مادر سهيل

1392/05/26

( اين خاطره مال من نيست و از يك سايت اينترنتي كپي كردم . چون جالب بود گفتم اينجا بگذارمش )
اسمم ميلاد خاطره اي را كه مي خوام براتون بنويسم مربوط ميشه به حدود 8 سال پيش اون موقع دانشجوي مهندسي مكانيك در دانشگاه آزاد … بودم اوایل تابستون امتحانهای پایان ترم تمام شده بود . قرار داد اجاره خونه هم سر اومده بود و بايد منزل را تخليه مي كرديم تنها توی یکی از محله های پایین تر با اجاره نسبتا مناسب یک سویت 30 متری بالای یک مغازه اجاره کرده ام .كه برای من عالی بود هم اجاره اش مناسب بود و هم ساکت و اروم برای درس خوندن . داشتم آماده مي شدم تا تابستون رو برگردم شهرستان پيش خانواده كه صداي در اومد درو كه باز كردم رو بروم يك خانم حدودا 38 تا 40 ساله و يك پسر بچه حدودا 5 يا 6 ساله به همراه يك ساك بزرگ وايساده بودند . مشخص بود خيلي خسته اند سلامي گفت و راه افتادند اومدند داخل منم مات و مبهوت نگاهشون مي كردم . بالا كه رسيدند يك دفعه جا خوردند . برگشت و با يك لحجه خاص ازم پرسيد صاحب خونه كجاست . گفتم صاحب خونه منم دو روزه اين جام .
اينگار دنيا رو رو سرش خراب كرده باشند . همون جا نشست مات و مبهوت منو نگاه مي كرد . نمي دونستم چي بايد بگم كه يك دفعه پسرش گفت پس خاله كو . مادرش با حالت عصبانيت گفت بشين سهيل بگذار ببينم چكار بايد بكنم . جرعت پيدا كردم و پرسيدم . دنبال كي هستيد ؟
مادر سهيل گفت يكي از بستگان كمي مكث كرد از دوستان قديمي يك دفعه شروع كرد به گريه كردن و زير لب يك چيز هايي مي گفت كه هيچي ازش نفهميدم .
من و من كنان گفتم ببخشيد من مسافرم بايد برم ترمينال زن خيلي به سنگيني از روي زمين بلند شد و ساكش رو بدستش گرفت نگاهي به من كرد و گفت : ببخشيد . دست پسرش رو گرفت و رفتند . منم رفتم تو اشپزخونه كتري رو گذاشتم رو گاز و برگشتم تو هال نشستم . فكر كنم نيم ساعت شايدم بيشتر گذشت كه در خونه رو زدند رفتم پايين درو باز كردم دباره همون خانم و بچه اش رو ديدم . خيلي ملتمسانه گفت مي تونيم بياييم تو . من و مني كردم گفتم : بفرماييد
آمدند داخل و يك گوشه اي نشستند يك استكان چايي تعرف كردم و منم يك گوشه نشستم . در حين چايي خوردن شروع كرد به تعريف كردن چه اتفاقي براش افتاده . و چرا اومده اينجا معلوم بود بعضي چيز ها رو نميگه يا شايد واقعيت رو نميگه . بهر حال طوري من رو مجاب كرد كه برنامه سفرم رو كنسل كردم و موندم وقرار شد سهيل و مادرش تا پيدا كردن دوست شون بمونند .
خلاصه چند روزي به اتفاق دنبال دوست شون گشتيم ولي به نتيجه اي نرسيديم . به مادر سهيل پيشنهاد دادم تا جايي رو پيدا مي كنند پيش من بمونند . اون ها هم قبول كردند و از اون روز تا حالا پيشم موندند
دو ماهي از موندنشون گذشت هم ديگه رو خيلي مودبانه صدا مي كرديم ولي نسبت به قبل راحت ترو صميمي تر شده بوديم .
يك عصر جمعه رفتيم توي پارك كنار خونه قدم بزنيم سهيل هم داشت بازي ميكرد منم رفتم بستني بگيرم و بيام . برگشتن ميان بر از تو چمن ها اومدم يك دفعه متوجه شدم كفش هام پر اب اومدم سريع تر بيام بيرون يك دفعه بشدت خوردم زمين و بستني ها ريختن رو زمين و منم بد جور خيس شدم دستم درد گرفته بود . بهر حال با همون وضع برگشتيم خونه رفتم تو حموم تا لباس هام رو عوض كنم مادر سهيل هم اومد داخل ازم پرسيد دستت چطوره . گفتم يكم درد داره احتمالا رگ برگ شده . با يك كمپرس اب گرم خوب ميشه . كمك كرد لباس هام رو عوض كردم براي اولين بار بود دستش رو روي بدنم احساس مي كردم .
