ماجرای جنده کردن ما

1393/02/23

سلام خدمت برو بچ شهوانی
من اسمم امیر و22 سالمه این خاطره که می خوام واستون تعریف کنم مال یک سال ونیم قبله موقعی که توی یکی از شهرای شمال شرق دانشجو بودم(بهتره اسم شهرو نگم)ترم دو بودم وبا سه نفر دیگه یه خونه گرفته بودیم که زیر زمین بود وبالای ما هم یعنی هم کف وطبقه ی اول صاحب خونمون بود واین خونه ی مجلل ما دوتا در داشت که یکی به کوچه ختم میشدویکی هم یک درکوچیک بودکه به خیابون ختم میشد وما دانشجوها از اون در رفت وآمد میکردیم واما صاحب خونه ی ما که یک زن میانسال بود ازخوبی این خانم هرچی بگم کم گفتم یادمه اولین روزباهاش سر اینکه توچرا میری حموم زیاد آب مصرف میکنی دعوامون شد ام بگذریم من بچه ی شمال غربموچون رام دوربود آخرهفته ها میموندم واما سه تای دیگه هم خونه ایم چون نزدیک بودن میرفتن ومن تنها میشدم تو اون زیر زمین،البته مدت دو سالی که من اون شهر بودم ماجراهای عجیب داشتم که این یکی ازاوناست بله میگفتم یکی از همین آخرهفته ها بعداز ظهر روز جمعه بود ومن تو خونه به سر حد مرگ حوصله ام سر رفته بود زنگ زدم به یکی از رفیقام که اون هم معمولا اخرهفته ها میموند ورفتم خونشون واسه قلیون کشیدن اینم بگم که قلیونی قهاری هستم ومعمولا هرشب تو خونه قلیونمون چاغ بود بله رفتم خونشون وشروع کردیم قلیون کشیدن و بازی حکمو کس شر گفتن که یه دفعه جواد گفت امیر خیلی تو کفم ی کس زنگ بزن بیاد منم گفتم اتفاقا منم تو کفم خواستم زنگ بزنم که هم خونه ایش که عضو بسیج دانشگاه بود گفت اینجا حق ندارین بیارین منم گفتم منت تورو نمیکشیم میبریم خونه من ،بله دیگه وقتی دوست دختری نداشته باشی مجبوری متوسل بشی به جنده های محترم که دراین مواقع به داد جوونای ما میرسن،خلاصه سه تا شماره که قبلا ترتیبشونو داده بودم زنگ زدم خاموش بود مجبور شدیم بریم تو شهر شاید یکی پیدا کنیم اخه یه چهاراه بود که معمولا جنده ها اون ورا پیداشون میشد خلاصه رفتیم همون چاراه که یکی سواکنیم ببریم خونه من که اطمینان داشتم بعدازظهر جمعه ها صاحب خونه مون خانوادگی میرفتن باغشون،بله من وجواد یه چندتا دورزدیم آخرسر یه زن تقریبا 35ساله که چندان خوشگل نبود اما بدهم نبود امار میداد گفتم جواد من باهاش حرف میزنم تو برو کاندوم بخر جواد رفت دنبال کاندوم خریدن ومن هم بهش اشاره کردم بیاد تو کوچه،اونم اومد بعد قیمت رو تعیین کردیم گفت نفری سی تومن میگیرم منم که کلی تو کف گفتم راه بیوفت بریم گفت مکان داری گفتم اره باباراه افتادیم که بریم که جوادم اومد و تاکسی گرفتیم که بریم خونه،وقتی رسیدیم به جواد گفتم باهاش همینجا باش من ی سرگوشی آب بدم ببینم کسی نیست ازدر کوچیکی تو خیابون بود یواش رفتم تو که از شانس کیری ماپسر کس کش صاحب خونمون با پسرهمسایه توحیاط وایسادن ودارن کس شر میگن اون کس کشم یکی ازشهرای نزدیک دانشگاه ازاد دانشجو بود اما ارشانس کیری ما برگشته بود ومونده بود خونه حالا بیا ودرستش کن باهاش هم که راحت نبودم بگم داداش میخوام کس بیارم اونم بگه باشه داش امیر راحت باش بیار،تا منو دید شروع کرد کس گفتن که چیکارمیکنی درسا چطورن از شهر ما راضی هستا واز این کس شرهای همیشگی اخه ازاون تریب مثبا بود که درهر منفی ای ضربش میکردی منفی نمیشد خلاصه به بهونه ی اینکه یه چیزی یادم رفته رفتم زیرزمین خودمون وبه جواد زنگ زدم و گفتم اینجا نمیشه اورد بعد رفتم بیرون وبه اون خانم محترم گفتم یه مشکلی پیش اومده یه