فیلم سوپر مفید است

1391/07/20

سینا هستم 20 سالمه اهوازیم
داستانم 3سال پیش اتفاق افتاد
داستانم از اون جایی شروع شد که مادرم تصمیم گرفت که خواهرش رو به همراه خانوادش خونمون دعوت کنه
من پوست روشنی دارم موهامم بوره ورزشکار هم نیستم بدنسازی هم نمیرم اندام لاغر اما خوبی دارم تک فرزندم بیشتر مواقع خونمون بدلیل شغل پدر ومادرم خالیه ولی هیچ وقت تا اون موقع دنبال دخترا نبودم یعنی خوشم نمیومد یا بهتره بگم تو حرف زدن با دخترا کم می اوردم و دست و پامو گم میکردم دخترا هم بیشتر پسرای بامزه و چرب زبون رو دوست دارن و بر خلاف پسرا کمتر تو دوستی به زیبایی اهمیت میدن این شد که دیگه دنبال دخترا نرفتم و دلم به فیلم سوپرایی که دانلود میکردم خوش بود انصافا انقدر تو دانلود فیلم سوپر دقت و مهارت داشتم که همه انگشت به دهن میموندن یعنی بهترین ها رو داشتم یه هارد 500گیگ فیلم با کیفیت اچ دی تو این سه-چهار سال داشتم فول میکردم خلاصه فردا شب شد خالم با شوهرش و دخترخالم یلدا اومدن خونمون . یلدا دختر خالم دختر نازیه موهاش مثل من بوره و یه خورده روشن تره منم خیلی دوسش داشتم اما هرگز نه به زبون می اوردم نه با نگاهم نظرشو جلب می کردم شام که خوردیم پدرم با شوهر خالم مهدی رفتن سر بحث استقلال پرسپولیس ٫بابام پرسپولیسیه مهدی اقا استقلالی منم به بحثاشون گوش میدادم مامانم وخالم هم رفتن تو اشپزخونه هم ظرف ها رو بشورن هم یه کم با هم اخطلاط کنن دختر خالم هم اجازه گرفت که بره سر کامپیوتر میخواست فیس بوکشو چک کنه. نمیدونم چرا باب شده هرکی میاد خونمون یاد فیس بوکش میوفته هی میگن سرعتش عالیه یا این که خونشون اینترنت نداره بله یلدا مثل همه فامیلا رفت تو اتاقم.منم نشستم با کری خوندن پدر به اقا مهدی و برعکس داشتم حال میکردم. من اهل فوتبال نیستم ولی خیلی دوست دارم مناظره اون ها رو که دو اتیشه و متعصب به تیمشون بودن ببینم. حدود 10 دقیقه ای گذشت اونا داشتن حرفاشونو ادامه میدادن که با کف گرگی خودم روی پیشونیم حرفاشون قطع شد اونقدر صداش زیاد بود که داشتن منو با تعجب نگاه میکردن.بابام گفت پسر چته دیوونه شدی خودتو میزنی منم الکی بشون گفتم یادم رفت فردا امتحان دارم هیچی نخوندم با سرعت به سمت اتاقم همون جایی که یلدا بود دویدم یادم نبود هارد پر فیلم سوپر رو کامپیوترمه حتی فیلماش هم رو صفحه نمایشگر تو برنامه درحال پخشه منم فقط متوقفشون کردم یادم نبود پنجره رو ببندم یا حتی فایلا رو هیدن کنم تو همین فکرا بودم داشتم خودمو سرزنش میگردم که چرا این کار و اون کار نکردم که رسیدم دم در اتاق در رو با سرعت باز کردم دیدم بله یلدا داره فیلم سوپر ها رو نگاه میکنه تازه یه دستشم رو کسش بود از رو شلوار داشت میمالید.تا در باز شد با دستپاچگی پنجره برنامه رو بست اولش تو چشاش حیا رو میشد ببینم ولی بعد از چند لحظه رو خودش مسلط شد.دیدم سرشو تکون داد و لباشو به هم سفت کرد بعدش گفت:واسم متاسفه و خیلی احمقم منم مونده بودم جوابشو بدم که اگه بد هست چرا تو داشتی مثل ندیده ها نگاه میکردی که همون دستپاچگی اومد سراغم نتونستم حرف بزنم فقط تو چشمای قشنگش زل زده بودم.