 +0330
NA

بد نبود خوبم نبود
ولي واقعيت داشت

0 ❤️

306461
2011-12-09 10:50:13 +0330 +0330
NA

kheyli khali basti tablo tar az in nemishod dastan nevesht

0 ❤️

306462
2011-12-09 11:12:49 +0330 +0330
NA

اول اینکه داستانت داد میزد که واقعیه.
خوب تو شهرستان ها واقعا دخترای اینجوری ساده و پا به سن پیدا میشه و لی چرا مکان رو خوب توصیف نکردی پسر خوب؟
ما آخر نفهمیدیم که بردیش آرایشگاه یا خونه؟! بعدشم چرا ظاهر لاله رو خوب شرح ندادی ؟! حالا قیافه نداشت یا زیبا نبود یه مسئله اما خوب قد،رنگ چشم، نوع لب،بینی، موها ، پوشش و … اینا تو بهتر کردن تصویر ذهنی خواننده خیلی کمک میکنه که کوتاهی کردی پایان جان.
ولی خوب در عوض پاسکاری دیالوگ بین خودت و لاله رو به خوبی انجام دادی و از نقل قول خوب استفاده کردی. ضمن اینکه از نظر شخصیت پردازی نشون دادی که یه مخ زن حسابی هستی :))
خسته نباشی.

0 ❤️

306463
2011-12-09 12:59:52 +0330 +0330
NA

Vaqean ke ma pesara kheili koskeshim! akhe jaqe ye tarafe ke dg neveshtan nadare!

0 ❤️

306464
2011-12-09 14:09:16 +0330 +0330

حالا فکر کردی خیلی مردی که دختره رو گول زدی؟ کیرم تو مغزت فاسدت.

0 ❤️

306465
2011-12-09 15:37:53 +0330 +0330
NA

کیرم تو کونت.

0 ❤️

306466
2011-12-10 07:05:03 +0330 +0330
NA

خوب بود بقیشم منویسی mer30

0 ❤️

306467
2011-12-10 08:58:56 +0330 +0330
NA

bayad khedmate shoma arz konam ke dokhtar daei jonet sheyton nist, jendast.
age nemidonesti bedon. neshonisham bede ta ma ye hale asasi behesh bedim.
shoma mokh zan nisti, lash khori.lotfan az in kose shera nanevis. salame maro be dokhtar daei jone kos keshet bereson. x-(

0 ❤️

306468
2011-12-10 10:21:13 +0330 +0330
NA

خوب بود و به نظر واقعی اومد،ولی فکر کنم روی این جور آدمها وقت نزاری بهتره چون اعصاب خورد کنیه

0 ❤️

306469
2011-12-10 12:31:43 +0330 +0330
NA

داستانت باحال بود . ولی خاک توی سرت یارو مال مخابرات بوده باحاش سکسم داشتی بعد ازش یه خط ADSL نکندی . اگه بجات مبودم کونشه پاره مکردم . خاک توسر

0 ❤️

306470
2011-12-10 14:01:25 +0330 +0330
NA

bad nabod agar bagheshoi beariiii shyad khob tar beshe

0 ❤️

306471
2011-12-11 03:04:26 +0330 +0330

jaleb nabodesh

0 ❤️

306472
2011-12-11 03:05:21 +0330 +0330

خودتو به پسرا نچسبون .

0 ❤️

306473
2011-12-11 14:55:26 +0330 +0330
NA

خوبه ادامه ش بده

0 ❤️

306474
2011-12-13 06:13:54 +0330 +0330
NA

کسکشم خودتی
پسر دیدی بکش رو خودت
اب چاقال
اب کون

0 ❤️

775529
2020-11-04 23:39:45 +0330 +0330

قابل قبول بود تو اين چند تا داستان آبكي اين يكي واقعيتر از بقيه بود چون خودمم با يه كارمند بيمه همچين داستاني داشتم

0 ❤️