کم با فاصله دنبالمون بیا سریع یه جای دیگه پیدا میکنیم من وجواد جلوجلو میرفتیم واونم پشت سر ما میومدجواد گفت چکارکنیم چکارنکنیم که من گفتم به احمد(همون هم خونه ای بسیجی شون)زنگ بزن یه ساعت خونرو خلوت کنه که اونم گفت من احمدو میشناسم اصلا نمیذاره گفتم حالا بزن شاید گذاشت گفت خودت باهاش صحبت کن منم گوشی روگرفتم بهش گفتم،اون کس کشم گفت اصلا امکان نداره وازاین حرفا آخرسر یه فحش ابدار تحویلش دادم گفتم باشه به هم میرسیم تو همین بحثا بودیم زنه اومدنزدیک گفت سریع تکلیفمو معلوم کنید منم کلی قربون صدقه اش رفتم وگفتم الان زنگ زدم خونه رفیقم کسی نیست میریم اونجا یه کم دیگه تحمل کن مگه ولش میکردیم عین سگ داشتیم واسه کس له له میزدیم بعد زنه هم الطافشو به ما عنایت کردو گفت باشه تحمل میکنم یهو جواد گفت امیر زنگ بزن خونه ابوالفضل منم گفتم راست میگی کس کش چرا به ذهن خودم نرسید ابولفضل هم کلاسیم بودو اوناهم خونشون تو همون خیابون بود زنگ زدم اونم گفت که همشون رفتن وکسی خونه نیست گفتم جواد امروز پاک شانسمون کونی شده مکان گیر نمیاد جواد گفت پس من میرم فردا امتحان دارم باید برم بخونم گفتم بابا صبرکن الان یه جا گیرمیارم اما قبول نکرد ورفت من موندم وجنده خانم باکلی حسرت،زنه گفت چکارکنیم گفتم الان یه جا گیرمیارم تورو خدا صبرکن خیلی تو کفم واقعا هم آمپرم زده بود رو 99 بعد زنه گفت توکه ازاول مکان نداشتی چرا نگفتی گفتم داشتم دیدی که امروز شانسمون کون میده بعد گفت بابامن خودم مکان داشتم بیا بریم که داره دیرم میشه امروز اصلا کاسبی نکردم بعد کنار خیابون وایسادیم که تاکسی بیاد بریم مکانی که خانم فرمودن منم تو کونم عروسی برپاشد گفتم بلاخره میکنمش،اما مگه تاکسی میومد توی اون شهرکی که ما بودیم مخصوصا جمعه ها بعدازظهر اگه یه نفر همون جا میکردی کسی نبود بگه چیکارمیکنین حدود یه ربع ایستادیم اما تاکسی نبود تواین مدت شروع کردیم به حرف زدن که من گفتم چی شد که به این شغل شریف رو اوردی اونم گفت که مدت یه ساله که از شوهرش جداشده به علت بچه دارنشدن شوهرش طلاقش داده یه کم از گذشته اش گفت که اصلا باعقل جور در نمیومد دیدیم تاکسی نمیاد تصمیم گرفتیم پیاده بریم خیابون فضل که اونجا تاکسی گیر میومد خلاصه شروع کردیم پیاده روی اونم هی نق میزد میگفت دیرم شدو چرت وپرت بعد گفت میدونی شاید این بلاها تقاص اینه که به اون پیر مرد ندادم منم گفتم کدوم پیرمرد؟گفت قبل تو یه پیر مردی اومد اما من باهاش نرفتم خندم گرفت گفتم شاید،قیافه اش یه کم بهم ریخته بود،گفتم مواد که نمیزنی گفت نه بابا فقط گاهی بنگ میزنم باور کنید اینقد امپرم زده بود بالا که دوست داشتم همونجا میکردمش،ادم وقتی تو کفه دیگه هیچی حالیش نیست هر سوراخ سمبه ای باشه مثل موش کور میپره توش یه ضرب المثل محلی هست مال اون طرفا میگه(قالی باشه شغال باشه)یعنی سوراخی اگه باشه مال شغالم باشه مساله ای نیست. بهش گفتم ببینم ساکم که میزنی گفت همچین ساکی بزنم حال کنی ی نگاه دوروبر اداختم خیلی خلوت بود دست بردم سینه هاشو میمالوندم یکی از سینه هاشو دراوردم یکه چروک شده بود اما تومشت بود گفتم چرا همینجا نکنمت اونم خندید گفت باشه بکن بعد دست بردم زیر چادرش کونشو میمالیم تو همین بمال بمال بودیم که به خیابون فضل رسیدیم سوار تاکسی شدیم ورفتیم،بعدزنه ادرس یه منطقه رو داد که تواون شهر بهش میگفتن منطقه ی غربت ها،رسیدیم به همون منطقه که پایین شهر همون شهر بود