اونم که فهمید خودم رو باختم با اخم از جلو چشام رفت تو اتاق پذیرایی پیش بابام و اقا مهدی من فقط میتونستم با چشام اون رو دنبال کنم که از اتاق خارج میشه زبونم بند اومده بود نمیدونستم میره به پدر مادر خودم یا خودش میگه یا نه اعصابم خورد شده بود خلاصه حرفای مادرم وخالم تموم شد بعد بایک اشاره به اقا مهدی شوهر خالم فهموند که وقت رفتنه.اون شب همه خوشحال بودن حتی یلدا هم لبخند همیشگی رو لبای نازش بود.اون شب همش تو فکر وخیال بودم.نمیدونستم چی به سرم میاد همش قیافه یلدا جلوی چشام بود.شب رو با بدبختی گذروندم صبح مثل همیشه پدر ومادرم رفتن سر کار منم با ناراحتی و افسردگی راهی دبیرستان شدم هنوز تو فکر بودم حتی درس دبیر ها رو نمی فهمیدم فقط جزوه هارو مینوشتم ظهر هم یه راست اومدم خونه دوست داشتم با یکی حرف بزنم ولی مثل همیشه تنها بودم غذا رو گذاشتم گرم بشه خودم رفتم حمام .غذا رو خوردم چشمام سنگین شد شب قبلش بخاطر فکر فقط چند ساعت خوابیده بودم رفتم بخوابم شاید پنج دقیقه تو رخت خواب بودم که زنگ خونه به صدا در اومد تو دلم فقط داشتم به اون مریضی که داره وسط ظهر زنگ میزنه فحش میدادم.در رو که باز کردم خشکم زد.یلدا با لباس مدرسه بود من دعوتش کردم تو راستش خیلی ازش میترسیدم .میدونستم برای کار مهمی اومده چون سابقه نداشت اون تنها بیاد ولی چی .رفت روی مبل نشست منم رفتم سر یخچال از شربت مهمونی دیشب که مونده بود برای خودم وخودش ریختم.بعد از پنج دقیقه که سر حال شد گفت سینا من بخاطر قضیه دیشب اینجام من به هیچکس نمیگم که دیشب چی دیدم اما به یه شرط.من که تا اون موقع یه کلمه هم حرف نزده بودم یه دفعه گفتم چیه شرطت٫ گفت اگه میخوای به کسی نگم باید از اون فیلم ها به منم بدی.من با تعجب نگاش کردم اما هیچ چاره ای نبود با نا امیدی فلشش رو که رو میز گذاشت بلند کردم از بهترین ها براش ریختم بهش دادم.نشستم باقی شربت رو خوردم.یلدا تشکر کرد گفت من به مادرم گفتم که کلاس تقویتی دارم بعدش میرم خونه دوستم باهم درس بخونیم با خجالت گفت من که مثل تو خونم خالی نمیشه٫ میشه یکی از فیلماتو بزاری نگاه کنیم من که جا خورده بودم برای این راضی بشه رفتم هارد رو به ال سی دی وصل کردم.فیلم مربوط به یه پورن استار بود که نقش پرستار رو بازی میکرد یه بیمار هم داشت مخش رو میزد بعد شروع کردن لب دادن بعدش کس لیسی مرده چند دقیقه بعد زنه ساک میزد.اخر هم مرده کیرشو کرد تو کس پرستاره صدای ناله و اه ٫سالن رو پر کرده بود من احساس کردم از سرم داره بخار میاد بدنم داغ شده بود کیرم که شق شده بود روجا به جا میکردم که یلدا نبینه یلدا هم مثل من اوضاعش خوب نبود هی سر جاش تکون میخورد و دستش به سمت کسش میرفت من تو اون لحظه خیلی هوسشو کردم نمیدونستم اونم میخواد یا نه برای همین رفتم روی مبلی که نشسته کنارش نشستم بدون اینکه کاری کنم.دیدم یلدا داره نگام میکنه داشتم دیوونه میشدم همیشه دوست داشتم لبشو ببوسم سرمو به صورت ولبش نزدیک کردم یه بوس کوچیک کردم دیدم لبخند زد یکم هم خجالت کشید ولی بلافاصله دوباره لبمو رو لبش گذاشتم این دفعه اون هم همکاری میکرد.