معلم موسیقی

1394/04/24

دوازده سالم شده بود ولی هنوز بالغ نشده بودم. از پریود خبری نبود. نه اونجام نه زیر بغلم هنوز یه دونه مو هم در نیاورده بود. سینه هام تقریبا صاف بودن در حالی که بقیه همه چی داشتن: هم کلاسیام در مورد رنگ و فرم سوتیناشون می گفتن و اینکه چطور موهای اونجاشونو بزنن بهتره. در مورد دوست پسراشون با هم پچ پچ میکردن و من غصه میخوردم. تعجب میکردم ناز به این تپلی چطور هنوز مو در نیاورده. دخترخالم که یه روز موقع لباس عوض کردن شورت قلنبه ام رو دیده بود با هیجان گفت: خوش به حالت، عجب جنسی داری دهن همه رو آب میندازه. مامانم که می دید تو لاک خودمم میگفت: چیزی نیست عزیزم، اونایی که پوستشون سفیدتره، مثل دخترای اسکاندیناوی، یه کم دیرتر بالغ میشن. از خدا خواسته باشی، عذاب ماهانه هرچی دیرتر بهتر! اما وقتی دید من رفتارم عصبی شده، بردم دکتر زنان. دکترم گفت همه چیزت طبیعیه ولی اگر عجله داری، برات یه سری قرص مینویسم که باید مرتب بخوری تا وقتی که پریود بشی. بعدا فهمیدم که یه جورقرص ضد بارداریه که برای مرتب کردن پریود به دخترا میدن.

چند ماه طول کشید تا اوضاع عوض شد. سینه هام زد بیرون. هر روز تو آیینه نگاشون میکرد م ببینم فرقی کردن یا نه. نازشون میکردم و قربون صدقه شون میرفتم تا بزرگتر شن. حالا منم سوتین می بستم توشم پنبه میذاشتم که سینه هام بزرگتر به نظر برسه. پائین تنه ام بزرگتر شده بود، از تنگ شدن شلوارام فهمیدم. اما یک سال طول کشید تا چند تار مو زیر بغلم و اون پائین در اومد. هر روز سر شماریشون میکردم. دلم میخواست بفهمم بقیه به اندامم توجه میکنن یانه. اولین متلکها رو که تو خیابون شنیدم تا اندازه ای خیالم راحت شد. از بچه ها شنیده بودم اگه با نوک ممه ها ور بری بزرگتر میشن. شبا تو رختخواب این کارو میکردم. ولی فقط نوکشون سفت میشد و میزد بیرون و حالی به حالی میشدم. زیر ملافه با اونجامم بازی میکردم. انگشتمو میکشیدم روش، از پائین به بالا و برعکس. بالاش که میرسیدم خیلی کیف داشت. عیبش این بود که شورتم خیس میشد و مجبور بودم یواشکی بشورم و با سشوار خشک کنم که لکه هاش رو مامانم نبینه. شش ماه دیگه گذشت تا بالاخره تو سیزده سالگی زن شدم. وی مثل بقیه دخترا پشمالو نبودم. همه میگفتن خوش به حالت. ولی عقده ی جلب توجه کردن توم مونده بود. تابستون که شد مامان تصمیم گرفت برام معلم موسیقی بگیره تا سرم گرم باشه. از وقتی طلاق گرفته بود بیشتر بهم میرسید تا دلتنگ بابام نشم. معلم پیانو یه آقای شیک و خوش بو بود. جلسه ی آشنایی من کنار مامان نشسته بودم و اون آقا رو مبل روبرو. متوجه شدم که زیرچشمی به سر و سینم نگاه میکنه. اولش متوجه نشدم موضوع چیه. بعدش فهمیدم که یادم رفته سوتین ببندم و ممه هام از زیر پیرهنم پیداست. تو خونه چون هوا گرم بود معمولا نمی بستم. وقتی مامان گفت چائی بیارم فرصت بود که سوتین ببندم ولی شیطون رفت تو جلدم. میخواستم ببینم واقعا طرف سکسی بهم نگاه میکنه یا نه. موقع تعارف چائی بیشتر دولا شدم تا سینه هام بیفته بیرون. طرف همچین رفته بود تو یقه ام که نزدیک بود چائی رو بریزه. باور نمیکردم یه دختر سیزده ساله بتونه یه مرد سی، سی و پنج ساله رو اینطور وسوسه کنه.