8ماه بود اونجا بودم اما یه باهم اون منطقه نرفته بودم بعد یه کم ازاین کوچه به اون کوچه که رسیدیم به یه خونه کلنگی با در چوبی خیلی کهنه،زنه در زد بعدیکی پشت در گفت کیه زنه گفت هادی بازکن منم بعد دروبازکرد دیدم یه پسره 16 17ساله است که قیافه ش تابلو بود فضانورد بود بعد رفتیم تو اولش یه کم ترسیدم گفتم خفتمون نکنن بعد پسره گفت یه کم وایسین صداتون میکنم ماهم بازنه منتظر شدیم تو حیاط،ی خونه ی خیلی قدیمی بود که میگفتی الانه که رو سرمون خراب بشه زنه گفت این پسره اسمش هادیه هروقت مکان خواستی بیا اینجا فقط پنج تومن پول مکان میگیره پدرمادرش مردن خودش تنهاست فقط باپول اینا زندگیش میگذره دلم به حالش سوخت اخه این بچه تو این سن این وضعیت بعد پسره صدامون کرد رفتیم تو تا داخل شدم نزدیک بود حالم به هم بخوره بوی خیلی بدی میومد یه فرش وسط اتاق پهن بود که چسبیده بودبه کف از پنج شیش جا سوراخ بود ی قلیون اونجا بود با ده دوازده تا پاکت خالی سیگارو کلی ات واشغال که بیشترشبیه اشغالدونی بود تا خونه پسره گفت پولو رد کن بیاد منم پنج تومن بهش دادم بعد گفت برین اون اتاق زیاد لفتش ندین رفتیم یه اتاق دیگه که اونجا فقط ی کارتون وسط اتاق بود بویی که میومد رو مغزم کارمیکرد زنه گفت من پولمو جولو میگیرم منم سی تومن دراوردم بهش دادم گفت چل تومن میشه پسر جان اینو حساب نمیکنی که من امروز فقط علاف تو بودم منم قبول کردم ده تومن دیگه بهش دادم زنه سریع دراورد منم دراوردم، سریع رفت کیرمو گرفت گذاشت دهنش اما مگه سالار(اسمشوگذاشتم سالار) بلند میشد یه حسی داشتم که اصلا خوب نبود اون بوی زننده چندتا کاندوم استفاده شده که گوشه اتاق پلاس بود کلی ات واشغال رواون زمین سفت که فقط یه کارتون زیرمون بود بعد یه کم ساک زدن زنه که فقط شلوارشو دراورده بود رو پشت خوابید لنگاشو هوا کرد گفت بیا بکن سریع، گفتم وایسا کاندوممو بزنم شلوارمو برداشتم که کاندومو بردارم تازه یادم افتاد کاندومو از جواد کس کش نگرفتم ای ریدم تواین شانس، دودل شدم گفتم امیر نکن گوربابای پول اگه ایدز داشته باشه بیچاره میشی اما بعد درجنگ شهوت با منطق شهوت پیروز شد وبدون کاندوم رفتم رو کار کیرم یه که شق شده بود دادم تو چندتا تلمبه زدم یهو صدای در اومد منم وایسادم، زنه گفت سریع باش باما کاری ندارن هادی که اتاق اونور بود رفت درو باز کرد صدای چندنفرمیومد که باهادی حرف میزدن یکیشون گفت کسی نیست هادی گفت چرا ملیحه با مشتریش اینجاست بذار تموم بشن گورشونو گم کنن بعد،منم داشتم تلمبه میزدم که زنه هی میگفت زود باش بابا چی خوردی داره شب میشه منم گفتم به خدا هیچی نخوردم با او حسی که داشتم مگه ارضا میشدم زنه اینقدر سروصدا کرد که زود باش که اونایی که اون اتاق با هادی نشسته بودن شنیدن یکیشون گفت اهای یارو زود تمومش کن والا خودم میام تمومت میکنم اونای دیگه هم هر یکی یه چیزی گفتن منم از ترس هنوز که ابم نیومده بود بلند شدم گفتم تموم شد زنه تا شنید سریع بلندشد شلوارشو پوشید ورفت بیرون منم سریع لباسامو تنم کردم واسه بیرون رفتن باید از اتاق دیگه میرفتم وقتی رفتم دیدم سه نفر باهادی نشسته بودن منتظر بودن برم از قیافه شون معلوم بود معتادن اومده بودن دود کنن،یکیشون گفت بزن به چاک سریع،منم سریع رفتم بیرون،وقتی اومدم بیرون شب شده بود هی لعنت میفرستادم به خودم که خاک تو سرت امیربا این کس کردنت 45تومن پول بی زبونم رفت تو اون شهر غریب،یه تاکسی گرفتم برگشتم خونه اشتها نداشتم سریع قلیونو چاغ کردم تنهایی تا جایی کشیدم که زغالاش خاکستر شد بعد خوابیدم اما قبل خواب یه جلقی پیاده شدم