خیلی خوشمزه بود حتی زبونش رو میمکیدم لبمو جدا کردم رفتم مغنعه که جزء یونیفرم مدرسش بود رو در اوردم موهاش که با گیره وصل بودن ازاد کردم از موهای ازاد شده وبلند خوشم میومد اونم موهای بور رفتم سمت مانتوش یکی یکی دکمه هاشو باز کردم لباس زیر شم در اوردم سوتین نبسته بود اون موقع ها از سوتین خوشش نمیومد وقتی لباس اخرشو در اوردم سینه هاش افتادن بیرون خیلی ناز بودن نوکشون صورتی متمایل به تیره بود سینه هاشو تو دستم گرفتم دیدم خجالت میکشه خودم هم لباسمو در اوردم بدنمو رو سینش گذاشتم خیلی دوست داشت بهم بچسبه هی با دستش کمرمو مالش میداد به طرف خودش میکشید بهم گفت بیا بریم روی تخت خوابت منم قبول کردم لباسامونو بلند کردیم بردیم تو اتاق.روی تخت نیمه لخت دراز کشید میشد تو چشمای نیمه بازش شهوت رو دید منم رفتم روی تخت شلوارشو با کمک خودش در اوردم حالا فقط یه شورت پاش بود خودم هم شلوارمو در اوردم روم نشد شرتم رو در بیارم رفتم سراغ یلدا دوباره لبشو بوسیدم .سینه هاش رو میمکیدم اون خوشش میومد بوی عطرش منو حشری کرده بود رفتم سمت کسش از رو شرت یه بوسه زدم رو کسش خندید شورتشو با خجالت از پاش در اوردم کسش یه دونه مو هم نداشت تا حالا کس نخورده بودم مثل همه فیلم سوپر ها اول کسشو بو کردم نمیدونم چه بویی میداد ولی حسابی منو دیوونه کرد طوری که شروع کردم تمام کسشو لیسیدن یلدا داشت میمرد چشماشو بسته بود حسابی داشت حال میکرد نمیدونم چقدر داشتم میلیسیدم ولی اخراش یلدا صداش بلند شد کمرشو بالا پایین میکرد که با یه اه شهوت انگیز به اورگاسم رسید ابش ریخت رو تخت یه ذره از ابش هم ریخت تو دهنم که تفش کردم تو دستمال به یلدا گفتم دوست داره ساک بزنه اما گفت بدش میاد منم اصرار نکردم دوباره لبشو بوسیدم بهش گفتم بزار که از کون بکنمت اولش ناراضی بود اما با اصرار من راضی شد که بده من یکم کونشو مالوندم رفتم سر یخچال وازلین رو برداشدم انگشتم رو چرب کردم و با زحمت کردمش تو کونش یلدا خیلی اذیت شد خودشو جمع کرد اما من انقدر عقب وجلو کردم که براش عادی شد یه انگشت دیگم هم کردم توش دوباره به درد افتاد و چند لحظه بعد ساکت شد انقدر حشری شدم که سریع کیرم رو چرب کردم به یلدا گفتم خودشو شل کنه بعدسر کیرم رو بافشار کم کردم تو کونش کیرم خیلی لیز شده بود طوری که میتونستم تا ته کیرمو بکنم تو کونش ولی کم کم کردم توش یلدا رو میدیدم که داره لبشو گاز میگیره بعضی اوقات هم دهنشو باز میکرد داد بزنه ولی داد نمیزد خیلی دلم براش سوخت اما چاره ای نبود همون طور که کیرم توش بود گردنش رو می لیسیدم و گاهی کمرشو ماساژ میدادم کم کم کونش عادت کرد منم سرعت رفت و برگشت کیرم رو سریع تر کردم با دستام سینه هاش رو گرفته بودم. شاید یه دقیقه داشتم تلمبه میزدم حس کردم ابم میخواد بیاد خیلی زود بود کیرم رو در اوردم رفتم با اب سرد شستمش خشکش کردم دوباره چربش کردم اما این دفعه یلدا رو برگردوندم به صورت هفتی پاهاش رو دادم بالا کیرم رو کردم تو کونش کیرم خیلی سفت شده بود وقتی کیرم رو بالا وپایین میکردم سینه هاش میلرزیدن و خودشم گهگاهی اه میکشید منو خیلی حشری کرده بود بردمش گوشه تخت خودم اومدم پایین تخت ایستادم پاهاش رو دادم بالا خودم افتادم روش شروع کردم تلمبه زنی انقدر ادامه دادم که دیگه یلدا صداش در نمیومد فقط چشماش رو بسته بود نمیدونم شاید داشت لذت میبرد منم بعد از چند دقیقه حس کردم ابم داره میاد اون قدر به یلدا اعتماد داشتم و دوسش داشتم که کیرم رو تا ته کردم تو کونش با یه اه بلند ابمو خالی کردم توش .همون جا روش افتادم حال نداشتم بلند شم.