سر جام که نشستم به هوای برداشتن دستمال یه وری شدم و یه کم پای چپم رو دادم بالا و بعدش هم که به حالت عادی برگشتم پاهامو یه کم باز نگهداشتم ببینم منظره ی رون و شورت سفید چه اثری داره. بعله، حالا آقا حواسش به دو جا بود. البته دائم حرف میزد و مسیر نگاهشو بین من و مامانم عوض میکرد تا متوجه نشه به چی نگاه میکنه و چه اثری روی خودش گذاشته. دفتر نت رو طوری رو زانوش گرفته بود که مامانم برجستگی وسط پاهاش رو نبینه، ولی من می دیدم. خیلی جدی شرط گذاشت که اگه هنرآموز از ته دل مشتاق نباشه میلی به تدریس نداره. همین موقع، درحالیکه دست چپش دور از دید مامان وسط پاهاش بود پرسید واقعا دلت میخواد؟ همینطور که مثل برق گرفته ها به اونجاش نگاه میکردم گفتم فکر کنم آره. بعد با خودم فکر کردم اون منظورش چی بود؟ اشتیاق به موسیقی یا اون چیزی که وسط پاهاش بود؟ من به چی آره گفتم؟ من بچگی کرده بودم و معلوم نبود آخرش چی میشه. خودم تحریکش کرده بودم و بهشم بعله داده بودم. درحالی که بچه گانه خیالبافی کرده بودم اگه رو پاش بشینم پیانو بزنم چه کیفی داره. اونجاش میماله به وسط پامو من کیف میکنم. تو این خیالا بودم که گفت: خب از هفته دیگه شروع میکنیم. پا شد دفتر نت رو داد به من و گفت: آهنگ سنبل به چمن رو تمرین کنم : سل سل فا می ره می ره، سل سل لااا…نتش رو کامل حفظ کن. و سریع خدا حافظی کرد. در یک هفته ای که مثل برق و باد گذشت پشت پیانو که می نشستم بجای دفترچه نت آلت قلنبه استاد جلوی چشمم بود و دفترچه را که برگ میزدم انگار آنرا کمس میکردم و دستمو که میذاشتم وسط پاهام اونو مجسم میکردم. شورتم مدام خیس بود مجبور بودم روزی دو سه مرتبه بشورمش. روز موعود سر ساعت آمد: بدون کت و با تی شرت. من همون لباسای دفعه قبل رو پوشیده بودم با آرایش خیلی کم. بیشتر از اون اجازه نداشتم. بعد از مراسم چای و تکرار هیزبازی ازم خواست بشینم پشت پیانو. خودشم اومد بالا سرم. گفت آماده ای؟ گفتم آره. حس کردم داره سینه هامو دید میزنه. نگران شدم ولی تحریک هم شده بودم. گفت: خب بزن. هنوز شروع نکرده گفت: نه! انگشتت اشتباهه: کوچیکه باید رو شاسی دو باشه، ره با بعدی. بعد کنارم نشست تا نشونم بده. شروع کرد به زدن و اسم نتهارو هم میگفت. بعد بهم گفت با پدالا کار کنم. پامو گذاشتم رو پدال چپ. هیچ تغیری تو صدا نشد گفت که باید محکمتر فشار بدم و یه دستشو گذاشت رو زانوم و فشار داد. اکوی پیانو پیچید. دستشو همونجا نگهداشت. پیانو اون طرف مبل بزرگه بود و مامانم دید نداشت. ترسیدم ولی بیشتر هیجان داشتم. همینطور که نت ها رو میخوند دستش میرفت جلوتر زیر دامنم و رونمو نوازش میکرد و فشار میداد. از دلهره و هیجان عرق کرده بودم. گفت موقع زدن، نت ها رو بخونم. صدام شده بود عین جوجه خروس که