نوشته:‌ امیر


👍 1
👎 0
72530 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

418377
2014-05-14 00:38:21 +0430 +0430
NA

nanat bemire barat ke inghadr asirio dar be dari keshidi

0 ❤️

418379
2014-05-14 03:03:33 +0430 +0430
NA

عجب!!!جنده اينقدر ريخته كه برا خودشون جهارراه دارن!!!تازه ميشه رفت دست جينشون كرد!!! حرومزاده ننويس برو به جقت بجسب.

0 ❤️

418380
2014-05-14 08:10:50 +0430 +0430
NA

جالب بود
حداقل واقعی بود
خیلی بده هروقت میخوای یکاری انجام بدی شرایطش جورنشه
اصن انگار طلسم شده آدم!اعصاب واست نمیمونه!
بهرحال سطح داستانا چندوقتیه پایین اومده

0 ❤️

418381
2014-05-14 10:51:32 +0430 +0430

پس بگو چرا ملت از پول یارانه شون نگذشتن! :-D
با این 45تومان چیکارا نمی کنن :-D

0 ❤️

418382
2014-05-14 14:08:52 +0430 +0430
NA

دانشجوهای مملکت رو باش هه
نسلی هستیم که نه ب پدرمان رفته ایم نه ب مادرمان ما ب گا رفته ایم

0 ❤️

564318
2016-11-13 10:00:50 +0330 +0330

🙄
دهنت سرویس “princessirani”
خیلی خندیدم

0 ❤️

638464
2017-07-07 05:52:25 +0430 +0430

یعنی خاک تو سرت کنن با این کس کردنت

0 ❤️