تو هال نشسته بوديم سهيل و مادرش هر دو تا ناراحت بودند سهيل به من خيلي وابسته شده بود . مادرش هم خيلي نگران بود كتري آب جوش و با يك حوله آورد كنارم زير پوشم رو در آورد با يك كرم اول كتفم رو ماليد و بعد حوله گرم كرد و گذاشت روي كتفم . تا اون روز اينقدر نزديك بهم ننشسته بوديم . دراز كشيدم . چند دقيقه اي گذشت مادر سهيل اومد كنارم حالم رو پرسيد گفتم خدارا شكر دردش كمتر خيلي بهترم .
دستم رو گرفت تو دستاش و داشت دستم رو مي ماليد . اينقدر نزديك به من نشسته بود كه بدنش رو احساس مي كردم . يك لحظه احساس كردم داره گريه مي كنه . يك تي شرت قرمز و دامن مشكي بلند با گل هاي ريز تنش بود . يك دفعه از كنارم بلند شد رفت سمت آشپزخونه مشخص بود داره گريه مي كنه . سهيل رو صدا كرد و فرستاد بيرون براي خريد چيزي ( نخود سياه احتمالا ). وقتي برگشت پيش من كاملا مشخص بود گريه كرده . كنارم نشست ازم خواست به يك دنده بخوابم تا كتفم رو بماله . خيلي ملايم داشت كتفم رو مي ماليد .
گفتم : شما گريه كرديد چيزي شده
مادر سهيل گفت : نه هيچي نه . دقيقا رو بروي صورت من روي زمين نشسته بود تكوني خورد و متوجه شدم دامنش رو بالا كشيد توري كه پاهاش مشخص شدند . بدن سفيد و گوشتي داشت . اولين بار بود همچين صحنه اي رو مي ديدم . تو بحر بدن مادر سهيل بودم كه يك دفعه احساس كردم سرش رو گذاشته روي كتفم و داره منو مي بوسه . نا خدا گاه دستم به پاهاش خورد . نرم و حوس انگيز . مثل برق گرفت ها دستم رو كنار كشيدم . مادر سهيل سرش رو روي بدنم گذاشته بود . و گرمي بدنش رو احساس مي كردم مشخص بود داره گريه ميكنه كمرم رو داشت نوازش مي كرد با صداري خيلي اروم تو گوشم گفت : بگذار باشه .
خيلي با احتياط دستم رو گذاشتم روي ساق پاش . قطرات اشك رو روي بدنم احساس مي كردم ولي جرات حرف زدن نداشتم . پاهاش رو از هم باز كرد طوري كه شورت مشكيش كاملا ديده مي شد دستم رو گذاشتم روي رونهاش يكم ماليدم . هيچ وقت يادم نميره واقعا لحظه خاصي بود
يك لحظه چشمامون تو چشم هم افتاد هنوز اشك تو چشماش بود ولي يك لبخند حاكي از رضايت روي لبهاش از خجالت سرم رو انداختم پايين صورتش رو بهم نزديك كرد و منو بوسيد خيلي ملايم تو گوشم گفت : مي خوام براي هميشه مال تو باشم . ( و تا به امروز مال من شد ) ازم پرسيد دستت چطوره . گفتم خدارا شكر خوبه
صداي در اومد سهيل بود كه دو تا دونه نون اومد تو خونه . مادر سهيل هم از كنارم بلند شد گفت مي خوام لباسم رو عوض كنم و يكم بخودم برسم . نگاهش كردم و گفتم : باشه
وقتي برگشت يك دامن نخي گلدار كوتاه و يك تي شرت يقه باز پوشيده بود و كمي ارايش كرده بود . واقعا معركه شده بود . خيلي زود شام و خورديم و بعد از اين كه سهيل خوابيد . خيلي سريع رفتيم تو رخت خواب لخت كنار هم دراز كشيديم . از هم لب مي گرفتيم . سينه هاي نرم نسبتا بزرگي داشت سينه هاش رو تو دستم گرفتم و شروع كردم به مكيدن . خيلي نگذشت كه مادر سهيل بهم گفت ميلاد جان طاقت ندارم بيا بالا . به پشت خوابيده بود و پاهاش رو باز كرده بود خيس خيس شده بود داشت با يك دستش كوسش رو مي ماليد و با يك دست سينه هاش رو من كه از اون بد تر بودم رفتم بالا خيلي راحت كيرم رفت تو چند تا تلمبه كه زدم سرو صداي هر دو تامون بلند شد . با سرو صدا هايي كه هر دو تامون مي كرديم مشخص بود هر دو تا ارضا شديم خسته كنار هم دراز كشيديم . صبح كه بيدار شدم ديدم صبحانه آماده است . مادر سهيل آرايش كرده و خوشگل با يك نيم تنه و دامن كوتاه كنارم نشسته . جلوي سهيل منو بوسيد و خواست براي صبحانه بلند بشم
از اون روز تا حالا سالهاست كه با هم هستيم.