خوشبختانه تو صدای پیانو گم میشد. دیگه دستشو رسونده بود نزدیک شورتم. گفت: خوبه داری راه میفتی. حس کردم شورتم داره خیس میشه. دیگه قاچ نازم از رو شورت تو دستش بود. انگشتش رو کشید روش، از بالا به پائین و برعکس. میخکوب شده بودم میخواستم بلند شم و جیغ بزنم ولی نمیتونستم. میترسیدم آبروریزی شه. در ضمن بیشتر تحریک شده بودم، از قبلش که حشری بودم. با خودم گفتم مامان که هست، کار زیادی نمیتونه بکنه. بهتره خونسرد باشم. با هر ضربه که به شاسی ها میزدم اونم با انگشت یه ضربه میزد به وسط پاهام، یکی به نقطه حساس، یکی هم به حوالی سوراخش. داشتم دیونه میشدم ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم. سوراخشو پیدا کرده بود و از رو شورت انگشتش رو فشار میداد و میچرخوند. یه دفعه دستشو آورد بیرون و گرفت جلوی چشمم. انگشت وسطش از خیسی برق میزد. گذاشت توی دهنش و بهم لبخند زد. داشتم از خجالت میمردم. آهنگ تموم شده بود. گفت برای شروع خوب بود. از اول بزن تا عیباشو بگیریم. هنوز شروع نکرده بودم که تلفن زنگ زد. مامانم رفت سمت تلفن که روی سکوی آشپزخونه بود. آقا معلم دست چپش رو که آزاد شده بود کرد تو یقه پیرهنم و سینه ی راستمو مشت کرد. نفسم بند اومد. غیر ارادی دهنم رو باز کردم که بلافاصله با لبهای داغ استاد بسته شد. لبامو می مکید و با سینه هام بازی میکرد نوکشون رو یه کم فشار میداد. جریان دوباره ی ترشحات واژنم رو حس کردم. پیانو قطع شده بود. با صدای حرف زدن مامان با تلفن از عالم هپروت برگشتم به واقعیت. دستشو از یقه ام در آوردم، دکمه اش رو بستم و بی اراده دوباره رفتم سراغ پیانو. مامان اومد طرف ما گفت که باید بره بیمارستان چون دکتر بیهوشی کشیک مریض شده نیومده و اون باید بره جاش. یادم رفت بگم که مامانم دکتر بیهوشیه و فقط وقتای عمل میره بیمارستان. آقا معلم هم گفت: کار امروز ما هم آخراشه تا چند دقیقه دیگه رفع زحمت میکنم. نت درس هفته بعد رو برام توضیح داد. مامانم که رفت حاضر بشه دوباره دستشو کرد زیر دامن و بعد داخل شورت و اونجامو مشت کرد. با این کارش به اوج شهوت رسیدم. با یه دستم بازوش رو گرفتم و دست دیگه ام رو بردم توی سینه اش و با موهاش بازی میکردم. لبامون چسبید به هم. ولی دیگه فرصتی نبود. بلند که میشد گفت: برای دفعه بیشتر تمرین کنو کاملا آماده باش. مامان گفت سه چهار ساعت دیگه برمیگرده. باهم بیرون رفتن. بدو رفتم حموم لخت شدم، آب رو ولرم کردم و سر شلنگ رو گرفتم به میمیس ملتهبم. چه حالی داشت. فشار تند آب نیمگرم هم تحریک کننده بود و هم ارضاکننده. بعد از دوسه دقیقه خودمو خشک کردم و رفتم اتاق خوابم. خودمو توی آینه نگاه کردم: صورتم گل انداخته بود، نوک سینه ها یک سانتی بیرون زده بود. یک وری که خودم را ورانداز کردم از برجستگی باسن و سینه هام لذت بردم. دستم رو گذاشتم روی ناز قلنبه ام و استاد رو مجسم کردم که لخت بغلم کرده و خودش رو به من چسبانده. تو فکر بودم که چطور خودمو ارضا کنم که صدای زنگ در حالمو گرفت. مانتوی سفیدی که دم دست بود کشیدم تنم و رفتم طرف اف اف: کیه؟ صدای استاد رو فوری شناختم که می گفت: ببخشید ساعتم نیست، فکر کنم از دستم واز شده، اگه زحمتی نیست یه نگاهی بندازین. راست میگفت افتاده بود جلوی پیانو. دویدم جلوی اف اف گفتم آره اینجاست و درحالیکه دلهره داشتم در را باز کردم. در این فاصله فقط فرصت کرده بودم دکمه های مانتو رو ببندم. از لای در ساعتو به طرفش دراز کردم. تشکر کرد و گفت: خیلی گرمه میشه یه لیوان آب بهم بدی؟ طرف یخچال که میرفتم دنبالم آمد داخل و حس کردم سرم گیج میرود. آبو که خورد دستمو گرفت و گفت: تیکه آخر درس سمبل شد، اونم انجام بدیم که مدیون نباشم. یک آن ساده لوحانه باور کردم ولی نگاه حریصش به اندامم که از زیر مانتوی نازک کاملا توی چشم میزد بهم فهموند چه درسی تو راهه. پشت پیانو نشست و منم کنارش. گفت: شروع کن. اولین شاسی را که فشار دادم گفت: دوست دارم بشینی رو پاهام، مثل دختر کوچولوها. با تردید روی پاهاش نشستم و بلافاصله برجستگی مردانه را زیرم حس کردم. حس شیرین و دلهره آوری بود. کفت همینطور که میزنی یه کم بلند شو. مثل آدم آهنی بی اراده نیم خیز شدم. صدای زیپ را شنیدم و خش و خش پائین رفتن شلوار او و بعد بالا رفتن مانتوی خودم. با صدای لرزون گفت حالا بشین. نشستم و آلتش رفت لای پاهام که دوباره خیس و لیز بود. گفت: نترس، این همون چیزیه که میخواستی، مگه نه، اگه نمیخواستی که من الان اینجانبودم. تو پیانوتو بزن منم ساز درونت رو کوک میکنم. بدنمو یه کم کشید عقب و سر چیزشو گذاشت درست روی نازم. انگشتام بی اختیار روی شاسیها میرقصیدند و عجب که آوای خوشی هم از پیانو در میومد. دوطرف کپلم رو گرفته بود و منو عقب جلو میکرد و آلتش روی نازم بالا و پائین میرفت. مست مست بودم. توی یکی از این حرکتا سر آلتش رفت تو سوراخم. یه جیغ کوتا از گلوم زد بیرون و پاهام ناخودآگاه جفت شد. درازی آلتش رو لای پاهام حس کردم که عالی بود ولی از ترس این که تا ته بره توم هول کردم. گفت: نترس هواتو دارم فقط میخواستم بیشتر کیف کنیم. بزن، ادامه بده. نمی تونستم بفهمم چرا نمی بردم تو اتاق خواب، لابد فکر میکرد اینجوری بیشتر مزه میده، مثل یه بازی شدهبود. همونطور که پیانو میزدم دکمه هامو باز کرد ولی مانتومو در نیاورد. سینه هامو که دیکه اندازه ی نصفه پرتقال بودن تو دستش گرفته بود و باهاشون بازی میکرد. نگام به آلتش بود که لای پاهام هماهنگ با نتی که میزدم آروم به سوراخم ضربه میزد. عکسمون افتاده بود تو تخته براق پیانو و مثل این بود که دارم فیلم