نوشته: Captain1995


👍 1
👎 0
72003 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

338084
2012-10-12 03:44:39 +0330 +0330
NA

سلام
داستانت قشنگ بود فقط چرا بزرگترت ميگه غذاي بيرون نخور گوش نميكني؟خب ببين چيكاركردي آخر داستان نتونستي كنترل كني تر زدي.از پايان داستانت آموختم به هركس كه اعتماد و علاقه داريم از طريق ريختن آب در داخل مقعدش ابراز علاقه كرده وبه طريقي پاسخ اعتماد او را بدهيم.ببين منم مثل خودت تعطيلم ولي اون يذره مغز بهم ميگه وقتي دختر اومد باهام فيلم سوپر نگاه كرد داره حاليم ميكنه كه عبدول كس تابه تا ،ميشه گاگول بازي بزاري كنار زودتر شروع كنيم؟!
بي انصاف نيستم دستت دردنكنه خوب بود.اگرحرفم ناراحتت كرد منظوري نداشتم يجورايي باهات پسرخاله شدم خاستم راحت باشم، البته خيلي راحت هم نبودم، ديدي كه نگوزيدم!

0 ❤️

338085
2012-10-12 03:49:20 +0330 +0330
NA

داداش يادم رفت بگم از اين ببعد خاستي مشغول شي بهتره قبل دوتايي يك دستشويي بريد.گفتي ازمدرسه اومد وليس زدي يك مقدار چندش آور بود.

0 ❤️

338086
2012-10-12 05:04:25 +0330 +0330
NA

باورم نمیشه یه آدمی که روش نمیشدبادختری حرف بزنه حالامیکنه؛البته اینجورآدماخیلی موزوخطرناکن؛داستانت بدنبودولی چیکارکنم که ازسکس بافامیل تنفردارم؛بیشترشبیه همون فیلمایی بودکه واسشون جق میزنی؛البته بگم جلق نزن که بدبخت میشی؛فیلماتوهمشوپاک کن ببین چقدازاینکه دیگه ترسی نداری کسی بره توکامپیوترت حس آزادی میکنی؛تازه درستم بهترمیشه؛عشقبازیتوبکن ولی جلق نزن؛موفق باشی

0 ❤️

338087
2012-10-12 09:16:09 +0330 +0330
NA

ما یه فامیل اهل حال نداریم مجبوریم سوراخ همسایه ها رو بندکنیم
استعداد داریم امکانات نداریم

0 ❤️

338088
2012-10-12 14:29:11 +0330 +0330
NA

خوب بازم دوستان عزیز منتقد حرفاشون رو گفتن…ولی من با این داستان کمی کمی حال کردم چون واقعیت رو گفتی البته کمی دروغ تنگش زدی ولی خوب درکل جالب بود کمی دقت کن موفق میشی چون چنین مشکلی منم داشتم ولی از اون روز هاردم رو قفل زدم…

0 ❤️

338090
2012-10-12 15:47:27 +0330 +0330
NA

جان خودم عالی بود

0 ❤️

338091
2012-10-12 15:57:54 +0330 +0330

هى ميخوام هيچى نگم نميشه عذاب وجدان ميگيرم بهت نگم جقى
خلاصه داستان:
از مدرسه اومدم كسى نبود رفتم سريخچال وازلين برداشتم هارد اكسترنال وصل كردم فيلم پرستار مهربون رو گذاشتم"ديگه باقى شو همه بلدين"

اگه بازم زد به سرت بنويسى اولش گير نده كه واقعيت داره تا منم بيام ازت تعريف كنم

0 ❤️

338092
2012-10-12 17:40:06 +0330 +0330
NA

چون بچه ها نظرای مثبت دادن دلم نمیاد بزنم تو ذوقت
ادمین داستان زیر هجده سال ممنوعه
عجب ادمین کسخلیه

0 ❤️

338093
2012-10-12 18:58:23 +0330 +0330
NA

خوب‏ ‏بود‏ ‏دستت‏ ‏درد‏ ‏نکنه،دوستمون‏ ‏درست‏ ‏گفت‏ ‏قبل‏ ‏از‏ ‏شروع‏ ‏خوب‏ ‏بود‏ ‏خودتونو‏ ‏میشستید‏ ‏تا‏ ‏چندشت‏ ‏نشه‏ ‏از‏ ‏بوی‏ ‏عرق.

0 ❤️

338096
2012-11-10 02:22:44 +0330 +0330
NA

اووووووف چقد هاتین .من دبیرستان بودم فک میکردم بچه رو لک لک میاره دم خونه.الانم که اینجام ب مدد دوستای ناباب یونیه!
داستانت بیست بود اما ی سوال !تو خجالت نمیکشی بدون شرت تو خونه رفت و آمد میکنی؟دم یخچال میری :)))

0 ❤️

338097
2012-11-10 05:57:32 +0330 +0330
NA

داداش تابه تا چرا دیگه نمیایی؟

0 ❤️

338098
2012-11-10 05:59:32 +0330 +0330
NA

داداش عاشق این نظر هاتم بازم بنویس

0 ❤️