فرستنده:‌ گل هميشه بهار


👍 7
👎 2
287767 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

395904
2013-08-17 13:59:24 +0430 +0430
NA

جالب بود!!!

0 ❤️

395905
2013-08-17 14:47:05 +0430 +0430
NA

ریدم تو مغز تو دانشجو که لحجه و جرعت نوشتی به جای لهجه و جرات. خاک تو سرتون و مجددا ریدم تو نظام آموزشی مملکت.
دباره؟ یا دو باره؟ شما می نویس یک،‌د،‌سه … یا یک،‌ دو ،‌سه …؟ توری؟‌یا طوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو بهره یا تو بحر؟؟ هوس انگیز یا حوس انگیز؟
فحشا مال نویسنده است. حالا یا نویسنده همین دوستمونه که از ترس فحش خوردن گفت کپی کرده یا راست گفته واقعا!!

0 ❤️

395906
2013-08-17 15:25:55 +0430 +0430
NA

منم با MS.TEACHER جان موافقم…

0 ❤️

395907
2013-08-17 16:03:07 +0430 +0430
NA

کجاش جالب بود همش دروغ و چرت و پرت بود.

0 ❤️

395908
2013-08-17 16:20:18 +0430 +0430
NA

Khob bod.noooosh joooonet.

0 ❤️

395909
2013-08-17 17:26:35 +0430 +0430
NA

چرا از اینها به پست ما نمیخورد

0 ❤️

395910
2013-08-17 17:49:06 +0430 +0430
NA

hastia ی گرامی
بنده هم که در کامنتم نوشتم هوس انگیز یا حوس انگیز؟‌ سوال نکردم بانو،‌فقط خواستم نویسنده گوساله خودش یه کم اون مخ پوکش رو به کار بگیره. باقی غلط ها رو هم به شکل سوالی نوشتم. ممنون از معرفی کتاب ، بنده به شدت مرید و مخلص هر دوی این لغت نامه ها هستم و کاملا آشنا به استفادشون. ولی به هر حال باز هم متشکرم.