نگاه میکنم. بعد ازم خواست که بلند شم. نمیخواستم، میخواستم تا ابد تو همون حال بمونم. ولی بلندم کرد و رو به خودش نشوند رو آلتش که سربالا واستاده بود و رنگ برنزه اش با بدن سفید من کنتراست حشری کننده ای داشت. با یه دست تو بغلش نگهم داشته بود و با دست دیگش پیانو میزد. این بهم آرامش میداد و میگذاشت که با تموم وجود لذت ببرم. حالا راز پیانو رو میفهمیدم. از لبام شروع کرد به خوردن، بعد زیر گردنم، بعد سینه ها و بعد زیر نافم. نمیتونست بره پائین تر ولی میخواست، منم میخواستم. سرپا ایستادم. حالا تمام دارائیم جلوی چشمش بود. همه جاشو بوسید و مکید. وقتی لاش زبون کشید و وقتی که چوچولمو خورد دوباره جیغم در اومد همراه با آبی که از رونام سرازیر شده بود. اشاره کرد بشینم روش و سرشو با سوراخم میزون کرد. گفت که به میل خودم بازی کنم. رفت سر وقت سینه هام. با یه انگشت هم با سوراخ عقبم بازی میکرد که تحریک کننده بود. دستامو دور گردنش حلقه کردم و در امتداد آلتش با احتیاط بالا و پائین میرفتم. حسابی عرق کرده بودیم ولی خیالی نبود. آهنگ پیانو را عوض کرد: مستم مستم مستم، تیغت بریده شستم. یکمرتبه هیجان و میل جنسیم صد برابر شد. میخواستم تمام آلتش درونم باشد. حرکتم روی آلتش رو تندتر و تندتر کردم و در اوج شهوت با تمام وجود خودمو پائین دادم و همه آلت مردانه اش توی بدنم رفت. ماهیچه های واژنم دور آلتش شل و سفت میشد و پشت سر هم ارضا میشدم. لذت این ارضا شدن به قدری زیاد بود که دردی حس نکردم و حتا به از دست رفتن بکارت هم فکر نکردم. اصلا گور پدر چیزی که بخواد جلوی این همه لذتو بگیره. نمیدونم چقدر طول کشید تا به حال عادی برگردم. کمکم کرد تا آز روش بلند شم. گفت که خودشو نگهداشته و اگه اجازه بدم از عقب بکنه که مساوی شیم. بوسیدمش و گفتم نوبت منه که پیانو بزنم. رو به پیانو روش نشستم. سرشو که با سوراخ عقبم میزون کرد شروع کردم به زدن. آهنگ بخصوصی نمیزدم. لذتی درونی انگشتامو رو ی کلیدهای پیانو حرکت میداد و آهنگی آرامش بخش ازش در میومد که خودمم باور نمیکردم. او تحسینم میکرد و من کم کم فشار به آلتش را بیشتر میکردم. توش نمیرفت و باید فشار رو بیشتر میکردم. آهنگ رو تندتر کردم و فشار رو بیشتر تا اینکه با سوزشی سرش داخل شد. با دستاش کپلم رو یه دقیقه ای نگهداشت. همانطور که میزدم گفتم ولش کن و یواش یواش از قد آلتش پائین رفتم تا وقتی که دیگه رو بدنش نشسته بودم. حس غریبی بود، وقتی از جلو میکردیم اینقدر حسش نکرده بودم. حالا به نظر بزرگتر میومد. آروم نیم خیز شدم و دوباره نشستم و با همین ریتم ادامه دادم تا بعد از چند دقیقه کپلم را دو دستی گرفت و به خودش چسباند و با ناله ای از ته گلو گفت: تو بی نظیری. برگشتم و بوسیدمش و این تازه آغاز درس موسیقی بود.

نوشته: bj


👍 18
👎 1
120055 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

465955
2015-07-15 20:49:01 +0430 +0430
NA

Nemidonam rast bood ya drogh
Vali dast be ghalamet alie bood
Behtarin dastani bood k khondam

0 ❤️

465957
2015-07-16 03:56:34 +0430 +0430

عزیزم واقعا متن خیلی زیبایی بود. مرسی من که خیلی خوشم اومد. واقعا ممنون. لطفا یه پیام خصوصی بده

0 ❤️

465958
2015-07-16 05:49:29 +0430 +0430

داستانت خیلی زیبا و تحریک کننده بود آگه دوست داشتی تو خصوصی پیام بده تا بیشتر با هم آشنا بشیم

0 ❤️

465959
2015-07-16 06:29:12 +0430 +0430
NA

very good vali kiram dahan moalemet

1 ❤️

465960
2015-07-16 08:30:19 +0430 +0430
NA

ز
کجایی منم بلدم یادت بدم

0 ❤️

465963
2015-07-16 10:08:22 +0430 +0430

من فقط واسم سواله اونجات منظورت کجاته؟
طولانی بود نخوندم

0 ❤️

465970
2015-07-17 15:27:30 +0430 +0430
NA

خوب بود خوشمان امد

0 ❤️

465972
2015-07-18 11:53:33 +0430 +0430

قشنگ بود و با احساس نوشتی

0 ❤️

465973
2015-07-19 02:53:42 +0430 +0430
NA

افرین…

لت وپار

0 ❤️

465975
2015-07-19 11:24:32 +0430 +0430

جناب لت و پار shekasteh.00، از دیدن کامنتتون خوشحال شدم. عرض ارادت داریم

0 ❤️

465976
2015-07-19 18:14:33 +0430 +0430

درسته,با احساس نوشتی…مرسی

0 ❤️

465977
2015-07-20 19:14:39 +0430 +0430
NA

خوب بود…دست به قلمت خوبه…امیدوارم خوب حالشو برده باشی…!
(نمیدونم چجوری با اینکه همه میدونن خیلی بزرگنمایی شده بود…اما همه تعریف کردن اگه یه پسر یه مطلب مث این مینوشت هزار جور فحش نصیبش میشود…
دوستان خواهشا مث الان که اگه انتقادی هم بود با فحاشی نبود…برا بروبچ دیگه هم همین جور باشید…اون بد بختا هم درست دروغ مینویسن اما مطلب دیگه…! خواننده باید عاقل باش…)

0 ❤️

465978
2015-07-21 23:58:35 +0430 +0430
NA

خيلي عالي مينويسي عزيزم ، واقعا لذت بردم . اتفاقا اون داستان اتيش پاره چشم بادامي رو هم يادمه كه عالي و بي نظير بود ، موفق باشي . give_rose

0 ❤️

465979
2015-07-25 09:38:36 +0430 +0430

قشنگ بود گلمم

0 ❤️

465980
2015-07-27 15:21:04 +0430 +0430
NA

دروغ بود اما قشنگ و محرک

0 ❤️

465981
2015-07-28 21:26:03 +0430 +0430
NA

تو راست کردن کيرم برا چند دقيقه کاملا موفق بودي

1 ❤️

465983
2015-07-30 16:29:06 +0430 +0430
NA

چاخانه عین توله سگ

0 ❤️

465984
2015-08-02 06:44:03 +0430 +0430
NA

Aaali buudd
Che kalamehayii estefade miardi
NAaz
Ghombol
COntrast.
MAnke erza shodam. KAsh jaye moalemet budam wink

1 ❤️

465985
2015-08-14 08:29:48 +0430 +0430
NA

خیلی عالی و شهوت انگیز بود اگه خواستی خصوصی پی ام بده

0 ❤️

543538
2016-06-03 19:44:17 +0430 +0430
NA

خیلی قشنگ بود چرا دیگه نمی نویسی ؟

0 ❤️

585668
2017-03-25 23:18:00 +0430 +0430

kos migi chera?pedale samte rast baraye ekoye sedash koskesh.khodaro shokr in ye moredet neshoon dad dastanet kos shere

0 ❤️

596483
2017-05-18 14:21:39 +0430 +0430

bj داداش گلم داستانت زیبا بود موضوعشو دوسداشتم موفق باشی

0 ❤️

631586
2017-06-22 14:30:26 +0430 +0430

باریکلا
خوووب بوووود

0 ❤️

635196
2017-06-26 14:08:54 +0430 +0430

ino khondm alan fahmidm chra halam az piano beham mikhore

0 ❤️

787087
2021-01-18 13:11:46 +0330 +0330

👌

0 ❤️