0 ❤️

395911
2013-08-18 00:30:01 +0430 +0430

منم اين نظر مال خودم نيست
از يه جاي ديگه كپي كردم برا نويسنده
ريدي با اين داستانت
من فكر كنم نويسنده هم داستانو از يه فيلم كپي كرده و يكم چاشني سكس بهش اضافه كرده

0 ❤️

395914
2013-08-18 06:46:23 +0430 +0430
NA

مادر سهیل هم که نه شوهر داشته نه خانواده و نه هیچ چیز دیگه ای :|

0 ❤️

395915
2013-08-18 21:20:35 +0430 +0430

کمرنگ بود، بنویس . . . . . . . . . . . . . .
اصل کار داستان یادت رفت که بنویسی. تکمیلش کن و بنویس. منظورم سکسش بود. آها یادم رفت که کپی کردی. خودت که خوندیش لذتی هم بهت داد؟ فکر نمی‌کنم. کیر سهیل کوچولو تو دهنت. بلد نبودی که کلمات غلط رو اصلاح کنی؟ معلومه که خودت بی‌سواد تر ار نویسنده هستی. حرفم رو پس می‌گیرم و می‌گم ننویس. خاک بر سرت کنن که می‌تونست یکی از بهترین داستان‌ها بشه که نشد. ننویس.
.
.
.
.
.
چیه؟ منتظر شعر هستید؟ شرمنده، شعرم نیومد.

0 ❤️

395916
2013-08-19 05:39:39 +0430 +0430

خاک بر سر مهندس مکانیکی که استدلال ذهنیش این باشه:
لحن+لهجه=لحجه

0 ❤️

395917
2013-08-19 10:52:54 +0430 +0430
NA

oh; fvsvj

0 ❤️

395918
2013-08-19 13:11:38 +0430 +0430
NA

جالب بود اگه راست گفته باشي منم يك همچين خاطره اي راشتم البته بعدا فهميدم همش نقشه بوده واسه به دست اوردن داداشم كه اونموقع دانشجو بود خواهر دختره داداشم رو عاش خودش كرد تا جايي كه دو بار رگ خودشوزد چون هيچ كدوم از اعضاي خانواده راضي نبوديم الان ازدواج كردن دو ماه هم عقد بودن تازه داداشم سرش به سنگ خورده وچشماش باز شده چون زنش فقط يك عابر بانك ميخواست نه شوهر حالا نه راه پس داره نه راه پيش پس دوستان همه مثل مادره سهيل نيستن وخواهشا حواستون رو جمع كنيد!؟(عجيبا غريبا)

0 ❤️

395920
2014-06-17 13:30:38 +0430 +0430
NA

خیلی جالب بود حال کردم! غلط املایی هم جزیی از اشتباهات داوریه، نه یعنی همون تایپیه!
خوش باشین

0 ❤️

554173
2016-08-30 01:15:01 +0430 +0430

اینا رو ب نویسنده میگم: کونکش اینکه مامانتو کم مونده بود بکنن و بیدار نشد تو سرت بخوره ؛ ولی دعوا و داد و هوارو فحش کاری شد باز بیدار نشد و تو رفتی بیدارش کردی و گفت چرا من لختم و تو گفتی سوال نکنه . . ! !!بقیه ی موارد ک ثابت میکنه این یک جلق نامه بیش نیست پیشکشت جلقوز

0 ❤️

572660
2017-01-07 01:10:12 +0330 +0330

گوووووتوداستانت که هیچ فقط یه سوال چراگریه میکرد؟؟؟نتیجه:خیرسرت ریدی (clap)

0 ❤️

819809
2021-07-12 17:29:58 +0430 +0430

کاری ندارم به‌این‌که‌چطوری و‌چی‌ .و چرا بلکه اول لایک‌ دادم بعد هم‌میگم‌اگر این‌طوری هست واقعا نوش‌جونش‌ اما عزیزم من که شرایط خونه خیلی بهتری دارم و خودم‌و‌هم نمیگم حالا ولی چنین چیزی تا حالا تجریه نکردم البته شوخی‌میکنم‌ اما واقعا دنبال یک نفر که هم‌خونه بشم میکردم مورد اعتماد باشه و دوست خوبی هم باشه. قدمش روی چشمم هست. چه بصورت گاه گاهی. با دایمی بخواد اینجا بمونه و دوست باشنه یا شریک جنسی و یا تنها هم خونه هیچ فرقی نداره و قابل احترام هست

0 ❤️